گنجور

بخش ۶۸ - عامر بن عامر بصری

از مشایخِ بصره و از اکابر حکما و از نوادر فضلا و افصح الفصحای عهد خود بوده. از بعضی اشعار او به سیادت استنباط می‌شود. همانا علوی نژاد بوده و به سبب توطن در روم و بیم مخالفان آن مرز وبوم ظاهر ننموده. غرض، مولدش بصره و موطنش سیواس مِنْبلاد روم و قصیدهٔ فریدهٔ ذات الانوارش گنجینهٔ علوم و آن در تتبع قصیدهٔ تائیهٔ ابن فارض منظوم، مشتمل است بر دوازده نور و در هر نوری سرایر خفیّه را ظهور. الحق آن کلیم کلام ید بیضا نموده و بر مرده دلان ایام، دم عیسی گشوده. چون اشعار عربیه در این کتاب کمتر قلمی می‌شود. از ضبط تمامی آن معذور و بدین چندبیت اکتفا رفت. وهی هذا:

قصیده
تَجَلَّی لی الَّمحْبُوبُ مِنْکُلِّ وِجْهَةِ
فَشَاهَدْتُهُ فِی کُلِّ مَعنّی وَصُورَةِ
بَدَا ظاهِراً بِالکُلِّ لِلْکُلِّ بَیّْنا
تُشَاهِدْهُ الْعَیْنانُ فی کُلِّ ذَرَّةٍ
وَأَشْرَقَ مِنْهُ مطلق قید الْوَرَی
عُمُوماً بِهِ وحدانیة صمدیة
هُوَ الْواحِدُ الْفَرْدُ الْکَثِیْرُ بِنَفْسِهِ
فَلَیْسَ سِوَاهُ اِنْنَظَرْتَ بِدِقَّةِ
لَهُ کُلُّ عَیْنٍ فی الْوُجُودِ یَرَی بِهَا
لَهُ کُلُّ اُذْنٍ فی السِّرَایا وَعَی بِهِ
لَهُ کُلُّ کَفٍّ فی الْوَرَی بَاطِشاً بِها
لَهُ کُلُّ عِلْمٍ مِنْعُلُومٍ الْحَقِیْقَةِ
فَکَثْرَتُهُ مَخْفِیَّةً تَحْتَ وَحْدَةِ
کَمَا اَنَا فَرْدٌ کَثْرَتِی تَحْتَ وَحْدَتِی
بَقِیْتُ بِهِ لَمّا فَنَیْتُ لَهُ کَما
وَجَدْتُ حَیاتِی فِیْهِ مِنْبَعْدِ مَوتِةِ
هُوَ الناسِعُ الدّانِی إلَیْنَا بِعَیْنِهِ
هُوَ الْغائِبُ الْمَشْهُودُ فی کُلِّ بُقْعَةِ
هُوَ الْعاشِقُ الْمَعْشُوقُ فی کُلِّ صُورةٍ
هُوَ النّاظِرُ الْمَنْظُورُ فی کُلِّ لَمْحَةِ
تَحُوْمُ عُقُولُ الْخَلْقِ حَوْلَ جَنابِهِ
وَلَمْیُدْرِکُوا مِنْنُوْرِهِ غَیْرَ لَمّعَةِ
تُکَثِّرُهُ الأشیاءُ والْکُلُّ واحدٌ
صِفاتٌ وَذاتٌ ضُمَّتَا فی هُوِیَّةِ
فَوَحْدَتُهُ دَاَمْت لهَا کُلُّ کَثْرَةٍ
وَصِحَّتُهُ قَامَتْبِهَا کُلُّ عِلّةِ
تَحْجُبُ عَنَّا وَاخْتَفَا بِظُهُوْرِهِ
فَضُلِّلَ فِیْهِ کُلُّ قَوْمٍ بِحُجَّةٍ
فَسَائِرُ ذَرّاتِ الْوُجُودِ مَظَاهِرٌ
لَهُ إنْرَآهُ باصِرٌ بِبَصِیْرَةِ
أیَا واحِداً فِی کُلِّ شَیْئیٍ مُشاهَداً
أُعایِنُّهُ فِی خَلْوَتِی مِثْلَ جَلْوَةِ
لَکَ الْکُلُ یامَنْلاَسِوَاء فَمَنْرَأَی
سِواءَکَ فَرُدَّ ذَاکَ مِنْأَحوَلِیَّةِ
