گنجور

بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

و هُوَ قدوة المحققین و زبدة العارفین میرزا محمدتقی بن میرزا محمد کاظم. آن جناب در علوم عقلیه وحید و در فنون نقلیه فرید. و آبا و اجداد مولانا همواره در آن ولایت به طبابت مشغول و در نهایت عزت و احترام می‌زیسته‌اند و خود نیز درحکمت الهی و حکمت طبیعی به غایت جامعیت داشته و جمعی در خدمتش تلمذ گزیده بودند و اکتساب فضایل می‌نمودند. غرض، چون از علم ظاهر، باطنی ندید طالب علوم باطنی گردید. دست تقدیر گریبان اختیار خاطرش را به چنگ مشتاق علی شاه انداخت و مولانا را به آن فضل و کمال مقید و اسیر آن امی ساخت. لاجرم عوام و خواص به طعن و ملامت مولانا پرداختند و او را هدف تیر آزار ساختند و زجر بی شمار و جفای بسیار از ابنای زمان دید و از آن راه پرخطر برنگردید. بالجمله حالات مولانا مفصل است. مختصری اینکه ارادت به مشتاق علی شاه داشت و اجازه از میرزا رونق کرمانی و بعد از شهادت مشتاق علی شاه در سنهٔ یک هزار و دویست و شش در شهر کرمان جناب مولانا، دیوانی به نام وی تمام کرده. چون حالات وی و حالات مولوی رومی مناسب اتفاق افتاده او را مولوی ثانی و برخی مولوی کرمانی خوانند چنانکه مولوی رومی فاضل بوده. شمس الدین تبریزی امی می‌نمود و شمس الدین را کشتند و مولوی، دیوانی به نام وی پرداخت. مولوی مذکور نیز دیوانی به اسم مشتاق موسوم به مشتاقیه ساخت. مجملاً وی از اعاظم فضلا و عرفای متأخرین بوده و در سنهٔ هزار و دویست و پانزده در کرمانشاهان وفات نمود. آن جناب را مثنوی است موسوم به بحرالاسرار مشتمل بر حقایق و دقایق و رساله در شرح آن مسمی به مجمع البحار و دیوان مشتاقیه مشتمل بر قصاید و غزلیات و رساله‌ای موسم به کبریت احمر در طریقهٔ ذکر و فکر و او را در سلوک باطن به طریق رمز نوشته و هم رساله‌ای است موسوم به خلاصة العلوم. چون اشعارش فصیح و بلیغ و مضامین خوب دارد و کمتر شنیده شده است فقیر در این کتاب بعضی از بحرالاسرار و برخی از قصاید و غزلیات وی ثبت می‌نماید و از آن جمله است:

مِنْمثنویّ الموسوم به بحرالاسرار
حکایت
وَمِنْ تَحقیقاتِهِ قُدِّسَ سِرُّهُ العَزیز
و مِنْ مَعارِفِه رحمةُ اللّهِ عَلَیه
ایضاً مِنْهُ عَلَیهِ الرّحمة
وله ایضاً
و مِنْ إفاداتِهِ
ایضاً من مکاشفاته
ایضاً وَلَهُ طابَ ثَرَاهُ
در شرح حدیث کمیل
ایضاً وله مِنْ قصایده المشتاقیّه
ایضاً و له رحمةُ اللّهِ عَلَیه
در مدح حضرت شاه اولیاء علی مرتضیؑ
و مِنْ غزلیّاته
رباعیّات
بای بسم اللّه الرحمن الرحیم
هست مفتاح در گنج حکیم
گنج حکمت آن کتاب رحمت است
بسمله چون باب گنج حکمت است
گنج حکمت شهر علم مصطفی است
بسمله رمز علی با بهاست
بسمله آیینهٔ گنج احد
بسمله گنجینهٔ گنج صمد
مطلع دیباچهٔ ام الکتاب
مجمع مجموعهٔ فصل الخطاب
هرچه در قرآن خفیه واضحه
مجتمع آمد همه در فاتحه
هرچه در سبع المثانی منطوی است
بسمله برجمله طُرّاً محتوی است
هر چه اندر بسمله شد مندرج
حرف با بر جمله آمدمندمج
هر چه اندر باست انوار هدا
کُلُّهُ فِی نُقْطَةٍ هِی تَحْتَ بَا
شرح این معنی بگویم با تو فاش
جمع کن دل را و پر کنده مباش
هرچه در عالم عیان و مظهر است
جمله در انسان کامل مضمر است
هست عالم چون کتاب مستبین
کُلُّه مَا فِیْهِ فِی الْإنْسانْمُبْین
لَیْسَ ذَالانسانُ جِرْماَ یَصْغُرُ
اِنْطَوی فِیْهِ الْکِتابُ الأَکْبَر
سُوْرَةٌ الْحَمدِ صَراطُ الْمُستقیم
نیست جز انسان کامل ای حکیم
هر کمال کاملی آمد یقین
مجتمع در شخص خیرالمرسلین
صورت او آیت رحمت بود
معنی او صورت وحدت بود
چیست دانی معنی ختم الرسل
عقل اول روح اعظم امر کل
حلقهٔ اولی ازین خوش سلسله
حرف اول از حروف بسمله
تحت سرّ باست سرّ مختفی
صورت آن نقطه آمد ای صفی
چون نبی اعظم آمد حرف با
سر او چبود ولایت تحتها
باست ظاهر نقطه باطن فی المرام
باست ناطق نقطه صامت فی الکلام
نقطه چبود کُلُّ مَالَا یَنْقَسِم
وحدت آمد گشت کثرت منقسم
صورت نقطه ولایت آمده
معنی آن عین وحدت آمده
زان سبب فرمود شاه اولیاء
رمز اِنِّی نَقْطَةٌ هِی تَحْتَ بَا
مرحبا آن تحت فوقانی مقام
حبذا آن عبد ربانی مقام
در دنو حق علوی مختفی است
در علوّ حق دنوی هم خفی است
در جمال او جلالی مستقر
در جلال او جمالی مستتر
نیست در احمد یقین الا علی
کُلُّ هُمْمِنْهُ وَ مِنْهُ یَنْجَلی
در میان جان حیدر احمد است
عشق را با حسن، وصلی سرمد است
ذات این دو بی گمان یکتا بود
دو شبح مرآت و یک معنا بود
میم احمد در احد غرق آمده
متصل گشته بلا فرق آمده
هم علی از رب اعلی جلوه گر
آن یکی چون بحر دان دیگر گهر
بحر چبود اصل لؤلؤی خوشاب
چیست لؤلؤ آب پرورده ز آب
چونکه پیدا نیست عمق بحر ذات
نیست کشتی را به تن از آن نجات
پس فرود آییم اندر ساحلات
ساحلات پهن اسماء و صفات
اسم چبود از مسمی صورتی
هست هر صورت ز معنی آیتی
اسم اللّه چیست وجه عین ذات
مجمع مجموع اسماء و صفات
وجه چبود مجمع حسن بتان
باغ دل بستان عشق عاشقان
گونه گونه میوهٔ شیرین درو
دسته دسته سنبل و نسرین درو
عشوه‌های حسن آن رب البشر
هست چون زین اسم جامع جلوه گر
لاجرم این اسم وجه اللّه بود
داند این را هر که مرد ره بود
لطف و قهری هست آن دلدار را
شهد و زهری آن شکر گفتار را
بر جمال او جلالش محتوی است
بر جلال او جمالش محتوی است
اسم اللّه جامع اسماء بود
لطف و قهر او درو پیدا بود
کُلُّ اسماءِ جَمَالِ لایَزَال
جَمْعُ اَسْمَاءِ جلالِ ذُوْالْجَلَال
هست در این اسم جامع مندرج
اوست بر کل مراتب مندمج
گه نِعَم بفرستد و گاهی نقم
وَجْهُ رَبِّی ذُوْالْجَلالِ وَالْکَرَم
لیک رحمت بر غضب سابق بود
نعمتش بر نعمتش فایق بود
مؤمن از فیض رحیمی منتفع
کافر از فیض رحیمی منقطع
چیست آدم عالم مستجملی
چیست عالم آدم مستفضلی
عالم اجمال آدم آمده
آدم تفصیل عالم آمده
این حدیث از دل نه از سمع آمده
که ولایت موطن جمع آمده
لاجرم فرمود شاه اولیاء
سِرّ اِنّی نُقْطَةُ هِی تَحْتَ با
نقطه دان جمع حقیقی بی خلاف
جمع های مابقی جمع مضاف
آنکه در معراج وحی از حق شنفت
لی مع اللّه از زبان جمع گفت
خود نبی رهبر بود سوی ولی
و آن ولی سوی خداوند علی
عارفی کو گوهر توحید سفت
ذات را تسبیح و هم تحمید گفت
گه مسبّح آمده ذات از علوّ
گه محمد آمده ذات از دُنَو
هست تسبیح خدا تنزیه ذات
هست تحمید وی اظهار صفات
ذات را تسبیح کن ای معتدل
تا که تشبیهی نگردی و خجل
ذات را تحمید می‌کن ای صفی
تا نه تعطیلی شوی چون فلسفی
عارفی از جمع ارباب عقول
مؤمنی از شیعهٔ آل رسول
گشت سائل از امام رهنما
آفتاب آسمان اِنّما
بحر دانش منبع علم الیقین
جعفر صادق امام راستین
گفت کَیْفَ تَنْعَتُ الرَّبَ الْعظیمَ
اِهْدِنا فِیْهِ صِرَاطَ الْمُستقیم
شاه فرمودش که لاَ تَعْطِیْلَ فِیْهِ
ثُمَّ لاَ تَشْبِیْهَ فِیْمَا تقتضیه
شیء گویش لیک کَالأشیاءِ لاَ
بحر گویش لیک مِثْلَ المَاء لاَ
عالمش گو لا بِمْثلِ الْعالِمیْنِ
قادرش گو لا بمثل القادِرین
نور گویش لیک کَالاشیاء ظلام
شمس گویش لیک لاَ فِیْهِ غَمام
گر تو خواهی شرح این قول سدید
اَلْقِ سَمْعَ الرُّوْحِ وَالْقَلْبَ الشَّهید
ذات حق را به اعتبار صرف ذات
عَاریاً مِنْکُلِّ الأَسماءِ وَالصِّفات
هست بُعدی از جمیع ممکنات
بَعْدَ قُدْسِ الذَّاتِ لِلْعَبْدِ الجِهِات
همچنین مِنْحَیْثُ الاَسْمَاءُ و الصفّات
هست قربی ذات را با ممکنات
فَهْوُ عَالٍ مِنْکَ فِی عَیْن الدُّنُوَ
وَهُوَ دَانٍ عَنْکَ فِی عَیْنِ العُلُوّ
نفی تعطیل است اثبات دنو
سلب تشبیه است ایجاب علو
پس معطل قرب حق را منکر است
پس مشبه بُعد حق را کافر است
هست تسبیح تو اثبات علو
هست تحمید تو ایجاب دنو
سبحه بی تحمید تعطیل حق است
حمد بی تسبیح تنزیه حق است
پس بگو سُبْحانَ رَبِّی حِامِداً
لاَ تُعَطِّلْلاَ تُشَبِهْجَاهِدا
چون ولی آئینهٔ سبوحی است
چون نَبِی رَبُّ المَلَک و الرُّوحی است
نام او آمد علیؑاز کبریا
نام این آمد محمدؐاز خدا
شد محمدؐرا ز محمود اشتقاق
وان علیؑرا هم به اعلا التصاق
آن علی گنجینهٔ سر علو
وان نبی آئینهٔ نور دنو
اول و آخر علی و احمد است
باطن و ظاهر علی و احمد است
اعتبارات عقول است این دویی
ورنه اینجا نیست مایی و تویی
زانکه عالی در علوستش دنو
زانکه دانی در دنوستش علو
زانکه باطن در بطونستش ظهور
زانکه ظاهر از ظهورستش ستور
اول اندر اولویت لاحق است
آخر اندر آخریت سابق است
جمع اضداد است ما رامستحیل
قدرتش بر جمع ضدها مستطیل
ذات پاکش را به ضدها اتّصاف
ذرّه‌ای نه ز اعتدالش انحراف
معنی دریا بطون است و خفا
صورت دریا ظهور است و جلا
معنی او را ز ما بعد و علو
صورت او را به ما قرب و دنو
معنی‌اش جذب آورد صورت سلوک
صورتش عبد آورد معنی ملوک
صورت اِنْکُنْتُمْتُحِبُّونَ اللّه است
معنی از یُحْبِبکُمُ اللّه آگه است
حب ما نسبت به حق باشد سلوک
حبّ حق نیست به ما جذب الملوک
عشق در معشوق و در عاشق نهان
سبق در مسبوق و در سابق نهان
مقترن با کل و بالاتر ز کل
مختفی در کل و رسواتر ز کل
هرچه گویم عشق از آن بالاترست
احمد اعظم علی اکبر است
پیش از آن کاین عالم آید در وجود
گنج مخفی بود و عشق آن شاه بود
داشت با خود آینه از ذات خویش
خویش را می‌دید در مرآت خویش
حسن ذاتی داشت در وجه کمال
عشق ذاتی داشت بی نقص و زوال
چون جمال خویش بر صحرا نهاد
عکس حسن و عشق در عالم فتاد
وجه حسنش را نبی آیینه‌ای
گنج عشقش را ولی گنجینه‌ای
عاشقان آیینه‌های عشق حق
پیش شاه حسن عبد مسترق
خوبرویان آینهٔ خوبی او
حسن ایشان عکس محبوبی او
آن جلالش احتجاب عین ذات
آن جمالش انکشافات صفات
هر جمالش را جلال قاهری است
هر جلالش را جلال باهری است
مر ظهورش را بطونست و خفا
مر بطونش را ظهور است و جلا
وجه او بی پرده چون مشرق شود
دیده‌ها را مفنی و محرق شود
شمس چون پرده بپوشد از غمام
قرص او را می‌توان دیدن تمام
بی حجاب ابر گر ظاهر شود
فرط نورش دیده را قاهر بود
در جمال او جلالش مستتر
در جلال او جمالش مستتر
رفق و اهمال حق استدراج اوست
رنج و درد و ابتلا معراج اوست
قهرها در لطفها باشد دفین
گوش کن اُمِلْی لَهُمْکَیْدی مَتین
لطفها در قهر پنهان یاثقات
فِی القِصاصَاتِ لَکُمْفَیْضُ الحَیات
قسم مؤمن این جهان آمد جلال
قسم کافر این جهان آمد جمال
آن جهان مؤمن در اعزاز و نعیم
آن جهان کافر در اذلال و جحیم
عاشقان از کفر و ایمان برترند
عاشقان از جسم و از جان برترند
غیب مطلق چیست در آن مستتر
وان شهادت چیست حسن جلوه گر
پردگی آنست و حسنش پرده‌ای
پرورنده آن و این پرورده‌ای
ان نهان در این چو نشأه در شراب
این عیان از آن چو از دریا حباب
آن چه باشد آنکه نامش هو بود
مطلق از تقیید ما و تو بود
هو عبارت آمد از اطلاق ذات
آن تعینهاش اسما و صفات
ذات چون بحر و تعیّن همچو موج
ذات فرد است و تعین زوج زوج
موج اول موج الامواج آمده
زوج اول زوج الازواج آمده
معنی‌اش بحر است و صورت گشته موج
معنی‌اش فرد است و صورت گشته زوج
قابل اطلاق و تقیید آمده
برزخ تعلیق و تجرید آمده
واجب و ممکن دو بحر بیکران
موج اول برزخ لایبغیان
موج اول بحر اول را چو موج
خویشتن بحری و موجش فوج فوج
موج اول چیست دانی شاه زاد
کرده در بر کسوت خاص صفات
گه قلندروش مجرد از لباس
صوفیانه گاه پوشیده پلاس
گه مجرد گردد از لُبس السَّنَد
اسم لایق نیست او را جز احد
خرقه چون پوشد به خود صوفی صفت
واحدش گویند اهل معرفت
خواهم از خرقه تعین ای پسر
خواه خرقه گوی و می‌خواهی کمر
چون کمربندد احدخوش بر میان
از احد احمد شود جلوه کنان
از میان احمد کمر چون واکند
در دل بحر احد مأوا کند
تاج چون بر سر گذارد از وقار
گردد اندر ملک واحد شهریار
موج اول احمد آمد ای ولی
ظاهر او احمد و باطن علی
موج اول احمد آمد ای ولد
صورت او واحد و معنی احد
واحدیت آن ظهورش در صفات
آن احد آمد بطون عین ذات
بحر واحد را دو موج کالجبال
هر یکی بحر عظیم بی مثال
عالم اسماش بحر اقدم است
بحر دیگر کاینات عالم است
بحر اول چیست دانی بحر ذات
عَالیاً مِنْکُلِّ اَسْما و الصّفات
بحر اول چیست دانی بحر هو
بحرهای مابقی امواج او
بحر اول لابقی اسم علیه
فِیْهِ یَفْنَی الکُلُّ یَسْتَهْلِک لَدَیه
اسم باشد لفظ ذات و لفظ هو
آن عبارت این اشارت سوی او
هُو تَعَالَتْذَاتُهُ مِنْکُلِّ اِسْم
برتر از هر اسم و رسم و روح و جسم
گرچه بر وی اسمها لاواقع است
سوی وی مجموع اسما راجع است
چون علی مطلق است آن ذات هو
پس عَلَیْهِ واقع نبود نکو
لیک إلَیْهِ راجِعُ جایز بود
زانکه اسم از حضرتش فایز بود
یَا خَفِیاً قَدْمَلأتَ الخَافِقَیْنِ
قَدْعَلَوْتَ فَوْقَ نُوْرِ الْمَشْرِقَیْنِ
تو علی مطلقی و مادنی
کی دنی آگه شد از سر علی
نیست ما را حق و نطق دم زدن
خود ز خود دم می‌توانی هم زدن
چونکه لا أُحْصِی ترا گفت آن رسول
خود چه باشد حد ما مستِ فضول
بحر اول چیست آن بحر العلی
آری از کل است بر کل معتلی
از اضافت وز تقید عالی است
بر اضافت بر تقید والی است
برتر آمد از عموم اختصاص
با اعم آمد اعم با خاص خاص
با مجرد خوش مجرد آمده
با مقید خوش مقید آمده
لا به شرط مطلق او ذات حق است
نه مقید ای عجب نه مطلق است
زانکه مطلق او به شرط لا بود
آن مقید شرط وی اشیا بود
لا یکی شرط است اشیا دیگر است
او ز شرط لا و اشیا برتر است
ذات مطلق برتر از اشیاء لاست
هوی مطلق برتر از الا و لاست
لا ابالی حقیقی او بود
ذات عالیّ حقیقی هو بود
مرحبا ای لاابالی مرحبا
مرحبا ای ذات عالی مرحبا
چون شوی مطلق قلندروش شوی
سرکش از کونین چون آتش شوی
بند گردی چون به قید معرفت
می‌توان گفتن ترا صوفی صفت
چون به هم جمع آوری جذب و سلوک
صوفی کامل شوی و ازملوک
جان ما را هم تو درمان هم تو درد
با همه جمعی و از مجموع فرد
تو به ذات خود قلندر آمدی
زین سه کس در رتبه برتر آمدی
رتبه چبود رتبه را تو دل دهی
چیست منزل تو به کس منزل دهی
از تو پیدا شد همه جذب و سلوک
آفریدی تو همه عبد و ملوک
مرحبا رندِ قلندر مرحبا
مرحبا اللّه اکبر مرحبا
احمد آن صوفی کامل معرفت
چونکه واحد شد شود صوفی صفت
چون احد گردد قلندروش شود
همچو آتش از همه سرکش شود
هو شود چون احمد کامل عیار
خود قلندر می‌شود ای مرد کار
حمد چبود نعتِ ذات احمدی
کیست احمد و چه ذات سرمدی
گاه احمد می‌شود گاهی احد
گه صنم می‌گردد و گاهی صمد
تا شد او بت، بت پرستی کار ماست
روی او بت موی او زنار ماست
بت پرستانیم اندر کوی او
بسته زناری ز تارِ موی او
هان چه می‌گویی دلا هوشیار شو
وقت مستی نیست اندر کار شو
هر که زان مشرب یکی جرعه بخورد
زندهٔ جاوید شد هرگز نمرد
مستی آن می نه آن مستی بود
که در او بیهوشی و مستی بود
مرحبا ای مستِ هشیار آفرین
بی خبر از خود خبردار آفرین
تا به دریایی تو ما در ساحلیم
وصف دریا را چگونه قابلیم
بحر حال سکر و ساحل حال صحو
ساحل وبحر است این اثبات و محو
رهنما را ظاهری و باطنی است
باطنش را نیز بطن کامنی است
