بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر
شنیدم که از نیکمردی فقیر
دل آزرده شد پادشاهی کبیر
مگر بر زبانش حقی رفته بود
ز گردنکشی بر وی آشفته بود
به زندان فرستادش از بارگاه
که زورآزمای است بازوی جاه
ز یاران کسی گفتش اندر نهفت
مصالح نبود این سخن گفت، گفت
رسانیدن امر حق طاعت است
ز زندان نترسم که یک ساعت است
همان دم که در خفیه این راز رفت
حکایت به گوش ملک باز رفت
بخندید کاو ظن بیهوده برد
نداند که خواهد در این حبس مرد
غلامی به درویش برد این پیام
بگفتا به خسرو بگو ای غلام
مرا بار غم بر دل ریش نیست
که دنیا همین ساعتی بیش نیست
نه گر دستگیری کنی خرمم
نه گر سر بری بر دل آید غمم
تو گر کامرانی به فرمان و گنج
دگر کس فرومانده در ضعف و رنج
به دروازهٔ مرگ چون در شویم
به یک هفته با هم برابر شویم
منه دل بر این دولت پنج روز
به دود دل خلق، خود را مسوز
نه پیش از تو بیش از تو اندوختند
به بیداد کردن جهان سوختند؟
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند
چو مردی، نه بر گور نفرین کنند
نباید به رسم بد آیین نهاد
که گویند لعنت بر آن، کاین نهاد
وگر بر سرآید خداوند زور
نه زیرش کند عاقبت خاک گور؟
بفرمود دلتنگ روی از جفا
که بیرون کنندش زبان از قفا
چنین گفت مرد حقایق شناس
کز این هم که گفتی ندارم هراس
من از بی زبانی ندارم غمی
که دانم که ناگفته داند همی
اگر بینوایی برم ور ستم
گرم عاقبت خیر باشد چه غم؟
عروسی بود نوبت ماتمت
گرت نیکروزی بود خاتمت
بخش ۲۹ - حکایت مأمون با کنیزک: چو دور خلافت به مأمون رسیدبخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست: یکی مشت زن بخت و روزی نداشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم که از نیکمردی فقیر
دل آزرده شد پادشاهی کبیر
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که پادشاهی بزرگ از یک مرد نیکوکار و فقیر ناراحت شده است.
مگر بر زبانش حقی رفته بود
ز گردنکشی بر وی آشفته بود
هوش مصنوعی: شاید او به دلیل نافرمانی و سرکشیاش، چیزی بر زبان آورد که باعث آشفتگیاش شده بود.
به زندان فرستادش از بارگاه
که زورآزمای است بازوی جاه
هوش مصنوعی: او را به زندان فرستادند زیرا که از قدرت و سلطهاش تمرد کرده بود.
ز یاران کسی گفتش اندر نهفت
مصالح نبود این سخن گفت، گفت
هوش مصنوعی: یکی از دوستان به او گفت که در دل پنهان نکن، چون این حرف مفهومی ندارد و گفتن آن فایدهای ندارد.
رسانیدن امر حق طاعت است
ز زندان نترسم که یک ساعت است
هوش مصنوعی: انجام فرمان حق به معنای اطاعت است و من از زندان نمیترسم چون این وضعیت موقتی است.
همان دم که در خفیه این راز رفت
حکایت به گوش ملک باز رفت
هوش مصنوعی: در همان لحظهای که این راز به صورت پنهانی فاش شد، داستان آن به گوش پادشاه رسید.
بخندید کاو ظن بیهوده برد
نداند که خواهد در این حبس مرد
هوش مصنوعی: کسی که به خوشحالی و درستی زندگی میکند، نمیداند که با قضاوت نادرست و بیجهت، ممکن است به دردسرهای بزرگ بیفتد و در نهایت به سرنوشتی ناخوشایند دچار شود.
غلامی به درویش برد این پیام
بگفتا به خسرو بگو ای غلام
هوش مصنوعی: یک خدمتگزار پیامی را به یک درویش رساند و گفت: به پادشاه بگو، ای غلام...
