گنجور

بخش ۱۵۱ - مختوم نیشابوری قُدِّسَ سِرُّه

وهُوَ السید المظلوم الامیر المختوم. جدش از سادات مدینهٔ طیبه بوده. به عزم زیات مشهد مقدس رضوی به خراسان توجه نمود. در نیشابور متأهل گردید. سید در آنجا متولد و به نیشابوری مشتهر شد. پس از تکمیل علوم و تحصیل رسوم به خدمت جناب امیر شاه قاسم الانوار تبریزی رسید و در خدمت آن جناب به مقامات بلند و حالات ارجمند وصول یافت. اهل خراسان به خدمتش اعتقاد و اعتماد تمام داشتند و نقش اخلاص و ارادت وی بر لوحهٔ خاطر می‌نگاشتند. وی را با امیر غیاث الدین علی ترخان تعلقی ظاهر گردید و رسالهٔ محبت نامه به جهت وی در سلک انتظام و اختتام کشید. بالاخره صاحب غرضانِ زمان، جناب سید را تکفیر نموده حسب الامر شاهرخ بن تیمور اذیت و آزار موفورش رسانیدند و بعد ازمحبوسی‌های بسیار از حبس رهانیدند و اخراج بلد کردند و روغن گداخته بر فرقش ریختند و روشنی آن شمع را به کثرت روغن خاموش کردند. آن جناب در سنهٔ ۸۳۰ وفات یافت و به جنت شتافت. شاه قاسم انوار مرثیه‌ای در فوت وی فرمود. غرض، از اعاظم اصفیا و عرفاست. تیمّناً و تبرّکاً بعضی از اشعارش نوشته شد:

قَصیدةٌ فی الحَقائِق و المَعارفِ الحَقّانیّةِ و المَقاصِدِ العِرْفانیَّةِ
مِنْغزلیّاتِهِ نَوَّرَ اللّهُ مَضْجَعَهُ
رباعی
وجودازعشق شد پیدا، زهی عشق جهان آرا
بدان،این رمز را پنهان مگوباهیچ کس عمدا
زعقل و نفس عشق آمد که اوحدوسط دارد
برو ختم ولادت شد که در ترکیب بد مبدا
وجود عقل والا تابش نور هویت دان
ظور نفس از عقل است گویم با تو ای دانا
الف از نقطه پیدا شد درودانا و بینا شد
به هر اسمی مسما شد به حکم عَلَّمَ الاَسْماء
هِویّت نقطهٔ اصل است و نقطه بی عدد آمد
عدد نبود هویت را که بد عین همه اشیا
الف شد مبدء فطرت که شکلش مستقیم آمد
سه‌نقطه‌درالف‌عقل است و نفس و روح ای مولا
قلم‌عقل است و کاتب روح و نفست چون مداداو
بیان اسم و فعل و حرف روشن گشت زین معنا
پس آنگه عالم تألیف و ترکیب است پیوسته
مرکب همچو امواج ومفرد هست چون دریا
همه چون عاشق و معشوق،رودرروی یکدیگر
یکی فانی، یکی باقی، یکی اعلا، یکی ادنا
همه چون نقطهٔ پرگار، گردِ خویشتن گردان
به کار خود شده مشغول و در خود گشته ناپیدا
حقیقت در همه ساری به سان آب در بستان
شده هر یک به ذات خویشتن یکتای بی همتا
همه یک نقطه دان ای دل که دارد در همه منزل
گهی لیلی گهی مجنون گهی وامق گهی عذرا
اگر اصل همه اشیا یکی نبود تأمّل کن
به کل خویش کی بودی معاد جملهٔ اجزا
معاد ذر‌ه‌ای آن ذرهٔ دیگر که غالب شد
برین ترتیب می‌دان و برو تا علت اولی
ولایت هم نبوت را معاد و بازگشت آمد
ولایت را الوهیت همیشه مرجع و ملجا
مدار نقطهٔ وحدت چه باشد هستی مطلق
رجوع کل بدو باشد اگر امروز اگر فردا
معاد کل دو قسم آمد یکی نازل یکی عالی
یکی منزل طبیعت دان ودیگر گوهر والا
رجوع‌ارواح قدسی را به روح خاتم است ای دل
درین معنی تأمل کن که این بد مقصد اقصا
مثال نقطهٔ وحدت نه او را اول و آخر
برون ازفهم عقل وبرتر است ازوهم واستقصا
همه اعداد ازوپیدا و او را خود عدد نبود
نگنجد هیچ موجودی مقام قُرْب اَوْاَدنی
چو قطره سوی بحر آمد بلاشک عین دریا شد
اناالحق گوید آن قطره تو بشنو این سخن از ما
اگر خواهی که بشناسی معاد خویشتن اکنون
نگه کن در درون دل چه دارد در دلت مأوا
اگر دردل خداداری نگردی زو جدا هرگز
وگر در دل هواداری به دوزخ می‌روی حقا
مشو غافل ز حال خود مآل خویش را بنگر
چنان مستغرق خود شو که ایمن گردی از غوغا
به دانش گر شوی زنده بمانی جاودان ای دل
معاد روح این باشد به نزد مردم دانا
چه باشد دانش ای دانا، سجود جزو مرکل را
کمال سالک آن باشد که با کامل شودیکتا
به هر وقتی چو عالم را معادی باشد ای کامل
اگر نشناختی او را چو کافر میری وترسا
بحمدِاللّه که این ساعت برآمد سکّهٔ دولت
به نام قاسم الانوار آمَنا و صَدَّقنا
به هر صورتی گر تو خود را نمودی
مکرر نگردد مسمی ز اسما