بطن را بطنی است بطنی دلپذیر
بطن بطن بطن تا بطن الاخیر
هفت بطن او راست تا هفتاد بطن
بطن‌ها را بی شمار افتاد بطن
جملهٔ این بطن‌های خوب و نغز
یکدگر را آمده چون قشر و مغز
بطن‌های اوسطی و برزخی
هر یکی دو وجه دارد یا اخی
وجه ظهریت عبودیت بود
وجه بطنیت ربوبیت بود
برزخی نبود چو ظهر اولین
عبد مطلق اوست آدم را چو طین
برزخی نبود چو آن بطن اخیر
رب مطلق اوست سلطان خبیر
ظهر اول چیست عبد فاقر است
غیر ازین هر کس بداند کافر است
بطن آخر چیست ذات اللّه است
غیر ازین هر کس بداند گمره است
کیست تالی آنکه غیر باصر است
آنکه باطن را بگوید ظاهر است
کیست غالی آنکه غیر فاطن است
آنکه ظاهر را بگوید باطن است
تالی آن باشد که جان را گفت جسم
یا مسما را مسما کرد اسم
غالی آن باشد که تن را گفت دل
یا که گل را گفت جان معتدل
آنکه گوید گل گل است و دل دل است
نیست غالی نیست تالی عادل است
ای مقامات وجود است ای پسر
عقل زین تمییزها دارد خبر
این تعینهای اسماء و صفات
وین تشخصهای اعیان و ذوات
بحر را گاهی جدا کردن ز موج
فرد را گاهی جدا کردن ز زوج
گاه گفتن نفس و عقل و گاه روح
گاه گفتن فلک و بحر و گاه نوح
گاه گفتن تالی و گاهی غلو
گاه گفتن عالی و گاهی دنو
جمله تمییزات عقل فارق است
وصف فرق عقل این بس لایق است
نور عقل آن نور فرق است ای پسر
که شناسد سر ز پا و پا ز سر
ای خنک آن عشق گرم فرق سوز
گه نداند سر ز پا و شب ز روز
مرحبا زان عشق جمع دل نواز
که نداند جمع را از فرق باز
هرکه نوشد جام ناب عشق هو
کی شناسد عین می را از کدو
بحرِ اکوان چیست بحر عالم است
عالمش موجی و موجی آدم است
دایره وش آمد این بحر بسیط
آدمش چون مرکز و عالم محیط
همچنین هر جزو عالم عالمی است
هر نمی زین بحر در معنی یمی است
هر حبابی بحر باپهنا بود
هر یکی موجی یکی دریا بود
موج جامع حضرت انسان بود
که گلش قطره دلش عمان بود
هر یک از امواج در معنی یمی است
هر یک از اجزاء عالم عالمی است
جمع عالم چیست دانی ای امین
جلوهٔ خاص ز رب العالمین
لاجرم العالمین از بعد رب
بحر اکوان است ایمایی عجب
بحر اکوان را دو بحر است ای جواد
نام بحرالمبدء و بحر المعاد
دایره وش بحر اکوان بالتمام
این دو بحر از قافیه دو قوس نام
آن یکی قوس النزول و الدنو
آن دگر قوس العروج و العلو
بحر مبدء آمده قوس النزول
پایه پایه نور را در وی افول
قوس عارج بحر عود است و رجوع
پایه پایه نور را در وی طلوع
لیلةُ القدر آمده قوس النزول
زانکه در وی شمس را باشد افول
نور او پنهان شود در لیل قدر
شمس در وی می‌نماید قدر بدر
بدر بر وی جلوهٔ قدر هلال
عقل بر وی جلوه گر قدر خیال
چون بسی انوار در وی می‌نهفت
فِیهِ تنزیل مَلَک و الروح گفت
روح تو شمس است چون نازل شود
بدر گردد یعنی آن جان دل شود
آن ملک بدر است چون آرد نزول
خود هلالی می‌شود عندالافول
آن هلالت آمده جسم مثال
نیست و نه هست نه همچون خیال
قوس عارج نام او یوم القیام
کاندر او خورشید بنماید تمام
تَعْرُجُ الأَمْلاکُ و الأَرْواحُ فِیْه
وصف آن یوم القیام است ای نبیه
گل همه دل گردد و دل دلستان
تن همه جان گردد و جان جان جان
عاشقان از غیر حق آزاده‌اند
عاشقان از غیر حق دل ساده‌اند
عاشقان اصحاب اخلاص آمدند
مخلصانِ حضرت خاص آمدند
هر چه غیر حق بود اصنام تست
غیر حق مقصود نفس خام تست
هرچه غیر حق بود آن لات تست
گر همه انهار و گر جنات تست
هرچه غیر حق بود عُزای تست
گر همه غلمان وگر حورای تست
اَعْبُدُ اللّهَ مُخْلِصاً که صادق است
نیست صادق جز از آن کو عاشق است
خواندن ایاک نَعْبُدْبی خلاف
راست ناید جز ز عشق بی گزاف
بندگی ما ترا باشد مخسب
بهر جنت بندگی شغل است کسب
طامع و خائف که ایاک آورند
وحدتی گویند و اشراک آورند
عاشق صادق که ایاک آورد
مخلص است و وحدت پاک آورد
مخلص بالکسر دارد صد خطر
کسر ما را فتح کن ای ذوالقدر
حضرت فرد علی ذات احد
در علّو ذات خویش آمد صمد
چیست معنی صمد ای ذو وله
اَلذّی فِی ذَاتِهِ لاَ جَوْفَ لَه
چونکه ذات حق صمد شد غیر ذات
جمله را جوفی بود از ممکنات
اجوف آن باشد که در باطن خلاست
باطن او خالی و معدوم و لاست
همچو نی او را سرودی بیش نیست
نسبتش کردن نمودی بیش نیست
گرچه معدوم و هلاک است و فنا
قابل فیض وجود است از خدا
گرچه نی خالی است لیکن ای فرید
چونکه خالی شد توان در وی دمید
مرحبا زین نیستی و زین عدم
که بود جذاب هستی دمبدم
حبّذا از این نی خالی درون
که از او صد ناله می‌آید برون
جمله اعیان نایهای با نوا
حق تعالی نایی شیرین ادا
آن دمیدن چیست ارسال وجود
لحظه لحظه دمبدم از فیض جود
نایی او جلوت اول بود
عقل کلی احمد مرسل بود
گر نبودی نای وش ای محترم
نام می‌کردی چرا او را قلم
این قلم گرچه ز خود خالی بود
لیک پر از نفخ اجلالی بود
حضرت خلاق وهاب مجید
آدمی بر صورت خود آفرید
آدمی بر صورت رحمان بود
یا که حق بر صورت انسان بود
نای یکی نای است و طبقاتش چهار
نغمه یک نغمه مقاماتش هزار
حضرت فرد صمد را ای همام
وصفی از اوصاف می‌باشد کلام
چون کلامی هست حق را لامحال
پس دمی باشد ورا جل و جلال
دم به معنی رِقِّ منشور آورد
حرف بر وی خط مسطور آورد
چون تکلم نعت ذات مطلق است
پس تنفس نیز ز اوصاف حق است
احمد مرسل امین ذوالجلال
آن نشان صدق وحی حق تعال
گفت اندر وصف آن پیر قرن
من ذم رحمن شنیدم از یمن
مرحبا زان ذات بی عیب صمد
که ز باطن دمبدم دم می‌دهد
نیستش تجویف و آن باطن مدام
می‌دهد بیرون دم نطق کلام
لاَ تُشَبِّهْهُ تَعالَی شَأنُهُ
لاَ تُعطله عَلَا بُرْهاَنُه
باش در نعتش صراط المستقیم
دور از تشبیه و تعطیل ای حکیم
نزد آنان کاهل کشف صادقند
جملهٔ ذرات حی ناطقند
جمله در تسبیح و در تحمید حق
رب اعلی را عبید مسترق
گر ترا شکی است در این مسئله
روو إن من شیء خوان ای ده دله
لیک آن تسبیح را اندر بطون
این گروه در بی خبر لا تَفْقَهُونَ
قصه کوته هست حق را ای کرام
هم دم و هم صوت و هم حرف و کلام
آن وجود منبسط همچون دم است
جوهر مطلق چو صورت اعظم است
جوهریّات بسیطه چون حروف
در عروج و در نزول او را صفوف
آن تراکیب اوایل چون کلم
از حروف آن بسایط منتظم
وان تراکیب اوایل چون کلام
شد ز ترکیب کلم با انتظام
جمله عالم یک کلام حق بود
کاندرو هم مصدر و مشتق بود
همچنین او هم کلام دیگر است
جامع اجزای عالم یک سر است
جوهر آدم که اصل دل بود
خوش کلام صادق عادل بود
می‌نویسد حق به بازوی امام
آیت صدقاً و عدلاً را تمام
ذات سبحان را تعالی عن سبب
رحمت ذاتی است سابق بر غضب
رحمت سابق چه باشد زان درود
بر عدم همواره ارسال وجود
رحمت ذاتی می مبنای ذات
جرعه نوش از وی تمام کاینات
رحمت سبحان دم پاک خداست
که ازو نی‌های اعیان با صداست
حق چو دم ساز است و ما مانند نی
دمبدم جاری است بر ما نفخ وی
نفخ یک نفخ است و نی‌ها بیشمار
دم یکی دم دان نواها صد هزار
آن دم رحمان وجود عالم است
عالمی که جزوی از وی آدم است
وان رحیمی دم وجود آدمی
یافته نور کمال محرمی
زان دم رحمن شده قوس نزول
کاندرو انوار را باشد افول
وان رحیمی دم شده قوس رجوع
کاندرو اضواء را باشد طلوع
آن دم رحمن دم فیض وجود
وان رحیمی دم دم نور شهود
عرش رحمانی دل عالم بود
دل چو عرش عالم آدم بود
دل به عرش و عرش با دل متصل
خود دل آمد عرش یا عرش است دل
دل بود چون گوهر و عرشش صدف
عرش مادر دل چو فرزند خلف
عرش همچون فاطمه دان روح دل
سمط‌وش دوگوشوار معتدل
فاطمه عرش علی ذوالمنن
گوشوارش آن حسین و آن حسن
پیش از آن که شاه زو لطف خفی
آفریند آدم پاک صفی
اسم القدّوس و السبوح را
آینه کرده ملک را روح را
جملگی صافی ز شهوات آمده
پاک از نقص کدورات آمده
اِنْبَعْضَا مِنْهُمُ قَومٌ سُجُود
لاَ قِیامَ لاَ رُکُوعَ لاَ قُعُود
اِنَّ بَعْضاً مِنْهُمْقَومٌ رُکُوع
رَاکِعُونَ دَائِماً فَرْطَ الخُشُوع
لاَ یُغَشِّیْهمْمَنَامَاتُ الْعُیُون
لاَ یُغَطِّیْهِم کَسَالاتُ الجُفُون
لاَ یُکَسِّلُهُمْبِقُواتِ الْبَدَن
لاَ یُرَجِّوهُم بِسَامَاتِ الحَزَن
لاَ یُغَفِّلُهُمْبِسَهْواتِ العُقُول
لاَ یُعَطُلُهُمْبِلهْواتِ الفُضُول
لاَ یُحَجِّبُهُمْبِنسیانٍ وَسَهْو
لاَ یُدَی جُهُمْبِبُطْلان وَ لَهْو
دو صفت را هیچ یک مظهر نشد
هیچ یک دو فعل را مصدر نشد
هر یکیشان مظهر یک اسم خاص
با یکی فعلش همیشه اختصاص
چشم دل بگشا به قرآن مبین
آیت عظمای ما منا ببین
پس ملایک هر یکی را حضرتی است
اندران حضرت وزو بس خلوتی است
این همه جلوات که ربانی است
گشته ظاهر از دم رحمانی است
مظهر و آیینهٔ وجه رحیم
نیست جز انسان عدل مستقیم
جلوهٔ هر اسم از اسمایِ رب
در سعید و در شقی و روز و شب
جلوهٔ رحمانی آمد ای حبیب
خاص باشد عام باشد این عجیب
خاص باشد زانکه از یک نعت اسم
مظهرش گه روح باشد گه جسم
عام باشد زانکه وصفی شامل است
شامل هر عالی و هر سافل است
جلوهٔ اوصاف لطف حق تعال
در دل انسان کل مرد کمال
جلوهٔ وجه رحیم است ای حبیب
عام باشد خاص باشد این غریب
عام زان کاوصاف حی را شامل است
خاص زانکه خاص مرد کامل است
سیمین فرزند شاه کربلان
جعفر صادق امام ذوالعلا
آن لسانُ الصّدقِ علمِ مِنْلَدُن
گفت الرحمن اسم خاص کن
گرچه اسم خاص آن علام گفت
لیک موضوع به وصف عام گفت
الرحیم ما هُوَ، ای کامل امام
او ز اسماء خدا اسمی است عام
بهر حدش دُرّ اسم عام سفت
لیک موضوع به وصف خاص گفت
هر یکی جلوه گه ربانی است
در حقیقت آن دم رحمانی است
دم یکی دم بیش نبود لیک نای
بی حد است و بی عدد بی انتهای
جلوه‌ای کو حضرت جامع بود
بر رحیمی دم یقین واقع بود
جامع اقسام جلوات آمده
لیک نایش مظهر ذات آمده
مظهر ذاتست آن انسان کل
جامع جلوات و هادی سبل
هان که جذب آلوده می‌آید سخن
منکشف می‌گردد آن علم لدن
ساقی فیّاض از خم جلال
باده می‌بخشد به اصحاب کمال
ساقی رند قوی دل می‌رسد
یعنی آن مشتاق عادل می‌رسد
می‌کند ثابت دل عشاق ما
ذوالفقارآسا دم مشتاق ما
لا و اِلّا نی موجّه می‌کند
نفی غیر اثبات اللّه می‌کند
کور می‌سازد دو چشم احولی
از ظهور سطوت نور علی
مظهر سر عجایب می‌رسد
عون مجموع نوائب می‌رسد
ها دگر وقت نماز است ای امین
ورد کن ایَّاکَ نَعْبُدْنَسْتَعین
استعانت چیست استدعای عون
مستعین کبود طلب فرمای عون
ظاهر احمد ز باطن مستعین
معنی احمد ز صورت مستبین
صورت احمد نبی ذوالجمال
معنی احمد ولی ذوالجلال
نیست در صدر نبی مقبلی
مستقرالا دل پاک علی
نیست در قلب علی مرتضی
جلوه گر الا تجلی خدا
آن تجلی چیست مصباح ظهور
اِسْتَمِعْمِنْرَبِنّا اللّهُ نُوْر
فهم کن مصباح را، مشکوة را
وان زجاج صاف چون مرآت را
آن الوهیت چو مصباح لطیف
وان ولایت چون زجاجی وان شفیف
آن نبوت آمده مشکوة نور
از زجاجه جلوه گر در وی حضور
لاجرم باب اللّهِ اعظم علی است
و ان نبی و مصطفی باب العلی است
تا که احمد شهر علم اقدم است
مرتضی او را چو باب اعظم است
شهر علم مصطفی دارد دو در
آن یکی مخفی و دیگر جلوه گر
از در باطن فیوض لایزال
ریخته بر احمدِ صاحب کمال
ورنه در ظاهر کمال مستمر
گشته بر کلّ خلایق منتشر
باب باطن چیست سر حیدری
معنی آن صورت پیغمبری
باب ظاهر صورت حیدر بود
که وصی نفس پیغمبر بود
دُرّ این معنی پیمبر خوش بسفت
با علی خوش شرح این معنی بگفت
جِئْتَ سِرَاً اَنْتَ مَعْکُلِّ نَبِی
جِئْتَ جَهْراً یا علیّ اَنتَ مَعِی
حسن در ظاهر شه فرخنده‌ای
عشق اندر خدمتش چون بنده‌ای
چون به باطن بنگری عشق است شاه
کرده در بر کسوت خاص سپاه
گر طلبکاری نکردی بلبلی
از کجا مطلوب می‌گشتی گلی
این همه بازارها کاراستند
از برای مشتری پیراستند
گرچه حسن از رحمت حق آیتی است
آن شناسایی عشقش غایتی است
غایت اسرار وحی آسمان
نیست الا عترت اسرار دان
غایت نظم کلام مثنوی
نیست الا آن حسام معنوی
مثنوی اِلّا کلام اللّه نیست
جز حسام الدین کسی آگاه نیست
همچنین هر دُرّ که مشتاقش بسفت
جز مظفر کس نداند گرچه گفت
تافت بر ما پرتو خلاق ما
ما به او محتاج و او مشتاق ما
خود به خود محتاج خود مشتاق خود
جلوه گر از کسوت عشاق خود
نیست جز مشتاق کس اندر میان
قصه کوته مَنْعَرَف کَلِّ اللّسان
مرتضی آن پادشاه پاک ذیل
ریخته فیض حقیقت بر کمیل
گفت با او آن کمیل پاک دین
مَا الْحَقیقه یا امیرالمؤمنین
مرتضی گفتا به آن کامل عیار
با حقیقت مرترا باشد چه کار
گفت شاها گرچه من فانیستم
صاحب سرّ تو آیا نیستم
نه تویی گنجور و من گنجینه‌ات
نه تویی منظور و من آیینه‌ات
شاه فرمودش بلی ای محترم
صاحب سرّ منی بی بیش و کم
مَحرمی لیکن عَلَیْکَ یَرْشَحُ
کُلُّ فَیْضٍ مِنْجَنَابِی یَطْفَح
چون شوم لبریز از فیض درود
بر تو ریزد رشحه‌ای زان فیض جود
قَالَ مَا مِنْحَرثٍ مِنْکَ کامِلا
مِثْلُکَ رَبُّکَ یُجِیْبُ سَائِلا
رَبِّ لاَ تَقْهَرْیَتِیْماً عَائِلا
رَبِّ لاتَنْهَرْفَقیْراً سَائِلا
در جوابش گفت آن بحر کمال
الْحَقیقَةْکَشْفُ سُبْحاتِ الْجَلال
پردهٔ خورشید جز انوار چیست
شمس را جز نور او سیار چیست
چون بر آن انوار افتد چشم جان
ذات را تسبیح گوید بی زبان
چیست آن سبحات حق جلوات نور
نور چبود گوش کن عین ظهور
ذات از فرط ظهور وانجلا
دایماً اندر بطونست و خفا
گفت چون بشنید آن حرف عجیب
یا عَلی زِدْنا بَیَاناً کَی اُجِیْب
بار دیگر شاه فیاض النعم
در جوابش گفت از روی کرم
کاین حقیقت محو موهوم آمده
که قرین با صحو معلوم آمده
پرده‌های وجه شمس لایزال
که معبر شد به سبحات الجلال
نیست اِلّا هستی موهوم تو
باش حاضر تا شود معلوم تو
لَیْسَ بَیْنَ رَبِّنَا وَ بَیْنَنَا
حَاجِباً یَحْجُبْهُ اِلاّ عَیْنُنَا
شمس حق را هستی وهمی حجاب
ابر واشد منکشف شد آفتاب
صحو چبود انکشاف آن غمام
از رخ شمس منیر بی ظلام
محو هستی صحوهشیاری بود
آنچه خواب و این چه بیداری بود
محو چبود آن فنا اندر فنا
صحو چبود آن بقا اندر بقا
واصلانِ منزل حق الیقین
جملگی مستان هشیار آفرین
چون کمیل از جام ساقی گشت مست
دست ساقی برد او را خوش ز دست
پردهٔ هستی موهومش درید
حرص او افزود و شوقش شد پدید
چون فزودش ذوق باده حرص جان
آمدش زِدْنی بَیاناً بر زبان
از کرم جام دگر کردش عطا
شد صفا اندر صفا اندر صفا
مَا الْحقیقه گوش کن گر طالبی
هتک سرِّ عبد سر غالبی
گشت غالب چونکه سرِّ معنوی
شاه دل در ملک جانت شد قوی
هستی مطلق وجودی بس لطیف
چون قوی آمد تعین شد ضعیف
نور هستی غالب آمد شد مزید
پرده‌های سر معنی را درید
سرّ چو غالب شد غلق مغلوب شد
صرصر آمد خار و خس جاروب شد
زور آتش دیگ را پرجوش کرد
رخنه اندر هستی سرنوش کرد
سیل از کهسار آمد پر شتاب
بند و بست پشته و پل شد خراب
چون کمیل این نکته از شه گوش کرد
جرعهٔ سیم ز ساقی نوش کرد
شسته گشتش نقش هشیاری ز دل
می فزودش عشق و مستی متصل
کَرِّت اخری ز پاکیزه دلی
گفت خوش زِدْنِی بیاناً یا علی
چشم از نور رخت بی نور نیست
گر ز رخ برقع گشایی دور نیست
پرده‌ها دارد جمال شاه ما
تا که بشکافد دلِ آگاه ما
شاه گر بی پرده آید در ظهور
دل نیارد طاقتش از فرط نور
پرده‌ها از نور و ظلمت آن جلیل
