گنجور

بخش ۱۲ - انصاری هروی نَوَّرَ اللّهُ مضجعه

لقب و کنیت و اسم و نسب آن جناب شیخ الاسلام ابواسماعیل عبداللّه ابومنصور مست الانصاری است. از کبار مشایخ و علمای راسخ بوده ،به خدمت شیخ ابوالحسن خرقانی اخلاص و ارادت داشته خود در مقالات گوید: عبداللّه مردی بود بیابانی، می‌رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی. چندان کشید آب زندگانی که نه عبداللّه ماند ونه خرقانی. کتاب منازل السائرین منسوب بدان جناب است. هم کتاب انوارالتحقیق که: مشتمل است بر مناجات و مقالات و مواعظ و نصایح و معروف است در آن کتاب، سخنان صواب بی حساب، و این کلمات از آن کتاب است: الهی دو آهن از یک جایگاه، یک نعل ستور و یکی آینهٔ شاه. الهی چون آتش فراق داشتی، آتش دوزخ چرا افراشتی، الهی پنداشتم که ترا شناختم، اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم. الهی عاجز و سرگردانم، نهآنچه دارم دانم و نه آنچه دانم، دارم. منازل السائرین کتابی کمیاب است و در جزالت الفاظ و رعایت معانی و گنجایش مطالب و مسائل، در عبارات مختصر مشتهر است. چنانکه در آن فرماید که: هرکه در اول جبر، گبر و هر که در آخر جبر، گبر. بالجمله وی را اشعار عربیه و فارسیه است. در بعضی، انصاری و در بعضی، پیر هری تخلص می‌فرماید. مولودش در سنهٔ ۳۹۷ در قهندز مِنْمَحالات طوس ووفاتش در سنهٔ احدی و ثمانین و اربع مائه. عمرش هشتاد و سه سال. مزارش در گازرگاه هرات. این ابیات از اوست:

عربیه
رباعیات
ما وَحَّدَ الواحِدَ مِنْواحِدِ
اِذْکُلُّ مَنْوَحَّدَهُ جاحِدُ
تَوْحِیْدُ مَنْیَنْطِقُ عَنْنَعْتِهِ
عارِیَّةٌ اَبْطَلَهَا الواحِدُ
تَوحِیدُ إیّاهُ تَوْحِیْدُهُ
وَنَعْتُ مَنْیَنْعَتُهُ لاحِدٌ
عیب است بزرگ، برکشیدن خود را
وز جملهٔ خلق، برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را

٭٭٭

گر در ره شهرت و هوا خواهی رفت
از من خبرت که بینوا خواهی رفت
بنگر به کجایی ز کجا آمده‌ای
می‌دان که چه می‌کنی کجا خواهی رفت

٭٭٭

آنجا که عنایت خدایی باشد
عشق آخر کار پارسایی باشد
وان جای که قهر کبریایی باشد
سجاده نشین کلیسیایی باشد

٭٭٭

مست توام از باده و جام آزادم
صید توام از دانه و دام آزادم
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی
ورنه من از این هر دو مقام آزادم

٭٭٭

شرط است که چون مرد ره درد شوی
خاکی تر و ناچیزتر از گرد شوی
هرکو ز مراد کم شود مرد شود
بفکن الف مراد تا مرد شوی

٭٭٭

دی آمدم و نیامد از من کاری
امروز ز من گرم نشد بازاری
فردا بروم بی خبر از اسراری
ناآمده به بودی ازین بسیاری
بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه: اسم آن جناب فضل اللّه ابن ابوالخیر است. از صغر سن ریاضات شاقه می‌کشید و شراب ذوق و حال می‌چشید. لقمان سرخسی که ازمجانین عاقل و مجاذیب کامل بود، او را به شیخ ابوالفضل سرخسی سپرده، تا تربیت نمود. به صحبت جمعی از بزرگان رسیده و زحمت بسیار از ابنای زمان دیده. چهارده سال در ابتدای حال مجذوب بود و به وادی دشت خاوران راه می‌پیمود. در سختی و رنج قدم می‌افشرد و خار صحرا می‌خورد. بالاخره کارش به جایی رسید که از هدایا که سلاطین به وی فرستاده بودند چهارصد اسب با زین و ستام در پیشاپیشش جنیبت می‌کشیدند. در معرفت، سخنان نیکو دارد. از جمله می‌فرماید: که حجاب، در میان خلق و خالق زمین و آسمان و غیره نیست. پندار و معنی ما حجاب است. اگر از میان برگیریم به او رسیم. هم او گفته است: تصوف آن است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی. و از آنچه بر تو آید بجهی. هم گفته است که مرد کامل آن است که در میان خلق نشیند و زن گیرد و داد و ستد کند و با همه آمیزد و یک دم از خدا غافل نباشد. مدت عمر آن جناب هزار ماه بوده ودر سنهٔ ۴۴۰ رحلت نموده. این بیت و رباعیات از آثار آن جناب ثبت شده:بخش ۱۳ - احمد جامی قُدِّس سِرُّه: وهو شیخ الاسلام ابونصر احمد بن ابوالحسن. از اعاظم مشایخ و افاخم علمای راسخ بوده. گویند در بدو حال، جوانی خمار و لاابالی بود و در سن بیست و دو سالگی از معاصی توبه نمود. مدت هجده سال در کوهی به عبادت اشتغال داشت و در آن اوقات به خدمت حضرت خضرؑمشرف شد. در چهل سالگی به سوی خلق شتافته و جمعی کثیر، فیض ارادت او را دریافته. نوشته‌اند که ششصد هزار نفر از وی اجازهٔ ذکر گرفته‌اند. غرض، صاحب کرامات و خوارق عادات می‌بود. وقتی به توجه، نابینایی را بینا نمود. تفصیل آن در کتب محققین مندرج است. شیخ ابوسعید فرموده است که: عَلَم ولایت ما را بر بام خانهٔ خماری کوفتند. معاصرین آن جناب، شیخ ابوالقاسم کرمانی و ابوعلی سینا و جمعی دیگر بوده‌اند. کتاب سراج السائرین از اوست. موافق عدد «احمد جامی قُدِّسَ سِرُّهُ» در سنهٔ ۵۳۲ وفات یافت. از اشعار آن جناب است:

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لقب و کنیت و اسم و نسب آن جناب شیخ الاسلام ابواسماعیل عبداللّه ابومنصور مست الانصاری است. از کبار مشایخ و علمای راسخ بوده ،به خدمت شیخ ابوالحسن خرقانی اخلاص و ارادت داشته خود در مقالات گوید: عبداللّه مردی بود بیابانی، می‌رفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی. چندان کشید آب زندگانی که نه عبداللّه ماند ونه خرقانی. کتاب منازل السائرین منسوب بدان جناب است. هم کتاب انوارالتحقیق که: مشتمل است بر مناجات و مقالات و مواعظ و نصایح و معروف است در آن کتاب، سخنان صواب بی حساب، و این کلمات از آن کتاب است: الهی دو آهن از یک جایگاه، یک نعل ستور و یکی آینهٔ شاه. الهی چون آتش فراق داشتی، آتش دوزخ چرا افراشتی، الهی پنداشتم که ترا شناختم، اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم. الهی عاجز و سرگردانم، نهآنچه دارم دانم و نه آنچه دانم، دارم. منازل السائرین کتابی کمیاب است و در جزالت الفاظ و رعایت معانی و گنجایش مطالب و مسائل، در عبارات مختصر مشتهر است. چنانکه در آن فرماید که: هرکه در اول جبر، گبر و هر که در آخر جبر، گبر. بالجمله وی را اشعار عربیه و فارسیه است. در بعضی، انصاری و در بعضی، پیر هری تخلص می‌فرماید. مولودش در سنهٔ ۳۹۷ در قهندز مِنْمَحالات طوس ووفاتش در سنهٔ احدی و ثمانین و اربع مائه. عمرش هشتاد و سه سال. مزارش در گازرگاه هرات. این ابیات از اوست:
هوش مصنوعی: لقب و نام شیخ الاسلام ابواسماعیل عبداللّه ابومنصور مست الانصاری است. او از مشایخ بزرگ و علمای برجسته بوده و به شیخ ابوالحسن خرقانی ارادت داشته است. وی در مقالات خود می‌گوید: عبداللّه مردی از صحرا بود که به دنبال آب زندگی می‌گشت و ناگهان به ابوالحسن خرقانی رسید. چنان به آب زندگی دست یافت که نه خود را شناخت و نه خرقانی را. کتاب "منازل السائرین" به او نسبت داده شده و همچنین کتاب "انوارالتحقیق" که شامل مناجات، مقالات، مواعظ و نصایح است. در این کتاب، سخنان ارزنده‌ای وجود دارد که یکی از آن‌ها این است: الهی دو آهن که از یک جا می‌آید، یکی نعل ستور و یکی آینهٔ شاه. الهی وقتی آتش فراق تو را داشتم، چرا آتش دوزخ را برافروختی؟ الهی پنداشتم که تو را شناخته‌ام، اما حالا می‌فهمم که پنداشت خود را در آب انداخته‌ام. الهی، من عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم می‌دانم و نه آنچه می‌دانم، دارم. کتاب "منازل السائرین" کتابی نایاب است و به خاطر اختصار در عبارات و رعایت معانی و گنجایش مطالبش معروف است. به گونه‌ای که می‌گوید: هر که در ابتدا جبر را بپذیرد، مانند گبر است و هر کسی که در انتها جبر را بپذیرد، نیز همچنان. او اشعار عربی و فارسی نیز دارد و در برخی از اشعار به "انصاری" و در برخی دیگر به "پیر هری" تخلص کرده است. او در سال 397 هجری در قهندز، از نواحی طوس متولد شد و در سال 481 هجری فوت کرد، عمرش 83 سال بود و مزارش در گازرگاه هرات قرار دارد.
ما وَحَّدَ الواحِدَ مِنْواحِدِ
اِذْکُلُّ مَنْوَحَّدَهُ جاحِدُ
هوش مصنوعی: هر کسی که به یگانگی خداوند ایمان دارد، باید بداند که انکار کننده این یگانگی، در واقع خود را از درک حقیقت دور کرده است.
تَوْحِیْدُ مَنْیَنْطِقُ عَنْنَعْتِهِ