فَلَا اَنْتَ عَیْنِی لاَوَلاأَنْتَ غَیْرُهَا
لِذَلِکَ صَارَتْحالَتِی فِیْکَ حَیْرَتِی
فَأَنْتَ أَنَا لاَبَلْأنْتَ وَحْدَةٌ
مُنَزَّهةٍ عَنْکُلّ غَیرٍ وَ شِرْکَةِ
اِلَیْکَ مَالِی فِی حَیَوتِی وَمَوْتَتِی
وَأنْتَ رَجائِی فِی زخائِی و شدَّةِ
فَلَسْتُ أَرَی شَیئاً سِوَاکَ مُحَقَّقاً
وَهَلْیَخْتفی مِنْغَیْرِ مَکْفِوفِ ملّتی
تَقَدَّسْتَ عَنْغَیْرٍ تَنَزَّهْتَ عَنْسِوَی
تَرَفَّعْتَ عَنْنِدٍ اِلصِرْفِ المُحوْضَةِ
فَیَا خالِطاً فی عِشْوَةٍ مِنْظُنُونِهِ
دَعِ الظَّنَّ وَاسْتمْسِکَ بأَوْثَقِ عُرْوَةِ
وَیَا طالِباً للأَمْرِ جُدَّ بِنَهْضَةٍ
فَمَا نَالَ أَمْراً غَیْرُ نَفْسٍ مُجدَّةِ
وَجَرِّد لَهُ عَزْماً کَعَزْمِیَ مَاضِیاً
وَلاَتَکُ مَشْغُولاً بِعَیْشٍ وَرَقْدَةِ
فَدَعْقَوْلَ مَنِ قَدْقالَ بالْغَیرِ واجْتَنِبْ
طَریقَةَ دَجّالٍ کثیر نعنة
بَعیْدٌ عَن الأَضْواءِ والنُّورِ لَمْیَزَلْ
بِظُلُمَتِهِ فِی عِشْوَةٍ بَعْدَ عِشْوَةِ
فَلَمَّا أَتَاهُ لَمْیَجِدْهُ کَمَا أَرَی
وَخابَتْخُطاءُ عِنْدَ ذَاکَ وَذلَّةِ
وَاِنْأَنْتَ لَمْتَسْمَعْمَقَالَةَ واحِدٍ
فَأنْتَ بِلاَشَکٍّ مِنَ التَّنْویَةِ
وَهَلْیَستَوِی مَنْکانَ بالنُّورِ ماشِیاً
وَمَنْمَشْیُةُ فِی ظُلْمَةٍ مُدْلَهَّمةِ
وَمَنْلَمْیُؤَیِّدْهُ الاَلهُ بِنُورِهِ
یَضِلُّ وَمَنْیُرْشِدْبِفَرِّ هِدایَةِ
لَکَ المُلْکُ یادَیْمُومُ تُؤْتیِهِ مَنْتَشَا
وَ تَنْزَعُهُ مِمَّنْتَشَاءُ بِمَشْیةِ
تَجَلَّیْتَ فِی هَذَا وَذَاکَ لَهُمْفَلَم
یَرُدُکَ مَا هَوَی فِیْکَ مِنْفَرْطِ دَهْشَةِ
وحَیْرةُ اَهْلِ الْعَقْلِ فِیکَ بِزائِدٍ
فَاَلْفیْتُهُمْبِالْوَهْمِ فِی کُلِّ شُبْههِ
فَلاَأَنْتَ مَوْلُودٌ وَلااَنْتَ والِدٌ
لِانَّکَ فَرْدُ الذّاتِ مِنْغَیرِ قِسْمَةِ
وَلاَ أنْتَ مَنْسوبٌ اِلَی جَوْهَرٍولا
اِلَی عَرَضٍ یُعْرَضُ اِلَی عُنْصُرِیهِ
وَلاَ اَنْتَ عِلْویُّ وَلاَ اَنْتَ أَسْفَلُ
ولا اَنْتَ مَحْصُورُ مَجْدٍ وعُرْضَةِ
وَلاَ أَنْتَ رُوْحانیٌّ ذاتُ بَسِیطَةٍ
ولا أَنْتَ جِسْمٌ ذُو مَوادٍّ کَثیفةِ
وَلاَ أنْتَ مَخْفِیٌّ وَلاَ أَنْتَ ظاهِرٌ
وَلاَ أَنْتَ مَطْبوُعٌ وَلاَ لِطبیعةِ
وَلاَأَنْتَ عَقْلٌ وَلاَ نَیْرٌ ولا
هَیُوَلا وَلاَرُوْحُ بِذاتِ لَطیفةِ
وَلاَ أَنْتَ مشغولٌ وَلاَ أَنْتَ فارغٌ
وَلاَ أَنْتَ ذُو کَیْفٍ ولابِکَمِیةِ
ولا أنتَ مَلْزُوْمٌ وَلا أَنْتَ لازِمٌ