خوش برافکنده به رخسار جمیل
اهل دل را در مقامات کمال
در پس هر پرده ذوق و وجد و حال
انکشاف هر حجابی زان حجب
هست معراجی برای اهل لُب
چون یکی پرده گشاید شاه دل
دل شود اندر مقامی مستقل
مستقل شد دل چو اندر منزلی
بایدش چشم دگر، دیگر دلی
تا مقام دیگرش الیق بود
منزلی دیگر به وی اوفق بود
پرده پرده پرده‌های پاک ذیل
منکشف می‌کرد بر چشم کمیل
باده‌اش پالوده بود و صاف صاف
کرد استدعای دیگر انکشاف
پردهٔ دیگر گشودش آن ودود
دیدهٔ دیگر ببخشیدش ز جود
مر حقیقت را چهارم شارحی
شاه فرمودش به قول واضحی
الحقیقة مَاهِیَ جَذْبُ الأَحَد
مَاالأحَدْمالاتَجزی لابِعَد
چون احد توحید را جاذب شود
آن شود مغلوب و آن غالب شود
زانکه مجذوب است مغلوب جذوب
شاه جذابست غالب بر قلوب
قُلْلَنَا التَّوحیدُ مَا هو ای پناه
حُکْمُنَا بالوَاحِدَّیت لا اِلَه
قُلْلَنَا مَا لُوْأَحَدْیَت ای سند
إنْدِراجُ الکُلِّ فی جَمْعِ الأَحَد
چونکه مغلوبش شود حکم کثیر
می‌رود از وی ایا مرد بصیر
حکم جاذب گیرد این مجذوب تو
نعت غالب گیرد این مغلوب تو
سرّ غالب گه کند هتک ستیر
نیست جز ذات احد ای بی نظیر
ستر مهتوکی که مغلوب وی است
هست توحیدی که مجذوب وی است
چون کمیل آن جرعهٔ چارم چشید
نشأة بحرالاحد آمد پدید
جمع مطلق آن چنان او را ربود
که ز فرقش آگهی مطلق نبود
گفت دیگر ره اماما عارفا
خَامِساً زِدْنِی بَیاناً کاشِفا
شاه چون دیدش به بحر جمع غرق
بی خبر گردیده از احکام فرق
خوش کشانیدش به بحر تفرقه
تا ز تعطیلش برد در زندقه
جعفر صادق شه عالی اثر
این چنین گفتا به اصحاب نظر
اِنْجَمْعاً یَنْفَرِدْعَنْتَفْرِقَه
محض تعطیل است و عین زندقه
اِنَّ تَفْرِیْقاً عَنِ الْجَمْعِ خَلَا
کانَ تَشْبِیهاَوَ شِرْکاً ظَاهراً
جَمْعُ بَیْنَ الْجَمْع وَالْفَرْق ای مُدِل
هست توحید قویم معتدل
آن حقیقت دان که از صبح الازل
شارق آمد نور شمس لم یزل
پس شود آثار آن لایح ترا
پس شود احکام آن واضح ترا
بر مرایای تجلی وجود
بر مجالی ظهور نور جود
هر یکی از آن مزایای کمال
هر یکی از آن مجالی جمال
واحدیت راست تمثال دگر
هیکل توحیدیست ای با بصر
آن هیاکل دان تماثیل لطیف
واحدیت راست مرآت شریف
وصف وحدت در همه ساری بود
حکم وحدت در همه جاری بود
از دم رابع کمیل با نظام
کرد چون سیرِ الی اللّه را تمام
وقت آن شد که کمیل اکمل شود
فاضلی عارج شود افضل شود
چون شود سیر الی اللهت تمام
کامل الذاتی تو ای عالی مقام
ای عجب زین کامل بی تفرقه
که کمالش هست عین زندقه
مرحبا وحبّذا زندیق خاص
که زند صد طعنه بر صدیق خاص
کیست این زندیق غرق بحر جمع
او چو پروانه احد او را چو شمع
کیست این زندیق آن مست عشیق
که امامش خواند زندیق طریق
عاشقی را نسبت از معشوق پاک
سوی زندیقی بود با اشتراک
خاک گر باشد سیه عاری ز نور
ظلمتش دان عین نور ای باحضور
کفر اینجا عین ایمان شریف
زندقه شد عین توحید لطیف
زندقه اهل کمالست ای پسر
هر که این زندیق نه خاکش به سر
کاملیت لاجرم این زندقه است
زندقه جمع عری از تفرقه است
اکملیت چیست دانی ای رفیق
منزل سیر الی اللّه ای عشیق
در مرایا همچو حق ظاهر شدن
در همه برخویشتن ناظر شدن
سوی فوق از جمع خوش بازآمدن
همچو حق سر تا به پا ناز آمدن
در همه اطوار سایر آمدن
با همه ادوار دایر آمدن
فوق بعد الجمع باشد این مقام
هست ذوالعینین آن مرد تمام
آن یکی عینش سوی جمع آمده
وان دگر عینش سوی فرح آمده
فرق چشمش را حجاب از جمع نیست
فرق وی چون فرقِ اهل سمع نیست
فرق قبل الجمع فرق اهل جمع
عین فرق آن حجاب عین جمع
آنکه جانش گشت اندر جمع غرق
عین جمعش شد حجاب عین فرق
مرد جمع الجمع زین هر دو حجاب
هست فارغ نیست بر جمعش نقاب
عین فرقش نه حجاب فرق جمع
سالک مطلق نه چون اصحاب سمع
سالک مطلق نباشد سمع محض
نه بود مجذوب مطلق جمع محض
جمع کرده خوش به هم جذب و سلوک
جامع وصف عبید و هم ملوک
عاشقان جمله عبید و او شه است
نایب ربانی ظل اللّه است
چون کمیل از جام چارم زان عقار
مالک ملک بقا شد تاجدار
تاجداری خواست گردد تاج بخش
بعد معراجش شود معراج بخش
گفت کای ساقی فیاض وجود
سَادِساً زِدْنِی بَیَاناً کَیْأَجُود
در جوابش گفت آن عادل مزاج
کای کمیل معنوی اَطْفِ السراجَ
اَطْفِ مِصْباحاً فإنَّ الصُّبْحَ لَاح
سَکَّنَ المِصباح اِذْلَاحَ الصَّباح
صبح لائح چیست آن صبح ازل
حضرت ذات احد عز و جل
لام الف در لفظ الصبح ای امیر
سوی آن صبح ازل آید مشیر
در جواب پنجمین صبح الازل
یاد کن از قول شاه بی بدل
در جواب چارمین جذب الاحد
جذب الصبح الأزل دان ای سند
چیست آن نور احد صبح ازل
اول است و باطن است و لم یزل
نور واحد چیست مصباح کمال
آخر است و ظاهر است و لایزال
این همه اطلاق تجرید آمده
این همه تعلیق و تقیید آمده
نور توحید است آن لامع سراج
هَیْکَلُ التَّوحیدِ مِشْکوةُ الزُّجاج
آن هیاکل آن حقایق آمده
آن حقایق نور شارق آمده
گاه اللهی و ربانی بود
گاه اعیانی و اکوانی بود
عالم اسماء بود قسم یکم
عالم اکوان بود قسم دویم
قسم اول آمده همچون زجاج
قسم دویم چیست مصباح السراج
ای کمیل خاص اَطْلِقُ عَنْقُیُود
اَطْفِ مِصْباحاً بَدَا صُبُح الشُّهود
این هیاکل جمله قید جان تست
این حقایق حاجب عینان تست
حاجبین شه که قوسین آمده
خود حجاب و پردهٔ عین آمده
گر حجاب قاب قوسین بردری
خوش به خلوتگاه اَوْأَدْنَی پری
چون به أَوَْأَدْنَی رسیدی زین دنّو
حاصل آمد جانت را سر علوّ
زانکه حق را در دنو آمد علو
ذات شه را در علو باشد دنوّ
قاب قوسین چیست بحر احمدی
اجتماع با حدی و بی حدی
آن یکی قوسش بود بحر احد
قوس دیگر بحر واحد ذوعدد
چیست أَوْأَدْنَی بگو بحر احد
خالص از تعلیق و تقیید و عدد
لی مع اللّه است اینجا آن علی
احمدا تو خود نبی مرسلی
احمدیت خود حجاب عین بین
خرقهٔ احمد بینداز ای امین
در مقام لی مع ما ذالوصول
می‌نگنجد نه نبی و نه رسول
تو سراج بس منیری احمدا
نور بخش هر ضمیری احمدا
گشت طالع از دلت صبح احد
منطفی شد آن سراج ذوالعدد
آن نبوت ازمیان شد برکنار
جلوه گر ذات العلی با اقتدار
جلوهٔ ذات العلی مقتدر
چون عیان شد شد نبوت مستتر
استتار اینجا نه بطلان و فناست
بلکه خود تکمیل نور کبریاست
معنی اَطْفِ السِّراجَ ابطال نیست
سر این اطفا بجز اکمال نیست
اِنَّمَا اللّهُ مُتِمُّ نُوْرَهُ
یَحْرَقُ الأَسْتارَ عَنْمَسْتُورِهِ
چیست این اتمام تحریق حجاب
پرده واشد منکشف شد آفتاب
نیست این کشف الغطا ابطال نور
بلکه خود اکمال نور است و ظهور
ذات از کشف الغطا شد مستبین
بعد کَشْفِ الحُبِّ یَزْدَادُ الیَقینِ
هر کسی از کشف افزودش کمال
غیر ذات آن علی ذوالجلال
زانکه پیش از کشف شد کامل یقین
شمس حق عین یقینش را مبین
در شبش بد آفتاب بی زوال
جلوه گر بر دیدهٔ صاحب کمال
سِرّ لَوْکُشِفَ الغِطا از آن جناب
این بود واللّهُ اَعْلَمُ بالصَّوابِ
هر که تاج معرفت بر سر نهاد
از دم جان پرور حیدر نهاد
خرقه گر پوشید آن مرد ولی
از علی پوشید و اولاد علی
اولیاء شیعیان مرتضی
منتشر کرده ره و رسم هدی
هم به اذن رخصت امر امام
منتشر عرفان شده بر خاص و عام
حامل سرّ مقنّع جانشان
رشح جام لو کشف ایقانشان
دهر چون باغ و شجر چرخ و ثمر انسان است
باغبان حضرت خلاق علی الشان است
کیست انسان به حقیقت بنگر صاحب دل
که تن خاکی او با دل و دل با جان است
صاحبدل چوشود شخص، تو انسانش مخوان
گرچه ناطق بود اما به صفت حیوان است
نیست این پیکر مخروطی جسمانی دل
بلکه این بارگه و حضرتِ دل سلطانست
دل یکی سر الهی و دم رحمانی است
که برو هر نفسی صد نظر رحمان است
مه هامان شه شاهان که سلطان بقا آمد
شه اقلیم أَوْأَدْنَی مه برج وفا آمد
سلوک با کمال و جذبهٔ با اعتدال او
سلوک از مصطفی و جذبه‌اش از مرتضی آمد
دنو وصفیِ او از شئون کبریا پیدا
علو ذاتیش از ذات حق جل علا آمد
علی ذات شد چون از علی اکبر اعظم
ازارش عظمت حق کبریای حق ردا آمد
انسان کل چو قطبی و گردون به سان آس
بر قطب لامحاله بود آس را اساس
نسناس اهل مشئمه اصحاب میمنه
اشباه ناس آمده ارباب قرب ناس
اشباه ناس آمده ازناس مستفیض
زان سان که مه ز مهر کند نور اقتباس
قُلْاِرْجَعُوا وَرائَکُمْاَیُّها الْکِرام
از ماورای خویش بکن نور التماس
دانی که ماوراء تو چبود مقام انس
اِرْجَعْإلَی وَرائِکَ بِالْعقلِ وَالحَواس
قوس نزول را چو تو سیار آمدی
اقبال تست جانب این منزل ایاس
این منزل ایاس چو مستقبل تو شد
درتست سرفتاده ترا کون بی قیاس
آن کون بی قیاس چه باشد مقام نور
منزلگه عقول مجرد ز هر لباس
عقل مجرد آن جبروت مقدس است
کان جایگاه نیست بجز قدرت وشناس
آن نور قاهر جبروتی لقب مدام
ناطق بود به ذکر حق و سبحه و سپاس
جبروتیان همه متعانق به یکدیگر
از اتحاد عشق نه از شدت تماس
از جسم مادیست مجرد چو ذاتشان
نی نسبت ملامسه آنجا و نه مساس
نسیان و سهو نیست درین موطن کمال
نی غفلت است ولهو و نه نوم است نه نُعاس
خمخانه‌ایست حضرت جبروت از آن شراب
ملکوت مستفیض شده همچو جام وکاس
خیمه چو زد در جهان حضرت سلطان عشق
کون و مکان آمدند بندهٔ فرمان عشق
عشق چو دامن کشان بر سرِ عالم گذشت
دست جهانی گرفت یک سره دامان عشق
عشق چو چوگانِ ناز در کفِ قدرت گرفت
نه فلک آمد چو گوی در خم چوگان عشق
ابطحی یثربی بوی یمن خوش کشید
جانب یثرب وزید چون دمِ رحمان عشق
نور ازل آمده صورت آغاز حسن
سرّ ابد آمده معنی پایان عشق
عشق مجرد ببین آمده جویای حسن
حسن مقدس نگر آمده جانان عشق
حسن مقدس نبی عشق مجرد علی
عشق نگر آن حسن حسن نگر آن عشق
دیدهٔ معنی گشای یک دل و یک رو ببین
عشق به دوران حسن حسن به دوران عشق
آن رخ خوب حسن اختری از برج حسن
وان دل پاک حسین گوهری از کان عشق
آن دو گهر را که برد عرش پی گوشوار
چیست دو دُرّ یتیم از دل عمان عشق
رو وام کن ز حضرت حق چشم معتدل
تا بر تو آشکار شود اعتدال دل
نقش دو کون در نظر آید ترا خیال
گردد ترا چو عین حقیقت خیال دل
آن عالمی که حق ملکوتش لقب نهاد
ظلی بود به دیدهٔ جان از ظلال دل
آن نشأه‌ای که کون مثالیش خوانده‌اند
عکسی بود به چشم عیان از مثال دل
ارضُ اللّهِ وَسیعةٌ که حق در کتاب گفت
شرحی بود ز عرصهٔ واسع مجال دل
دل طایری و منزل لاهوتش آشیان
ذکر دوام و فکر حضوری دو بال دل
رخسار دل در آینهٔ ذات حق ببین
تا منکشف شود به تو سر جلال دل
دل سرِّ حقِ مطلق و حق سر دل بود
از دل مقال حق شنو از حق مقال دل
مخروط پیکری که دلش نام کرده‌اند
از عالم گل است چه داند کمال دل
چون آسمان ز حمل امان ابا نمود
بر دل نمود عرض چو دید احتمال دل
بادی ز کوی دلبر شیرین شمایلم
آمد شکفت از نفسش غنچهٔ دلم
خورشید از مشارق غیبی طلوع کرد
خوش جا گرفت آینه سان در مقابلم
زنجیر زلف اوست وگر نه بدان صفت
دیوانه گشته‌ام که نبندد سلاسلم
باللّه مرا به قبلهٔ زُهاد کار نیست
تا دل به طاق ابروی او گشته مایلم
بس عقده‌ها ز دهر به دل جا گرفته بود
انگشت او گشود ز دل عقد مشکلم
ساقی بریز بادهٔ صافی به جام صاف
تا حل کنم به روی تو یکسر مشاکلم
زان می کزان صعود کند جان نازلم
زان می کزان عروج کند جسم سافلم
زان می که مطمئن شود این نفس ملهمم
زان می که متصل شود این سرّ واصلم
مطرب نوای پردهٔ عشاق ساز کن
تا مرتفع شود ز نظر سرو حایلم
زان نی که نغمه‌هاش به رقص آورد تنم
زان نی که پرده‌هاش به وجد آورد دلم
زان نی که منکشف شود ازوی حوایجم
زان نی که منطوی شود از وی منازلم
دوریست پر ز محنت و عهدیست پر ز غم
راحت همه مشقت و درمان همه الم
اشراک و منقصت شده مقبول و روشناس
توحید معرفت شده مردود و متهم
مردان حق غریق بلا گشته سر به سر
خاصان حق اسیر جفا گشته دم بدم
مستأنس عوام شده راحت اخصّ
مستقبل خواص شده محنت اعم
رو به وشان به دعوی شیری به جلوه گاه
شیران حق گرفته ز غم گوشهٔ اجم
بسیار سهل در ره دعوی قدم زدن
بسیار صعب در ره معنی زدن قدم
نبود گریزگاه درین دور پر فتن
الا جناب مرتضوی صاحب کرم
ذاتش که هست واجب ممکن نما کند
از صورت حدوث عیان معنی قدم
راهی است سوی کوی تو چون موی توای محتشم
باریک و تاریک و سیه طولانی و پرپیچ و خم
بسیار در وی عقده‌ها چون عقده‌های توبه تو
بسیار در وی دام‌ها چون دام‌های خم به خم
ذکر تو ورد هر زبان در مسجد و درمیکده
نام تو حرز هرجنان در کعبه و بیت الصنم
ورگفت‌آری چون دو لب منسوخ سازی العجب
رسم فصاحت از عرب، طرز ملاحت از عجم
من با نیاز، او نازنین، من تیره بخت او مه جبین
من خاکسار و مستکین، او تاجدار و محتشم
ساقی گلاب و می به هم ترکیب کن اندر قدح
مطرب رباب و نی به هم تألیف کن اندر نغم
تا رخ نماید جلوه‌ای از میغ وهاب الصور
برقع گشاید عشو‌ه‌ای از حسن خلاق العدم
در باطل و معدوم خوش بینم وجود حق عیان
در حادث و موهوم خوش بینم رخ شاه قدم
اغیار گرداگرد من لشکر به لشکر صف به صف
نام خوش تو در دهن لحظه به لحظه دمبدم
عزت کجا ماند مرا من دور و ایشان مقترب
حرمت کجا ماند مرا من خوار و ایشان محترم
لطف است مارا قهر تو نوش است ما را زهر تو
تریاق باشد بهر تو گر روز و شب نوشیم سم
ای شاه شاهان زمین ای ماه ماهان یقین
ای نعمت اللّه نور دین سلطان فیاض النعم
در حضرت علم و عیان نور تو کشاف الحجب
در ظلمت شک و گمان روی تو مصباح الظلم
جودت بری از لا و لن بودت عری از ما و من
شأنت برون‌ازعلم وظن ذاتت فزون از کیف و کم
نور جمال عصمتت هرگز نگردد مختفی
ذیل کمال عفتت هرگز نگردد متهم
با شمس نور کاملت شمس مضی آمد سها
با بحر جود شاملت یم وسیع آمد چو نم
عالم همه یک ذره‌ای رخسار توشمس الضحی
کونین همه یک قطره‌ای هستی تو مانند یم
ای شاه مشتاقت منم، مشتاق عشاقت منم
در عاشقی طاقت منم تا چند باشم جفت غم
گیسوی لَیل مُدْلَهَم تا گشته ستّار الضّیاء
رخسار روز مبتسم تاگشته کَشَّافُ البُهَم
ارواح اعداء لزج باکبر و کینه مزدوج
همواره بادا ممتزج یک سر به ظلمات نِقَم
آسمان چون آس و قطبش جان کامل آمده
قطب عالم جان پاک صاحب دل آمده
صاحب دل کیست آن کزحضرت حق سوی ما
از خودی بی خود شده منزل به منزل آمده
اَوّلا بگذشته از ناسوت سجینی مقام
تا مقام حضرت لاهوت واصل آمده
بعد از آن از حضرت لاهوت علیین مناص
دل گرفته زاد ره تا عالم کل آمده
برزخ جامع بود دل در میان حضرتین
گاه فاعل آمده دل گاه قابل آمده
قابل آن فیض لاهوتی شده از یک طرف
یک طرف از عالم ناسوت فاعل آمده
واجب ممکن دو دریای عظیم بی کران
برزخ لایَبْغِیان است آنکه فاضل آمده
مَنْرَآنی قَدْرَأَی الْحَقَّ گفته گاهی از علو
ما عرَفْناکَ گهی فرموده نازل آمده
ای که بهر راه عشق از من تو می‌پرسی دلیل
روی او واضح‌تر از کل دلایل آمده
ای که بهر صید دل ازمن تو می‌جویی حبال
موی او محکم‌تر از کل حبایل آمده
در فنون سحر بسیاری رسائل گفته‌اند
چشم او بالغ‌تر از کل رسایل آمده
وجودشخص‌کامل‌قطب‌و گردون‌همچوآس استی
وجودآس را بر قطب دوران و اساس استی
از آن رو اهل دانش آسمان خوانند گردون را
که گردان بر وجود مردحق مانند آس استی
