گنجور

بخش ۳۷ - ذوقی کاشانی

اسمش امیر محمد امین. از طایفهٔ ترکمانیه بوده ودر کاشان تحصیل نموده. در حکمت از تلامذهٔ ملامیرزا جان شیروانی است و معاصر شاه طهماست صفوی است. مدتی سیاحت کرده، آخرالامر پا به دامن قناعت درآورده، منزوی زاویهٔ فقر و فنا شد. در سنهٔ ۹۶۹در لاهیجان گیلان وفات یافت. اشعار بسیار دارد. این چند بیت از اوست:

یارب این درد چه درد است که درمانش نیست
وین چه اندوه و ملال است که پایانش نیست
هم نشینم به خیال تو و آسوده دلم
کاین‌وصالی‌است که در پی غمِ هجرانش نیست
خوشم که در دل من عشق مدعا نگذاشت
مرا به بوالهوسی‌های خویش وانگذاشت
چه آفتی تو ندانم که در جهان امروز
محبت تو دو کس با هم آشنا نگذاشت
اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است
گناهم را عذابی باید از دوزخ فزون ترسم
که سوزندم به داغِ هجر فردایِ قیامت هم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسمش امیر محمد امین. از طایفهٔ ترکمانیه بوده ودر کاشان تحصیل نموده. در حکمت از تلامذهٔ ملامیرزا جان شیروانی است و معاصر شاه طهماست صفوی است. مدتی سیاحت کرده، آخرالامر پا به دامن قناعت درآورده، منزوی زاویهٔ فقر و فنا شد. در سنهٔ ۹۶۹در لاهیجان گیلان وفات یافت. اشعار بسیار دارد. این چند بیت از اوست:
هوش مصنوعی: امیر محمد امین، از طایفهٔ ترکمانیه است و در شهر کاشان تحصیل کرده است. او دانش‌آموز ملامیرزا جان شیروانی در زمینهٔ حکمت بوده و در زمان شاه طهماست صفوی زندگی می‌کند. پس از مدتی سفر، به زندگی ساده و قناعت رو می‌آورد و در گوشه‌ای از دنیا به فقر و فنا می‌انداخت. او در سال ۹۶۹ هجری در لاهیجان گیلان درگذشته است و اشعار زیادی از خود به جا گذاشته است. چند بیت شعر از او نیز موجود است.
یارب این درد چه درد است که درمانش نیست
وین چه اندوه و ملال است که پایانش نیست
هوش مصنوعی: ای خدا، این چه دردی است که هیچ راه درمانی برایش وجود ندارد و این چه اندوه و غمی است که هرگز پایان نمی‌یابد؟
هم نشینم به خیال تو و آسوده دلم
کاین‌وصالی‌است که در پی غمِ هجرانش نیست
هوش مصنوعی: من در خیال تو همراه هستم و دلم آرام است چرا که این وصال، پیوندی است که غم جدایی را در پی ندارد.
خوشم که در دل من عشق مدعا نگذاشت
مرا به بوالهوسی‌های خویش وانگذاشت
هوش مصنوعی: من خوشحالم که عشق در دلم باقی مانده و از این که به وسوسه‌های بیهوده برگردم، جلوگیری کرده است.
چه آفتی تو ندانم که در جهان امروز
محبت تو دو کس با هم آشنا نگذاشت
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بلایی بر سر دنیا آمده که عشق و محبت تو باعث شده دو نفر هیچگاه نتوانند با یکدیگر آشنا شوند.
اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم
که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است
هوش مصنوعی: کمی قبل به تو گفتم که از درد دل حرف بزنم، از این ترسیدم که مبادا ناراحت شوی؛ در حالی که حرف‌های زیادی برای گفتن دارم.
گناهم را عذابی باید از دوزخ فزون ترسم
که سوزندم به داغِ هجر فردایِ قیامت هم
هوش مصنوعی: من از عذاب گناهانم می‌ترسم، زیرا به جز عذاب دوزخ، آتش جدایی و حسرت فردای قیامت نیز وجود دارد که می‌تواند قلبم را بسوزاند.