٭٭٭

هرکس که شود عاشق هر چیز همان است
زآنجا که بیامد برود باز بدان جا

٭٭٭

آن را که در این راه شعوری و شروعی است
در هر نفس ای دوست عروجی و رجوعی است

٭٭٭

حسن عالم گیر او از بهر اظهارِ کمال
می‌نماید در هزاران آینه اما یکی است

٭٭٭

ذاتست در خفا و صفات است در ظهور
بوده است در اصول و فروع است درنمود

٭٭٭

اهل قیاس گم شده در نشاءِ حواس
جان‌های عارفان خدا همچو در شهود

٭٭٭

تا نداند هیچ مفلس سِرّ قلاشانِ عشق
مفتی معنی سوادالوجه را روپوش کرد

٭٭٭

در رهِ مردان حق نفی است کفراثبات شرک
دم مزن اینجا که حیرت عقل را مدهوش کرد

٭٭٭

ماییم و آستان خرابات و جام می
مقبول عشق گشته و مردود خاص و عام

٭٭٭

می‌رود هرکس به رسمی در طریق عشقِ دوست
راهِ ما آمد فنا و نامرادی زاد راه
آن دل که شد از هر دو جهان فارغ و آزاد
بشنید مگر از شکنِ زلف تو بویی

٭٭٭

ممتنع چیست هستی ناقص
واجب الذات کاملِ مطلق
جمع حق است و تفرقه باطل
جمع از تفرقه است با رونق
ور به عین الیقین نگاه کنی
جمع یابی همیشه باطل و حق
کس را چه خبر ز شهرت و شاهی ما
بگرفت جهان جمله شهنشاهی ما
از معنی کون چونکه آگاه شدیم
شد جمله جهان صورتِ آگاهی ما

٭٭٭

در دایرهٔ وجود، موجود یکی است
در کعبه و در کنشت مقصود یکی است
بر صفحهٔ کاینات خطی است مبین
کای سالک ره! عابد و معبود یکی است

٭٭٭

آن کس که جز او نیست به عالم موجود
قیوم وجود است و هم او اصل وجود
در هر اسمی اگرچه خود را بنمود
از اسم کجا شود مسمی معدود

٭٭٭

موجودِ حقیقی بجز انسان نبود
بر هر فهمی این سخن آسان نبود
یک جرعه ازین شراب نابت ندهند
تا خلق و خدا پیش تو یک سان نبود

٭٭٭

تا ظن نبری که من به خود موجودم
یا این ره خونخوار به خود پیمودم
این بود و نبود من ز بود او بود
من خود کیم و کجا بدم کی بودم