از آن رو اهل بینش مرد حق را قطب گویندی
کش اندر منزل تمکین ثبوت بی قیاس استی
عوام الناس را نسناس خواندن هست لایق‌تر
به‌خاصان‌خدا مخصوص این اطلاق ناس استی
چونسْیاً مَنسْیاً انگاشتی جز حق تعالی را
از آن رو ناس مرد عارف کامل شناس استی
علی‌محسوس فی ذات اللّه است از قول پیغمبر
که‌باذات خدا جان علی را خوش مساس استی
هرآن‌کس‌راکه‌مجنون‌گشت‌ممسوسش‌عرب‌گفتی
از آن معنی که جن را با وجود او تماس استی
به پیغمبرهمی گفتند مجنون شد علی مانا
که‌آن‌شه‌رانه‌خوردستی‌نه‌خواب و نه نعاس استی
عیان شد مستی جانش مگر جن کرده مس اورا
معاین شورش و سرش نه در ستر و لباس استی
پیمبر گفت ممسوسی است حیدر گشت آشفته
نه زان گونه که‌جن‌با‌جان ممسوسان مماس استی
علی‌ممسوس‌فی‌ذات‌اللّه است ای قاصراندیشان
علی را در بحارعزت حق ارتماس استی
جلال کبریا چون بحر و حیدرماهی آسایی
که اندر بحرقدرت دایم او را انغماس استی
علی ممسوس فی ذات اللّه آمد لا بذات اللّه
علی فرد را کی وصف إِمساس و لماس استی
چو در نور خدا مغموس آمد جان پاک او
از آن شمس فلک را ار رخ او اقتباس استی
چو نور او بجز نور خدا نبود از آنستی
که از نور علی پیغمبران را التماس استی
شه جم بنده کاندر مجلس رندان خاص او
فلک‌چون‌ساقی‌وشمس‌وقمرچون‌جام‌وکاس‌استی
عظیم الخلق ذات اعظمی کز مغز پاک او
وجودحضرت‌روح‌القدس‌چون‌یک‌عطاس‌استی
اگر پرداختی با صنعت اکسیر رای او
زر قلب همه پیغمبران همچون نحاس استی
دم از مردی زدی چون همتش آبای علوی او
ز باران امهات آسا همه حیض و نفاس استی
اَلَا یَا اَیُّهَا الْمُدَّثِر و قُمْیَا نَذِیْرَ اللّه
بگو پیچیده خود را تا به چند اندر پلاس استی
برون آ شمه‌ای شأن علی بر خلق ظاهر کن
مگرجان ترا از طعن مشتی خس هراس استی
مترس از ناس بَلِّغْفِی عَلِیِّ کُلَّ مَا اُنْزَل
که حفظم عاصم جان ترا از شر ناس استی
علی را گر اطاعت ناوری ای دل خجل مانی
در آن روزی که یُدْعَی بِالْإمَام هر اناس استی
علی را شو زمشتاقان که هر مشتاق جانی را
به مشتاقُ الیه خویش در معنی جناس استی
الا تا مادح خیرالنبیین آمده حسان
الا تا مادح سجاد جان بوفراس استی
به مدح مرتضی بادا زبانم دایماً ناطق
به‌مغزم تا که عقل و فکر و تدبیر و حواس استی
به چشم کم مبین عشاق ما را
در ایشان می نگر اخلاق ما را
کتاب ناطق خالق چو ماییم
نظر کن جزو جزو اوراق ما را
ز مرآت جمال ما عیان بین
جمال حضرت خلاق ما را
ز افعی‌نفس جان گسل مسموم بوداین خسته دل
جام شراب معتدل تعدیل کرد اخلاق را
رفتم‌برون از جسم و جان چرخی زدم درلامکان
در چرخ آرم این زمان این گنبد نه طاق را
خویش بینی تو در میکده ذنبی است عظیم
حضرت پیر مغان آمده غفار ذنوب
حق راست این جهان همگی دفتری عجیب
انسان کل ز دفتر حق فرد منتخب
در جان پاک هر نبی سرّ ولی را می‌طلب
در جان احمدلاجرم سرّ علی را می‌طلب
سر ولایت مستتر نور نبوت جلوه گر
سر خفی را طالبی نور جلی را می‌طلب
هر صنعتی اندرجهان دارد به آخر حاصلی
تو ازخراباتی شدن بی حاصلی را می‌طلب
شد بحر ازل موج زن ازکل جوانب
هر موج از آن مرتبه‌ای شد ز مراتب
آن موج که اوجانب غیب است و شهادت
آن حضرت انسان بود ای صادق طالب
در ذات بود بحرولیکن به صفت موج
مجذوب به صورت به حقیقت شده جاذب
ذوالعرش رفیع الدرجاتی که خدا گفت
عشق است که بیرون ز حدود وز جهاتست
اندر ظلمات هوسِ نفسِ جفاجوی
دل همچو خضر آمده عشق آب حیاتست
ظلمات هواهای نفوس است سکندر
عقل است که حیران شده در این ظلماتست
دلدار همه دل شد و شد دل همه دلدار
تفریق و تمایز ز دو بینی و دو دانی است
بر صورت دلدار دل ماست به تحقیق
ار آدم اول، دل ما آدم ثانی است
یک لطیفهٔ غیبی و سر وحدانی است
که گاه یوسف و گه نفخه گاه پیرهن است
یکی حقیقت واحد بود وجود بسیط
که گاه روح شمارندش و گهی بدن است
خوبان همگی مظهر جلوات صفاتند
مشتاقِ علی آینهٔ جلوهٔ ذات است
ز اغیار چو بگسستم با یار بپیوستم
این متصلّی را شد آن منفصلی باعث
از حسن عمل زاهد جنت طلبد از حق
بر قرب خدا ما را شد بی عملی باعث
مقبولی آن حضرت پاکیزگی تن نیست
بر حسن قبول حق پاکیزه دلی باعث
پاکیزگی دل را حل همه مشکل را
تکریم نبی منشاء، تعظیم ولی باعث
در راه عشق آن صنم هر گه ترا آید حرج
در صبر ثابت کن قدم کالصَّبْرُ مفتاحُ الفرج
یکدم میاسا از طلب زان رو که مَنْجَدَّ وَجَدْ
می‌زن در دل با ادب زیرا که مَنْلَجَّ وَلَج
ربانی باهوش شو با حاضران خاموش شو
از پای تا سر گوش شو ورنه دغائی وهمج
در جان پاک اولیا سِرِّ ولایت مندرج
در سِرِّ جان اولیاء ذات الهی مندمج
آن عالم روحانی خمخانهٔ ربانی
روح جبروتی خم فیض صمدانی راح
نفس ملکوتی را مینا و صراحی دان
اعیان شهادی را هر یک قدحی ز اقداح
رخ ما ساغر و حسن ازل راح
رخ ما چون زجاجه حسن مصباح
هویت در حجاب حسن مستور
در این آن مختفی چون نَشأة در راح
وجود لاتعین هست چون می
تعیّن‌ها صراحی‌ها و اقداح
مسمّا فاتح و اعیان خزائن
بود هر یک ز اسما همچو مفتاح
مفاتیح الغیوب اسماء حسنی
غیوب اعیان و غیب الغیب فتاح
حضور حضرت اسما در اعیان
حضور حضرت اعیان در ارواح
حضور حضرت ارواح دایم
بود در حضرت اجسام و اشباح
حضور جملهٔ این چار حضرت
بود در حضرت جامع ایا صاح
ذات ازلی جلوه گر از حضرت اسما
هر اسم یکی آینه زان چهرهٔ وَضّاح
اسماءالهی متجلی است در اعیان
اعیان به ثبوتی متجلی است در ارواح
ارواح مجرد جبروتی ملکوتی
دایم متجلی است در آیینهٔ اشباح
اشباح چو مشکوة شد ارواح زجاجات
اعیان چو مصابیح بود روشن و لواح
اعیان چو مصابیح فروزندهٔ اسماء
چون نار کز احجار برآرند به مقداح
آن نور علی نور بود ذات مسما
آن جاعل انوار ظلم فالق اصباح
ذات علی آن نور علی نور که نامش
فتاح مغالیق قلوبست چو مفتاح
آمد دل عشاق چو تن نور علی روح
باشد دل مشتاق چوخم فیض علی راح
چون دیده به نور حق در دل نگران گردد
نور علی مطلق بر دیده عیان گردد
چون عین یقین باشد دل لوح مبین باشد
چون دیده چنین باشد دل نیز چنان گردد
چون راه مغان پوید آداب مغان جوید
اسرار مغان گوید خود پیر مغان گردد
مشتاق علی آیین خوبان همه آیینه
آیین چو نهان باشد ز آیینه عیان گردد
مرا دمی دل یک روی و جان یک دله بود
که جسم را نه به جان الفت و معامله بود
غم تو بود و من آن دم که شادی و غم را
به هم نه صورت ضدیت و مقابله بود
ز پای دل نگشودند قید گیسو را
که در طریقت عشاق ز اهل سلسله بود
درخرابات فنا بادهٔ ذاتم دادند
بادهٔ ذات ز مینای صفاتم دادند
مالک الملک جهانِ ملکوتم کردند
بر ملوک ملکوتی ملکاتم دادند
در رخ معتکف صومعه انوار قبول
چون ندیدیم قدم جانب میخانه زدند
گره از سلسلهٔ زلف بتان بگشادند
وان گره بر دل هر عاشق دیوانه زدند
همت عالی رندان خرابات ببین
که شهنشاهی عالم به گدا بخشیدند
ما غم یار و زاهدان غم خلد
هر دلی طاقت غمی دارد
دل بود اینکه به گوش آیدم از وی سخنی
یا که از دیر صدای جرسی می‌آید
زاهدی رو به سوی میکدهٔ ما آورد
یا به سر منزل عنقا مگسی می‌آید
خوان احسان ولی نعمت ما هر که بدید
نُه فلک در نظرش چون عدسی می‌آید
عالم جان را سماواتی و آفاقی جدا
بود پیش از آن که این آفاق و این نه طاق بود
پیش ازین عهد الست رب میثاق بلی
رمزی از میثاق ما آن عهد و آن میثاق بود
نعمت اللّه نعمتی گسترد خوش از بهر ما
نعمت اللّه خوان بگسترد و خدا رزاق بود
در مرتبهٔ هستی پستی است زبردستی
افتادگی و پستی عالی گهری باشد
نبود عجب ار بر ما شد پیر مغان مشفق
با مغبچگان او را مهر پدری باشد
از دیدهٔ جسمانی گر آمده پنهانی
ز آیینهٔ روحانی در جلوه گری باشد
دیدن جمال خوب تو خاموشی آورد
یا در رخت ز غیر فراموشی آورد
دهشت فزود فرط تجلی کلیم را
آری جلال حق همه مدهوشی آورد
ریحان زگلستان بدمد خوش عذاریار
ریحان تر ز خط بناگوشی آورد
زین عقل هوشیار ملول آمدم بسی
ساقی بیار باده که بی هوشی آورد
سینه چو مشکوة دل آمده وقت حضور
همچو زجاجی در او روی تو مصباح نور
حسن تو زَیْتی لطیف آن تو یار بسیط
شعلهٔ مصباح را زین دو نمود او ظهور
نور علی نور چیست ذات علی کبیر
بحر محیط عظیم حضرت عشق غیور
گاه در اظهارشان پرده درو جلوه گر
گاه در اخفای ذات پردگی است و صبور
گفت خدا انَّما المُشْرَکُ رِجْسٌ نَجِس
مُشْرِکِ رِجسِ نَجِس نَفس کَنُوْدٌ وکَفور
اُذْهِبُ مِنْاَهْلِ بَیْت کُلِّ قبیحٍ وَ رِجْس
بیت دل اهل دل روح ودود شکور
دل بود این که درو نقش رخت می‌بینم
یا که بر مصحف حق می‌نگرم آیهٔ نور
نور رخسار تو در وادی جان جلوه گر است
یا که خود آتش موسی است نمایان از طور
در خراب دل ما گنج ازل بنهادند
زان سبب نام دل ما شده بیت معمور
ما خرقهٔ سالوسی و درّاعهٔ پرهیز
دادیم و گرفتیم عوض ساغر لبریز
اندر طلب ملک جهان حرص تو تا چند
کین حرص دریده شکم خسرو پرویز
گذری کن به طریقت نظری کن به یقین
نظری کن به حقیقت گذری کن ز مجاز
تا شود بر دلت اسرار معارف همه کشف
تا شود بر رخت ابواب حقایق همه باز
چشم دل پوش بجز چهرهٔ فکر از همه وجه
گوش جان بند بجز نغمهٔ ذکر از همه ساز
عیسی دیرنشین دلبر و دل همچون دیر
زلف او همچو صلیب آمد دل چون ناقوس
صوت ناقوس همه وصف جمال سبوح
حرف ناقوس همه نعت جلال قدوس
آفتی نیست بتر راه روان را از عجب
پر طاووس بود آفت جان طاووس
قصهٔ شهر سبا باز شنو از هدهد
منطق الطیر کجا کشف شود از قاموس
دل برون می‌رود از پرده، خدا را نفسی
حرف در پرده بگو زان شه بی ستر و لباس
اسم اعظم رقم حق و یداللّه راقم
روح اعظم قلم و لوح دل ما قرطاس
نفس حق چه بود معنی الهام و سروش
نفس باطله، وسواس رجیم خناس
زاهدان از معارفند نفور
متنفر ز بوی گل کناس
متمایز بود ز عامی خاص
فرق باشد ز ناس تا نسناس
کیست ز ابدال دانی ای درویش
آنکه تبدیل کرد عقل وحواس
کیست ز اوتاد دانی ای عارف
آنکه بنیاد عشق راست اساس
آن امامان دو مظهر آمده‌اند
ملک الناس را و رب الناس
جلوه گاه اله معصوم است
او چو قطب آسمان بود چون آس
فرد مشتاق و عین و لام ویا
کیست سلطان آسمان کریاس
پای تا سر همگی مظهر جبریل شود
نوشد از ساغر مشتاقِ علی گر ابلیس
از یک نفس شد برملا کون و مکان،عرض‌وسما
خلق نفس کار خدا خلق جهان کار نفس
پسرا پیر شوی رسم جهالت بگذار
هم نفس شو نفسی به انفس پیر نفس
نشناسد صفت ذکر مگر اهل الذکر
حامل وحی کند بهر تو تقریر نفس
حق بود رامی و دم تیرودلت همچو هدف
پیر چون قوس کزو می‌گذرد تیر نفس
شمس حقیقت عیان شد ز حجاب غَطَش
گشت ز خجلت نهان زاهد خفاش وش
مفتی صد تو حجب قشری خالی ز لُب
حامل ثقل کتب چون خرکی بارکش
سینه شده صیقلی هم و غمش منجلی
آنکه زنام علی گشت دلش منتقش
آنکه کردش کرم ما به کرامت تخصیص
رست از آفت افراط وز نقص تنقیص
بر بند گوش جان و دل از هر حدیث و نص
بشنو حدیث عشق که هست احسن القصص
بگذر ز جهل و علم مده دل به عقل خاص
رو کن به باب حضرت عشق آن شه اخص
عین اللّه بصیر دل اهل دل بود
نه مضغهٔ صنوبری و لحم منقصص
غایب از خویش شو و حاضر ما باش مدام
تا که سازیم ترا منسلک سلک خواص
رو به هر کار که آری چه به غیبت چه حضور
اولا بایدت از حضرت ما آشر خاص
زاهدا جنس عوامی و تو کالانعامی
لب فروبند ز اسرار کرامات و خصوص
نَصِّ وَاشْتاقَ اِلَی قُرْبِکَ فِی المُشْتَاقِیْن
ساخت مشتاق علی را به ولایت منصوص
چون مشفق آمد آسمان از هیبت اِنَّا عَرَض
گردید بر دیوانگان حمل امان مفترض
گر باغبان با خبر در باغ می‌کارد شجر
مقصود وی باشد ثمر از خدمت آن شاخ غض
اَلْجَفْنُ بِالْجَفْنِ اِلْتَزَق‌هَا اُبْصُروا کَیفَ افْتَضَح
اَلْجِسْمُ بِالْجِسْمِ الْتَسَق‌هَا اُنْظُروا کَیفَ انْتَهَض
قانون قبض و بسط دل تو به دست ماست
ماییم چون طبیب و دل تست چون مریض
دل پا کن ز غیر و به ما رو کن آنگهی
زان رو که نیست رخصت طاعات در محیض
پروانهٔ جان‌های مقدس همهٔ طائف
معشوق ازل شمع وش افروخته عارض
تا کی طلب رزق ز درگاه خلایق
چون رزق ترا هست خدا باسط و فایض
چند از طلب دنیی و تحصیل ذمائم
طاعت متقبل نبود از زن حائض
گر تو خواهی که شوی منسلک سلک خواص
دل مخصوص به دست آر نه لحم مخروط
تا نمیری به ارادت نشوی حیّ ابد
کین سعادت شده با موت ارادت مربوط
چون شدی زندهٔ جاوید ابد می‌گردد
زندگی همه عالم به حیات تو منوط
حیف بر آدمی ابله نادان ضعیف
که‌جهولست‌وظلوم است و جزوع است و منوع
هم مگر عین عنایت نظری فرماید
ورنه کس جان نبرد از خطر نفس ملوع
عشق گر مرکز این دور نبودی نشدی
آسمان‌ها همه مرفوع و زمین‌ها موضوع
تویی سبّاح بحر ذات بی حد
شدی قانع به قدر آن مصانع
جَوارُ الْخُنَّس الْکُنَّس چرایی
چرا گاهی مقیمی گاه راجع
چو شمس اندر مجاری مستقر باش
سوی و مستقیم و بی مدافع
جانی که به اسرار حقش هست تَطَلُّع
در عین تَرَفّع بودش عجز و تضرع
آن را که تمتع بود از صورت دلدار
نبود ز متاع دو جهانیش تمتع
از یار نخواهیم بجز یار که ما را
قانون طمع نبود و آیین توقع
خورشید حقیقت الحقایق
اقسام حقایقش مطالع
اعیان چو مطالع و مشارق
اسما چو شوارق و طوالع
اسما چو شواهد و سواقی
اعیان چو مجالس و مجامع
ذات ازلی چو خم باده
فیض ازلی شراب نافع
ساقی و شراب و خُم و میخوار
این جمله یکی است بی منازع
فیض اعلاست بادهٔ دل چو ایاغ
دل چو مشکوة و نور ذات چراغ
صبغة اللّه چیست بادهٔ لعل
ساقی رند احسن الصباغ
خم این باده چیست سینهٔ ما
سینهٔ ماست چون خم صباغ
جز یداللّه نیست اندر خم
مرحبا دست و حبذا ارساغ
ماییم چو اکسیر و طبایع مس ناقص
ماییم چو تریاق و هوا افعی لازع
زان عارض نورانی و زان طرّهٔ مشکین
گردیده ملک ملهم و شیطان شده نازع
عشق چو سیمرغ و دل آمده چون کوه قاف
آن همگی اختفا و این همگی انکشاف
عشق نبود ار غرض از جلوات دو کون
داشت کجا حرف نون رابطه با حرف کاف
کسوت رندی که حق آمده نساج وی
اطلس چرخش کجاست لایق عطف سجاف
شد حجاب از رخ آن دلبر غیبی مکشوف
عارفان را همه شد سرّ هویت معروف
جالس مجلس وحدت همه اجناس وفصول
واقف موقف قربت همه انواع و صنوف
ز ذات حضرت سیمرغ باخبر کس نیست
عیان به خلق ز سیمرغ نیست جز اوصاف
علیم نیست به عالم کسی زمنطق طیر
به غیر ذات سلیمان کامل الاعطاف
غرض ز قصّهٔ سیمرغ سرِّ عشق بود
دل من آمده سیمرغ عشق را چون قاف
کنه اوصاف کمالات علی مشتاق
کس ندانست بجز ذات علی مشتاق
وجود حقیقی چو خورشید اعظم
شده منبسط نور او بر حقایق
حقایق چو آیینه‌ها و نمایان
ز هر آینه حسن معشوق و عاشق
از آن ساخت آیینه کایینه باشد
هر آیینه باطبع خوبان موافق
به هر آینه دید رخسار خود را
ز هر آینه جلوه‌ای کرد لایق
رخسارهٔ ما آینهٔ حضرت مطلق
آیینهٔ ما جلوه گه ذات محقق
طیفور ز ما قایل ما أَعْظَمَ شَأْنِی
منصور ز ما ناطق اسرار اناالحق
با حضرت عشقیم و ز عقلیم منزه
بر ما چه زنی طعنه تو ای زاهد احمق
چو عز ما بود ازعز سبحان اللّه العزّة
عزیز ما عزیز حق و خوار ماست خوار حق