وَمَنْقالَ نُورٌ کانَ کالمانَوِیَّةِ
ولا أنْتَ ذُوْقَیْدٍ وَلا بِمُجَرَّدِ
وَلاأنْتَ مَحْسُوسٌ وَلَسْتَ بِحاسَّةِ
وَلاَأَنْتَ فِی شَییٍ مِنَ الْکُلِّ داخِلٌ
وَلاخارجٌ عَنْهُ وَهَذَا عَقِیْدَتی
فَأَنْتَ إذا فَرْدٌ لَکَ الْکُلُّ ساجِدٌ
وَلاَ کُلِّ إلّا أَنْتَ یَا صَفْوَ صَفْوَةِ
تَعَالَیْتَ یا ذَا الطُّوْلِ عَنْوَصْفِ واصِفاً
تَنَزَّهْتَ یا ذَالمَنِّ عَنْمَدْحِ مِدْحَةِ
فَأَنْتَ عَلَی مَا أَنْتَ قَدْراً وَقُدْرَةً
بِنَفْسِکَ أَدْری مِنْجَمِیْعِ البَرِیَّةِ
فَمَنْغَابَ یَوْماً فِیْکَ نَالَ سَعادةٌ
وَمَنْغابَ یَوْماً عَنْکَ آبَ إلَی الشَّقُوَةِ
بخش ۶۷ - عمربن فارض مصری: و هُوَ الشیّخ الموحّد عمربن حسن بن علی بن رشید الحمویّ الاندلسی المغربی ثم المصری. از قبیلهٔ بنی سعد. پدرش از اندلس بوده، در مصر نشو و نما نموده چون جناب شیخ در علم فرایض علم کمال افراشته بناء علیه به ابن الفارض شهرت داشته. تربیت از سلطان حسین اخلاطی مصری یافته و در راه ارادت او شتافته، بسیاری از علما و عرفا وی را تمجید کرده و برخی از جهلا به وی نسبت الحاد داده. دیوان حکمت بنیانش مشتمل بر معارف روحانیه و منطوی بر حقایق ایمانیه. یکی از قصاید آن قصیدهٔ وحیدهٔ خمریهٔ میمیه است و دیگری قصیدهٔ تائیه که قریب به هفتصد و پنجاه بیت می‌شود وبسیاری از حکما و فضلاء بر آن شروح نوشته‌اند، بلکه بیشتر در شرح آن عاجز گشته‌‌اند. جناب سید عارف میرسید علی همدانی هم شرحی موسوم به مشارب الاذواق بدان نگاشته‌اند. غرض، از اکابر محققین موحد و از اماجد عارفین مجرد بوده است و نود سال عمر نموده است. وفاتش در سنهٔ ۶۳۲ از اشعار اوست:بخش ۶۹ - غالب خوزی قُدِّسَ سِرُّه: و هُوَ عبداللّه بن ابی عبداللّه منجی الثّانی بن ابی حفص منجی الماضی بن عبداللّه یقظان الایدجی الخوزی. به وفور کمالات از همگنان پیش بوده و شیخ محی الدّین عربی در تصانیف خود وی را ستوده. گویند تصانیف عالیه دارد. من جمله طراز الذهب و آن مشتمل است بر فضایل و مناقب ائمهٔ اثناعشر علیهم السلام و در حقیقت ایشان براهین قاطعه در آن کتاب ثبت کرده، با شیخ بن عربی موافق و معاصر و زبان بیان از اوصافش قاصر. این رباعی منسوب به آن جناب است:

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از مشایخِ بصره و از اکابر حکما و از نوادر فضلا و افصح الفصحای عهد خود بوده. از بعضی اشعار او به سیادت استنباط می‌شود. همانا علوی نژاد بوده و به سبب توطن در روم و بیم مخالفان آن مرز وبوم ظاهر ننموده. غرض، مولدش بصره و موطنش سیواس مِنْبلاد روم و قصیدهٔ فریدهٔ ذات الانوارش گنجینهٔ علوم و آن در تتبع قصیدهٔ تائیهٔ ابن فارض منظوم، مشتمل است بر دوازده نور و در هر نوری سرایر خفیّه را ظهور. الحق آن کلیم کلام ید بیضا نموده و بر مرده دلان ایام، دم عیسی گشوده. چون اشعار عربیه در این کتاب کمتر قلمی می‌شود. از ضبط تمامی آن معذور و بدین چندبیت اکتفا رفت. وهی هذا:
هوش مصنوعی: این فرد از بزرگواران بصره و یکی از حکما و اندیشمندان برجسته زمان خود به شمار می‌رود. از برخی اشعار او می‌توان به نسب او پی برد که به خانواده علوی تعلق دارد. او به دلیل زندگی در روم و ترس از مخالفان خود به راحتی ظاهر نشده است. زادگاهش بصره و محل زندگی‌اش سیواس در روم است. اشعار خاصی که دارد، به عنوان گنجینه‌ای از دانش شناخته می‌شود و در پیروی از قصیده تائیه ابن فارض، شامل دوازده موضوع مختلف است که هر یک حاوی معانی عمیق و پنهانی است. واقعاً او مانند موسی که دستانش روشنایی دارد، بر دل‌های مرده روشنایی بخشیده است. اشعار عربی در این کتاب کم است و به همین دلیل تنها به چند بیت اکتفا شده است.
تَجَلَّی لی الَّمحْبُوبُ مِنْکُلِّ وِجْهَةِ
فَشَاهَدْتُهُ فِی کُلِّ مَعنّی وَصُورَةِ
هوش مصنوعی: محبوب از هر سو و جنبه‌ای بر من تجلی کرد و من او را در هر معنا و شکل مشاهده کردم.
بَدَا ظاهِراً بِالکُلِّ لِلْکُلِّ بَیّْنا
تُشَاهِدْهُ الْعَیْنانُ فی کُلِّ ذَرَّةٍ
هوش مصنوعی: در همه‌جا و در هر ذره‌ای، حقیقتی نمایان شده که چشمان تو می‌توانند آن را ببینند.
وَأَشْرَقَ مِنْهُ مطلق قید الْوَرَی
عُمُوماً بِهِ وحدانیة صمدیة
هوش مصنوعی: عالم با ظهور نور واحد و بی‌نظیر، از قید و بندها آزاد شد و این نشان‌دهنده‌ی یکتایی و مستقل بودن ذات اوست.
هُوَ الْواحِدُ الْفَرْدُ الْکَثِیْرُ بِنَفْسِهِ
فَلَیْسَ سِوَاهُ اِنْنَظَرْتَ بِدِقَّةِ
هوش مصنوعی: او یکتا و بی‌همتاست که در ذات خود کثرت دارد، پس اگر با دقت نگاه کنی، چیزی جز او نمی‌بینی.
لَهُ کُلُّ عَیْنٍ فی الْوُجُودِ یَرَی بِهَا
لَهُ کُلُّ اُذْنٍ فی السِّرَایا وَعَی بِهِ
هوش مصنوعی: او در وجودش هر چشمی دارد که با آن می‌بیند و هر گوشی دارد که با آن می‌شنود.