٭٭٭

خواهی که ز اصلِ کار آگاه شوی
بر تختِ حیاتِ جاودان شاه شوی
در راه طلب بندهٔ درویشان باش
تا در دو جهان قبولِ اللّه شوی
بخش ۱۵۰ - محمود شبستری قدّس سرّه: زبدهٔ محققین و قدوهٔ موحدین و از اهل شبستر و شبستر قریه‌ایست به سمت غربی تبریز، به مسافت هشت فرسخ. شیخ جامع بوده میان علوم عقلیه و نقلیه. درعهدِ دولت الجایتوسلطان و ابوسعید خان در تبریز مرجع فضلا و علماء ومسائل غامضه از خدمت وی منحل می‌شده. میرحسینی سادات هروی از خراسان نامه‌ای مشتمل بر هفده سؤال منظوم به وی فرستاده. شیخ محمود به اشارهٔ شیخ خود بهاءالدین یعقوب تبریزی در همان مجلس هربیتی را بیتی جواب داده، ارسال داشت. بعد از آن ابیات متعدده بر هر یکی افزود و به مثنوی گلشن راز موسوم نمود و فضلا بر آن شروح نوشتند و مقبول ترین شرح مفاتیح الاعجاز شیخ محمد لاهیجی نوربخشی است. صاحب مجالس العشاق نوشته که جناب شیخ را به جوانی از اقارب شیخ اسماعیل بستی تعلق بوده و رسالهٔ شاهدنامه را در محبت تصنیف نموده. مخفی نماند که رسالهٔ شاهدنامه از آن جناب دیده نشده است. شاید اشعاری که در اواخر گلشن در وصف شاهد گفته منظورش او بوده باشد یا آن فقرات را شاهدنامه نام کرده باشند. رسالهٔ منثورهٔ مشهوره موسوم به حق الیقین از اوست و آن رساله مشتمل بر حقایق و دقایق عرفانیه است. هم رسالهٔ منظوم بر وزن حدیقهٔ حکیم مرحوم به سعادت نامه موسوم دارند. قلیلی از آن دیده شد.صاحب ریاض السیّاحه نوشته اورا در کرمان نکاحی واقع شده واحفادآن جناب در آن شهر بسیار و به خواجگان اشتهار دارند. وفات شیخ در سنهٔ ۷۲۰، سی و سه سال عمر داشته. بعضی اشعار گلشن راز تیمّناً و تبرّکاً قلمی شد:بخش ۱۵۲ - نجم الدین خوارزمی قُدِّسَ سِرّه: وهُوَ قطب العارفین و زین الواصلین، شیخ نجم الدین احمدبن عمر الخیوقی الخوارزمی. خِیوَق به کسر خا معجمه و سکون یاء تحتانیه و واو مفتوحه قصبه‌ای بوده از مملکت خوارزم که دارالملک آن اورگنج است وبعد از خرابی اورگنج به دست مغول اکنون خِیوَق بزرگتر شهرهای خوارزم و فقیر در سفارت آن را دیده‌ام. جناب شیخ را، نجم الدین کبری از آن گفته‌اند که در اوان تحصیل با هرکه مباحثه فرمودی بر وی غالب آمدی، لهذا او را طامَّةُ الکبری لقب کردند فَحَذَفُوا الطَّامَّةَ وَلَقَّبُوْهُ بِالکُبْری کُنیَت آن جناب به فتح جیم و نون مشدده ابوالجَناب است. گویند این کنیت را در خواب از حضرت ختمی مآبؐیافته. فخر الدین رازی و شیخ، معاصر بودند و با هم ملاقات نمودند. فخرالدین از شیخ پرسید که بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ قالَ بِوَارِداتٍ تَرِدُ عَلَی القَلْبِ فَتَعْجِزُ النَّفْسُ عَنْتَکْذِیْبِها آن جناب به خدمت جمعی کثیر و جمی غفیر از اکابر و اماجد اصفیا و اولیای زمان خود رسیده، ارادت شیخ جلیل محمد اسماعیل قصری را گزیده، اما اتمام کارش از جناب شیخ روزبهان مصری بوده. بعضی گویند که مرید شیخ عمار یاسر بدلیسی است. عَلَی اَیِّ حالٍ شیخی کامل و عارفی واصل است وشرح حالات و مقاماتش با کراماتش در غالب کتب متداوله مندرج و مندمج است. و جمعی از اعاظم این طایفه، حلقهٔ ارادتش در گوش جان کشیده‌اند و از فیض اخلاصش به درجات والا رسیده‌اند. مِنْجمله شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ نجم الدین رازی و شیخ سیف الدین باخرزی و شیخ سعدالدین حموی و شیخ رضی الدین