یداللّه را چو دست قدرت ما آستین باشد
مکن جزکارماکاری که کار ماست کار حق
جلال ماست نار اللّه موقد در جلال ما
بسوز ای عاشق بیدل جلال ماست نارحق
از حکمت حقیقی لافی حکیم تا کی
می نوش تا که گردد سرّ حقت مُحقَّق
گر حل عقده کردی در راه عشق مردی
ورنه چه می‌گشاید از حل و عقد زیبق
آرد چو یم قدرت، موج عظیم وسطوت
الا نبی و عترت ما را نبود زورق
ماییم که بنشستیم در کشتی اهل البیت
مَنْوَافَقَنَا اسْتَخْلَصَ مَنْخَالَفَنَا اسْتَغْرَق
ره روان ره حق بارکش و مست چو لوک
ما درین ره همه را قافله سالار سلوک
در ره دل قدمی بی نظر ما مگذار
از نبی گوش که الناسُ عَلَی دیْنِ مُلُوْک
عارفان در وسط لجّه، خموشان چون حوت
زاهدان در طرف دجله، خروشان چون غوک
چشمی است دل را درنهان،نورعلیش مردمک
بر چشم دل گشته عیان سرملک، وهم ملک
نازونعم پرورده را ازمن بگو کاین راه را
اشکی بباید چون بقم رخساره‌ای چون اسپرک
نام تو دردیوان عشق آنگاه در ثبت اوفتد
کزلوح جان ودل شوداین حرف هستی تو حک
چشم آلوده ز ما عیب ببیند ورنه
دامن همت ما هست ز هر تهمت پاک
صدف از لجه نصیبش همه ذوق است وحیات
کشف از دجله نصابش همه خوفست و هلاک
بس قدم‌های عزیمت که درین ره لغزند
هم مگر دست عنایات حق آید مسّاک
نقد صفی معتدل جن و ملک را شد محک
ابلیس زآدم دیدگل دل دید از آدم ملک
اندر حجاب آب و گل بنگر جمال جان و دل
ابلیس رویی تا به کی پستی بیاموز ازملک
روچشم حق بینی زحق باعجزوزاری کدیه کن
زانرو که استدلال تو نفزاید الا وهم و شک
دل مظهر ذات صمد، فرد قدیم لم یزل
آیینه نور آید همی گنجینهٔ سرّ ازل
مهربتان دلربا از دل برون کردیم ما
مشتاق عین و لام و یا آمد بدل نعم البدل
جان عرش ذات مستعان، دل عرش جان مستقل
حق‌مستوی‌برعرشِ‌جان،‌جان مستوی برعرش دل
دل‌عرش‌وجان نورجلی،دل عرش وهُوذات علی
ازهوش‌ده جان منجلی، وز جان شده دل معتدل
دل عرش روحانی بود،جان عرش رحمانی بود
این اول آن ثانی بود، این مستقر آن مستقل
جان گرددازحق مستمد،دل گردد ازجان مستعد
جان گشته با حق متحد، دل گشته با جان متصل
جان موسی آسا متسع، القلب و النفس وسع
نه نفس از دل منقطع نه قلب از جان منفصل
نفسی که او عادل شده حمال سرِّ دل شده
جان‌رازتن حامل شده، دل گشته جان را محتمل
لابلکه جان را ای ولی، حاصل شده ذات علی
جان‌کرده‌دل‌را حاملی، دل حامل این مشت گل
بود فضل و هنر اینجا اصول عشق دانستن
هنراینجاهمه‌عیب است و فضل اینجا همه باطل
گیسوی یار نازنین شد عُرْوَةُ لاتَنْفَصِمْ
دل‌ها به آن حبل المتین مستمسک‌اند و معتصم
بر در میکد ه رندان قلندر ماییم
که ستانیم و دهیم افسر شاهان عظام
قطب وقتیم و به عبدیت ما مشغولند
همه اوتاد عظام و همه ابدال کرام
از آدم معنی ز چه رو، روی بتابیم
آدم پدر ماست نه حیوان نه جمادیم
شافعان گناه خلق ولیک
خویشتن غرق لُجهٔ گنهیم
سیر فلک از ماست ولی جمله سکونیم
نطق ملک از ماست ولی جمله سکوتیم
حسن ما معروف شد زان رو که ما
سِرّ کُنْتُ کَنْز در دل داشتیم
طاقت دیدار ما کس را نبود
برقع از گیسو به رخ بگذاشتیم
من طایر خجستهٔ طوبی نشیمنم
کامروز گشته این قفس خاک مسکنم
در صورت ارچه در قفس صورتم ولی
بگشوده سوی گلشن معنی است روزنم
خود پا در این قفس ننهادم ولی فکند
حبل المتین زلف تو دامی به گردنم
اسم اعظم چو ترا نقش نگین دل شد
هیچ پروا مکن از رهزنی راهزنان
دل بود مصر و تماثیل حضوری در وی
یوسفان ملکوتی تنک پیرهنان
آن رب مقتدر که بود عشق نام وی
عبد است حسن را بنگر اقتدار حسن
حسن جلی محمد و عشق خفی علی
پنهان عشق جلوه گر از آشکار حسن
با عشق حسن را دو مبین متحد ببین
حسن است یار با وی و او نیز یارِ حسن
قصه بسیار است و دل بس نازک و کم حوصله
به که با یاد رخت گردد دل ما یکدله
هست هشیاری محال آشفتگان عشق را
هم مگر زنجیر زلف یار گردد سلسله
در مقامی که اختیاری نیست اندر دست دل
دم مزن آنجا که نه خود شکر گنجد نه گله
چون ناقةاللّه از درون آورد بیرون شقشقه
عشاق مست ذوفنون رستند خوش از تفرقه
از بادهٔ ما جرعه‌ای، گر عارف و زاهد خورد
آن را فزاید معرفت، این را فزاید زندقه
هر یک از اسماء حسنا اسم وصفی از صفات
اسم خاص عین ذات کبریا نام علی
اسم اعظم غیرذات حق مدان ای تیزهوش
اسم اعظم اعظم نام خدا نام علی
قَدْبَدَی مُنْکَشِفاً مُنْجَلِیاً نُوْرُ عَلیّ
مِنْحجابٍ اَحَدِیّ اَبَدِیٍ اَزَلیّ
پردگیِ عشق ولی پردهٔ آن حسن نبی
عشق سرّی است خفی حسن کمالی است جلی
ذات او عین صفاتست و علو عین دنو
بعد او قرب بود منفصلی متصلی
بهشت عدن که گفتند کوی میکده است
که هیچ نیست در آنجا نه غصه نه المی
رخسار مهوشست این، یا مهر بی زوالی
ابروی دلکش است این، یا منخسف هلالی
کنه حقیقت است این، سر هویت است این
معنی وحدتست این، یا بررخ تو خالی
جز نقش روی خوبت، کاندر دلم عیان است
هر چیز رونماید، خوابی است یا خیالی
منم آن رند پاک از کفر و دینی
که عِنْدَالکَشْفِ مازِدْتُ یَقینی
ندیده دیده‌ای در هیچ دوری
چو من دیوانهٔ عقل آفرینی
مشو غافل ز بالادستی چرخ
یداللّه جلوه گر شد ز آستینی
باران با لطافت بارید بر گلستان
هم ورد یافت وردی هم خار یافت خاری
در لطف طبع باران کی می‌کند تفاوت
کز گل گرفت عزت وز خار دید خواری
از شرق صلب آدم یک لمعه گشت لامع
هابیل گشت نوری قابیل گشت ناری
عالم چو بحر مواج در وی فتن چو امواج
آن اهل بیت عصمت فی البحر کالجواری
الا علی مشتاق من در جهان ندیدم
رندی که مست باشد در عین هوشیاری
ترا چو حسن بتان طراز جلوه دهند
حجاب این منگر گر نظر به آن داری
حقیقتی است نهان کز مجاز گشته عیان
نهان عیان شود ار دیدهٔ عیان داری
منم اندر خرابات مغان آن رند سرمستی
که نشناسم سر از پایی نه بالادانم از پستی
به دریای فناکن غرقه خود را زانکه زین دریا
اگر رستی هلاکی ور در آن غرق آمدی رستی
چو قرب معنوی آمد زبعد جسم چه باک
نبی به یثرب و سلطان اویس در قرنی
حق جلوه گر از حضرت اسماء و صفات
اسم و صفت از حضرت اعیان و ذوات
اعیان و صفات ظل اسماء و نعوت
اسماء و نعوت ظل حق حضرت ذات
چشمی که حقش کشید کحل مازاغ
گه دید ایاغ باده گه باده ایاغ
حقش در خلق و خلق در حق بنمود
خوش یافت ز تشبیه و زتعطیل فراغ
در سینهٔ ما گهی نهان آمده‌ای
بر دیدهٔ ما گهی عیان آمده‌ای
این نام و نشان تمام از تست عجب
با این همه بی نام ونشان آمده‌ای
بخش ۴۹ - محرم شیرازی: اسمش ضیاءالدین علی محمد. خلف الصدق جناب نورالدین محمد. والد ماجدش از علما و مقدسین و با فقرا و سالکین هم نشین. صلباً از اولاد احفاد شاهرخ و بطناً از سلسلهٔ علیّهٔ صفویه و هم مشرب طایفهٔ جلیلهٔ ذهبیه و مشارالیه همیشه به صحبت اصحاب کمال مشعوف و به محبت ارباب حال مألوف. از مشرب اهل ذوق فیض یاب و اکنون در ریعان شباب، جوانی است افتاده و از نقش تکلف لوح ضمیرش ساده. دلش از قواعد محبت صوری و معنوی باخبر و مدتی در آن ولا از محنت جوانی به جنون مشتهر. غرض، رفیقی است جلیس و همدم و شفیقی است انیس و محرم طریقهٔ فقر و سلوک را می‌پیموده‌و از دسترنج نویسندگی معاش می‌نمود. مولد والدش در کوار مِنْبلوکات شیراز است و تولد آن جناب در شیراز، در همانجا نشو و نما یافته. چندی به جهت فقیر کتابت می‌نمود و ناسخ اول این نسخه نیز او بود. اشعار بسیاری دارد. از غایت پریشانی حال نمودن ندارد.بخش ۵۱ - مجذوب همدانی قدّس سرّه: و هُوَ قدوةالمحققین و قطب العارفین الشیخ الکامل الصمدانی حاجی محمد جعفربن حاج صفرخان بن عبداللّه بیک الهمدانی. اصل آن جناب از طایفهٔ قراگزلو مِنْطوایف قزلباش و أباً عَنْجد، بزرگ ایل جلیل بوده و گاهی نیز حکومت قلمرو نموده‌‌اند. اعمام عظامش به امارت و صدارت مخصوص و والد ماجدش از ملازم نفور و به مداومت صحبت اهل علم مسرور. از خواص تلامذهٔ سید محقق سید ابراهیم رضوی قمی الاصل بوده و ایام حیات خود را به عبادات و مجاهدات و زهد و تقوی مصروف نموده. آخرالامر در کربلای معلی فوت و در رواق مقدس مدفون گردید و آن جناب از صغر سن به تحصیل مشغول بود. از ده سالگی تا هیجده سالگی در شهر مذکور تحصیل علوم ادبیه و منطق نمود. بعد به اصفهان رفت. مدت پنج سال عمر را مصروف علوم کلام و ریاضی و حکمت و طبیعی فرمود. از آنجا به کاشان عزیمت کرده، چهار سال را در خدمت مولانا محمد مهدی نراقی به تحصیل علوم الهی و فقه و اصول به سر برده. در آن اوقات به نوافل نهاریّه و لیلیّه و اوراد و اذکار کمال توجه داشته و به تحصیل طریق سلوک همت می‌گماشته.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ قدوة المحققین و زبدة العارفین میرزا محمدتقی بن میرزا محمد کاظم. آن جناب در علوم عقلیه وحید و در فنون نقلیه فرید. و آبا و اجداد مولانا همواره در آن ولایت به طبابت مشغول و در نهایت عزت و احترام می‌زیسته‌اند و خود نیز درحکمت الهی و حکمت طبیعی به غایت جامعیت داشته و جمعی در خدمتش تلمذ گزیده بودند و اکتساب فضایل می‌نمودند. غرض، چون از علم ظاهر، باطنی ندید طالب علوم باطنی گردید. دست تقدیر گریبان اختیار خاطرش را به چنگ مشتاق علی شاه انداخت و مولانا را به آن فضل و کمال مقید و اسیر آن امی ساخت. لاجرم عوام و خواص به طعن و ملامت مولانا پرداختند و او را هدف تیر آزار ساختند و زجر بی شمار و جفای بسیار از ابنای زمان دید و از آن راه پرخطر برنگردید. بالجمله حالات مولانا مفصل است. مختصری اینکه ارادت به مشتاق علی شاه داشت و اجازه از میرزا رونق کرمانی و بعد از شهادت مشتاق علی شاه در سنهٔ یک هزار و دویست و شش در شهر کرمان جناب مولانا، دیوانی به نام وی تمام کرده. چون حالات وی و حالات مولوی رومی مناسب اتفاق افتاده او را مولوی ثانی و برخی مولوی کرمانی خوانند چنانکه مولوی رومی فاضل بوده. شمس الدین تبریزی امی می‌نمود و شمس الدین را کشتند و مولوی، دیوانی به نام وی پرداخت. مولوی مذکور نیز دیوانی به اسم مشتاق موسوم به مشتاقیه ساخت. مجملاً وی از اعاظم فضلا و عرفای متأخرین بوده و در سنهٔ هزار و دویست و پانزده در کرمانشاهان وفات نمود. آن جناب را مثنوی است موسوم به بحرالاسرار مشتمل بر حقایق و دقایق و رساله در شرح آن مسمی به مجمع البحار و دیوان مشتاقیه مشتمل بر قصاید و غزلیات و رساله‌ای موسم به کبریت احمر در طریقهٔ ذکر و فکر و او را در سلوک باطن به طریق رمز نوشته و هم رساله‌ای است موسوم به خلاصة العلوم. چون اشعارش فصیح و بلیغ و مضامین خوب دارد و کمتر شنیده شده است فقیر در این کتاب بعضی از بحرالاسرار و برخی از قصاید و غزلیات وی ثبت می‌نماید و از آن جمله است:
هوش مصنوعی: میرزا محمدتقی بن میرزا محمد کاظم، شخصیتی برجسته در میان عارفان و محققان است. او در علوم عقلی خاص و در فنون نقلی کم‌نظیر بود. خانواده‌اش در طول تاریخ در آن منطقه به طبابت مشغول بودند و در کمال احترام زندگی می‌کردند. خود او نیز در حکمت‌های الهی و طبیعی، به طرز شگفت‌انگیزی جامع بود و شاگردان زیادی در محضرش آموزش می‌دیدند و به کسب فضایل پرداخته بودند. او که از علم ظاهری به عمق و باطن علم علاقه‌مند شد، با سرنوشتش مواجه شد و به دنبال مشتاق علی شاه رفت. این موضوع باعث شد که او مورد انتقاد و آزار قرار گیرد و رنج‌های بسیاری را از جامعه خود ببیند. با این حال، او هرگز از راهی که در پیش گرفته بود برنگشت. در نهایت، او به مشتاق علی شاه ارادت داشت و بعد از شهادت او در سال 1206 در کرمان، دیوانی به نام او به پایان رساند. به دلیل شباهت حالات او با مولوی رومی، برخی او را مولوی ثانی یا مولوی کرمانی می‌نامند. او دیوانی به نام مشتاقیه و آثاری دیگر نیز دارد و در سال 1215 در کرمانشاه درگذشت. آثارش شامل مثنوی «بحرالاسرار» و رساله‌هایی در موضوعات مختلف است که اشعارش زبانی فصیح و مضامینی زیبا دارد.
بای بسم اللّه الرحمن الرحیم
هست مفتاح در گنج حکیم
هوش مصنوعی: شروع بسم الله الرحمن الرحیم، کلید ورود به گنجینه‌های حکمت و دانش است.
گنج حکمت آن کتاب رحمت است
بسمله چون باب گنج حکمت است
هوش مصنوعی: کتاب حکمت، گنجی است از رحمت و آغاز آن همیشه با ذکر نام خداست، چرا که این آغاز به مانند دروازه‌ای است به سوی آن گنج بزرگ حکمت.
گنج حکمت شهر علم مصطفی است
بسمله رمز علی با بهاست
هوش مصنوعی: خزانه‌ی دانش و حکمت در شهر علم پیامبر است و کلید فهم این دانش، نام مبارک علی است که ارزش و بها دارد.
بسمله آیینهٔ گنج احد
بسمله گنجینهٔ گنج صمد
هوش مصنوعی: با نام خدای یگانه، درخشش گنج‌های بی‌نظیر و پنهان الهی را می‌بینیم.
مطلع دیباچهٔ ام الکتاب
مجمع مجموعهٔ فصل الخطاب
هوش مصنوعی: سرآغاز الفبای کتاب اصلی، مجموعه‌ای از بهترین نکته‌ها و گفتارهاست.
هرچه در قرآن خفیه واضحه
مجتمع آمد همه در فاتحه
هوش مصنوعی: هر چیزی که در قرآن به صورت پنهان یا آشکار وجود دارد، همه آن‌ها در سوره فاتحه جمع شده است.
هرچه در سبع المثانی منطوی است
بسمله برجمله طُرّاً محتوی است
هوش مصنوعی: همه مطالبی که در سوره حمد (سبع المثانی) وجود دارد، در عبارت بسم الله الرحمن الرحیم به طور کامل و در جامعیت بیان شده است.
هر چه اندر بسمله شد مندرج
حرف با بر جمله آمدمندمج
هوش مصنوعی: هر چیزی که در بسم الله قرار گرفته است، در واقع همه حروف و الفاظ در آن جمع شده‌اند.
هر چه اندر باست انوار هدا
کُلُّهُ فِی نُقْطَةٍ هِی تَحْتَ بَا
هوش مصنوعی: هر چه به نور هدایت و روشنایی مربوط می‌شود، تمام آن در نقطه‌ای است که در زیر می‌تواند قرار گیرد.
شرح این معنی بگویم با تو فاش
جمع کن دل را و پر کنده مباش
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم اهمیت درک و توضیح یک موضوع خاص اشاره دارد. برای بیان و توضیح این معنی، بهتر است که با آرامش و تمرکز بر روی احساسات و افکار خود تمرکز کنیم و از پراکنده‌گویی پرهیز کنیم. جمع کردن دل و ذهن به ما کمک می‌کند تا درک بهتری از موضوع پیدا کنیم و بتوانیم به وضوح آن را بیان کنیم.
هرچه در عالم عیان و مظهر است
جمله در انسان کامل مضمر است
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود دارد و به چشم می‌آید، در وجود انسان کامل به طور نهفته و پنهان است.
هست عالم چون کتاب مستبین
کُلُّه مَا فِیْهِ فِی الْإنْسانْمُبْین
هوش مصنوعی: جهان چون کتابی واضح است که همه آنچه در آن وجود دارد، در انسان به روشنی نمایان است.
لَیْسَ ذَالانسانُ جِرْماَ یَصْغُرُ
اِنْطَوی فِیْهِ الْکِتابُ الأَکْبَر
هوش مصنوعی: این انسان تنها موجودی نیست که در یک جسم کوچک محدود شده باشد، بلکه او با افکار و دانسته‌هایش می‌تواند ابعادی بزرگتر از آنچه در ظاهر دیده می‌شود، داشته باشد.
سُوْرَةٌ الْحَمدِ صَراطُ الْمُستقیم
نیست جز انسان کامل ای حکیم
هوش مصنوعی: سوره الحمد راه مستقیم نیست مگر برای انسان کامل، ای حکیم.
