گنجور

بخش ۶۶ - نیاز شیرازی

اسم شریفش آقا محمدرضا، خلف الصدق جناب شیخ المتأخرین آقا محمد هاشم ذهبی بود و در آغاز شباب از کسب علوم کامیاب گردید و چندی دبیری گزید. بعد ترک نمود و انزوا و آرام قبول فرمود و به عبادات شرعیه قیام و اقدام می‌کرد و به صحبت احباب به سر می‌آورد و جمعی از ارباب کمال و اصحاب جلال با وی انیس و جلیس بودند و در باغ و راغ با یکدیگر موافقت و مرافقت می‌نمودند. الحق در فنون کمالات نظماً و نثراً نهایت ربط داشت و گاهی در اعداد اوقاتی مصروف می‌کرد. غرض، به حسن خلق و تواضع و لطافت طبع و حدت ذهن و استقامت حال و اخلاق حمیده معروف بود و رشتهٔ مؤالفت فی مابین فقیر و وی مستحکم بود. آخر در سنهٔ ۱۲۳۴ وفات نمود. این چند بیت از اوست:

آواز بود هر دو ولی فرق بسی هست
با نالهٔ جانسوز نی آهنگ جرس را
ز یک خشت و گل آخر خانه کردند
چرا این کعبه آن بتخانه کردند
چون خضر رهی نیست درین بادیه باید
ناچار به دنبال صدای جرس افتاد
به کجا رهم به پایان رسد اندرین بیابان
که نه آگهم ز مقصد نه خبر ز راه دارم
خالی به صدر صومعه دل دید جای او
بنهاد رخ به دیر مغان از قفای او
از دیر و حرم باشدشان روی به مقصد
زاهد ز رهی، پیر خرابات ز راهی
بخش ۶۵ - نظام کرمانی: و هُوَ زبدة العلما و قدوة العرفا مولانا احمدبن حاج عبدالواجد. والدش از علمای ربانی و از طلاب منهاج عرفانی بود. بعد از اینکه در فرزند خود حالات عالیه و مقامات متعالیه دید در طریقهٔ طریقت مرید پسر خود گردید. غرض، مولانا بعد از تکمیل کمالات دست ارادت به میرزا محمد حسین کرمانی متخلص به رونق داد و قدم در جادهٔ سلوک نهاد و به معارج بلند و مدارج ارجمند رسیده و جمعی از اهل زمان اخلاص و ارادت او را گزیدند و به حالات پسندیده فایض گردیدند. الحق مولانا مردی صاحب حال و حمیده خصال بود و فقیر مکرر به فیض صحبت او رسید. آخرالامر در کرمان در سنهٔ ۱۲۴۰ به ریاض رضوان خرامید. مزارش در خارج کرمان است و زیارتگاه مریدان است. گاهی مثنوی منظوم می‌فرموده. از اوست:بخش ۶۷ - ناصر اصفهانی: اسمش میرزا محمد. مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصرعلی، از مریدان نورعلیشاه و مجذوب بوده. درتمام عمر بجز شلواری لباس قبول ننموده. اغلب اوقات در بیرون شهرستان به سر می‌برده. صاحب کرامات عالیه بوده. به رحمت ایزدی پیوست و حاجی محمدحسین اصفهانی وی را تکفین کرده به خاک سپرد. این بیت از اوست:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسم شریفش آقا محمدرضا، خلف الصدق جناب شیخ المتأخرین آقا محمد هاشم ذهبی بود و در آغاز شباب از کسب علوم کامیاب گردید و چندی دبیری گزید. بعد ترک نمود و انزوا و آرام قبول فرمود و به عبادات شرعیه قیام و اقدام می‌کرد و به صحبت احباب به سر می‌آورد و جمعی از ارباب کمال و اصحاب جلال با وی انیس و جلیس بودند و در باغ و راغ با یکدیگر موافقت و مرافقت می‌نمودند. الحق در فنون کمالات نظماً و نثراً نهایت ربط داشت و گاهی در اعداد اوقاتی مصروف می‌کرد. غرض، به حسن خلق و تواضع و لطافت طبع و حدت ذهن و استقامت حال و اخلاق حمیده معروف بود و رشتهٔ مؤالفت فی مابین فقیر و وی مستحکم بود. آخر در سنهٔ ۱۲۳۴ وفات نمود. این چند بیت از اوست:
هوش مصنوعی: آقا محمدرضا فردی از نسل آقا محمد هاشم ذهبی بود که در جوانی به تحصیل علوم پرداخت و مدتی معلمی کرد. سپس به زندگی انزوا و آرامش روی آورد، به عبادات شرعی مشغول شد و با دوستان خوبش وقت می‌گذراند. او با جمعی از افراد برجسته و ارزشمند دوست بود و در باغ‌ها و طبیعت با یکدیگر همراهی می‌کردند. واقعاً در هنرها و علوم مختلف مهارت ویژه داشت و گاهی نیز زمانی را به ریاضیات اختصاص می‌داد. او به خاطر خوبی اخلاق، تواضع، لطافت روح، تیزهوشی و ثبات اخلاقی‌اش معروف بود و ارتباط عمیقی بین خود و من ایجاد کرده بود. وی در سال ۱۲۳۴ درگذشت و از او چند شعر به جا مانده است.
آواز بود هر دو ولی فرق بسی هست
با نالهٔ جانسوز نی آهنگ جرس را
هوش مصنوعی: هر دو صدا زیبا و دلنواز است، اما بین آنها تفاوت‌های زیادی وجود دارد. صدای نی دردناک و غم‌انگیز است، در حالی که صدای جرس نشانی از خوشحالی و سرزندگی دارد.
ز یک خشت و گل آخر خانه کردند
چرا این کعبه آن بتخانه کردند
هوش مصنوعی: با استفاده از یک خشت و گل، چرا خانه را ساختند؟ چرا این کعبه را به جایگاهی برای بت‌ها تبدیل کردند؟
چون خضر رهی نیست درین بادیه باید
ناچار به دنبال صدای جرس افتاد
هوش مصنوعی: در این دنیای پرپیچ و خم، اگر شخصی مانند خضر، که نماد هدایت و رهنماست، وجود ندارد، فرد باید ناگزیر به جستجوی نشانه‌ها و صداهایی برود که او را به سمت مقصدش هدایت کند.
به کجا رهم به پایان رسد اندرین بیابان
که نه آگهم ز مقصد نه خبر ز راه دارم
هوش مصنوعی: به کجا بروم که در این بیابان به پایان برسم؟ اطلاعاتی درباره مقصد ندارم و هیچ خبری از راه نیز در دست نیست.
خالی به صدر صومعه دل دید جای او
بنهاد رخ به دیر مغان از قفای او
هوش مصنوعی: در بالای صومعه، جایی برای دل خالی دیده می‌شود و او چهره‌اش را در دیر مغان می‌نهد، از جایی که به پشت سرش می‌نگرد.
از دیر و حرم باشدشان روی به مقصد
زاهد ز رهی، پیر خرابات ز راهی
هوش مصنوعی: از زمان‌های دور و مکان‌های مقدس، عده‌ای به طرف مقصدی در حرکت‌اند. زاهد از یک راهی می‌آید و پیر خراباتی از راهی دیگر.