علی لالاء غزنوی و شیخ باباکمال خجندی و شیخ جمال الدین سهیل و شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی. چون به سعایت اعادی شیخ مجدالدین بغدادی به سعادت شهادت فایض شد، طبع آن جناب از خوارزم شاه ملول گردید و به اصحاب فرمود که آتشی از جانب مشرق شعله برافروخت تا نزدیک به مغرب خواهد سوخت. شما را به اوطان خود می‌باید رفت. اصحاب در دفع آن حادثه داعی و ساعی شدند. فرمود: این قضایی است مبرم و مرا نیز در این قضا شهادت خواهد بود.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهُوَ السید المظلوم الامیر المختوم. جدش از سادات مدینهٔ طیبه بوده. به عزم زیات مشهد مقدس رضوی به خراسان توجه نمود. در نیشابور متأهل گردید. سید در آنجا متولد و به نیشابوری مشتهر شد. پس از تکمیل علوم و تحصیل رسوم به خدمت جناب امیر شاه قاسم الانوار تبریزی رسید و در خدمت آن جناب به مقامات بلند و حالات ارجمند وصول یافت. اهل خراسان به خدمتش اعتقاد و اعتماد تمام داشتند و نقش اخلاص و ارادت وی بر لوحهٔ خاطر می‌نگاشتند. وی را با امیر غیاث الدین علی ترخان تعلقی ظاهر گردید و رسالهٔ محبت نامه به جهت وی در سلک انتظام و اختتام کشید. بالاخره صاحب غرضانِ زمان، جناب سید را تکفیر نموده حسب الامر شاهرخ بن تیمور اذیت و آزار موفورش رسانیدند و بعد ازمحبوسی‌های بسیار از حبس رهانیدند و اخراج بلد کردند و روغن گداخته بر فرقش ریختند و روشنی آن شمع را به کثرت روغن خاموش کردند. آن جناب در سنهٔ ۸۳۰ وفات یافت و به جنت شتافت. شاه قاسم انوار مرثیه‌ای در فوت وی فرمود. غرض، از اعاظم اصفیا و عرفاست. تیمّناً و تبرّکاً بعضی از اشعارش نوشته شد:
هوش مصنوعی: او شخصی بزرگوار و مظلوم است که از سادات مدینه منوره به شمار می‌آید. به منظور زیارت مشهد مقدس امام رضا (ع) به خراسان سفر کرد و در نیشابور ازدواج کرد. او در این شهر به دنیا آمد و به عنوان نیشابوری شناخته شد. پس از تکمیل تحصیلات و کسب دانش، به خدمت جناب امیر شاه قاسم الانوار تبریزی رسید و در سایه آن بزرگوار به درجات عالی و مقام‌های ارجمند دست یافت. مردم خراسان به او ایمان و اعتماد کامل داشتند و ارادت و اخلاص او در دل‌هایشان ثبت شده بود. او ارتباطی با امیر غیاث الدین علی ترخان پیدا کرد و نامه‌ای در ابراز محبت برای او نوشت. در نهایت، برخی از بدخواهان زمان او را تکفیر کردند و به دستور شاهرخ بن تیمور مورد آزار و اذیت قرار گرفت. پس از تحمل زندان‌های بسیار، او را آزاد کردند و از سرزمینش بیرون راندند و روغن داغ بر سرش ریختند تا نور وجودش را خاموش کنند. او در سال ۸۳۰ هجری قمری از دنیا رفت و به آشتی با خدا شتافت. شاه قاسم انوار در مرگ او مرثیه‌ای سرود. او از بزرگان عرفان و اهل تصوف بود و به یاد او، برخی اشعارش به عنوان تبرک نوشته شد.
وجودازعشق شد پیدا، زهی عشق جهان آرا
بدان،این رمز را پنهان مگوباهیچ کس عمدا
هوش مصنوعی: وجود از عشق جلوه‌گر شد و زیبایی‌های جهان به‌واسطه عشق نمایان گردید. این راز را هیچ‌گاه عمدی با کسی در میان نگذار.
زعقل و نفس عشق آمد که اوحدوسط دارد
برو ختم ولادت شد که در ترکیب بد مبدا
هوش مصنوعی: عشق از عقل و نفس نشأت می‌گیرد و نشان‌دهنده‌ی کمال و وحدت وجود است. در این حالت، به پایان روند تولد می‌رسد و در ترکیب‌های نادرست، به نقطه‌ی آغاز می‌رسد.