هر کمال کاملی آمد یقین
مجتمع در شخص خیرالمرسلین
هوش مصنوعی: هر ویژگی و فضیلت برجسته‌ای در فردی تمام و کمال به صورت جمع‌ شده وجود دارد و این ویژگی‌ها را می‌توان به بهترین پیامبر نسبت داد.
صورت او آیت رحمت بود
معنی او صورت وحدت بود
هوش مصنوعی: چهره او نماد رحمت و محبت بود و مفهوم او نشان‌دهنده یگانگی و اتحاد بود.
چیست دانی معنی ختم الرسل
عقل اول روح اعظم امر کل
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که معنی پیامبر آخرین، عقل نخستین، روح بزرگ و فرمان کل چیست؟
حلقهٔ اولی ازین خوش سلسله
حرف اول از حروف بسمله
هوش مصنوعی: اولین حلقه از این زنجیرهٔ زیبا، حرف اول از عبارت بسم الله الرحمن الرحیم است.
تحت سرّ باست سرّ مختفی
صورت آن نقطه آمد ای صفی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی در مورد راز و رمزهای پنهان صحبت می‌کند. اشاره به یک نقطه خاص دارد که نمایانگر چیزهای عمیق و نهانی است. این نقطه می‌تواند نشانه‌ای از حقیقت یا معرفتی باشد که در پس ظواهر قرار دارد. شاعر از صفی (شخصی یا جمع خاص) می‌خواهد که به این راز توجه کند و به عمق آن پی ببرد. به طور کلی، مفهوم این بیت بر جستجوی معنای عمیق‌تر و کاوش در اسرار نهفته تأکید دارد.
چون نبی اعظم آمد حرف با
سر او چبود ولایت تحتها
هوش مصنوعی: زمانی که پیامبر بزرگوار آمد، کلام او به مانند تاجی بر سر او بود و سلطنت و قدرت او در زیر آن قرار داشت.
باست ظاهر نقطه باطن فی المرام
باست ناطق نقطه صامت فی الکلام
هوش مصنوعی: ظاهر هر نقطه‌ای نشان‌دهنده‌ی حقیقتی در پس آن است و به بیان دیگر، هر ناطقی که سخن می‌گوید، در واقع عمیق‌تر از آن چیزی است که به زبان می‌آورد.
نقطه چبود کُلُّ مَالَا یَنْقَسِم
وحدت آمد گشت کثرت منقسم
هوش مصنوعی: نقطه‌ای وجود دارد که هیچ‌چیز از آن جدا نمی‌شود. از آنجا که این نقطه به وحدت اشاره دارد، تجزیه و تفکیک به کثرت پدید می‌آید.
صورت نقطه ولایت آمده
معنی آن عین وحدت آمده
هوش مصنوعی: چهره‌ الهی که نشانه‌ ولایت است، در واقع نمایانگر حقیقت و اصل یکی است.
زان سبب فرمود شاه اولیاء
رمز اِنِّی نَقْطَةٌ هِی تَحْتَ بَا
هوش مصنوعی: به همین دلیل، پادشاه اولیا دستور داد که رمز "من نقطه‌ای هستم که در زیر بای" بیان شود.
مرحبا آن تحت فوقانی مقام
حبذا آن عبد ربانی مقام
هوش مصنوعی: سلام بر کسی که در مقام بالای خود قرار دارد، و خوشا به حال آن بنده‌ای که به مقام ربانی رسیده است.
در دنو حق علوی مختفی است
در علوّ حق دنوی هم خفی است
هوش مصنوعی: در فضای پایین، حقیقت علوی نهفته است و در فضای بالا نیز حقیقت دنیوی به طور پنهان وجود دارد.
در جمال او جلالی مستقر
در جلال او جمالی مستتر
هوش مصنوعی: در زیبایی او، عظمت و شکوهی نهفته است و در شکوه او، زیبایی‌ای پنهان وجود دارد.
نیست در احمد یقین الا علی
کُلُّ هُمْمِنْهُ وَ مِنْهُ یَنْجَلی
هوش مصنوعی: در وجود احمد هیچ چیز یقین ندارد، جز اینکه همه آرزوها و خواسته‌ها از او شفاف و روشن می‌شود.
در میان جان حیدر احمد است
عشق را با حسن، وصلی سرمد است
هوش مصنوعی: در دل حیدر، عشق احمد وجود دارد و این عشق با حسن جاودانه و همیشگی است.
ذات این دو بی گمان یکتا بود
دو شبح مرآت و یک معنا بود
هوش مصنوعی: این دو موجود، بدون شک، یکی هستند و دو تصویر از یک حقیقت را نشان می‌دهند.
میم احمد در احد غرق آمده
متصل گشته بلا فرق آمده
هوش مصنوعی: می‌گوید: میم احمد در معرض مشکلات و سختی‌ها قرار گرفته و به شدت در این شرایط غرق شده است، به‌طوری‌که دیگر هیچ تفاوتی بین او و بلا وجود ندارد.
هم علی از رب اعلی جلوه گر
آن یکی چون بحر دان دیگر گهر
هوش مصنوعی: علی از پروردگار عالی به ظهور آمده است، همان‌طور که دریایی از گوهرهای دیگر متمایز می‌شود.
بحر چبود اصل لؤلؤی خوشاب
چیست لؤلؤ آب پرورده ز آب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دریا و اقیانوس منبع اصلی مرواریدهای زیبا و دلربا هستند، و این مرواریدها از آب دریا تشکیل می‌شوند. به عبارت دیگر، زیبایی و ارزش مرواریدها به منبعی که از آن به وجود آمده‌اند، یعنی آب دریا، برمی‌گردد.
چونکه پیدا نیست عمق بحر ذات
نیست کشتی را به تن از آن نجات
هوش مصنوعی: زمانی که عمق دریا در حقیقت پنهان است، کشتی نمی‌تواند فقط به وسیله‌ی تن خود از غرق شدن نجات یابد.
پس فرود آییم اندر ساحلات
ساحلات پهن اسماء و صفات
هوش مصنوعی: پس به کنار سواحل نام‌ها و ویژگی‌ها می‌آییم و در آن‌جا فرود می‌آوریم.
اسم چبود از مسمی صورتی
هست هر صورت ز معنی آیتی
هوش مصنوعی: هر نامی از معنای خود نشأت می‌گیرد و هر شکلی که وجود دارد، نشانه‌ای از همان معناست.
اسم اللّه چیست وجه عین ذات
مجمع مجموع اسماء و صفات
هوش مصنوعی: نام خدا چیست؟ آن نمایانگر ذات واحدی است که همه اسماء و صفات در آن گرد آمده‌اند.
وجه چبود مجمع حسن بتان
باغ دل بستان عشق عاشقان
هوش مصنوعی: چهره زیبا و جذاب محبوبان در باغ دل عاشقان، جلوه‌ای از زیبایی و عشق را به نمایش می‌گذارد.
گونه گونه میوهٔ شیرین درو
دسته دسته سنبل و نسرین درو
هوش مصنوعی: میوه‌های شیرین رنگارنگ را می‌چینند و دسته دسته گل‌های سنبل و نسرین را جمع‌آوری می‌کنند.
عشوه‌های حسن آن رب البشر
هست چون زین اسم جامع جلوه گر
هوش مصنوعی: زیبایی‌ها و جذابیت‌های حسن، نمایانگر رب جهان است، زیرا این اسم جامع، جلوه‌ای کامل و زیبا دارد.
لاجرم این اسم وجه اللّه بود
داند این را هر که مرد ره بود
هوش مصنوعی: بنابراین، این نام به حقیقت خداوندی است و هر کس که در مسیر درست قرار دارد، این را می‌داند.
لطف و قهری هست آن دلدار را
شهد و زهری آن شکر گفتار را
هوش مصنوعی: دلدار دارای صفات متضادی است؛ هم رحمت و محبت دارد و هم خشم و قهر. کلام او به شیرینی شکر است، اما می‌تواند اثراتی مانند زهر داشته باشد.
بر جمال او جلالش محتوی است
بر جلال او جمالش محتوی است
هوش مصنوعی: زیبایی او در جلالش نهفته است و جلال او نیز در زیبایی‌اش وجود دارد.
اسم اللّه جامع اسماء بود
لطف و قهر او درو پیدا بود
هوش مصنوعی: نام خدا شامل تمام اسم‌هاست و در آن، مهربانی و خشم او به وضوح مشهود است.
کُلُّ اسماءِ جَمَالِ لایَزَال
جَمْعُ اَسْمَاءِ جلالِ ذُوْالْجَلَال
هوش مصنوعی: تمام نام‌های زیبایی، همچنان جمع‌آوری کننده نام‌های شکوه و عظمت صاحب جلال هستند.
هست در این اسم جامع مندرج
اوست بر کل مراتب مندمج
هوش مصنوعی: این نام شامل تمامی ویژگی‌ها و مراتب وجودی اوست و در واقع همه چیز در آن جمع شده است.
گه نِعَم بفرستد و گاهی نقم
وَجْهُ رَبِّی ذُوْالْجَلالِ وَالْکَرَم
هوش مصنوعی: گاهی نعمت می‌فرستد و گاهی مصیبت؛ چهره پروردگارم، صاحب جلال و کرامت است.
لیک رحمت بر غضب سابق بود
نعمتش بر نعمتش فایق بود
هوش مصنوعی: اما رحمت بر خشم پیشی گرفته و نعمت او بر نعمتش برتری دارد.
مؤمن از فیض رحیمی منتفع
کافر از فیض رحیمی منقطع
هوش مصنوعی: مؤمن از رحمت و بخشش خدا بهره‌مند می‌شود، ولی کافر از این رحمت بی‌بهره است.
چیست آدم عالم مستجملی
چیست عالم آدم مستفضلی
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی ماهیت و جایگاه انسان و عالم می‌پردازد. به نوعی بیان می‌کند که آیا انسان در واقع در حال یادگیری و درک بهتر از خود و جهان اطرافش است یا این‌که در حقیقت عالم (هر چه در آن وجود دارد) به او بستگی دارد و او خود به نوعی تحت تأثیر این عالم قرار دارد. به عبارت دیگر، انسان و جهان در یک تعامل متقابل هستند و درک هر یک به شناخت دیگری وابسته است.
عالم اجمال آدم آمده
آدم تفصیل عالم آمده
هوش مصنوعی: انسان به شکل خلاصه‌ای از عالم وجود آمده و به طور مشخص و تفصیلی از تمامی ویژگی‌های عالم نمایش داده شده است.
این حدیث از دل نه از سمع آمده
که ولایت موطن جمع آمده
هوش مصنوعی: این سخن از دل انسان برمی‌خیزد، نه اینکه فقط از شنیده‌ها باشد؛ زیرا مقام ولایت و سرپرستی، جایی است که همه در آن گرد هم آمده‌اند و با هم ارتباط دارند.
لاجرم فرمود شاه اولیاء
سِرّ اِنّی نُقْطَةُ هِی تَحْتَ با
هوش مصنوعی: بنابراین، شاه اولیا بیان کردند که من نقطه‌ای هستم که در زیر حرف "با" قرار دارم.
نقطه دان جمع حقیقی بی خلاف
جمع های مابقی جمع مضاف
هوش مصنوعی: نقطه دان، که اشاره به حقیقت و واقعیت دارد، در کنار سایر جمع‌ها، بدون هیچ اختلافی جمع‌های دیگر را به هم می‌پیوندد.
آنکه در معراج وحی از حق شنفت
لی مع اللّه از زبان جمع گفت
هوش مصنوعی: کسی که در اوج دریافت وحی، پیام‌هایی از جانب حق را شنید و از زبان جمع، این گفت را درک کرد که من همراه با خدا هستم.
خود نبی رهبر بود سوی ولی
و آن ولی سوی خداوند علی
هوش مصنوعی: پیامبر به عنوان رهبر به سوی ولی هدایت می‌کرد و ولی نیز به سوی خداوند علی می‌رفت.
عارفی کو گوهر توحید سفت
ذات را تسبیح و هم تحمید گفت
هوش مصنوعی: عارفی که به حقیقت وجودی و یکتایی خداوند پی برده، در عین حال هم به ستایش و نکوداشت او می‌پردازد.
گه مسبّح آمده ذات از علوّ
گه محمد آمده ذات از دُنَو
هوش مصنوعی: گاهی مقام و صفات الهی به علو و بلندی اشاره دارد و گاهی به واسطه پیامبر محمد (ص) در مرتبه‌ای پایین‌تر و نزدیک‌تر به بشر تجلی پیدا می‌کند.
هست تسبیح خدا تنزیه ذات
هست تحمید وی اظهار صفات
هوش مصنوعی: تسبیح خداوند به معنای پاکی و منزه بودن اوست و ستایش او به بیان ویژگی‌ها و صفاتش اشاره دارد.
ذات را تسبیح کن ای معتدل
تا که تشبیهی نگردی و خجل
هوش مصنوعی: خودت را ستایش کن و به خودت بپرداز تا به موجه و خوشنام بمانی و به عیب و نقص تبدیل نشوی.
ذات را تحمید می‌کن ای صفی
تا نه تعطیلی شوی چون فلسفی
هوش مصنوعی: اگر خود را به ستایش ذات خدا مشغول کنی، مانند یک عارف و اهل معنا خواهی بود و نه همچون یک فیلسوف که تنها به تحلیل‌های عقلانی می‌پردازد.
عارفی از جمع ارباب عقول
مؤمنی از شیعهٔ آل رسول
هوش مصنوعی: یک عارف و دانشمند از میان مردم با اندیشه، که از پیروان مذهب شیعه و از طرفداران اهل بیت پیامبر است.
گشت سائل از امام رهنما
آفتاب آسمان اِنّما
هوش مصنوعی: سائل به امام خود مراجعه کرد و او همچون آفتاب آسمان، راه را به او نشان داد.
بحر دانش منبع علم الیقین
جعفر صادق امام راستین
هوش مصنوعی: دریای دانش، منبع علم و یقین، جعفر صادق امام واقعی است.
گفت کَیْفَ تَنْعَتُ الرَّبَ الْعظیمَ
اِهْدِنا فِیْهِ صِرَاطَ الْمُستقیم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که چگونه می‌توانی خدایی بزرگ و عظیم را توصیف کنی و از او بخواهی ما را به راه راست هدایت کند.
شاه فرمودش که لاَ تَعْطِیْلَ فِیْهِ
ثُمَّ لاَ تَشْبِیْهَ فِیْمَا تقتضیه
هوش مصنوعی: سلطان به او گفت که در این مورد نه باید بی‌عملی کنی و نه باید تشبیه و مقایسه‌ای داشته باشی که با آنچه لازم است، سازگاری نداشته باشد.
شیء گویش لیک کَالأشیاءِ لاَ
بحر گویش لیک مِثْلَ المَاء لاَ
هوش مصنوعی: چیزی را می‌توان گفت، اما همچون چیزها نیست. دریا را می‌توان توصیف کرد، اما مانند آب نیست.
عالمش گو لا بِمْثلِ الْعالِمیْنِ
قادرش گو لا بمثل القادِرین
هوش مصنوعی: به او بگو که هیچ کس مثل عالم‌ها نمی‌تواند باشد و بگو که هیچ کس مانند توان‌مندان قادر نیست.
نور گویش لیک کَالاشیاء ظلام
شمس گویش لیک لاَ فِیْهِ غَمام
هوش مصنوعی: نور گویش مانند اشیاء روشن است، اما تابش خورشید خود در سایه ابرها پنهان است.
گر تو خواهی شرح این قول سدید
اَلْقِ سَمْعَ الرُّوْحِ وَالْقَلْبَ الشَّهید
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی معنی عمیق این سخن را درک کنی، باید گوش به پیام‌های روح و قلب آگاه بسپاری.
ذات حق را به اعتبار صرف ذات
عَاریاً مِنْکُلِّ الأَسماءِ وَالصِّفات
هوش مصنوعی: خداوند به خودی خود و بدون ارتباط با هیچ‌یک از نام‌ها و صفات، وجود دارد و تمامیت وجود او منحصراً به انسان و مخلوقاتش وابسته نیست.
هست بُعدی از جمیع ممکنات
بَعْدَ قُدْسِ الذَّاتِ لِلْعَبْدِ الجِهِات
هوش مصنوعی: بعد از مقام بالای خداوند، بعدی وجود دارد که به همه موجودات تعلق دارد و برای بندگان در جهات مختلف قابل دسترسی است.
همچنین مِنْحَیْثُ الاَسْمَاءُ و الصفّات
هست قربی ذات را با ممکنات
هوش مصنوعی: از نظر نام‌ها و صفات، نزدیکی ذات با موجودات ممکن نیز وجود دارد.
فَهْوُ عَالٍ مِنْکَ فِی عَیْن الدُّنُوَ
وَهُوَ دَانٍ عَنْکَ فِی عَیْنِ العُلُوّ
هوش مصنوعی: او در نظر تو بلند است، اما در واقع نزدیک است و در نگاه دیگران، او نزدیک است در حالی که در واقعیت خود، بلند و والا است.
نفی تعطیل است اثبات دنو
سلب تشبیه است ایجاب علو
هوش مصنوعی: برای فهم این بیت می‌توان گفت که در اینجا به تأکید بر نفی و نفی تشبیه اشاره شده است. در واقع، به بیان این نکته پرداخته می‌شود که نمی‌توان خداوند را به هیچ چیزی تشبیه کرد و به همین دلیل اعتباری به تشبیه و تمثیل نمی‌دهیم. از سوی دیگر، بر اثبات و بزرگی خداوند تأکید می‌شود و می‌گوید که عظمت و بلندی او را باید پذیرفت و مورد تأکید قرار داد.
پس معطل قرب حق را منکر است
پس مشبه بُعد حق را کافر است
هوش مصنوعی: کسی که برقراری ارتباط با خدا را به تأخیر می‌اندازد، در واقع نشانه‌های نزدیک شدن به حق را نادیده می‌گیرد و کسی که وجود و حقیقت خدا را شبیه به چیزی دیگر تصور کند، به حقیقت کفر ورزیده است.
هست تسبیح تو اثبات علو
هست تحمید تو ایجاب دنو
هوش مصنوعی: تسبیح تو نشان دهنده علو و بزرگی است و تحمید تو بر نازلی و فرودینی دلالت می‌کند.
سبحه بی تحمید تعطیل حق است
حمد بی تسبیح تنزیه حق است
هوش مصنوعی: تسبیح بدون ستایش واقعی و صحیح نیست و ستایش بدون تنزیه و پاک‌سازی خداوند هم ناقص است.
پس بگو سُبْحانَ رَبِّی حِامِداً
لاَ تُعَطِّلْلاَ تُشَبِهْجَاهِدا
هوش مصنوعی: پس بگو که خداوند من پاک و بی‌نظیر است و ستایشش را می‌کنم. چیزی را به او شبیه نکنید و او را تعطیل نکنید.
چون ولی آئینهٔ سبوحی است
چون نَبِی رَبُّ المَلَک و الرُّوحی است
هوش مصنوعی: چون ولی مانند آینه‌ای است که پاک و پاکیزه است و چون نبوی است که رب و پروردگار فرشتگان و روح را دارد.
نام او آمد علیؑاز کبریا
نام این آمد محمدؐاز خدا
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده که نام علی از جلال و عظمت الهی سرچشمه می‌گیرد و همچنین نام محمد نیز به عنوان پیامبر از سوی خداوند ارائه شده است. این به معنای ارادت و تقدس نام‌های این دو شخصیت بزرگ در دین اسلام می‌باشد.
شد محمدؐرا ز محمود اشتقاق
وان علیؑرا هم به اعلا التصاق
هوش مصنوعی: به وجود آمدن پیوندی عمیق و معنوی میان پیامبر محمد و محمود، و همچنین نزدیکی و ارتباط معنوی امام علی به مقام عالی و والای الهی.
آن علی گنجینهٔ سر علو
وان نبی آئینهٔ نور دنو
هوش مصنوعی: علی به عنوان گنجینه‌ای از فضائل و مقام‌های بلند شناخته می‌شود و پیامبر به عنوان نماینده‌ای از نور و روشنایی در عالم، سمبل هدایت و حقیقت است.
اول و آخر علی و احمد است
باطن و ظاهر علی و احمد است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که همه چیز از ابتدا تا انتها به علی و احمد مربوط می‌شود و وجود حقیقی و نمایانی آن‌ها یکی است. به عبارت دیگر، علی و احمد در همه جنبه‌ها و مراحل زندگی دارای اهمیت هستند و هیچ تفاوتی میان وجود ظاهری و باطنی آن‌ها وجود ندارد.