لَهُ کُلُّ کَفٍّ فی الْوَرَی بَاطِشاً بِها
لَهُ کُلُّ عِلْمٍ مِنْعُلُومٍ الْحَقِیْقَةِ
هوش مصنوعی: او به هر دست‌اش در میان مردم قدرتی دارد و تمامی دانش‌ها از حقایق به او تعلق دارد.
فَکَثْرَتُهُ مَخْفِیَّةً تَحْتَ وَحْدَةِ
کَمَا اَنَا فَرْدٌ کَثْرَتِی تَحْتَ وَحْدَتِی
هوش مصنوعی: وجود من، به‌طور پنهانی در یک جمعیت زیاد نهفته شده است، مانند اینکه من به‌تنهایی در میان جمعی از افراد دیگر قرار گرفته‌ام.
بَقِیْتُ بِهِ لَمّا فَنَیْتُ لَهُ کَما
وَجَدْتُ حَیاتِی فِیْهِ مِنْبَعْدِ مَوتِةِ
هوش مصنوعی: من برای او زندگی کردم، وقتی که برای او به پایان رسیدم، همان‌طور که پس از مرگم زندگی‌ام را در او یافتم.
هُوَ الناسِعُ الدّانِی إلَیْنَا بِعَیْنِهِ
هُوَ الْغائِبُ الْمَشْهُودُ فی کُلِّ بُقْعَةِ
هوش مصنوعی: او کسی است که با نگاه خود به ما نزدیک می‌شود، او غایبی است که در هر مکانی حضور دارد و قابل مشاهده است.
هُوَ الْعاشِقُ الْمَعْشُوقُ فی کُلِّ صُورةٍ
هُوَ النّاظِرُ الْمَنْظُورُ فی کُلِّ لَمْحَةِ
هوش مصنوعی: او عاشق و معشوق در هر صورتی است، و در هر نگاهی، هم ناظر است و هم مورد مشاهده.
تَحُوْمُ عُقُولُ الْخَلْقِ حَوْلَ جَنابِهِ
وَلَمْیُدْرِکُوا مِنْنُوْرِهِ غَیْرَ لَمّعَةِ
هوش مصنوعی: افکار مردم حول شخصیت او می‌چرخند، اما هیچ‌کدام نمی‌توانند جز یک پرتو کوچک از نورش را درک کنند.
تُکَثِّرُهُ الأشیاءُ والْکُلُّ واحدٌ
صِفاتٌ وَذاتٌ ضُمَّتَا فی هُوِیَّةِ
هوش مصنوعی: آشکار است که اشیاء بسیارند، اما در نهایت همه‌ی آن‌ها یکسانند. صفات و ذات‌ها در یک هویت واحد جمع شده‌اند.
فَوَحْدَتُهُ دَاَمْت لهَا کُلُّ کَثْرَةٍ
وَصِحَّتُهُ قَامَتْبِهَا کُلُّ عِلّةِ
هوش مصنوعی: وحدت او باعث بقای هر کثرت و تنوعی است، و درستی و صحت او به خاطر هر نقص و عیبی برقرار می‌ماند.
تَحْجُبُ عَنَّا وَاخْتَفَا بِظُهُوْرِهِ
فَضُلِّلَ فِیْهِ کُلُّ قَوْمٍ بِحُجَّةٍ
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که وجود او، باعث می‌شود که از ما پنهان بماند و هر گروهی در سایه او به بهانه‌ای و دلیلی اقدام می‌کند.
فَسَائِرُ ذَرّاتِ الْوُجُودِ مَظَاهِرٌ
لَهُ إنْرَآهُ باصِرٌ بِبَصِیْرَةِ
هوش مصنوعی: تمام ذرات وجود، نشانه‌های او هستند؛ اگر فردی با بینش و بصیرت به آن‌ها نگاه کند، می‌تواند حقیقت او را ببیند.
أیَا واحِداً فِی کُلِّ شَیْئیٍ مُشاهَداً
أُعایِنُّهُ فِی خَلْوَتِی مِثْلَ جَلْوَةِ
هوش مصنوعی: ای واحدی که در همه چیز به وضوح مشاهده می‌شود، من تو را در تنهایی‌ام همانند زیبایی چهره‌ات می‌بینم.
