بخش ۱ - سرآغاز
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
سر آغاز - بخش اول تا پایان بیت ۲۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
سر آغاز - بخش دوم از بیت ۲۲ تا ۳۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
سر آغاز - بخش سوم از بیت ۳۹ تا ۵۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
سر آغاز - بخش چهارم از بیت ۶۰ تا آخر به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱ - سر آغاز به خوانش فرید حامد
بخش ۱ - سر آغاز به خوانش عندلیب
بخش ۱ - سر آغاز به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱ - سر آغاز به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
از بوم ، بومیه را داریم یعنی خاکی و زمینی
خانی هم معنی امیری میدهد هم نوعی زر و سکه سره و هم دختری داشته دارا به نام خانی که همان همایونی است که خامی شده و خمانی و در آخر خانی
با پوزش منظور همای بوده و نه همایونی
برای ملاحظهو مراعات پاس زیباست مثلا اینجا پاس درویش را داشتن یعنی نگاه داشت و ملاحظه کردن آن
در لغت نامه دهخدا خوانده ام که اقلیم را کشور و مملکت معنی کرده اند اما فکر میکنم هر قسمتی از کره زمین که اوضاع طبیعی و شرایط آب و هوایی و جوی اش با دیگر قسمتها متفاوت باشد اقلیم باشد
سمر به معنی افسانه و مشهور به کار رفته
پای پیچیدن را سر تافتن از خدمت خوانده بودم اما گریختن در نظر بهتر می آید چرا که پای میپیچد نه سر !
نیکو قبول را برای مقبولیت عام و حسن شهرت استفاده کرده است
پرسش من اینست که شما از کدام نسخه برای این سایت استفاده می کنید؟ چراکه در بیت
ندیمان خود را بیفزای قدر ، اولاً شما بجای ندیمان قدیمان نوشتید ، ثانیاً پنج بیت قبل از این بیت را حذف کردید و خلاصه اشعار را پس و پیش کرده اید
جالب است که سعدی در سرآغاز بوستان از پند انوشیروان میگوید.
در متنهای پهلوی قطعه ای به نام "اندرز خسرو قبادان" (انوشیروان) هست که البته شباهت چندانی با گفتار سعدی ندارد مگر انکه میگویند انوشیران آن را در هنگام مرگ گفته است. خواندن بخشهایی از آن خالی از لطف نیست، که از نوشته های انگشت شمار مانده از پارسی میانه پیش از اسلام است:
اندرز خسرو قبادان (انوشیروان)
ایدون گویند که انوشه روان خسرو قبادان پیش از آنکه جان از تن جدا بود، به اندرز به جهانیان گفت که هنگامی که این جان از تن من جدا شود، این تخت مرا بردارید و به اسپانور برید و در میان جهانیان بانگ کنید که مردمان، از گناه کردن به پرهیزید و به کرفه (ثواب) ورزی کوشا باشید، و مال گیتی به خوار دارید، زیرا این همان تن است که تا دیروز به جز این تن بود. به هر گاه اهلایی (کار نیک) و خیر گیتی (مال دنیا) بیفزود، که امروذ به سبب ریمنی (نجاست) هرکه دست بر او نهد به برشنوم به باید شستن (غسل بر او واجب میشود). تا دیروز به سبب شکوه فرمانروایی دست به کسی نداد، که امروز به سبب ریمنی کسی دست بر او نه نهد.
...
در دهشن درویشان سپوز (تاخیر) و بستاری (سرسختی) مکنید. بنگرید که چگونه فرمانروایی از بین برود، خواسته بشود، مال ستبر و دوشرم (عشق) و دشواری و درویشی به گذرد.
ایدر (اینجا) زندگی اندک (عمر کوتاه)، و آنجا راه دور، و همیمال (رقیب) سخت و دادور راست است. کرفه به وام نه یابند، درود (رفاه) و پارک (رشوه) کار نه کند، و تن و روان نه پذیرند، جز اینکه بس کرفه کرده باشد (ثواب زیاد داشته باشد) به چینود پل (پل صراط) فراز نتوان گذشتن زیرا آنجا دادور راست چون مهر روشن است.
...
این نیز گفته شده است که هر کس به باید دانستن که از کجا آمده ام، و چرا ایدر (اینجا) هستم، و من باز به کجا باید شدن، و از من چه خواهند.
که من این را دانم که از پیش هرمزد خدای بیامدم و برای به ستوه آوردن دروج (دروغ) ایدر هستم و باز به پیش هرمزد خدای باید شدن، و از من اهلایی (کار نیک) خواهند و خویشکاری (پی روی) دانایان، آموزش خرد، و ویرایش خیم (نفس).
انوشه روان باد خسرو قبادان شاه شاهان که این اندرز کرد و این فرمان را داد. ایدون باد.
فرجام یافت به درود و شادی.
به به فرهاد نیک دَم
درود فراوان بر همه پارسی دوستان و به خصوص دوستداران استاد سخن پارسی مان شیخ اجل سعدی شیراز. استاد سخن در چند صد سال قبل اثار بی نظیر و ارزشمندی از خود به یادگار گذاشتند که نه تنها از بهترین مراجع أخلاق، أدب و معرفت و اثار اثرگذار برای ما فارسی زبانان است بلکه غیرپارسیان نیز از سعدی و اثار خوب ایشان یاد کرده اند.