اعتبارات عقول است این دویی
ورنه اینجا نیست مایی و تویی
هوش مصنوعی: این جهان تفاوت‌ ها و دوگانگی‌ها تنها حاصل نظر و تفکر ماست؛ در واقع، هیچ مرز و جدایی واقعی بین ما وجود ندارد.
زانکه عالی در علوستش دنو
زانکه دانی در دنوستش علو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در جایگاه بلندی قرار دارد، باید همچنین به دانایی و بینش خود توجه کند و برعکس، کسی که در موقعیت پایین‌تری است نیز باید از نیکی و فضیلت‌های خود آگاه باشد. به عبارت دیگر، اهمیت هر شخص به مقام و دانش او بستگی دارد و این دو جنبه با هم مرتبط‌اند.
زانکه باطن در بطونستش ظهور
زانکه ظاهر از ظهورستش ستور
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حقیقت در عمق و باطن خودش قرار دارد و آنچه که ما از آن می‌بینیم، فقط نمایی از آن حقیقت عمیق‌تر است. بدین ترتیب، ظاهر چیزها فقط بازتابی از عمق و ماهیت واقعی آن‌هاست.
اول اندر اولویت لاحق است
آخر اندر آخریت سابق است
هوش مصنوعی: در ابتدا، چیزهایی که اصلی‌تر و مهم‌تر هستند، اولویت دارند و در انتها نیز چیزهایی که دیرتر به وجود آمده‌اند، باید به شیوه‌ای مناسب مورد توجه قرار گیرند.
جمع اضداد است ما رامستحیل
قدرتش بر جمع ضدها مستطیل
هوش مصنوعی: وجود ما ترکیبی از چیزهای متضاد است و امکان ندارد که قدرت قادر بر جمع‌آوری این تضادها به صورت کامل وجود داشته باشد.
ذات پاکش را به ضدها اتّصاف
ذرّه‌ای نه ز اعتدالش انحراف
هوش مصنوعی: ویژگی‌های مستقل و پاک او به هیچ چیز منفی یا متضادی متصل نمی‌شود و از حالت تعادل و آرامش خود خارج نمی‌گردد.
معنی دریا بطون است و خفا
صورت دریا ظهور است و جلا
هوش مصنوعی: دریا نمایانگر اسرار و عمق‌های پنهان است، در حالی که ظاهر آن فقط سطحی صاف و درخشان را نشان می‌دهد.
معنی او را ز ما بعد و علو
صورت او را به ما قرب و دنو
هوش مصنوعی: معنای او از ما دور است و در عین حال، مقام ظاهری او به ما نزدیک و پایین است.
معنی‌اش جذب آورد صورت سلوک
صورتش عبد آورد معنی ملوک
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به رابطه میان ظاهر و باطن می‌پردازد. در اینجا، شکل و صورت سلوک (مسیر عرفانی) به جذب و جلب توجه اشاره دارد. از طرفی، چهره و ظاهری که فرد دارد، می‌تواند به او مقام و ارزش‌هایی بدهد که به مرور زمان او را به مقامات بالا و بزرگ‌تر (ملوک) برساند. در واقع، ظواهر می‌توانند تأثیر زیادی بر معنای باطن و سیر و سلوک شخص داشته باشند.
صورت اِنْکُنْتُمْتُحِبُّونَ اللّه است
معنی از یُحْبِبکُمُ اللّه آگه است
هوش مصنوعی: اگر شما دوستدار خداوند هستید، خداوند نیز شما را دوست خواهد داشت.
حب ما نسبت به حق باشد سلوک
حبّ حق نیست به ما جذب الملوک
هوش مصنوعی: عشق ما باید نسبت به حقیقت باشد، نه اینکه عشق به حقیقت به خاطر ما باشد. این عشق تنها ما را به سوی پادشاهان و مقامات جذب می‌کند.
عشق در معشوق و در عاشق نهان
سبق در مسبوق و در سابق نهان
هوش مصنوعی: عشق در دل معشوق و عاشق پنهان است، همان‌طور که پیشی گرفتن و پیشی‌گرفته در یکدیگر نهفته‌اند.
مقترن با کل و بالاتر ز کل
مختفی در کل و رسواتر ز کل
هوش مصنوعی: این اشعار به نوعی از وجودی اشاره دارند که در عین اینکه با تمامی اجزا و کل هستی هم‌نواست، اما فراتر از آن نیز قرار دارد و در عمیق‌ترین لایه‌ها پنهان است. به عبارتی، آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد، تنها جنبه‌ای از حقیقتی گسترده‌تر و پیچیده‌تر است که ممکن است در مسائل و مقامات بالا به طور کامل درک نشود.
هرچه گویم عشق از آن بالاترست
احمد اعظم علی اکبر است
هوش مصنوعی: هر چه درباره عشق بگویم، بالاتر از آن است. احمد بزرگ و علی اکبر هم در مرتبه‌ای بالاتر قرار دارند.
پیش از آن کاین عالم آید در وجود
گنج مخفی بود و عشق آن شاه بود
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این جهان به وجود بیاید، گنجی پنهان وجود داشت و عشق به آن شاه، به معنای والا و اصلی بود.
داشت با خود آینه از ذات خویش
خویش را می‌دید در مرآت خویش
هوش مصنوعی: او با خود آینه‌ای داشت و در آن به تماشای خود و ماهیتش می‌پرداخت.
حسن ذاتی داشت در وجه کمال
عشق ذاتی داشت بی نقص و زوال
هوش مصنوعی: او زیبایی طبیعی و بی‌نقصی دارد که در کمال خود نمایان است و همچنین عشق او نیز خالص و دائمی است، بدون هیچ نقص و زوالی.
چون جمال خویش بر صحرا نهاد
عکس حسن و عشق در عالم فتاد
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی خود را در دشت انداخت، جلوه‌های عشق و زیبایی در جهان پخش شد.
وجه حسنش را نبی آیینه‌ای
گنج عشقش را ولی گنجینه‌ای
هوش مصنوعی: زیبایی او را هیچ آینه‌ای نمی‌تواند نشان دهد، اما عشقش یک گنجینه با ارزش است.
عاشقان آیینه‌های عشق حق
پیش شاه حسن عبد مسترق
هوش مصنوعی: عاشقان مانند آیینه‌هایی هستند که عشق حقیقی را نشان می‌دهند و در حضور زیبای شاه حسن به حالت سرمستی و بیداری قرار دارند.
خوبرویان آینهٔ خوبی او
حسن ایشان عکس محبوبی او
هوش مصنوعی: زیبایان چهرهٔ خود را در آینه می‌بینند و زیبایی آن‌ها نیز بازتابی از محبوب است.
آن جلالش احتجاب عین ذات
آن جمالش انکشافات صفات
هوش مصنوعی: جلال و عظمت او به گونه‌ای است که ذاتش در پس پرده‌ای پنهان است و زیبایی‌اش از طریق صفاتش آشکار می‌شود.
هر جمالش را جلال قاهری است
هر جلالش را جلال باهری است
هوش مصنوعی: هر زیبایی که دارد، شکوه و عظمت خاصی به آن می‌بخشد. همچنین، هر شکوه و جلالی که از خود نشان می‌دهد، ناشی از زیبایی وصف‌ناپذیری است.
مر ظهورش را بطونست و خفا
مر بطونش را ظهور است و جلا
هوش مصنوعی: ظهور او در باطن است و پنهان، در حالی که باطن او در ظاهر و روشنی است.
وجه او بی پرده چون مشرق شود
دیده‌ها را مفنی و محرق شود
هوش مصنوعی: وقتی چهره او بی‌پرده نمایان می‌شود، دیده‌ها را به طور کامل نابود و سوزان می‌کند.
شمس چون پرده بپوشد از غمام
قرص او را می‌توان دیدن تمام
هوش مصنوعی: وقتی که شمس از پشت ابرها ظاهر می‌شود، می‌توان زیبایی و کامل بودنش را به‌خوبی دید.
بی حجاب ابر گر ظاهر شود
فرط نورش دیده را قاهر بود
هوش مصنوعی: اگر ابر بی حجاب و بی‌پرده شود، شدت نورش چشمان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و قادر به تحمل آن نیستند.
در جمال او جلالش مستتر
در جلال او جمالش مستتر
هوش مصنوعی: در زیبایی او، عظمتش پنهان است و در عظمت او، زیبایی‌اش نهفته است.
رفق و اهمال حق استدراج اوست
رنج و درد و ابتلا معراج اوست
هوش مصنوعی: مدارا و بی‌توجهی به خواست‌های او نشانه‌ای از پذیرش اوست و زخم‌ها و سختی‌ها راهی برای رسیدن به کمال و رشد او هستند.
قهرها در لطفها باشد دفین
گوش کن اُمِلْی لَهُمْکَیْدی مَتین
هوش مصنوعی: گفتن اینکه گاهی در دل قهر و دلخوری‌ها، لطف و محبت نهفته است، بنابراین به این نکته توجه کن که من به آنان نقشه‌ای محکم دارم.
لطفها در قهر پنهان یاثقات
فِی القِصاصَاتِ لَکُمْفَیْضُ الحَیات
هوش مصنوعی: نکات محبت و مهربانی در دل ناراحتی‌ها پنهان است و در سایه پایبندی به اصول و قواعد، زندگی پر از نعمت و برکت خواهد بود.
قسم مؤمن این جهان آمد جلال
قسم کافر این جهان آمد جمال
هوش مصنوعی: در این دنیا، مؤمن با عظمت و شکوه خود را نشان می‌دهد و کافر با زیبایی و جذابیت خود.
آن جهان مؤمن در اعزاز و نعیم
آن جهان کافر در اذلال و جحیم
هوش مصنوعی: در آن جهان، مؤمنان در احترام و خوشبختی به سر می‌برند، در حالی که کافران در خفت و عذاب زندگی می‌کنند.
عاشقان از کفر و ایمان برترند
عاشقان از جسم و از جان برترند
هوش مصنوعی: عاشقان در مقایسه با افرادی که به کفر یا ایمان محدود می‌شوند، در مرتبه‌ای بالاتر قرار دارند. همچنین آن‌ها فراتر از محدودیت‌های جسم و جان هستند.
غیب مطلق چیست در آن مستتر
وان شهادت چیست حسن جلوه گر
هوش مصنوعی: غیب مطلق به چه چیزی اشاره دارد که در آن نهفته است، و این شهادت چه زیبایی‌ای دارد که نمایان شده است؟
پردگی آنست و حسنش پرده‌ای
پرورنده آن و این پرورده‌ای
هوش مصنوعی: زیبایی در واقع یک نوع پوشش و حجاب دارد که این پوشش به افزایش زیبایی کمک می‌کند و در عین حال پرورش‌دهنده آن زیبایی است.
ان نهان در این چو نشأه در شراب
این عیان از آن چو از دریا حباب
هوش مصنوعی: در این دنیا، یک حقیقت مخفی وجود دارد که مانند شرابی خوش طعم و پنهان است. آنچه که در اینجا به وضوح دیده می‌شود، مانند حبابی است که از دریا به سطح می‌آید و فقط لحظاتی درخشندگی دارد.
آن چه باشد آنکه نامش هو بود
مطلق از تقیید ما و تو بود
هوش مصنوعی: اینکه چیزی باشد که نامش "هو" است، به معناي مطلق بودن آن و جدا بودنش از هر نوع محدودیتی است که ما و تو برای آن قائل می‌شویم.
هو عبارت آمد از اطلاق ذات
آن تعینهاش اسما و صفات
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خداوند را می‌توان با نام‌ها و ویژگی‌هایش شناخت. ذات الهی شامل تمام تعین‌ها و صفات است که به آن اطلاق می‌شود.
ذات چون بحر و تعیّن همچو موج
ذات فرد است و تعین زوج زوج
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود واقعی مانند یک دریا می‌باشد، در حالی که ویژگی‌ها و صفات آن مانند امواجی است که از دریا برخاسته‌اند. هر ویژگی و صفت به نوعی فردانه و خاص است، در حالی که مجموع تعین‌ها به صورت جفت و دسته‌ای وجود دارند. به عبارت دیگر، اصل وجود یکسان و یکتا است، اما ویژگی‌ها و تجلیات آن تنوع بیشتری نشان می‌دهند.
موج اول موج الامواج آمده
زوج اول زوج الازواج آمده
هوش مصنوعی: موج اول دریا آمده و اولین جفت‌ها هم آماده شده‌اند.
معنی‌اش بحر است و صورت گشته موج
معنی‌اش فرد است و صورت گشته زوج
هوش مصنوعی: این دنیای معنا همچون دریا است و خود را به شکل موجی نشان می‌دهد. در حالی که معنا به صورت یک فرد است، شکل ظاهر آن مانند جفتی می‌نماید.
قابل اطلاق و تقیید آمده
برزخ تعلیق و تجرید آمده
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که مسأله‌ای که مورد بحث قرار گرفته، نه کاملاً مشخص و محدود است و نه کاملاً آزاد و بی‌قید و شرط. بلک در وضعیتی میان این دو قرار دارد، جایی که هنوز به یک نتیجه نهایی نرسیده است و در حالت بلاتکلیفی به سر می‌برد.
واجب و ممکن دو بحر بیکران
موج اول برزخ لایبغیان
هوش مصنوعی: دو مفهوم واجب و ممکن مانند دو دریا بی‌کران هستند. دریا اول، یعنی واجب، حالتی است که از هیچ چیز نمی‌تواند فراتر برود و تنها در یک واسط قرار دارد که به آن برزخ می‌گویند. این برزخ، جایی است که هیچ‌چیز نمی‌تواند به آن وارد شود یا از آن خارج شود.
موج اول بحر اول را چو موج
خویشتن بحری و موجش فوج فوج
هوش مصنوعی: موج اول دریا را مانند موج خودت ببین زیرا که تو نیز بخشی از دریا هستی و هر موجی مانند گروهی از دیگر امواج به تصویر می‌آید.
موج اول چیست دانی شاه زاد
کرده در بر کسوت خاص صفات
هوش مصنوعی: موج اول به چه معنایی است؟ آیا می‌دانی که شاهی به دنیا آمده که ویژگی‌های خاصی دارد؟
گه قلندروش مجرد از لباس
صوفیانه گاه پوشیده پلاس
هوش مصنوعی: گاهی وقت‌ها، حالتی بی‌فکری و رهایی از قید و بندهای دنیوی پیدا می‌کند، گاهی هم لباسی ساده و کهنه به تن می‌کند.
گه مجرد گردد از لُبس السَّنَد
اسم لایق نیست او را جز احد
هوش مصنوعی: هرگاه که انسان از قید و لباس زوال و محدودیت‌ها آزاد شود، دیگر نمی‌تواند نامی جز "یک" به خود بگیرد، چرا که به حقیقت و یگانگی دست یافته است.
خرقه چون پوشد به خود صوفی صفت
واحدش گویند اهل معرفت
هوش مصنوعی: وقتی صوفی عبا به تن می‌کند، به او می‌گویند که اهل معرفت است و به مقام واحدیت رسیده است.
خواهم از خرقه تعین ای پسر
خواه خرقه گوی و می‌خواهی کمر
هوش مصنوعی: می‌خواهم از تعلقات و هویتم رهایی یابم، ای پسر؛ یا این که در عوض، جام می‌نوش و خود را در آن غرق کن.
چون کمربندد احدخوش بر میان
از احد احمد شود جلوه کنان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و اهمیت پیامبر اسلام (حضرت محمد) اشاره دارد. در آن، به وجود پر برکت و مقام والای او اشاره می‌شود که مانند کمربند یا زینت بر کمر احد (زمین یا جهان) قرار گرفته است. این مقام باعث می‌شود که جلوه‌گری و نیکی او در میان مردم بیشتر نمایان شود. به عبارت دیگر، شخصیت و ویژگی‌های پیامبر سبب می‌شود که نور و زیبایی در دنیا تابیده شود.
از میان احمد کمر چون واکند
در دل بحر احد مأوا کند
هوش مصنوعی: وقتی احمد به تنهایی و با اراده قوی خود به چالش‌ها روبرو می‌شود، مانند این است که در دل دریا، جایی برای آرامش و سکون پیدا می‌کند.
تاج چون بر سر گذارد از وقار
گردد اندر ملک واحد شهریار
هوش مصنوعی: وقتیکه تاج بر سر گذاشته می‌شود، انسان در نظر دیگران با وقار و عظمت می‌شود و در ملک و سلطنت، تبدیل به یک پادشاه واقعی خواهد شد.
موج اول احمد آمد ای ولی
ظاهر او احمد و باطن علی
هوش مصنوعی: موج اول احمد ظهور کرد، ای ولی! ظاهرش احمد است و باطنش علی.
موج اول احمد آمد ای ولد
صورت او واحد و معنی احد
هوش مصنوعی: موج اول احمد به معنای ظهور نخستین و بی‌نظیر اوست، ای فرزند! صورت و شکل او یگانه و اساسی‌ترین مفهوم وحدت را در بر دارد.
واحدیت آن ظهورش در صفات
آن احد آمد بطون عین ذات
هوش مصنوعی: ظهور یگانگی او در ویژگی‌هایش، از عمق وجود او به نمایش درآمد.
بحر واحد را دو موج کالجبال
هر یکی بحر عظیم بی مثال
هوش مصنوعی: دو موج در یک دریا، هر کدام به تنهایی دریا و اقیانوسی بزرگ و بی‌نظیر هستند.
عالم اسماش بحر اقدم است
بحر دیگر کاینات عالم است
هوش مصنوعی: علم و دانش همچون دریایی قدیمی و عمیق است که از تمامی موجودات و کائنات وسیع‌تر و بزرگ‌تر است.
بحر اول چیست دانی بحر ذات
عَالیاً مِنْکُلِّ اَسْما و الصّفات
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که دریا چه چیزی است؟ دریا، وجودی است که از همه اسم‌ها و صفات بالاتر و برتر است.
بحر اول چیست دانی بحر هو
بحرهای مابقی امواج او
هوش مصنوعی: اولین دریا را می‌شناسی؟ آن دریا همان دریاهای دیگر است که موج‌هایش را شامل می‌شود.
بحر اول لابقی اسم علیه
فِیْهِ یَفْنَی الکُلُّ یَسْتَهْلِک لَدَیه
هوش مصنوعی: در دریا، همه چیز از بین می‌رود و تنها نام او باقی می‌ماند؛ همه موجودات در برابر او نابود می‌شوند.
اسم باشد لفظ ذات و لفظ هو
آن عبارت این اشارت سوی او
هوش مصنوعی: اسم، نشانی از ذات است و کلام «هو» به نوعی بیانی از آن مفهوم است که به سوی او اشاره می‌کند.
هُو تَعَالَتْذَاتُهُ مِنْکُلِّ اِسْم
برتر از هر اسم و رسم و روح و جسم
هوش مصنوعی: او از هر نام و نشانی بالاتر است و فراتر از هر روح و جسم قرار دارد.
گرچه بر وی اسمها لاواقع است
سوی وی مجموع اسما راجع است
هوش مصنوعی: اگرچه نام‌های مختلف بر او نهاده شده، اما تمامی این نام‌ها در نهایت به او بازمی‌گردند.
چون علی مطلق است آن ذات هو
پس عَلَیْهِ واقع نبود نکو
هوش مصنوعی: چون علی به عنوان کمال مطلق و ذات بی‌نظیر است، پس نمی‌توان بر او چیزی ناپسند وارد کرد یا نسبت داد.
لیک إلَیْهِ راجِعُ جایز بود
زانکه اسم از حضرتش فایز بود
هوش مصنوعی: اما بازگشت به او معقول است زیرا نام از مقام او به دست آمده است.
یَا خَفِیاً قَدْمَلأتَ الخَافِقَیْنِ
قَدْعَلَوْتَ فَوْقَ نُوْرِ الْمَشْرِقَیْنِ
هوش مصنوعی: ای پنهان که در دو افق حضور داری و بر فراز نور دو مشرق قرار گرفته‌ای.
تو علی مطلقی و مادنی
کی دنی آگه شد از سر علی
هوش مصنوعی: تو وجودی والا و بی‌نظیری، و منبعی از علم و معرفت هستی. دنیا چطور می‌تواند از حقیقت و عمق وجود تو باخبر باشد؟
نیست ما را حق و نطق دم زدن
خود ز خود دم می‌توانی هم زدن
هوش مصنوعی: ما حق صحبت کردن نداریم و اگر بخواهیم از خودمان حرف بزنیم، باید به خودمان استناد کنیم.
چونکه لا أُحْصِی ترا گفت آن رسول
خود چه باشد حد ما مستِ فضول
هوش مصنوعی: وقتی که رسول خدا اعلام کرد که نمی‌توانم تو را بشمارم، چه حدودی برای ما باقی می‌ماند از حالتی که تحت تأثیر زیاده‌گویی قرار گرفته‌ایم.