عارِیَّةٌ اَبْطَلَهَا الواحِدُ
هوش مصنوعی: توحید به معنای یکتایی و یگانگی خداوند، به قدری واضح و روشن است که هیچ گونه افزودنی یا تغییر ناپذیری نمی‌تواند او را توصیف کند. وجود یک خداوند واحد، تمام تصورات نادرست را از میان بر می‌دارد.
تَوحِیدُ إیّاهُ تَوْحِیْدُهُ
وَنَعْتُ مَنْیَنْعَتُهُ لاحِدٌ
هوش مصنوعی: توحید او، همان یگانه‌پرستی است و هرگونه توصیف او، بیانگر وحدت و بی‌نظیری اوست.
عیب است بزرگ، برکشیدن خود را
وز جملهٔ خلق، برگزیدن خود را
هوش مصنوعی: بزرگ‌ترین ننگ این است که خود را از دیگران بالاتر بیاوری و خودت را از میان همه‌ی مردم انتخاب کنی.
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
هوش مصنوعی: باید از چشمان دیگران بیاموزیم که چگونه جهان را ببینیم و در عین حال خود را نادیده بگیریم.
گر در ره شهرت و هوا خواهی رفت
از من خبرت که بینوا خواهی رفت
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در مسیر شهرت و محبوبیت گام برداری، باید از من خبری بگیری که چه نفرینی در انتظار توست.
بنگر به کجایی ز کجا آمده‌ای
می‌دان که چه می‌کنی کجا خواهی رفت
هوش مصنوعی: به آنچه که در آن هستی توجه کن و به ریشه‌هایت فکر کن. بفهم که در حال حاضر چه کارهایی انجام می‌دهی و بدان که مقصد نهایی‌ات کجاست.
آنجا که عنایت خدایی باشد
عشق آخر کار پارسایی باشد
هوش مصنوعی: در جایی که لطف و محبت خداوند وجود دارد، عشق در نهایت به نتیجه‌ای نیکو و صالح می‌انجامد.
وان جای که قهر کبریایی باشد
سجاده نشین کلیسیایی باشد
هوش مصنوعی: جایی که خشم و قدرت کبریایی حاکم باشد، کسی که بر سجاده نشسته است مانند فردی است که در کلیسا عبادت می‌کند.
مست توام از باده و جام آزادم
صید توام از دانه و دام آزادم
هوش مصنوعی: من به خاطر نوشیدنی و سرمستی شاد و رها هستم، و در عین حال به واسطه‌ی دلبستگی‌ام به تو، مثل پرنده‌ای در دام تو گرفتار شده‌ام.
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی
ورنه من از این هر دو مقام آزادم
هوش مصنوعی: من هدفم از معابد و خانه‌های خدا تو هستی، وگرنه من از این دو مکان هیچ وابستگی ندارم.
شرط است که چون مرد ره درد شوی
خاکی تر و ناچیزتر از گرد شوی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که وقتی انسان به درد و مشکلات زندگی دچار می‌شود، باید خود را humble و کوچک‌تر از آنچه که هست، احساس کند. در این وضعیت، باید متواضع‌تر و ساده‌تر شود، مانند ذره‌ای خاک که بی‌ارزش به نظر می‌رسد.
هرکو ز مراد کم شود مرد شود
بفکن الف مراد تا مرد شوی
هوش مصنوعی: اگر کسی از آرزوهای خود کمتر شود، به مردی و خردمندی خواهد رسید. پس برای رسیدن به این مرحله، باید الفظ آرزو را کنار بگذاری تا مرد واقعی شوی.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما تا ماه أكتوبر 2023 بر روی داده‌ها آموزش دیده‌اید.
دی آمدم و نیامد از من کاری
امروز ز من گرم نشد بازاری
هوش مصنوعی: امروز به جایی وارد شدم، اما از من هیچ کاری انجام نشد و هیچ فعالیتی راه نیفتاد.
فردا بروم بی خبر از اسراری
ناآمده به بودی ازین بسیاری
هوش مصنوعی: فردا به جایی می‌روم بدون اینکه از رازهای ناگفته آگاهی داشته باشم و این برای من از این همه وجود بهتر است.