شمارهٔ ۱ - در مدح سلطان گوید
غزو گوارنده باد شاه جهان را
ناصر دین راعی زمین و زمان را
آنکه چو او تا قران و حکم قران است
هیچ مدبر نبوده هیچ قران را
دولت او رایتی فراخت که خورشید
پیسه نیارست کرد سایه آن را
هیبت او آتشی فروخت که دریا
پشت بدو داد و باز تافت عنان را
در سر رمحش فصیح یافت به تکبیر
قاید روحانیان زبان سنان را
تیغ جهادش به طول و عرض و به گوهر
قالب ثانی است راه کاهکشان را
موکب منصور او هنوز بموهند
بر تن افغان تنیده است فغان را
کاتش سهمش رسیده بود بهر موز
خوانده بر او کل من علیهافان را
پیشه سرمایه بر ریاست او ماند
چون ز مکینش تهی گذاشت مکان را
پیش درش بر هلاک صادر و وارد
غول نیارد به خدعه بست میان را
عرصه شطرنج بود ظاهر سکنت
حرب در او قائمه دو فوج گران را
لعب سوارش بشاهمات فرو کوفت
آن دور مه گرگ و آن دو یافه شبان را
برج حصارش رحول چتر ملک دید
کرد به سجده برهنه برهمنان را
جوهر صفراست تیغ شاه که تیزش
داده به عرق رجولیان ضربان را
روی به قنوج کرد شعله عزمش
سوی فلک راند شاخهای دخان را
رای زنی پیر بود بر در ملهی
رای زن پیر گفت رای جوان را
کامده ابری که برق زود گرایش
بفکند از پای حصن دیرستان را
وامده بحری که شاخ موج کهینش
برکند از بیخ جرم کوه کلان را
بر عدد لشکرش وقوف ندارند
چهره گشاینده یقین و گمان را
طاقت یک موج او کراست که طوفان
صد یک آن بود و غوطه داد جهان را
خیز و خمی ده که گاه حمله صرصر
حیله جز این نیست خیزران نوان را
رای به تدبیر پیر قلعه به پرداخت
خم زد و پی کور کرد نام و نشان را
چون طلب شه ره گریزش بربست
نایژه بگشاد حوض رنگ رزان را
گنج روان را که مهر خازن او داشت
پرده او ساخت رستگاری جان را
سینه برش را که کوه موکب او بود
کبش فدا کرد و سود یافت زیان را
ای به هنر بر ملوک عصر مقدم
عصر به داغ تو یافت یکسر ران را
بی تب لرزه به حربگاه نیارد
دعوت حرب تو شرزه شیر ژیان را
تیغ کمان برگشود و تیر تو به بسود
تیر به تیر امتحان نکرد گمان را
جز تو که آورد پیل صد گله از غزو
هر یک از آن دام صد نهنگ دمان را
مشکل غزو تو ذات عقل بیان کرد
مایه اعجاز دید شکل بیان را
تا نبود روز کینه جستن و پیکار
دل ز قیاس دل شجاع جبان را
دین تو آباد باد و ملک تو آباد
عمر تو آراسته بهار و خزان را
کرده چو نامت بهر سفر که کنی رای
عاقله حوت والی سرطان را
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غزو گوارنده باد شاه جهان را
ناصر دین راعی زمین و زمان را
هوش مصنوعی: درود بر شاهی که مدافع دین و نگهبان زمین و زمان است.
آنکه چو او تا قران و حکم قران است
هیچ مدبر نبوده هیچ قران را
هوش مصنوعی: هیچ مدیری مانند او نیست که به خوبی قرآن و دستورات آن را درک کند و به کار بگیرد.
دولت او رایتی فراخت که خورشید
پیسه نیارست کرد سایه آن را
هوش مصنوعی: خوشبختی او مانند پرچمی وسیع است که خورشید نتواسته است سایهاش را ایجاد کند.
هیبت او آتشی فروخت که دریا
پشت بدو داد و باز تافت عنان را
هوش مصنوعی: وجود او چنان قدرت و هیبتی دارد که دریا نیز به او اعتراف کرده و به او خدمت میکند، بهطوری که او در پرتو آن قدرت، کنترل همه چیز را در دست دارد.
در سر رمحش فصیح یافت به تکبیر
قاید روحانیان زبان سنان را
هوش مصنوعی: در سر نیزهاش، زبان فصیحی وجود داشت که با صدای بلند و پرشور روحانیان همخوانی داشت.
