گنجور

بخش ۸۲ - شاه سنجان خوافی

نامش رکن الدین محمودو مرید جناب خواجه مودود. چون از اهل سنجان مِنْتوابع خواف خراسان است از پیر طریقت خود خواجه مودود چشتی، شاه سنجان لقب یافت و به این لقب معروف شد. به هر حال از سالکین مسلک طریق و از واصلین منزل تحقیق و زبدهٔ موحدین و قُدوهٔ مجردین. طالب صحبت اولیا و راغبِ خدمت اصفیا بوده. عارفی متورع و زاهد و عاشقی متذکر و عابد. اغلب معاصرانش را با وی ارادت و از صحبتش در زمرهٔ اهل سعادت. مرقدش در قریهٔ بالچ مِنْتوابع تربت حیدریه ووفاتش در سنهٔ ۵۹۹ اتفاق افتاده و اغلب اشعارش رباعی و در رباعی گفتن ساعی بوده است:

مِنْرباعیّاته
٭٭٭
٭٭٭
٭٭٭
٭٭٭
٭٭٭
٭٭٭
٭٭٭
٭٭٭
در راه چنان رو که سلامت نکنند
با خلق چنان زی که قیامت نکنند
در مسجد اگر روی چنان رو که ترا
در پیش نخوانند و امامت نکنند
مردان خدا میل به هستی نکنند
خودبینی و خویشتن پرستی نکنند
آنجا که مجردان حق می‌نوشند
خم خانه تهی کنند ومستی نکنند
خواهی که ترا رتبهٔ ابرار رسد
مپسند که از تو بر کس آزار رسد
از مرگ میندیش و غم رزق مخور
کاین هر دو به وقت خویش ناچار رسد
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود
در حضرت معشوق مطهر نشود
هم دوست طلب کنی و هم جان خواهی
آری خواهی ولی میسر نشود
شاها دلِ آگاه، گدایان دارند
سر رشتهٔ عشق بی نوایان دارند
گنجی که زمین و آسمان طالب اوست
چون درنگری برهنه پایان دارند
علمی که حقیقتی است در سینه بود
در سینه بود هر آنچه درسی نبود
صد خانه پر از کتاب کاری ناید
باید که کتابخانه در سینه بود
مردان میِ معرفت به اقبال کشند
نه چون دگران دردی اشکال کشند
علمی که به درس و بحث حاصل گردد
آبی است که از چاه به غربال کشند
جمعی به تشکّک‌اند جمعی به یقین
یک قوم دگر فتاده اندر ره دین
ناگاه منادئی برآید ز کمین
کی بی خبران راه نه آن بود نه این
برذره نشینم بچمد بختم بین
موری به دو منزل نکشد رختم بین
گر لقمه ز خورشید نمایم به مثل
تاریکی سینه بردهد بختم بین
بخش ۸۱ - شبلی بغدادی قُدِّسَ سِرُّه العزیز: از قدمای عرفای جلیل القدر بوده. در بدو حال ملازمت می‌نموده. به سببی از اسباب ترک فرموده. ارادت به جناب شیخ جنید بغدادی داشته. تفصیل حالات و مقامات آن جناب در تذکرة الاولیا و نفحات مسطور است و برخی خود مشهور است از غایت اشتهار محتاج به اظهار نخواهد بود. مات فی سنهٔ اربع و ثلثین و ثلاث مائه:بخش ۸۳ - شرف مُنیَری قُدِّسَ سِرُّه: وهُوَ شیخ شرف الدین احمد بن شیخ بلخی منیری. مُنیر به ضم میم به نون زده و فتح یا و را، قصبه‌ایست از مضافات بِنگاله، غرض، شیخ از معارف اهل کمال و از اعاظم عرفای با افضال بوده. مکاتیبش که به مخلصان خود نوشته معروف و مشهور است و فقیر تمام آن را دیده و بعد از مکاتیب شیخ احمد سرهندی ملقب به مجدد الف ثانی، که ازمعارف مشایخ نقشبندیه است بر سایر مکاتیب برگزیده. مطالب خوب و حقایق مرغوب در آنها مندرج است. کتابی نیز به نظر رسید شرفنامه نام در بیان لغات همانا از آن جناب است. یا مریدی به نام او نوشته است و نام آن در این مصرع موزون است: شرفنامهٔ احمد منیری.