لَکَ الْکُلُ یامَنْلاَسِوَاء فَمَنْرَأَی
سِواءَکَ فَرُدَّ ذَاکَ مِنْأَحوَلِیَّةِ
هوش مصنوعی: ای تو که همه چیز را به خوبی می‌دانی، اگر کسی به برابری تو نایل شود، آن برابری را از من دور کن.
فَلَا اَنْتَ عَیْنِی لاَوَلاأَنْتَ غَیْرُهَا
لِذَلِکَ صَارَتْحالَتِی فِیْکَ حَیْرَتِی
هوش مصنوعی: تو نه مانند چشمان من هستی و نه غیر از آن، به همین خاطر حال و روز من در تو به حیرت تبدیل شده است.
فَأَنْتَ أَنَا لاَبَلْأنْتَ وَحْدَةٌ
مُنَزَّهةٍ عَنْکُلّ غَیرٍ وَ شِرْکَةِ
هوش مصنوعی: تو تنها و یگانه‌ای که از هر چیزی غیر از خودت پاک و مبرا هستی.
اِلَیْکَ مَالِی فِی حَیَوتِی وَمَوْتَتِی
وَأنْتَ رَجائِی فِی زخائِی و شدَّةِ
هوش مصنوعی: به سوی تو دارایی من در زندگی و مرگ من است و تو امید من در روزهای سخت و درماندگی هستی.
فَلَسْتُ أَرَی شَیئاً سِوَاکَ مُحَقَّقاً
وَهَلْیَخْتفی مِنْغَیْرِ مَکْفِوفِ ملّتی
هوش مصنوعی: من چیزی جز تو را واقعی نمی‌بینم و آیا می‌شود که بدون وجود ملت، چیزی پنهان شود؟
تَقَدَّسْتَ عَنْغَیْرٍ تَنَزَّهْتَ عَنْسِوَی
تَرَفَّعْتَ عَنْنِدٍ اِلصِرْفِ المُحوْضَةِ
هوش مصنوعی: تو از هر عیب و نقص و مانند آن پاک و منزه هستی و از هر چیز ناپسند و خوارتر از خودت، به دوری. در واقع، تو از هر آنچه که در ذات خود زشتی دارد، فراتر و بلندمرتبه‌ای.
فَیَا خالِطاً فی عِشْوَةٍ مِنْظُنُونِهِ
دَعِ الظَّنَّ وَاسْتمْسِکَ بأَوْثَقِ عُرْوَةِ
هوش مصنوعی: ای کسی که در چشمانی گم و حیران به سر می‌بری، از گمان و گمانه‌زنی دوری کن و به محکم‌ترین پیوندها چنگ بزن.
وَیَا طالِباً للأَمْرِ جُدَّ بِنَهْضَةٍ
فَمَا نَالَ أَمْراً غَیْرُ نَفْسٍ مُجدَّةِ
هوش مصنوعی: ای求 کننده هدف، با تلاش و پشتکار برخیز، زیرا هیچ‌کس به هدفی دست نمی‌یابد جز خود آن که کوششی جدی انجام دهد.
وَجَرِّد لَهُ عَزْماً کَعَزْمِیَ مَاضِیاً
وَلاَتَکُ مَشْغُولاً بِعَیْشٍ وَرَقْدَةِ
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ات را مانند اراده‌ای که من در گذشته داشتم، خالص کن و به زندگی و راحتی‌های آن مشغول نباش.
فَدَعْقَوْلَ مَنِ قَدْقالَ بالْغَیرِ واجْتَنِبْ
طَریقَةَ دَجّالٍ کثیر نعنة
هوش مصنوعی: به سخنان کسانی که درباره دیگران صحبت می‌کنند توجه نکن و از روش‌های فریبکارانه دوری کن که بسیار ناپسند و مخرب هستند.
بَعیْدٌ عَن الأَضْواءِ والنُّورِ لَمْیَزَلْ
بِظُلُمَتِهِ فِی عِشْوَةٍ بَعْدَ عِشْوَةِ
هوش مصنوعی: این شخص به دور از روشنایی و نور است و همچنان در تاریکی‌های متوالی به سر می‌برد.
