گنجور

بخش ۱ - سرآغاز

بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
به فصل خزان در نبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد بر آورده دست
قضا خلعتی نامدارش دهد
قدر میوه در آستینش نهد
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاه مسکین نواز
چو شاخ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
خداوندگارا نظر کن به جود
که جرم آمد از بندگان در وجود
گناه آید از بندهٔ خاکسار
به امید عفو خداوندگار
کریما به رزق تو پرورده‌ایم
به انعام و لطف تو خو کرده‌ایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز
عزیزی و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
خدایا به عزت که خوارم مکن
به ذل گنه شرمسارم مکن
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم
به گیتی بتر زین نباشد بدی
جفا بردن از دست همچون خودی
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس
گرم بر سر افتد ز تو سایه‌ای
سپهرم بود کهترین پایه‌ای
اگر تاج بخشی سر افرازدم
تو بردار تا کس نیندازدم
تنم می‌بلرزد چو یاد آورم
مناجات شوریده‌ای در حرم
که می‌گفت شوریدهٔ دلفگار
الها ببخش و به ذلّم مدار
همی‌گفت با حق به زاری بسی
میفکن که دستم نگیرد کسی
به لطفم بخوان و مران از درم
ندارد به جز آستانت سرم
تو دانی که مسکین و بیچاره‌ایم
فرو مانده نفس اماره‌ایم
نمی‌تازد این نفس سرکش چنان
که عقلش تواند گرفتن عنان
که با نفس و شیطان بر آید به زور؟
مصاف پلنگان نیاید ز مور
به مردان راهت که راهی بده
وز این دشمنانم پناهی بده
خدایا به ذات خداوندیت
به اوصاف بی مثل و مانندیت
به لبیک حجاج بیت‌الحرام
به مدفون یثرب علیه‌السلام
به تکبیر مردان شمشیر زن
که مرد وغا را شمارند زن
به طاعات پیران آراسته
به صدق جوانان نوخاسته
که ما را در آن ورطهٔ یک نفس
ز ننگ دو گفتن به فریاد رس
امید است از آنان که طاعت کنند
که بی طاعتان را شفاعت کنند
به پاکان کز آلایشم دور دار
وگر زلتی رفت معذور دار
به پیران پشت از عبادت دو تا
ز شرم گنه دیده بر پشت پا
که چشمم ز روی سعادت مبند
زبانم به وقت شهادت مبند
چراغ یقینم فرا راه دار
ز بد کردنم دست کوتاه دار
بگردان ز نادیدنی دیده‌ام
مده دست بر ناپسندیده‌ام
من آن ذره‌ام در هوای تو نیست
وجود و عدم ز احتقارم یکی است
ز خورشید لطفت شعاعی بسم
که جز در شعاعت نبیند کسم
بدی را نگه کن که بهتر کس است
گدا را ز شاه التفاتی بس است
مرا گر بگیری به انصاف و داد
بنالم که عفوم نه این وعده داد
خدایا به ذلت مران از درم
که صورت نبندد دری دیگرم
ور از جهل غایب شدم روز چند
کنون کآمدم در به رویم مبند
چه عذر آرم از ننگ تردامنی؟
مگر عجز پیش آورم کای غنی
فقیرم به جرم و گناهم مگیر
غنی را ترحم بود بر فقیر
چرا باید از ضعف حالم گریست؟
اگر من ضعیفم پناهم قوی است
خدایا به غفلت شکستیم عهد
چه زور آورد با قضا دست جهد؟
چه برخیزد از دست تدبیر ما؟
همین نکته بس عذر تقصیر ما
همه هر چه کردم تو بر هم زدی
چه قوت کند با خدایی خودی؟
نه من سر ز حکمت به در می‌برم
که حکمت چنین می‌رود بر سرم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۱ - سرآغاز به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱ - سرآغاز به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/06/05 00:09
دکتر معین احمدزاده