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نامش رکن الدین محمودو مرید جناب خواجه مودود. چون از اهل سنجان مِنْتوابع خواف خراسان است از پیر طریقت خود خواجه مودود چشتی، شاه سنجان لقب یافت و به این لقب معروف شد. به هر حال از سالکین مسلک طریق و از واصلین منزل تحقیق و زبدهٔ موحدین و قُدوهٔ مجردین. طالب صحبت اولیا و راغبِ خدمت اصفیا بوده. عارفی متورع و زاهد و عاشقی متذکر و عابد. اغلب معاصرانش را با وی ارادت و از صحبتش در زمرهٔ اهل سعادت. مرقدش در قریهٔ بالچ مِنْتوابع تربت حیدریه ووفاتش در سنهٔ ۵۹۹ اتفاق افتاده و اغلب اشعارش رباعی و در رباعی گفتن ساعی بوده است:
هوش مصنوعی: او رکن‌الدین محمود نام دارد و مرید جناب خواجه مودود است. از سنجان، که از توابع خواف در خراسان است، به دنیا آمده و به واسطه‌ی پیر طریقت خود، خواجه مودود چشتی، به لقب شاه سنجان شناخته شده است. او از سالکان و جستوجوگران حقیقی بوده و در زمره‌ی بهترین موحدین و افراد مجرد قرار دارد. خواهان همراهی با اولیا و مشتاق خدمت به پاکان بوده است. او عارفی با تقوی، زاهد و عاشقی متوجه و عابد است و بسیاری از هم‌عصرانش به او ارادت دارند و از صحبتش بهره‌مند شده‌اند. آرامگاه او در قریه‌ی بالچ، از توابع تربت حیدریه، واقع شده و او در سال ۵۹۹ هجری درگذشته است. بیشتر اشعارش در قالب رباعی است و در این زمینه بسیار تلاش کرده است.
در راه چنان رو که سلامت نکنند
با خلق چنان زی که قیامت نکنند
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی به گونه‌ای پیش برو که مردم تو را به خطر نیاندازند و به طوری رفتار کن که در روز قیامت مورد بازخواست قرار نگیری.
در مسجد اگر روی چنان رو که ترا
در پیش نخوانند و امامت نکنند
هوش مصنوعی: اگر در مسجد بروی، همچون کسی رفتار کن که در برابرش دعا نکنند و او را به رهبری نخوانند.
مردان خدا میل به هستی نکنند
خودبینی و خویشتن پرستی نکنند
هوش مصنوعی: مردان خدا به دنبال جلب توجه و خودخواهی نیستند و در پی بزرگنمایی خود نیستند.
آنجا که مجردان حق می‌نوشند
خم خانه تهی کنند ومستی نکنند
هوش مصنوعی: در جایی که افرادی که به حقیقت نامحدود پی برده‌اند، شراب حق را می‌نوشند، دیگر دلیلی برای پر کردن خمخانه وجود ندارد و نیازی به مستی نیست.
خواهی که ترا رتبهٔ ابرار رسد
مپسند که از تو بر کس آزار رسد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقام انسان‌های نیکوکار برسی، این را بپذیر که نباید به کسی آسیبی برسانی.
از مرگ میندیش و غم رزق مخور
کاین هر دو به وقت خویش ناچار رسد
هوش مصنوعی: به مرگ و کمبود روزی فکر نکن، زیرا هر دوی این‌ها در زمان خود به طور حتمی اتفاق خواهند افتاد.