فَلَمَّا أَتَاهُ لَمْیَجِدْهُ کَمَا أَرَی
وَخابَتْخُطاءُ عِنْدَ ذَاکَ وَذلَّةِ
هوش مصنوعی: وقتی به او رسید، چیزی را که انتظار داشت نیافت و در آن لحظه ناامیدی و حقارت را تجربه کرد.
وَاِنْأَنْتَ لَمْتَسْمَعْمَقَالَةَ واحِدٍ
فَأنْتَ بِلاَشَکٍّ مِنَ التَّنْویَةِ
هوش مصنوعی: اگر تو به سخن یک نفر گوش ندهی، بدون شک در حال نادیده گرفتن اطلاعات و علائم مهمی هستی.
وَهَلْیَستَوِی مَنْکانَ بالنُّورِ ماشِیاً
وَمَنْمَشْیُةُ فِی ظُلْمَةٍ مُدْلَهَّمةِ
هوش مصنوعی: آیا کسی که در نور قدم می‌زند، با کسی که در تاریکی عمیق راه می‌رود، یکسان است؟
وَمَنْلَمْیُؤَیِّدْهُ الاَلهُ بِنُورِهِ
یَضِلُّ وَمَنْیُرْشِدْبِفَرِّ هِدایَةِ
هوش مصنوعی: کسی که خداوند او را با نور خود یاری نکند، گمراه خواهد شد و تنها او که با رهنمودهای الهی هدایت یابد، به سوی راه راست می‌رود.
لَکَ المُلْکُ یادَیْمُومُ تُؤْتیِهِ مَنْتَشَا
وَ تَنْزَعُهُ مِمَّنْتَشَاءُ بِمَشْیةِ
هوش مصنوعی: تو مالک هستی و قدرت تو جاودانه است. هر که را بخواهی، به او می‌دهی و هر که را بخواهی، از او می‌گیری، به خواست خودت.
تَجَلَّیْتَ فِی هَذَا وَذَاکَ لَهُمْفَلَم
یَرُدُکَ مَا هَوَی فِیْکَ مِنْفَرْطِ دَهْشَةِ
هوش مصنوعی: تو در این و آن برای آن‌ها روشن شده‌ای، اما آنچه در توست و از شدت حیرت می‌شناسندت، نتوانسته تو را به خود بازگرداند.
وحَیْرةُ اَهْلِ الْعَقْلِ فِیکَ بِزائِدٍ
فَاَلْفیْتُهُمْبِالْوَهْمِ فِی کُلِّ شُبْههِ
هوش مصنوعی: اهلِ عقل و اندیشه به واسطه‌ی تو در حیرت‌اند و من آنها را در هر شک و شبهه‌ای در دام خیال و توهم یافتم.
فَلاَأَنْتَ مَوْلُودٌ وَلااَنْتَ والِدٌ
لِانَّکَ فَرْدُ الذّاتِ مِنْغَیرِ قِسْمَةِ
هوش مصنوعی: نه تو زاده‌ای و نه پدر، چرا که تو تنها و یکتا هستی و هیچ‌گونه تقسیم و چندگانه‌ای در وجودت نیست.
وَلاَ أنْتَ مَنْسوبٌ اِلَی جَوْهَرٍولا
اِلَی عَرَضٍ یُعْرَضُ اِلَی عُنْصُرِیهِ
هوش مصنوعی: تو نه به جواهر نسبت داده می‌شوی و نه به چیزی که به عنصرش وابسته باشد.
وَلاَ اَنْتَ عِلْویُّ وَلاَ اَنْتَ أَسْفَلُ
ولا اَنْتَ مَحْصُورُ مَجْدٍ وعُرْضَةِ
هوش مصنوعی: نه تو در علو و بلندی هستی و نه در پستی و پایین، و نه تو محصور به عظمت و شکوه خاصی هستی.
وَلاَ أَنْتَ رُوْحانیٌّ ذاتُ بَسِیطَةٍ
ولا أَنْتَ جِسْمٌ ذُو مَوادٍّ کَثیفةِ
هوش مصنوعی: نه تو روحی هستی که سادگی خاصی داشته باشد و نه بدنی که از مواد سنگین تشکیل شده باشد.