مرا بار غم بر دل ریش نیست
که دنیا همین ساعتی بیش نیست
هوش مصنوعی: درد و غم من بر دل شکستهام سنگینی نمیکند، زیرا دنیا فقط همین لحظهای است که در آن زندگی میکنم و بیشتر از این ارزش ناراحتی ندارد.
نه گر دستگیری کنی خرمم
نه گر سر بری بر دل آید غمم
هوش مصنوعی: اگر به من کمک کنی، خوشحال میشوم و از غمم کاسته میشود؛ اما حتی اگر مرا به شدت ناراحت کنی، باز هم اندوهی در دلم نخواهد ماند.
تو گر کامرانی به فرمان و گنج
دگر کس فرومانده در ضعف و رنج
هوش مصنوعی: اگر تو در زندگی موفق باشی و به خواستههایت برسی، دیگران در سختی و مشکلات گرفتار خواهند بود.
به دروازهٔ مرگ چون در شویم
به یک هفته با هم برابر شویم
هوش مصنوعی: وقتی به دروازهٔ مرگ وارد شویم، به یک هفته زمان نیاز داریم تا به یکدیگر برسیم و همسان شویم.
منه دل بر این دولت پنج روز
به دود دل خلق، خود را مسوز
هوش مصنوعی: به دل خود بستگی نداشته باش و برای این دنیا که فقط پنج روز پایدار است، دلخوشی نداشته باش. خودت را به خاطر غم و اندوه دیگران، نسوزان.
نه پیش از تو بیش از تو اندوختند
به بیداد کردن جهان سوختند؟
هوش مصنوعی: همه به غیر از تو پیش از این نیز چیزهای زیادی جمع کردند و در نتیجه، به خاطر ظلم و ستم، جهان را به آتش کشیدند.
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند
چو مردی، نه بر گور نفرین کنند
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که یاد تو با عشق و تحسین بیان شود، نه اینکه پس از مرگت به تو بد و نفرین کنند.
نباید به رسم بد آیین نهاد
که گویند لعنت بر آن، کاین نهاد
هوش مصنوعی: نباید سنتهای ناپسند را برقرار کرد، زیرا به آنهایی که چنین کارهایی میکنند، نفرین خواهد شد.
وگر بر سرآید خداوند زور
نه زیرش کند عاقبت خاک گور؟
هوش مصنوعی: اگر خداوندی قدرتمند بر سر کسی بیفتد، هیچ چیز نمیتواند او را از سرنوشت نجات دهد و در نهایت به خاک سپرده خواهد شد.
بفرمود دلتنگ روی از جفا
که بیرون کنندش زبان از قفا
هوش مصنوعی: او دستور داد که چهره دلشکستهاش را از بدی دور کنند، زیرا زبانش از پشت به او ضربه میزند.
چنین گفت مرد حقایق شناس
کز این هم که گفتی ندارم هراس
هوش مصنوعی: مردی آگاه و اهل حقایق گفت که از آنچه تو گفتی هیچ ترسی ندارم.
من از بی زبانی ندارم غمی
که دانم که ناگفته داند همی
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه نمیتوانم چیزی بگویم نگران نیستم، چون میدانم که او تمام گفتههای ناگفتهام را میداند.
اگر بینوایی برم ور ستم
گرم عاقبت خیر باشد چه غم؟
هوش مصنوعی: اگر شخصی در سختی و مشکلات به سر ببرد یا مورد ظلم قرار بگیرد، با این حال اگر در انتها به خوشبختی و خوبی برسد، چرا باید نگران باشد؟
عروسی بود نوبت ماتمت
گرت نیکروزی بود خاتمت
هوش مصنوعی: اگر روزگار بر وفق مراد باشد و خوشی در زندگی وجود داشته باشد، پایان زندگی نیز خوش خواهد بود. اما اگر در بدبختی و غم زندگی کنیم، حتی روز شادی هم به ماتم تبدل میشود.
خوانش ها
حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر به خوانش عندلیب
بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر به خوانش فاطمه زندی
بخش ۳۰ - حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
1401/09/20 00:12
جهن یزداد
بدروازه مرگ چون در شویم
بیک لحظه با هم برابر شویم