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود
در حضرت معشوق مطهر نشود
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی در حضور محبوب واقعی پاک و مقدس شود، باید ابتدا به خاطر عشق واقعی تمام هستی و وابستگی‌های خود را از دست بدهد.
هم دوست طلب کنی و هم جان خواهی
آری خواهی ولی میسر نشود
هوش مصنوعی: اگر همزمان بخواهی دو چیز را که یکی دوستی و دیگری جان است، ممکن است خواسته‌ات به حقیقت نپیوندد و به راحتی در دسترس نباشد.
شاها دلِ آگاه، گدایان دارند
سر رشتهٔ عشق بی نوایان دارند
هوش مصنوعی: ای پادشاه، دل‌های آگاه و پر از احساس، در کنار گدایان، پیوندی عمیق با عشق دارند و انسان‌های بی‌نوا نیز گنجینه‌ای از محبت و شور و شوق را در دل دارند.
گنجی که زمین و آسمان طالب اوست
چون درنگری برهنه پایان دارند
هوش مصنوعی: گنجی که زمین و آسمان به دنبال آن هستند، وقتی به آن نگاه کنی، در پایانی خالی و بی‌پوشش به نظر می‌رسد.
علمی که حقیقتی است در سینه بود
در سینه بود هر آنچه درسی نبود
هوش مصنوعی: دانش واقعی در دل انسان نهفته است و هر آنچه که صرفاً اطلاعات سطحی و بدون عمق باشد، در واقع درسی برای او به حساب نمی‌آید.
صد خانه پر از کتاب کاری ناید
باید که کتابخانه در سینه بود
هوش مصنوعی: بهتر است که دانش و اطلاعات در ذهن و قلب انسان متمرکز شود، تا این که فقط کتاب‌ها و منابع فیزیکی در خانه‌ها وجود داشته باشند. وجود یک کتابخانه واقعی در درون فرد، ارزش و سود بیشتری دارد.
مردان میِ معرفت به اقبال کشند
نه چون دگران دردی اشکال کشند
هوش مصنوعی: مردان دانای حقیقت با دل‌گرمی و خوشبینی به سوی آینده می‌روند، نه مانند دیگران که فقط از درد و رنج شکایت می‌کنند.
علمی که به درس و بحث حاصل گردد
آبی است که از چاه به غربال کشند
هوش مصنوعی: دانشی که تنها از طریق مطالعه و مباحثه به دست می‌آید، مانند آبی است که از چاه با صافی رد می‌شود و ممکن است زلالی و کارایی خود را از دست بدهد.
جمعی به تشکّک‌اند جمعی به یقین
یک قوم دگر فتاده اندر ره دین
هوش مصنوعی: گروهی در جست‌وجوی حقایق شک و تردید دارند، گروهی دیگر به یقین و ایمان رسیده‌اند، و دسته‌ای البته در مسیر دین دچار اشتباه شده‌اند.
ناگاه منادئی برآید ز کمین
کی بی خبران راه نه آن بود نه این
هوش مصنوعی: به ناگاه، صدایی از پنهان برخاست که بی‌خبران نمی‌دانند این راه، نه آن راه، نه این مسیر است.
برذره نشینم بچمد بختم بین
موری به دو منزل نکشد رختم بین
هوش مصنوعی: من بر دانه‌ای نشسته‌ام و امیدوارم که بخت من به من روی آورد؛ اما مانند موری هستم که در دو منزل نمی‌تواند خود را به مقصد برساند.
گر لقمه ز خورشید نمایم به مثل
تاریکی سینه بردهد بختم بین
هوش مصنوعی: اگر لقمه‌ای از خورشید به‌سادگی بگیرم، تاریکی سینه‌ام را از بین می‌برد و شانس مرا تغییر می‌دهد.