باسلام خدمت عزیزانم در سایت گنجور عبادات قبول.میخواستم عرض کنم در نسخه تصحیح شده توسط استاد فروغی.این ابیات بعداز بیت گرم بر سر افتد ز تو سایه ای /سپهرم بود کمترین پایه ای وجود دارد.
تنم می بلرز چو یاد آورم/مناجات شوریده ای در حرم/که میگفت شوریده دل فکار/ الها ببخش و به ذلم مدار.چو کر با حق که زاری بسی/ میفکن دستم نگیرد کسی
---
پاسخ: با تشکر، در نسخهٔ اینجانب ابیات جا افتاده 4 بیت است و بعد از بیت بعد از بیت مورد نظر شما (اگر تاج بخشی ...) آمده، ضمناً شادروان فروغی در حاشیه اشاره کرده که بعضی نسخ این 4 بیت را ندارند. با استفاده از این نسخه، اضافه شد.

1389/07/28 18:09
ناشناس

این مصراع علامت سئوال نداره درسش کنید
ز رحمت نگردد تهیدست باز؟
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/12/15 16:03
مازیار ستاری

با سلام به عزیزان دست اندر کار سایت گنجور
در بیت 17 ، مصرع دوم کلمه صحیح "شرمسارم " به جای "شرمساری" می باشد. با تشکر

1393/04/04 07:07
س.موسوی

کلمه "عفوم" در مصرع دوم بیت ذیل
مرا گر بگیری به انصاف و داد
بنالم که عفوم نه این وعده داد
"لطفت " باید باشد:
مرا گر بگیری به انصاف و داد
بنالم که لطفت نه این وعده داد

1393/12/20 15:02
احسان

باسلام
پدربزرگم همیشه باخود این شعر رازمزمه میکرد. ولی بیتهای دیگری رامیخواند.مثلا الهی الها الهم تویی و...

1394/05/17 21:08
حمید فریدافشین

غنیمت شمردن فرصت عمر تو بیت اول موج می زند. خدایا از برکت وجود أین همه شاعر خوش لهجه خیلی خوش بخت هستم.

1395/09/28 10:11
مصطفی ا

اگر اشتباه نکنم، در این مصراع شرمسارم بایستی باشه نه شرمساری
دگر شرمساری (شرمسارم) نکن پیش کس

1397/07/22 23:10
ا - س

در مضرع دوم بیت برآرد تهی دستهای نیاز ز رحمت نگردد تهیدست باز
باید بصورت ز رحمت نگردد تهی دست باز تصحیح شود چون این مصرع اشاره به این مضمون دارد که رحمت پروردگار بطور پیوسته جریان دارد و دستی که برای دریافت این افاضات باز باشد غیر ممکن است تهی باز گردد

1397/08/23 02:10
۷

برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهیدست باز
بیت درست است.
مصرع دوم:از رحمت خدا (دگربار)تهیدست برنمیگردد(یعنی خواسته او برآورده میشود)
معنی دیگر;از رحمت خدا تهیدست بازنگردد(نومید نشود)
به امید اوست که دست نیاز برآرد و چشم به رحمت دارد.

1397/08/23 10:10
محسن.۲

برآرد تهی دستهای نیاز
می توان چنین نیز تعبیر کرد:
نیاز تهی دستان را برآورده می کند،
برآرد = برآوَرَد اشاره به خداوند است

1398/06/09 19:09
حسین

سلام
دوستان لطفا اگر کسی میدونه معنی بیت چیه به من توضیح بده

1398/06/10 19:09
میلاد میرپارسا

تفسیر دکتر سروش بر این شعر و باب مناجات در بوستان شیخ اجل سعدی علیه الرحمة
پیوند به وبگاه بیرونی

1399/02/25 17:04
Taha

برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهی دست باز
تهی به معنی خای بودن
دستهای نیاز منظور دستان نیازمندان است
بر آرد ضمیر ش به خدا اشاره دارد
به این شکل
برآورده میکند دستهای خالی نیاز مندان را
زیرا از رحمت خداوند تهی وخالی بر نمی گردد دستانی که به سوی او(خداوند)گشوده شده اند
توضیح:هنگام دعا دستها باز وبه سوی آسمان بالا برده میشوند

