شمارهٔ ۳۸ - در مدح منصور سعید
ای سرافراز عالم ای منصور
وی به صدر تو اختلاف صدور
ای بهقدر آسمانِ قایمذات
ای به رای آفتاب زاید نور
روزگاری وز تو دشمن و دوست
به مصیبت رسیده اند و به سور
بسته حکم تو در قلوب و رقاب
جسته امر تو در سنین و شهور
همه گفتار تو به حق نزدیک
همه کردار تو ز باطل دور
برق لامع به جای فهم تو کند
صبح صادق به جنب و هم تو زور
شیر بی پاس تو شکار شگال
باز بی عون تو خور عصفور
نیش کره تو بردم کژدم
نوش رفق تو در سر زنبور
گر به خواهی حمایت تو شود
چون حرم حامی وحوش و طیور
ور بکوشی کفایت تو نهد
یوغ بر گردن صبا و دبور
در سیاقت بگاه خیره تر است
روز بدخواه تو ز ضرب کسور
کار داریست عدل تو معمار
گشته اسباب ملک از او معمور
پادشاهی است نفس تو قاهر
شده دیو هوا به دو مقهور
دیگ مقهور چرخ ناپخته
بوی علم تو آید از مقدور
لوح محفوظ را همانا نیست
از وقوف تو خیر و شر مستور
ویحک آن مصری مجوف چیست
لون او لون عاشق مهجور
نظم تو نقش و سحر واو نقاش
نثر تو گنج در واو گنجور
زو هراسان جهان واو ساکن
زو تن آسان سپاه و او رنجور
دست بر سر گرفته والی ظلم
از چنو والی و چنو دستور
گاه تفویض کرده آمر عدل
نه چو تو آمر و چنو مامور
منعما مکرما خداوندا
شاکرند از تو خلق و تو مشکور
خشم و حلم تو در ثواب و عقاب
دو بزرگند ناصبور و صبور
نکشی چو به سهو حری غین
نخری جز به عرق جود غرور
پیش معروف تو چه وزن آرد
حاصل حق عرض لو هاور
تا نگردد می مروق تلخ
هم در انگور شیره انگور
فضل جاه ترا مباد شکست
ربع تخت ترا مباد قصور
موکبت جفت فتح باد و ظفر
مجلست یار لهو باد و سرور
ساخته عرضت از هنر مرقد
یافته عمرت از بقا منشور
شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود ابراهیم: ای ملک را جمال تو افزوده کار و بارشمارهٔ ۳۹ - در مدح سلطان ابراهیم: نظام عالم و خورشید ملک و ذات هنر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سرافراز عالم ای منصور
وی به صدر تو اختلاف صدور
هوش مصنوعی: ای بزرگوار جهانی، ای منصور، تو در بلندای مقام خود، اختلاف در نگرشها و دیدگاهها را به صندلی خود راه ندادهای.
ای بهقدر آسمانِ قایمذات
ای به رای آفتاب زاید نور
هوش مصنوعی: ای که به اندازه آسمان بزرگ و ذو وجودی، ای که نورت از افکار روشن میشود مانند نور آفتاب.
روزگاری وز تو دشمن و دوست
به مصیبت رسیده اند و به سور
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دشمنان و دوستان از وجود تو به درد و رنج افتادهاند و به شادی دست نیافتهاند.
بسته حکم تو در قلوب و رقاب
جسته امر تو در سنین و شهور
هوش مصنوعی: فرمان تو در دلها و گردنها مستقر شده و دستورات تو در سالها و ماهها جاری است.
همه گفتار تو به حق نزدیک
همه کردار تو ز باطل دور
هوش مصنوعی: همه صحبتها و سخنان تو به حقیقت نزدیک است، ولی اعمال و رفتار تو از باطل بسیار فاصله دارد.
برق لامع به جای فهم تو کند
صبح صادق به جنب و هم تو زور
هوش مصنوعی: نور درخشانی که به جای درک و شناخت تو میتابد، صبح روشنی را به حرکت وامیدارد و تو هم به عنوان یک نیروی فعال در این جریان حضور داری.
شیر بی پاس تو شکار شگال
باز بی عون تو خور عصفور
هوش مصنوعی: شیر بیپاس به شکار شگال میرود و بدون کمک تو، عصفور را میخورد.
نیش کره تو بردم کژدم
نوش رفق تو در سر زنبور
هوش مصنوعی: من زهر نیش یک کرم را در مقایسه با نوش دوستان تو بر کوه زنبور میآورم.
گر به خواهی حمایت تو شود
چون حرم حامی وحوش و طیور
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دیگران از تو حمایت کنند، مانند دفاع حرم از جانوران و پرندگان خواهد بود.