درود بر همه حامیان سعدی و سعدی صفتان . بدون هیچ غرض و مرض درخصوص این بهترین شخصیت پارسی صحبت کنید و زمان و زمانه سعدی را نیز درنظر گرفته و صدد نشر اثار خوب این استاد سخن باشیم. درود
چراغی که بیوه زنی برفروخت
بسی دیده باشی که شهری بسوخت
یادآور این بیت ابوسعید :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد
که بیشتر اینچنین شنیده ایم:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
درباره ریشه این مثل بیت:
ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکنده » تکه ۲۷
کی آن جا دگر هوشمندان روند
چو آوازهٔ رسم بد بشنوند؟
بزرگان مسافر به جان پرورند
که نام نکویی به عالم برند
تبه گردد آن مملکت عن قریب
کز او خاطر آزرده آید غریب
حکایت غریب است نازنین حکایت ایران و ایرانیان
قدیمان یعنی بازنشستگان و از کار افتادگان
هَرَم : پیری
دم در کشید : مُرد
چو خدمتگزاریت گردد کهن
حق سالیانش فرامش مکن
گر او را هرم دست خدمت ببست
تو را بر کرم همچنان دست هست
شیخ اجل چه زیبا در سال 655 هجری به حکمرانان و پادشاهان فرموده و به موضوع مقرری برای بازنشستگان اشاره میکند. شیخ میگوید اگر کسی جوانیش را در خدمت تو بود اکنون که به واسطه کهولت سن نمیتواند خدمت تو کند ،تو میتوانی به او کرم کنی.
در بیت شانزدهم " مترس" باید که باشد تا بترس چون اینگونه میشود درست معنی بدهد
سلام خسته نباشید، میخواستم یه سوال در مورد وزن اشعار بپرسم، به طور مثال توی همین شعر نوشته شده که وزن شعر این هست: فعولن فعولن فعولن فعل، وقتی نوشته این عبارت وزن شعر هست یعنی شعر باید بر این عبارت منطبق باشه یا معنای دیگه ای داره؟ چون توی شعر اینجوری نیست، و بعد اینکه جلوی عبارت وزن شعر، نوشته شده: متقارب مثمن محذوف )، این یعنی چی؟ ممنون میشم جواب بدید.
در پاسخ به سؤال اول اشتباه میکنید تمام ابیات بوستان بر این وزن است (بعضی از دوستانی که با مبحث عروض آشنایی دارند به دلیل وقوع رکن فعول در انتهای بعضی ابیات وزن آنها را جدا به حساب میآورند که در کل به لحاظ فلسفه اصلی وزنیابی اشعار که مطالعه آهنگ شعر و مشابه یابی است جدا کردن این دو شکل کمکی نمیکند و ارزش افزوده خاصی ایجاد نمیکند). در مورد دومی هم این اسم وزن یا به اصطلاح بحر عروضی این شعر است. برای دریافت پاسخ دقیقتر در هر دو مورد میبایست مبحث عروض را مطالعه کنید که البته نیاز به صرف وقت و احتمالا استفاده از راهنمایی معلمان و اساتید این مبحث دارد که البته در صورتی که در سایتهایی مثل آپارات و پلتفرمهای آموزش مجازی بگردید بستههای آموزشی خوبی در این زمینه پیدا میکنید.
کتاب عروض و قافیه دکتر سیروس شمیسا در این زمینه مرجع آموزشی خوبی است.
اگر ز باغِ رعیت مَلَک خورد سیبی
برآورند غلامانِ او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزاران مرغ به سیخ
در بیت 38 (سر گرگ باید هم اول برید) معنی هم چیست؟
جناب صادقی عزیز سلام
سعدی علیه الرحمه میفرمایند اول کار باید سر گرگ را برید نه بعد از اینکه گوسفندان خلق رو پاره کرد که دیگه فایده نداره وحکم نوشداروی پس از مرگ سهرابه
با تشکر. بله معنی کل مصراع را فهمیدم. اما معنی واژهی "هم" چیست؟ اگر سعدی میگفت سر گرگ باید اول برید چه تفاوتی داشت به لحاظ معنی؟
سلام جناب صادقی
بنظرم هم در اینجا به معنی همان بکار رفته (همان اول برید)
واقعیت امر من زیاد صناعات ادبی رو نمیدونم شاید هم اشتباه بگم ولی از نظر معنا باید اینجوری باشه
هم اینجا کاملا اضافه است و فقط جنبه ی پر کردن وزن داره
اما اگه بخوایید معنایی واسه اش تصور کنید
اقای کرمان درست می فرمایند هم : همان
از میان هرمز های ساسانی دست کم پنج نفر دانسته است ، هرمز معروف شاید هرمزیست که در رامهرمز خوزستان است و شاه ارمنستان بوده و مرد دلیری بوده است . هرمزی که مادر چینی داشت در شاهنامه به نیکی ازش یاد نشده است .
این شعر در واقع چهار تا پندنامه است درسته؟
1- انوشیروان به هرمز
2- خسرو پرویز به شیرویه
3- بازارگان اسیر
4- شاپور ندیم و کاتب خسرو پرویز
samar means fasnah or stories and tales told after isha time
در حکایت شماره ۱۸ گلستان آمده که:
دُرشتی و نَرمی به هَم دَر بِه است
چو فاصد که جَراح و مَرهَم نِهْ است
در این بیت حضرت سعدی، کلمه "فاصد" رو با "رگزن" جایگزین کرده و اینجا اورده.