تیغ جهادش به طول و عرض و به گوهر
قالب ثانی است راه کاهکشان را
هوش مصنوعی: سلاح و قدرتی که او در جهاد دارد، به اندازهای بینظیر و ارزشمند است که میتواند راههای دشوار و پیچیده را هم هموار کند.
موکب منصور او هنوز بموهند
بر تن افغان تنیده است فغان را
هوش مصنوعی: موکب و لشکر منصور هنوز بر روی تن افغان خود را به نمایش گذاشته و فریادها و نالهها را منتشر کرده است.
کاتش سهمش رسیده بود بهر موز
خوانده بر او کل من علیهافان را
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که سرنوشت و تقدیر به افراد خاصی میرسد و در نهایت، همه چیز به فنا و زوال میانجامد. به عبارتی، افرادی که در این دنیا هستند، از جمله کسانی که در زندگی خود لذایت و نعمتها را تجربه میکنند، در نهایت به پایانی مشترک میرسند.
پیشه سرمایه بر ریاست او ماند
چون ز مکینش تهی گذاشت مکان را
هوش مصنوعی: سرمایهدار به خاطر مقامش باقی ماند، زیرا که از خانهاش به دور افتاد و آن مکان را خالی گذاشت.
پیش درش بر هلاک صادر و وارد
غول نیارد به خدعه بست میان را
هوش مصنوعی: در برابر درب او، هیچ موجودی نمیتواند به چنگ بیفتد و از مکرها و دامهایش فرار کند.
عرصه شطرنج بود ظاهر سکنت
حرب در او قائمه دو فوج گران را
هوش مصنوعی: در صحنه شطرنج، به نظر میرسد که سکون و آرامش جنگ در آن حکمفرماست و دو گروه بزرگ در حال آمادهباش هستند.
لعب سوارش بشاهمات فرو کوفت
آن دور مه گرگ و آن دو یافه شبان را
هوش مصنوعی: سوارش با قدرت بر روی سرشانههایش ضربه زد، ماه درخشان در آن دور به سبک گرگ دیده میشود و آن دو شبان را نیز به یاد میآورد.
برج حصارش رحول چتر ملک دید
کرد به سجده برهنه برهمنان را
هوش مصنوعی: برج حصار این مکان به شکل راحلهای از چتر مَلک، دیگران را به سجده و فروتنی واداشته است، بهگونهای که کسانی که همسطح و همردهاند، بیپوشش و برهنه به احترام و ادب در برابر آن قرار گرفتهاند.
جوهر صفراست تیغ شاه که تیزش
داده به عرق رجولیان ضربان را
هوش مصنوعی: تیغ شاه، که به خاطر قدرت و شدت خود به مانند جوهر تلخی تشبیه میشود، به شدت مشغول مبارزه و ضربهزدن است و این فعالیت به صورت اثرات عرق و تلاش در بدن نمایان میشود.
روی به قنوج کرد شعله عزمش
سوی فلک راند شاخهای دخان را
هوش مصنوعی: شعلهی ارادهاش به سمت آسمان حرکت میکند و باعث میشود که دودها به سمت بالا بروند.
رای زنی پیر بود بر در ملهی
رای زن پیر گفت رای جوان را
هوش مصنوعی: زن سالخوردهای نزد جوانی آمد و نظر او را جویا شد. زن سالخورده گفت که نظر جوانان را هم باید شنید و در نظر گرفت.
کامده ابری که برق زود گرایش
بفکند از پای حصن دیرستان را
هوش مصنوعی: ابرهای سیاهی آمدهاند که با رعد و برق خود، پایههای این دژ قدیمی را به لرزه درمیآورند.
وامده بحری که شاخ موج کهینش
برکند از بیخ جرم کوه کلان را
هوش مصنوعی: به دقت به دریا نزدیک نشو که امواج قدیمی آن میتوانند پایههای کوههای بزرگ را از ریشه خود جدا کنند.
بر عدد لشکرش وقوف ندارند
چهره گشاینده یقین و گمان را
هوش مصنوعی: آنها درباره تعداد لشکریان آگاهی ندارند و تنها به ظاهر یقین و گمان توجه میکنند.