حاشیه ها

1401/12/23 14:02
بهمن یاربی سنگانی

عارف بالله حضرت خواجه رکن الدین میرسلطان محمود سنجانی

حضرت خواجه رکن الدین میرسلطان محمود سنجانی ملقب به شاه سنجان یکی از اولیا بزرگوار و اعاظم مشایخ و اقطاب متصوفه از پیشتازان و رهبران طریقه عالیه چشتیه در قرن پنجم و ششم هجری می باشد. وی از سنجان(سنگان) خواف بوده و مقاماتی بس عالی و کرامات عجیب داشته و تربیت از خواجه مودود چشتی یافته .

 

نقل است که : وقتی حضرت شاه سنجان در چشت به خدمت خواجه مودود مشغول بوده هرگز در قریه ی چشت در وضو ساختن قیام ننموده ، هرگاه احتیاج به طهارت می شد از چشت بیرون می آمد و تکمیل طهارت می فرمود و باز می آمد .

 

در آن وقت به خواجه سنجان معروف بوده ، خواجه مودود فرمود که او را شاه سنجان گویند و از آن وقت به بعد به شاه سنجان معروف گردید .

 

مربی شان در طریقت و عرفان حضرت سیدالاولیا تاج العارفین سید قطب الدین خواجه مودود چشتی حسنی حسینی هروی از ائمه بزرگوار سلسله چشتیه است. محل تربیت روحانی و سیر و سلوک عرفانی و تحصیل کمالات روحی ایشان به مدت 23سال در چشت شریف بوده است. اشعار فصیح و رباعیات بلیغ او در کتب مشهور و افواه خلق مذکور است. اسفزاری در روضات الجنات و جامی در نفحات الانس تاریخ وفات او را در سال 597 هجری نوشته اند.

 

ای دل تو ز هیچ خلق یاری مطلب            

وز شاخ برهنه سایه داری مطلب

 

عزت ز قناعت است و خواری ز طمع        

با عزت خود بساز خواری مطلب

 

در راه چنان رو که سلامت نکنند            

با خلق چنان زی که قیامت نکنند

 

در مسجد اگر روی چنان رو که تو را         

در پیش نخوانند و امامت نکنند

 

مردان خدا میل به مستی نکنند           

خود بینی و خویشتن پرستی نکنند

 

آنجا که مجردان حق مِی نوشند             

خمخانه تهی کنند و مستی نکنند

 

خواهی که تو را رتبه ی ابرار رسد            

مپسند که از تو بر کس آزار رسد

 

از مرگ میندیش و غم رزق نخور           

کاین هر دو به وقت خویش ناچار رسد

 

حمداله مستوفی در تاریخ گزیده می نویسد که خواجه سنجان به چند نام موسوم و مشهور است از جمله شاه سنجان و سلطان سنجان که شیخی صاحب وقت و کامل بوده است.

 

لازم به ذکر است که عارف بزرگ اسلام شیخ سیف الدین باخرزی در اوایل عمرش به شرف صحبت شیخ الاسلام رکن الدین محمود سنجانی رسیده است.

 

وفات حضرت شیخ الاسلام خواجه رکن الدین محمود سنجانی در روز پنج شنبه 6شوال المعظم سال 593هجری به سن106 سالگی در شهر سنگان اتفاق افتاده است .

 

آرامگاه ایشان در شهر سنگان در کنار مسجدی با نام ایشان واقع است.

 

اینک چند رباعی از ایشان به نقل از ریاض العارفین: 

 

تا عشق جمال دوست در خانه ماست               

طاوس عمل کمیته پروانه ماست

 

آن روز که آشنا شدم با غم او                   

هرچیز که غیر اوست بیگانه ماست

 

کودک بودم هنوز با اندک سال           

کان شاه دل افروز به من گفت تعال

 

چون یافت دلم نور جمال ابدی             

شادی کردم ، نعره زدم، آمد حال

 

علمی که حقیقتی است در سینه بود        

در سینه بود هر آنچه درسی نبود

 

صد خانه پر از کتاب کاری نایه         

باید که کتابخانه در سینه بود

 

دوران حیات معرفت ماعجب می گذرد

برخیز که دوران به تعب می گذرد

 

در جام طرب زباده ریز آب حیات

کز عمر تو روز رفت وشب میگذرد

 

تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود 

در حضرت معشوق مطهر نشود

 

هم دوست طلب کنی و هم جانخواهی 

آری خواهی ولی میسر نشود

 

شاها دل آگاه گدایان دارند                

سررشته عشق بی نوایان دارند 

 

گنجی که زمین و آسمان طالب اوست

چون درنگری برهنه پایان دارند