وجود عقل والا تابش نور هویت دان
ظور نفس از عقل است گویم با تو ای دانا
هوش مصنوعی: وجود عقل بزرگ و والا، مانند نور هویتی است که از عقل به وجود می‌آید. می‌خواهم با تو سخن بگویم، ای عالم و دانا.
الف از نقطه پیدا شد درودانا و بینا شد
به هر اسمی مسما شد به حکم عَلَّمَ الاَسْماء
هوش مصنوعی: الف از یک نقطه شروع به ظهور کرد و با دانایی و بینش، به هر نامی که بود، شناخته شد، به حکم اینکه علم اسامی به او داده شد.
هِویّت نقطهٔ اصل است و نقطه بی عدد آمد
عدد نبود هویت را که بد عین همه اشیا
هوش مصنوعی: هویت مانند نقطه‌ای است که همه چیز از آنجا شروع می‌شود و این نقطه، خود هیچ عددی ندارد؛ چراکه هویت، چیزی فراتر از عدد و شمارش است و در حقیقت، بنیاد همه موجودات را تشکیل می‌دهد.
الف شد مبدء فطرت که شکلش مستقیم آمد
سه‌نقطه‌درالف‌عقل است و نفس و روح ای مولا
هوش مصنوعی: الف، که مبدأ فطرت است، به‌گونه‌ای است که شکلش به‌طور مستقیم ظاهر می‌شود. عقل، نفس و روح سه نقطه در این الف هستند، ای مولا.
قلم‌عقل است و کاتب روح و نفست چون مداداو
بیان اسم و فعل و حرف روشن گشت زین معنا
هوش مصنوعی: قلم نماینده عقل است و روح و نفس تو مانند مدادی عمل می‌کنند که با آن، نام و کارها را بیان می‌کنی. این معنا باعث می‌شود که افکار و اعمالت واضح و روشن شوند.
پس آنگه عالم تألیف و ترکیب است پیوسته
مرکب همچو امواج ومفرد هست چون دریا
هوش مصنوعی: عالم دائماً در حال شکل‌گیری و ترکیب است، مانند امواج دریا که همیشه متحرک‌اند، اما در عین حال می‌توان آن را به عنوان یک واحد واحد نیز در نظر گرفت.
همه چون عاشق و معشوق،رودرروی یکدیگر
یکی فانی، یکی باقی، یکی اعلا، یکی ادنا
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها مانند عاشق و معشوق در مقابل یکدیگر قرار دارند؛ یکی از آن‌ها از بین می‌رود و دیگری باقی می‌ماند؛ یکی در مرتبه والایی است و دیگری در مرتبه پایین‌تر.
همه چون نقطهٔ پرگار، گردِ خویشتن گردان
به کار خود شده مشغول و در خود گشته ناپیدا
هوش مصنوعی: همه مانند نقاطی در دور یک پرگار هستند که در حال چرخش به دور خود مشغول‌اند و در خود فرو رفته و از دید پنهان شده‌اند.
حقیقت در همه ساری به سان آب در بستان
شده هر یک به ذات خویشتن یکتای بی همتا
هوش مصنوعی: حقیقت در همه جا جاری است، مانند آبی که در باغ باغچه‌ها وجود دارد. هر چیزی به صورت خاص و منحصر به فرد وجود خود را حفظ کرده است.
همه یک نقطه دان ای دل که دارد در همه منزل
گهی لیلی گهی مجنون گهی وامق گهی عذرا
هوش مصنوعی: دل عزیزم، همه چیز در دنیا به یک نقطه ختم می‌شود. در هر مقامی ممکن است صورت‌های مختلفی به خود بگیرد؛ گاهی لیلی است، گاهی مجنون، گاهی وامق و گاهی عذرا.
اگر اصل همه اشیا یکی نبود تأمّل کن
به کل خویش کی بودی معاد جملهٔ اجزا
هوش مصنوعی: اگر همهٔ موجودات از یک اصل و منبع تشکیل نشده بودند، به خود فکر کن که تو چگونه می‌توانستی وجود داشته باشی، در حالی که همهٔ اجزا به هم پیوسته‌اند.
معاد ذر‌ه‌ای آن ذرهٔ دیگر که غالب شد
برین ترتیب می‌دان و برو تا علت اولی
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای در معاد، به نوعی به ذرهٔ دیگر وابسته است که بر این نظم فائق آمده است. پس به این ترتیب، به دنبال علت اصلی آن برو.
ولایت هم نبوت را معاد و بازگشت آمد
ولایت را الوهیت همیشه مرجع و ملجا