طاقت یک موج او کراست که طوفان
صد یک آن بود و غوطه داد جهان را
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که توانایی و قدرت یک فرد (یک موج) به اندازهای است که میتواند تا حدی خود را در برابر طوفانهای بزرگ (چیزهای چالشبرانگیز) محافظت کند و در عین حال، میتواند جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد. به نوعی، این بیانگر قدرت و تأثیرگذاری یک انسان در برابر مشکلات و چالشهاست.
خیز و خمی ده که گاه حمله صرصر
حیله جز این نیست خیزران نوان را
هوش مصنوعی: برخیز و بیپروا باش، چرا که در زمان حمله باد سرد، هیچ چارهای جز این نیست که با قدرت و شجاعت به مبارزه بپردازی.
رای به تدبیر پیر قلعه به پرداخت
خم زد و پی کور کرد نام و نشان را
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره میشود که مشورت با فردی با تجربه و با تدبیر، میتواند در حل مشکلها مؤثر باشد. این شخص قادر است به دیگران راهنمایی کند و نام و نشانی از شکستها یا مشکلات گذشته را محو کند تا راهی برای پیشرفت و موفقیت باز شود.
چون طلب شه ره گریزش بربست
نایژه بگشاد حوض رنگ رزان را
هوش مصنوعی: زمانی که جستجوی عشق و زیبایی راه فرار را بر من بست، در این حال، دریچهای به روی حوض رنگین شگفتیها باز شد.
گنج روان را که مهر خازن او داشت
پرده او ساخت رستگاری جان را
هوش مصنوعی: گنجی که درونش عشق و محبت نهفته است، با پردهای که نگهدارندهاش بود، به زندگی واقعی روح و نجات جان انسان شکل داده است.
سینه برش را که کوه موکب او بود
کبش فدا کرد و سود یافت زیان را
هوش مصنوعی: سینهاش مانند کوهی بود که محلی برای نمایش عظمت و شکوه او به شمار میآمد؛ اما با فدا کردن آن، به نفع خود و برای رسیدن به سودی از زیان بهرهمند شد.
ای به هنر بر ملوک عصر مقدم
عصر به داغ تو یافت یکسر ران را
هوش مصنوعی: ای کسی که هنر تو بر پادشاهان زمان برتری دارد، به خاطر غم از دست دادن تو، آنان تمام هستی خود را از دست دادهاند.
بی تب لرزه به حربگاه نیارد
دعوت حرب تو شرزه شیر ژیان را
هوش مصنوعی: بدون تب و لرزه، به میدان جنگ نمیتوانیم شیر نترس و دلیر را دعوت کنیم.
تیغ کمان برگشود و تیر تو به بسود
تیر به تیر امتحان نکرد گمان را
هوش مصنوعی: چو کمان را کشید، تیغش را به کار انداخت و تیر تو برندهتر از همه بود. تو هر بار تیر را امتحان نکردی و به گمان خود اکتفا کردی.
جز تو که آورد پیل صد گله از غزو
هر یک از آن دام صد نهنگ دمان را
هوش مصنوعی: جز تو که قدرتی در آوردن یک فیل عظیم از چندین سمت جنگ و گله ایجاد کرده، هر کدام از آن دامها قادرند صدهای بزرگ و وحشتناک را به همراه داشته باشند.
مشکل غزو تو ذات عقل بیان کرد
مایه اعجاز دید شکل بیان را
هوش مصنوعی: مشکل جنگیدن با تو، حقیقتی است که عقل آن را توضیح داده و نشاندهندهی اعجاز و شگفتی بیان است.
تا نبود روز کینه جستن و پیکار
دل ز قیاس دل شجاع جبان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که روز انتقام و جنگی در کار نیست، دل شجاع و دل ترسو را نمیتوان مقایسه کرد.
دین تو آباد باد و ملک تو آباد
عمر تو آراسته بهار و خزان را
هوش مصنوعی: باشد که دین تو همیشه شکوفا و کشورت آباد بماند و زندگیات همچون بهار زیبا و سرشار از نشاط و شادی باشد، حتی در روزهای ناپایدار خزان.
کرده چو نامت بهر سفر که کنی رای
عاقله حوت والی سرطان را
هوش مصنوعی: وقتی که نام تو برای سفر انتخاب میشود، بهتر است که با تصمیمی منطقی اقدام کنی، مانند حوت که به سرطان توجه دارد.