1399/02/25 17:04
Taha

برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهی دست باز
تهی به معنی خالی بودن
دستهای نیاز، منظور دستان نیازمندان است
بر آرد ،ضمیر ش به خدا اشاره دارد
به این شکل
برآورده میکند دستهای خالی نیاز مندان را
زیرا از رحمت خداوند تهی وخالی بر نمی گردد دستانی که به سوی او(خداوند)گشوده شده اند
توضیح:هنگام دعا دستها باز وبه سوی آسمان بالا برده میشوند

1399/09/03 06:12
محمدرضا

لطفا اساتید پاسخ دهند.
دربیت:
به تکبیر مردان شمشیر زن
که مرد وغا را شمارند زن
وغا به معنی جنگ وستیز آمده ، مردوغا یعنی مرد جنگی
چگونه است مردان شمشیر زن، مرد جنگی را زن شمرند!؟
ازطرفی دغا به معنی حیله گر وناراستکار است !
آیا ممکن است در کتابت این کلمه در طول زمان اشتباهی تکراری صورت گرفته باشد؟

1399/10/13 18:01
علی اصغر فدایی

چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عقبی همین چشم داریم نیز
عزیزی و خواری تو بخشی و بس
عزیز تو خواری نبیند ز کس
این ابیات بر سنگ مزار مرحوم مهدی بازرگان حک شده است

1399/12/21 15:02

سلام به همه ی دوستان ادب
کسی میدونه معنی مصراع«من آن ذره ام در هوای تو نیست» به چه صورتی هست؟ سپاس.

1399/12/21 21:02
nabavar

گرامی مهدی
من آن ذره‌ام، در هوای تو نیست
خود را مانند ذره ای می شماردکه در آرزوی دیدار دوست آن ذره هم به حساب نمی آید
اینطور تصر می شود
من آن ذره‌ام که در هوای تو هیچم

1399/12/21 21:02
nabavar

پوزش
اینطور تصور می شود

1401/09/15 14:12
فرهاد گلزار

امید است آنان که طاعت کنند.حرف از باعث سکته در خواندن این بیت میشود

 

1401/10/03 12:01
محمد هادی مخبری

دوستان عزیز لطفاً معنی این بیت را بیان نمایید

که ما را در آن ورطه یک نفس

ز ننگ دو گفتن به فریاد رس

1402/05/16 13:08
مجید بیات

سلام نمیتونم محکم بگم از صنعت ایهام استفاده کرده.

ولی هم ورطه یک نفس به فتح سین معنی داره هم سین به ساکنمارا در درطه ای که مثل آب دریا، آنقدر فرصت کوتاهه و عرصه تنگه که فقط با یک بار نفس حبس کردن میشه اون رو گذروند و نجات پیدا کرد و یا ورطه ای که با نفس و ذاتمون یکی شدیم و در ذات خودمون در برابر حق قرار گرفتیم تا حدی که به خودمون و به نفسمون نمیتونیم دروغ بگیم چون دربرابر حق و خدا قرار گرفتیم و با خدا یکی شدیم

1402/05/16 13:08
مجید بیات

و مصرع بعد  از صنعت شعر مولانا استفاده میکنم که خیلی به کلمه (دویی) اشاره میکنه و منظور از دویی یعنی  با خدا یکی نباشیم و دچار دویی یا دوتا شدن یعنی چیزی بجز خدا. و در شعر سعدی ننگ دو گفتن یعنی هرچیزی بجز خدارا یاد کردن که در ورطه یک نفس که همون قیامت باشه و نمیتونیم دیگه به خودمون و خدا دروغ بگیم چون آگاهتر شدیم. و از طرفی ننگ داریم اگر ذاتمون هویدا بشه و معلوم بشه چیزی جز خدا را پرستش کردیم. واز خدا کمک میخواد که به دادمون برسه.