هوش مصنوعی: ولایت، مانند نبوت، دارای یک بازگشت و هدف نهایی است و در واقع، ولایت به نوعی به الوهیت و ذات خداوند باز می‌گردد که همیشه پناهگاه و مرجع مطمئنی است.
مدار نقطهٔ وحدت چه باشد هستی مطلق
رجوع کل بدو باشد اگر امروز اگر فردا
هوش مصنوعی: نقطهٔ اصلی که همه چیز حول آن می‌چرخد چیست؟ وجود مطلق است و همه چیز باید به آن بازگردد، چه امروز، چه فردا.
معاد کل دو قسم آمد یکی نازل یکی عالی
یکی منزل طبیعت دان ودیگر گوهر والا
هوش مصنوعی: معاد به دو صورت وجود دارد: یکی به صورت پایین‌تر و دیگری به شکل بالاتر. یکی مربوط به محل زندگی دنیایی است که به طبیعت وابسته است، و دیگری به ذات ارزشمند و والایی اشاره دارد.
رجوع‌ارواح قدسی را به روح خاتم است ای دل
درین معنی تأمل کن که این بد مقصد اقصا
هوش مصنوعی: ای دل، به راستی توجه کن که تمام ارواح مقدس به روح نهایی در ارتباط هستند و این نکته‌ای عمیق و مهم است که باید به آن اندیشید، چرا که این هدف، بسیار دور و دشوار به نظر می‌رسد.
مثال نقطهٔ وحدت نه او را اول و آخر
برون ازفهم عقل وبرتر است ازوهم واستقصا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که او مانند نقطه‌ای است که وحدت را نشان می‌دهد و از نظر عقل، نه آغاز و نه پایانی دارد. این فرد فراتر از درک و تفکر معمول انسان‌ها قرار دارد و به نوعی از حدود فهم آنها خارج است.
همه اعداد ازوپیدا و او را خود عدد نبود
نگنجد هیچ موجودی مقام قُرْب اَوْاَدنی
هوش مصنوعی: تمام اعداد از او به وجود می‌آیند و او خود عددی نیست. هیچ موجودی نمی‌تواند به مقام نزدیک‌تر به او برسد.
چو قطره سوی بحر آمد بلاشک عین دریا شد
اناالحق گوید آن قطره تو بشنو این سخن از ما
هوش مصنوعی: وقتی که یک قطره به دریا می‌پیوندد، قطعا به طبیعت دریا تبدیل می‌شود. آن قطره می‌گوید: «من حقیقت را شناختم» و تو نیز این سخن را از ما گوش کن.
اگر خواهی که بشناسی معاد خویشتن اکنون
نگه کن در درون دل چه دارد در دلت مأوا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حقیقت زندگی و سرنوشت خود را بشناسی، به درون دلت توجه کن و ببین که چه احساسات و افکاری در آنجا وجود دارد.
اگر دردل خداداری نگردی زو جدا هرگز
وگر در دل هواداری به دوزخ می‌روی حقا
هوش مصنوعی: اگر در دل تو محبت خدا باشد، هیچ‌گاه از آن جدا نخواهی شد؛ اما اگر به عشق دنیا دل ببندی، به عذاب و گمراهی گرفتار خواهی شد.
مشو غافل ز حال خود مآل خویش را بنگر
چنان مستغرق خود شو که ایمن گردی از غوغا
هوش مصنوعی: به خودت غفلت نکن و به سرنوشتت توجه کن. آن‌قدر در خود غرق شو که از هیاهو و شلوغی دنیا احساس امنیت کنی.
به دانش گر شوی زنده بمانی جاودان ای دل
معاد روح این باشد به نزد مردم دانا
هوش مصنوعی: اگر به علم و دانش رو بیاوری، تا ابد به حیات ادامه خواهی داد. ای دل، این روح معاد است و نزد افراد با دانش چنین است.
چه باشد دانش ای دانا، سجود جزو مرکل را
کمال سالک آن باشد که با کامل شودیکتا
هوش مصنوعی: چه چیزی است دانش، ای عاقل! به جز اینکه سجده کردن جزئی از حقیقت است؛ کمال سالکی به آن است که به وسیله‌ی رسیدن به کمال، به یکتایی برسد.
به هر وقتی چو عالم را معادی باشد ای کامل
اگر نشناختی او را چو کافر میری وترسا
هوش مصنوعی: هر زمان که در وجود عالمان نشانه‌ای از حقیقت و راه را پیدا کنی، ای فرد کامل، اگر او را نشناسی، مانند کافر و ترسویی خواهی بود.