ور بکوشی کفایت تو نهد
یوغ بر گردن صبا و دبور
هوش مصنوعی: هرگاه تلاش کنی، آن وقت به اندازهای میرسد که به نوازش و آرامش بادهای ملایم و تند، بار سنگینی تحمیل خواهد شد.
در سیاقت بگاه خیره تر است
روز بدخواه تو ز ضرب کسور
هوش مصنوعی: در زمان سختی و مشکل، روزی که برای تو خوشایند نیست، بیشتر از ضربهای که به تو میزند، به حالت و چهرهات مینماید.
کار داریست عدل تو معمار
گشته اسباب ملک از او معمور
هوش مصنوعی: کار تو در زمینه عدالت باعث شده که معماران، ابزارهای ساخت و ساز را برای آبادانی ملک فراهم کنند.
پادشاهی است نفس تو قاهر
شده دیو هوا به دو مقهور
هوش مصنوعی: نفس تو مانند یک پادشاه است که بر دیو هوس و خواستههای بیجا تسلط پیدا کرده و آنها را تحت کنترل دارد.
دیگ مقهور چرخ ناپخته
بوی علم تو آید از مقدور
هوش مصنوعی: بندهای چرخ و تقدیر نتوانند مانع شوند که بوی علم تو در دنیا پخش شود.
لوح محفوظ را همانا نیست
از وقوف تو خیر و شر مستور
هوش مصنوعی: لوح محفوظ هیچ چیز از علم و آگاهی تو را پنهان نمیکند؛ نه خیر و نه شر.
ویحک آن مصری مجوف چیست
لون او لون عاشق مهجور
هوش مصنوعی: ای وای، آن مصری پوچ و توخالی چیست؟ رنگ او، رنگ عاشق دور افتاده است.
نظم تو نقش و سحر واو نقاش
نثر تو گنج در واو گنجور
هوش مصنوعی: نظم تو به مانند طرحی زیباست و جذابیت نثر تو به اندازه یک گنج باارزش است.
زو هراسان جهان واو ساکن
زو تن آسان سپاه و او رنجور
هوش مصنوعی: از او ترسان، جهانی را در جنبش میبیند و سپاه آرام به نظر میآید، اما او در درون رنج و درد دارد.
دست بر سر گرفته والی ظلم
از چنو والی و چنو دستور
هوش مصنوعی: دست بر سر گرفته والی ظلم به خاطر چه والی و چه دستوری.
گاه تفویض کرده آمر عدل
نه چو تو آمر و چنو مامور
هوش مصنوعی: Sometimes، انجام کار به دست کسی سپرده میشود که در ذات خود عادل است، نه اینکه تو مانند یک آمر نیکو و فرماندهای باشی که تنها به اطاعت از دستورها مشغول است.
منعما مکرما خداوندا
شاکرند از تو خلق و تو مشکور
هوش مصنوعی: خداوند، مخلوقاتی که به تو نعمت دادهاند و از تو سپاسگزاری میکنند، گرامی و محترم هستند.
خشم و حلم تو در ثواب و عقاب
دو بزرگند ناصبور و صبور
هوش مصنوعی: خشم و صبوری تو در پاداش و تنبیه بسیار بزرگ و مهم هستند، هم نادانی و هم دانایی در این میان نقش دارند.
نکشی چو به سهو حری غین
نخری جز به عرق جود غرور
هوش مصنوعی: اگر به طور ناخواسته حسد یا غیریت را به کسی نرسانی، هیچ چیز جز با شناخت و بزرگواری ارزشمند نخواهد بود.
پیش معروف تو چه وزن آرد
حاصل حق عرض لو هاور
هوش مصنوعی: با حضور و شخصیت معروف تو، چه اندازه ارزش و اهمیتی دارد که من خواستهها و قابلیتهای خود را عرضه کنم.
تا نگردد می مروق تلخ
هم در انگور شیره انگور
هوش مصنوعی: تا وقتی که شراب تلخ از انگور خوب درست نشده باشد، sweetness و لذت آن معلوم نمیشود.
فضل جاه ترا مباد شکست
ربع تخت ترا مباد قصور
هوش مصنوعی: نیکی و منزلت تو نباید به خدشه بیفتد و جایگاه تو نباید دچار کمبود یا نقصان شود.
موکبت جفت فتح باد و ظفر
مجلست یار لهو باد و سرور
هوش مصنوعی: سوارانت با پیروزی و موفقیت همراهند و جمع تو پر از شادی و نشاط است.
ساخته عرضت از هنر مرقد
یافته عمرت از بقا منشور
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و جذابیت تو نتیجه هنرهای بینظیر و خلاقانه است، و عمر و مدت زندگیت از دوام و استمرار آن هنرها شکل گرفته است.