وَلاَ أنْتَ مَخْفِیٌّ وَلاَ أَنْتَ ظاهِرٌ
وَلاَ أَنْتَ مَطْبوُعٌ وَلاَ لِطبیعةِ
هوش مصنوعی: نه تو پنهانی که کسی نتواند تو را ببیند، نه نمایانی که همه تو را ببینند. نه تو به طبیعتی خاص وابسته‌ای و نه مشخصه‌ای داری که بتوان به راحتی شناختت.
وَلاَأَنْتَ عَقْلٌ وَلاَ نَیْرٌ ولا
هَیُوَلا وَلاَرُوْحُ بِذاتِ لَطیفةِ
هوش مصنوعی: تو نه عقل هستی، نه آتش، نه حیات، و نه روحی با ذات لطیف.
وَلاَ أَنْتَ مشغولٌ وَلاَ أَنْتَ فارغٌ
وَلاَ أَنْتَ ذُو کَیْفٍ ولابِکَمِیةِ
هوش مصنوعی: نه تو مشغولی و نه بی‌کار، نه در وضعیتی خاص قرار داری و نه به تعداد مشخصی.
ولا أنتَ مَلْزُوْمٌ وَلا أَنْتَ لازِمٌ
وَمَنْقالَ نُورٌ کانَ کالمانَوِیَّةِ
هوش مصنوعی: نه تو سرزنش شده‌ای و نه ملزم به چیزی هستی، و کسی که گفت «نور» همانند مَنارۀ روشنی است.
ولا أنْتَ ذُوْقَیْدٍ وَلا بِمُجَرَّدِ
وَلاأنْتَ مَحْسُوسٌ وَلَسْتَ بِحاسَّةِ
هوش مصنوعی: نه تو به زنجیر در آمده‌ای و نه به خودی خود؛ نه تو محسوس و قابل حس هستی و نه حس کردن.
وَلاَأَنْتَ فِی شَییٍ مِنَ الْکُلِّ داخِلٌ
وَلاخارجٌ عَنْهُ وَهَذَا عَقِیْدَتی
هوش مصنوعی: تو نه در هیچ چیزی از کل حضور داری و نه از آن خارج هستی. این اعتقاد من است.
فَأَنْتَ إذا فَرْدٌ لَکَ الْکُلُّ ساجِدٌ
وَلاَ کُلِّ إلّا أَنْتَ یَا صَفْوَ صَفْوَةِ
هوش مصنوعی: اگر تو فرد و یگانه‌ای، همه چیز در برابر تو خضوع می‌کند و هیچ‌کس غیر از تو وجود ندارد، ای بهترین و ممتازترین.
تَعَالَیْتَ یا ذَا الطُّوْلِ عَنْوَصْفِ واصِفاً
تَنَزَّهْتَ یا ذَالمَنِّ عَنْمَدْحِ مِدْحَةِ
هوش مصنوعی: ای تو که بزرگی و ثروتت بی‌نظیر است، ما از تو توصیفی کرده‌ایم، اما تو آنقدر بالا و فراتر از وصف‌ها هستی که به هیچ وصفی نمی‌گنجی. ای کسی که از بخشش و نعمتت منزه و پاکی، ما نمی‌توانیم ستایشت کنیم، چون تو از هر مدح و ستایشی برتری.
فَأَنْتَ عَلَی مَا أَنْتَ قَدْراً وَقُدْرَةً
بِنَفْسِکَ أَدْری مِنْجَمِیْعِ البَرِیَّةِ
هوش مصنوعی: تو خود به مقدار و توانایی‌ات آگاهی، بیشتر از همه موجودات.
فَمَنْغَابَ یَوْماً فِیْکَ نَالَ سَعادةٌ
وَمَنْغابَ یَوْماً عَنْکَ آبَ إلَی الشَّقُوَةِ
هوش مصنوعی: هرکس یک روز در کنار تو باشد، به خوشبختی می‌رسد و هرکس یک روز از تو دور شود، به بدبختی و اندوه برمی‌گردد.