بحمدِاللّه که این ساعت برآمد سکّهٔ دولت
به نام قاسم الانوار آمَنا و صَدَّقنا
هوش مصنوعی: خدا را شکر که این لحظه، زمان برآمدن حکومت قاسم‌الانوار فرارسیده است و ما به این واقعیت ایمان داریم و آن را تصدیق می‌کنیم.
به هر صورتی گر تو خود را نمودی
مکرر نگردد مسمی ز اسما
هوش مصنوعی: هر اندازه که تو خودت را نشان دهی، نام‌ها و عناوین تکرار نخواهند شد.
هرکس که شود عاشق هر چیز همان است
زآنجا که بیامد برود باز بدان جا
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق چیزی شود، همان‌جا که عشق را می‌یابد، باید بدان‌جا برگردد.
آن را که در این راه شعوری و شروعی است
در هر نفس ای دوست عروجی و رجوعی است
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در مسیر رشد و آگاهی قرار دارد، هر لحظه‌ای که می‌گذرد برای او فرصتی برای ترقی و بازگشت به خودِ واقعی‌اش است.
حسن عالم گیر او از بهر اظهارِ کمال
می‌نماید در هزاران آینه اما یکی است
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال او که در جهان پراکنده است، در هزاران آینه به نمایش درمی‌آید، اما در حقیقت او فقط یک وجود است.
ذاتست در خفا و صفات است در ظهور
بوده است در اصول و فروع است درنمود
هوش مصنوعی: خداوند وجودی است که در باطن و حقیقت خود پنهان است و صفات او در عالم آشکار و نمایان است. او در مسائل بنیادی و جزئیات زندگی ما حضور دارد و جلوه‌گری می‌کند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس اطلاعاتی که تا مهرماه 2023 جمع‌آوری شده، آموزش دیده‌اید.
اهل قیاس گم شده در نشاءِ حواس
جان‌های عارفان خدا همچو در شهود
هوش مصنوعی: افراد تحلیل‌گر و مقایسه‌کننده، در دنیای محسوس و مادی گم شده‌اند، اما روح‌های آگاه و عارف به خداوند به گونه‌ای درک و شهود عمیقی از حقیقت دارند.
تا نداند هیچ مفلس سِرّ قلاشانِ عشق
مفتی معنی سوادالوجه را روپوش کرد
هوش مصنوعی: تنها بر این نکته تأکید شده که هیچ‌کس از عشق و رازهای آن باخبر نشود، به همین خاطر، کسی که در این مسیر تجربه‌ای ندارد، از همان ابتدا سعی می‌کند که موضوعاتی را از دیگران پنهان کند و به این ترتیب، معنای عمیق و واقعی عشق را از دید مردم دور نگه دارد.
در رهِ مردان حق نفی است کفراثبات شرک
دم مزن اینجا که حیرت عقل را مدهوش کرد
هوش مصنوعی: در مسیر افرادی که به حق ایمان دارند، انکار و نفی وجود دارد و بحث درباره کفر و شرک جایی ندارد. اینجا مکانی است که عقل از شگفتی و حیرت سرگردان می‌شود و نمی‌تواند به درستی بیندیشد.
ماییم و آستان خرابات و جام می
مقبول عشق گشته و مردود خاص و عام
هوش مصنوعی: ما در کنار دروازه‌ی میخانه‌ای هستیم که مشروبش برای عشق پذیرفته شده است، در حالی که محبوبیت آن در نظر مردم عادی و خاص متفاوت است.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌هایی تا سپتامبر 2023 آموزش دیده‌اید.
می‌رود هرکس به رسمی در طریق عشقِ دوست
راهِ ما آمد فنا و نامرادی زاد راه
هوش مصنوعی: هر کسی به شیوه‌ای به سمت عشق دوست می‌رود، اما راه ما منجر به فنا و ناامیدی است.
آن دل که شد از هر دو جهان فارغ و آزاد
بشنید مگر از شکنِ زلف تو بویی
هوش مصنوعی: دل کسی که از تمام دنیا رها و آزاد شده، تنها از بوی زلف تو نمی‌تواند جدا شود.
ممتنع چیست هستی ناقص
واجب الذات کاملِ مطلق
هوش مصنوعی: ناچیز چیست که وجودی ندارد، در حالی که واجب الوجودی وجود دارد که کامل و مطلق است.
جمع حق است و تفرقه باطل
جمع از تفرقه است با رونق
هوش مصنوعی: همه چیز در جمع و اتحاد به حقیقت و راستین بودن نزدیک‌تر است، در حالی که پراکندگی و تفرقه به دروغ و باطل منجر می‌شود. موفقیت و شکوفایی از اتحاد و همدلی نشأت می‌گیرد.
ور به عین الیقین نگاه کنی
جمع یابی همیشه باطل و حق
هوش مصنوعی: اگر با دقت و یقین به واقعیت‌ها نگاه کنی، خواهی دید که همیشه حق و باطل در کنار هم وجود دارند.
کس را چه خبر ز شهرت و شاهی ما
بگرفت جهان جمله شهنشاهی ما
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از مقام و عظمت ما خبر ندارد؛ زیرا تمام جهان تحت سلطه و فرمانروایی ماست.
از معنی کون چونکه آگاه شدیم
شد جمله جهان صورتِ آگاهی ما
هوش مصنوعی: وقتی به عمق وجود و حقیقت هستی پی بردیم، تمام جهان برای ما به شکل آگاهی و دانش نمایان شد.
در دایرهٔ وجود، موجود یکی است
در کعبه و در کنشت مقصود یکی است
هوش مصنوعی: در دایرهٔ وجود، همهٔ موجودات در اصل یکی هستند؛ چه در خانهٔ کعبه و چه در معبد کنشت، هدف و مقصود نهایی یکی است.
بر صفحهٔ کاینات خطی است مبین
کای سالک ره! عابد و معبود یکی است
هوش مصنوعی: در عالم وجود نشانه‌ای روشن وجود دارد که ای ره‌جو! پرستنده و پرستیده در واقع یکی هستند.
آن کس که جز او نیست به عالم موجود
قیوم وجود است و هم او اصل وجود
هوش مصنوعی: شخصی جز او در دنیا وجود ندارد که نگهدار و پاینده‌نگه‌دار وجود باشد و او خود نیز منبع و منشاء وجود است.
در هر اسمی اگرچه خود را بنمود
از اسم کجا شود مسمی معدود
هوش مصنوعی: هر نامی که وجود پیدا کند، نمی‌تواند خود را به طور کامل نشان دهد؛ چرا که آنچه که نام گرفته، محدود و مشخص است و نمی‌تواند بی‌نهایت یا نامتناهی باشد.
موجودِ حقیقی بجز انسان نبود
بر هر فهمی این سخن آسان نبود
هوش مصنوعی: تنها موجود واقعی و حقیقی در جهان، انسان است و درک این مسئله برای هر کسی به این سادگی‌ها هم نیست.
یک جرعه ازین شراب نابت ندهند
تا خلق و خدا پیش تو یک سان نبود
هوش مصنوعی: یک جرعه از این شراب ناب به کسی ندهند تا انسان‌ها و خالق در برابر تو یکسان نباشند.
تا ظن نبری که من به خود موجودم
یا این ره خونخوار به خود پیمودم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد نمی‌خواهد به اشتباه فکر کنی که تنها به خود اهمیت می‌دهد یا اینکه در این مسیر خطرناک و پرخطر به تنهایی پیش می‌رود. او به نوعی از وجود خود و راهی که انتخاب کرده انتقاد می‌کند و می‌خواهد نشان دهد که نباید او را به تنهایی قضاوت کرد.
این بود و نبود من ز بود او بود
من خود کیم و کجا بدم کی بودم
هوش مصنوعی: من کیستم و کجا بوده‌ام، این وجود و عدم من به وجود او وابسته است.
خواهی که ز اصلِ کار آگاه شوی
بر تختِ حیاتِ جاودان شاه شوی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به حقیقت و ریشه‌ی امور پی ببری و در زندگی ابدی به مقام شاهی برسی، باید به درک عمیق‌تری از زندگی دست یابی.
در راه طلب بندهٔ درویشان باش
تا در دو جهان قبولِ اللّه شوی
هوش مصنوعی: در مسیر جستجوی حقیقت، مانند بندگان بی‌نام و نشان و زاهدان رفتار کن تا در این دنیا و دنیای دیگر مورد قبول خداوند قرار گیری.