بحر اول چیست آن بحر العلی
آری از کل است بر کل معتلی
هوش مصنوعی: در آغاز، آن دریا که از آن سخن می‌گوییم، دریایی است والا و بزرگ که همه چیز در آن وجود دارد و بر همه چیز تسلط دارد.
از اضافت وز تقید عالی است
بر اضافت بر تقید والی است
هوش مصنوعی: از فراوانی و قید و شرط، چیزهای برتر و ارزشمندی به دست می‌آید که بر اصل قید و شرط تسلط دارد.
برتر آمد از عموم اختصاص
با اعم آمد اعم با خاص خاص
هوش مصنوعی: نکته‌ای که در این شعر مطرح شده این است که وقتی ما به موضوعات عمومی و خاص نگاه می‌کنیم، بعضی از ویژگی‌ها و مشخصات خاص در مقایسه با ویژگی‌های عمومی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. به عبارت دیگر، چیزهایی که عمومیت دارند، هنگامی که با چیزهای خاص برخورد می‌کنند، ممکن است نتایج جالب‌تری به دنبال داشته باشند. در واقع، هرچه به عمق و جزئیات برویم، تازه به ارزش‌های بیشتری در آن می‌رسیم.
با مجرد خوش مجرد آمده
با مقید خوش مقید آمده
هوش مصنوعی: با آزادی و بی‌محدودیت، کسی که به دور از قید و بند است، به خوشحالی و شادی دست یافته، و کسی که با محدودیت‌ها و قیدهای خود زندگی می‌کند نیز به خوشبختی رسیده است.
لا به شرط مطلق او ذات حق است
نه مقید ای عجب نه مطلق است
هوش مصنوعی: بدون قید و شرط، فقط ذات حقیت وجود دارد و هیچ چیزی نمی‌تواند او را محدود کند. این نکته بسیار شگفت‌انگیز است، زیرا او نه تنها مطلق است، بلکه فراتر از مطلق بودن نیز می‌باشد.
زانکه مطلق او به شرط لا بود
آن مقید شرط وی اشیا بود
هوش مصنوعی: چون وجود مطلق او بدون هیچ شرطی است، بنابراین هر چیز مقیدی که وجود دارد، به شرط او به وجود آمده است.
لا یکی شرط است اشیا دیگر است
او ز شرط لا و اشیا برتر است
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که وجود یک چیز به معنای آن است که چیزی دیگر نیز باید وجود داشته باشد. اما اصل و بنیاد وجود، با هیچ چیز دیگری مقایسه نمی‌شود و از آن فراتر است.
ذات مطلق برتر از اشیاء لاست
هوی مطلق برتر از الا و لاست
هوش مصنوعی: وجود بیکران و بی‌نهایت، در مرتبه‌ای بالاتر از همه چیزها قرار دارد، و حقیقت مطلق نیز فراتر از هر محدودیتی است.
لا ابالی حقیقی او بود
ذات عالیّ حقیقی هو بود
هوش مصنوعی: او واقعی‌ترین است و ذات عالی او نیز حقیقی و بی‌نظیر است.
مرحبا ای لاابالی مرحبا
مرحبا ای ذات عالی مرحبا
هوش مصنوعی: سلام ای بی‌خیال! درود بر تو، ای بزرگ و والامقام!
چون شوی مطلق قلندروش شوی
سرکش از کونین چون آتش شوی
هوش مصنوعی: وقتی که به مقام کمال و آزادی دست یابی، همانند یک قلندر بی‌قید و بند می‌شوی و از تمام دنیا و خواسته‌های آن رها می‌گردی، مانند آتش که در زنجیر نمی‌ماند، سرکش و آزاد می‌گردی.
بند گردی چون به قید معرفت
می‌توان گفتن ترا صوفی صفت
هوش مصنوعی: وقتی که به شناخت و فهم عمیق دست پیدا کنی، می‌توان تو را به عنوان یک صوفی و انسان اهل معرفت شناخت.
چون به هم جمع آوری جذب و سلوک
صوفی کامل شوی و ازملوک
هوش مصنوعی: زمانی که با هم جمع شوی و به روش‌های معنوی و سلوک صوفی برسید، به درجه‌ای می‌رسید که کامل و بی‌نقص شوید و از مقام‌های دنیوی فاصله بگیرید.
جان ما را هم تو درمان هم تو درد
با همه جمعی و از مجموع فرد
هوش مصنوعی: تو هم درد ما را می‌دانی و هم درمان آن، تو با همه موجودات یکی هستی و در عین حال، برای هر فرد، وجود خاص و منحصر به فردی داری.
تو به ذات خود قلندر آمدی
زین سه کس در رتبه برتر آمدی
هوش مصنوعی: تو با ذات و فطرت خود به مرتبه‌ای بلندتر از این سه نفر دست یافتی و به خاطر همین، از آنها برتر هستی.
رتبه چبود رتبه را تو دل دهی
چیست منزل تو به کس منزل دهی
هوش مصنوعی: رتبه و مقام هر کس در دل اوست و اگر دل کسی را به او بسپاری، دیگر چه منزلت و جایگاهی برای تو باقی می‌ماند؟
از تو پیدا شد همه جذب و سلوک
آفریدی تو همه عبد و ملوک
هوش مصنوعی: از تو سرچشمه می‌گیرد تمام کشش‌ها و سیر و سلوک، تو باعث شده‌ای که همه به خدمت و اطاعت درآیند، چه بندگان و چه پادشاهان.
مرحبا رندِ قلندر مرحبا
مرحبا اللّه اکبر مرحبا
هوش مصنوعی: سلام بر رندِ قلندر! سلام و درود بر تو! بزرگ و بلندمرتبه است، سلام بر تو!
احمد آن صوفی کامل معرفت
چونکه واحد شد شود صوفی صفت
هوش مصنوعی: احمد، آن عارف برجسته و کامل در شناخت حقیقت، زمانی که به وحدت برسد، به ویژگی‌های یک صوفی واقعی تبدیل می‌شود.
چون احد گردد قلندروش شود
همچو آتش از همه سرکش شود
هوش مصنوعی: وقتی که تنها و بی‌همتا شود، مانند آتش سرکش و غیرقابل کنترل خواهد شد.
هو شود چون احمد کامل عیار
خود قلندر می‌شود ای مرد کار
هوش مصنوعی: وقتی که انسان مانند احمد، که کامل و بی‌نظیر است، به کمال برسد، به حالتی آزاد و بی‌خیال می‌رسد. ای مرد، به کار خود ادامه بده.
حمد چبود نعتِ ذات احمدی
کیست احمد و چه ذات سرمدی
هوش مصنوعی: مدح و ستایش ذات بیکران و بی‌نظیر خداوند چه معنایی دارد و چه کسی است که بتواند به درستی او را توصیف کند؟ احمد کیست و ماهیت او چه ویژگی‌هایی دارد؟
گاه احمد می‌شود گاهی احد
گه صنم می‌گردد و گاهی صمد
هوش مصنوعی: هر از گاهی خدا به صورت احمد (پیامبر اسلام) تجلی می‌کند، در زمان‌هایی دیگر به شکل احد (واحد) و گاه به صورت صنم (بت) و در بعضی مواقع به شکل صمد (بی‌نیاز و راستی). این تغییرات نشان‌دهنده‌ی گوناگونی تجلیات الهی است.
تا شد او بت، بت پرستی کار ماست
روی او بت موی او زنار ماست
هوش مصنوعی: وقتی او به معشوقی چون بت تبدیل شد، پرستش او وظیفه ماست، زیبایی او و لطافت مویش برای ما همانند زنجیری است که ما را به خود جذب می‌کند.
بت پرستانیم اندر کوی او
بسته زناری ز تارِ موی او
هوش مصنوعی: ما در کوی معشوقش، که بت‌پرستیم، همچون زنجیری به دور خود پیچیده‌ایم که از تار موی او ساخته شده است.
هان چه می‌گویی دلا هوشیار شو
وقت مستی نیست اندر کار شو
هوش مصنوعی: به خودت بیا، ای دل! الان وقت مستی و بی‌خیالی نیست، باید جدی باشی و کارهایی که باید انجام دهی را دنبال کنی.
هر که زان مشرب یکی جرعه بخورد
زندهٔ جاوید شد هرگز نمرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن منبع یک قطره بنوشد، در حقیقت زنده‌ای جاودانه خواهد بود و هرگز نمی‌میرد.
مستی آن می نه آن مستی بود
که در او بیهوشی و مستی بود
هوش مصنوعی: مستی واقعی آن است که انسان در آن به حدی غرق شود که دیگر از خود بی‌خبر باشد و حالتی از بیهوشی را تجربه کند.
مرحبا ای مستِ هشیار آفرین
بی خبر از خود خبردار آفرین
هوش مصنوعی: سلام ای کسی که در هر حالت هوشیار و آگاه هستی، در حالی که از حال و روز خود بی‌خبر هستی! آفرین بر تو!
تا به دریایی تو ما در ساحلیم
وصف دریا را چگونه قابلیم
هوش مصنوعی: ما در کنار دریا ایستاده‌ایم و به وصف آن مشغولیم، اما چگونه می‌توانیم زیبایی‌ها و عظمت دریا را به درستی بیان کنیم؟
بحر حال سکر و ساحل حال صحو
ساحل وبحر است این اثبات و محو
هوش مصنوعی: دریای حالت مستی و ساحل حالت هشیاری در کنار هم وجود دارند و این دو یکدیگر را اثبات و از بین می‌برند.
رهنما را ظاهری و باطنی است
باطنش را نیز بطن کامنی است
هوش مصنوعی: راهنما هم ظاهری دارد و هم باطنی؛ و باطنش نیز لایه‌ای عمیق‌تر و پنهان‌تر از خودش دارد.
بطن را بطنی است بطنی دلپذیر
بطن بطن بطن تا بطن الاخیر
هوش مصنوعی: درون هر چیزی جنبه‌های پنهانی و profundidadی وجود دارد که می‌تواند دلنشین و جذاب باشد. این عمق و لایه‌های مختلف از آغاز تا پایان قابل بررسی و کشف هستند.
هفت بطن او راست تا هفتاد بطن
بطن‌ها را بی شمار افتاد بطن
هوش مصنوعی: او دارای هفت لایه و عمق است و تا هفتاد لایه دیگر نیز می‌تواند قابل فهم باشد؛ به طوری که این لایه‌ها بی‌حد و شمار به نظر می‌رسند.
جملهٔ این بطن‌های خوب و نغز
یکدگر را آمده چون قشر و مغز
هوش مصنوعی: تمامی این مضامین زیبا و دلنشین مانند قشر و مغز به یکدیگر پیوند خورده و به هم مرتبط هستند.
بطن‌های اوسطی و برزخی
هر یکی دو وجه دارد یا اخی
هوش مصنوعی: در اینجا به وجود جنبه‌های مختلف و دوگانه در وجود و شخصیت انسان‌ها اشاره شده است. وجود انسان‌ها می‌تواند ویژگی‌های متفاوت و حتی متضادی داشته باشد که هرکدام از آن‌ها به جنبه‌ای از شخصیت یا وضعیت آن‌ها مربوط می‌شود. این دو وجه می‌تواند نشان‌دهنده تنوع و پیچیدگی در درک افراد و تجربیات زندگی باشد.
وجه ظهریت عبودیت بود
وجه بطنیت ربوبیت بود
هوش مصنوعی: ظهور عبودیت نشان‌دهنده‌ی تسلیم و بندگی انسان در برابر خداوند است، در حالی که عمق ربوبیت به معنا و حقیقت الهی و سرپرستی خداوند اشاره دارد.
برزخی نبود چو ظهر اولین
عبد مطلق اوست آدم را چو طین
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت انسان و نخستین مخلوق اشاره می‌کند. او می‌گوید که در زمان خلق آدم، وضعیت برزخی وجود نداشت و آدم به عنوان نخستین انسان، از خاک و طین (گل) ساخته شد. این بیانگر آغاز هستی انسان و ارتباط او با طبیعت و ماده است.
برزخی نبود چو آن بطن اخیر
رب مطلق اوست سلطان خبیر
هوش مصنوعی: در میان جهان، هیچ چیز مانند آن رحم نیست که در آن، ذات مطلق و آگاه پروردگار وجود دارد.
ظهر اول چیست عبد فاقر است
غیر ازین هر کس بداند کافر است
هوش مصنوعی: در ابتدا، تنها یک بنده‌ی نیازمند و فقیر وجود دارد و هر کس جز این حقیقت را بداند، در حقیقت کافر است.
بطن آخر چیست ذات اللّه است
غیر ازین هر کس بداند گمره است
هوش مصنوعی: عمیق‌ترین و اصلی‌ترین حقیقت وجود، ذات خداوند است و هرکس غیر از این را بداند، به انحراف رفته است.
کیست تالی آنکه غیر باصر است
آنکه باطن را بگوید ظاهر است
هوش مصنوعی: کسی که نمی‌تواند به حقیقت باطن پی ببرد، چگونه می‌تواند در مورد آنچه در ظاهر دیده می‌شود، سخن بگوید؟
کیست غالی آنکه غیر فاطن است
آنکه ظاهر را بگوید باطن است
هوش مصنوعی: کیست آن شخص نادانی که غیر از فطرت را می‌بیند؟ کسی که فقط به ظواهر توجه کند و از باطن غافل بماند.
تالی آن باشد که جان را گفت جسم
یا مسما را مسما کرد اسم
هوش مصنوعی: مقصود این است که حقیقت و واقعیت یک چیز می‌تواند به شکلی دیگر بیان شود. به عبارت دیگر، آنچه که دارای طبیعت و جوهر خاصی است می‌تواند با واژه یا نامی که بر آن گذاشته شده، تفهیم و معرفی شود. وجود حقیقی یک چیز به نام و مشخصاتی که برایش تعیین شده بستگی ندارد، بلکه می‌تواند در بطن خود تعبیری عمیق‌تر داشته باشد.
غالی آن باشد که تن را گفت دل
یا که گل را گفت جان معتدل
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که چیزی که ارزشمند و ارزش‌گذار است، ارتباط عمیق‌تری با روح و جان انسان دارد. در واقع، به جای آنکه فقط به ظاهر و فیزیک یک چیز توجه کنیم، باید به عمق و معانی درونی آن بپردازیم. به عبارت دیگر، وجود ارزشمندتر از ظاهر آن است و باید سعی کنیم به جنبه‌های روحانی و معنوی زندگی توجه داشته باشیم.
آنکه گوید گل گل است و دل دل است
نیست غالی نیست تالی عادل است
هوش مصنوعی: کسی که بگوید گل همچنان زیباست و دل نیز همچنان احساسات واقعی دارد، او فردی متعادل و منطقی است و در افکارش افراط نمی‌کند.
ای مقامات وجود است ای پسر
عقل زین تمییزها دارد خبر
هوش مصنوعی: ای پسر، تو با مقامات وجود آشنا هستی و عقل تو از این تفکیک‌ها آگاهی دارد.
این تعینهای اسماء و صفات
وین تشخصهای اعیان و ذوات
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگی‌ها و صفات موجودات و اشخاص می‌پردازد. به نوعی از تغییر و مشخص شدن هویت‌ها و ویژگی‌های مختلفی که هر چیز دارد، اشاره می‌کند. به بیان ساده‌تر، به نحوه خاصی که موجودات و صفات آن‌ها شناخته و تفکیک می‌شوند، اشاره دارد.
بحر را گاهی جدا کردن ز موج
فرد را گاهی جدا کردن ز زوج
هوش مصنوعی: گاهی اوقات لازم است که دریا را از امواجش جدا کنیم و گاهی هم فردی را باید از همسرش جدا کنیم.
گاه گفتن نفس و عقل و گاه روح
گاه گفتن فلک و بحر و گاه نوح
هوش مصنوعی: گاهی انسان به صدای درون خود و عقلش توجه می‌کند، و زمانی دیگر به روح خود می‌پردازد. در موقعیت‌هایی هم به طبیعت و خلقت، مانند آسمان و دریا، اشاره دارد و در نهایت به پیامبری چون نوح فکر می‌کند.
گاه گفتن تالی و گاهی غلو
گاه گفتن عالی و گاهی دنو
هوش مصنوعی: گاهی سخن از موارد برتر و مهم می‌زنند و گاهی دچار افراط می‌شوند. در برخی مواقع هم به ستایش می‌پردازند و در مواقعی دیگر، از چیزهای کم‌ارزش صحبت می‌کنند.
جمله تمییزات عقل فارق است
وصف فرق عقل این بس لایق است
هوش مصنوعی: تمام ویژگی‌های عقل از هم متمایز و جدا هستند، و تنها ویژگی که برای عقل به عنوان نقطه تفاوتش کافی است، همین است.
نور عقل آن نور فرق است ای پسر
که شناسد سر ز پا و پا ز سر
هوش مصنوعی: نور عقل، همانند نوری است که تفاوت‌ها را مشخص می‌کند. ای پسر، این نور می‌تواند سر را از پا و پا را از سر تشخیص دهد.
ای خنک آن عشق گرم فرق سوز
گه نداند سر ز پا و شب ز روز
هوش مصنوعی: عشق واقعی مانند آتشی است که در دل می‌سوزد و تنها کسی که آن را تجربه کرده است، می‌داند چه احساسی دارد. این عشق می‌تواند فرد را از زمان و مکان جدا کند و او را در یک دنیای خاص غرق کند.
مرحبا زان عشق جمع دل نواز
که نداند جمع را از فرق باز
هوش مصنوعی: سلام بر آن عشق دل‌نواز که نمی‌داند چگونه جمع را از فرد تفکیک کند.
هرکه نوشد جام ناب عشق هو
کی شناسد عین می را از کدو
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق واقعی را تجربه کند، چگونه می‌تواند طعم واقعی خوشی را از چیزهای بی‌ارزش تشخیص دهد؟
بحرِ اکوان چیست بحر عالم است
عالمش موجی و موجی آدم است
هوش مصنوعی: بحر اکوان به معنای اقیانوسی از موجودات و عالم وجود است. این عالم مانند دریا پر از موج است و هر موج نشانه‌ای از انسان‌ها و موجودات مختلف است. در واقع، وجود انسان‌ها و سایر موجودات همچون امواجی هستند که در این دریای بزرگ جریان دارند.
دایره وش آمد این بحر بسیط
آدمش چون مرکز و عالم محیط
هوش مصنوعی: این دریا وسیع به شکل دایره است، و آدمی مانند مرکزی در این دنیا و عالم است که همه‌چیز دور او می‌چرخد.
همچنین هر جزو عالم عالمی است
هر نمی زین بحر در معنی یمی است
هوش مصنوعی: هر بخش از جهان، جهانی دیگر است و هر ذره از این دریا، معنای خاصی دارد.
هر حبابی بحر باپهنا بود
هر یکی موجی یکی دریا بود
هوش مصنوعی: هر حبابی که از آب ایجاد می‌شود به وسعت دریا وابسته است و هر موجی که در دریا به وجود می‌آید، نمایانگر عظمت خود دریا خواهد بود.
موج جامع حضرت انسان بود
که گلش قطره دلش عمان بود
هوش مصنوعی: انسان مانند موجی است که با همبستگی و زیبایی، به زندگی و احساسات خود معنا می‌بخشد. گل او، نشانگر عمق و زیبایی دلش است و دلش به وسعت و بهشتی مانند عمان می‌باشد.
هر یک از امواج در معنی یمی است
هر یک از اجزاء عالم عالمی است
هوش مصنوعی: هر کدام از امواج، نماد یک حقیقت عمیق هستند و هر بخش از عالم، دنیای خاص خودش را دارد.
جمع عالم چیست دانی ای امین
جلوهٔ خاص ز رب العالمین
هوش مصنوعی: ای امین، آیا می‌دانی که مجموع همه چیزها چیست؟ این مجموع از جلوه خاص خداوند عالم سرچشمه می‌گیرد.
لاجرم العالمین از بعد رب
بحر اکوان است ایمایی عجب
هوش مصنوعی: بی‌تردید، تمام جهانیان از نزد پروردگار، دریایی از آفرینش‌ها و موجودات را دارند که نشانه‌ای شگفت‌انگیز است.
بحر اکوان را دو بحر است ای جواد
نام بحرالمبدء و بحر المعاد
هوش مصنوعی: دو دریای بزرگ وجود دارد، ای جواد؛ یکی دریای آغاز و دیگری دریای بازگشت.
دایره وش بحر اکوان بالتمام
این دو بحر از قافیه دو قوس نام
هوش مصنوعی: این بیت به بیان وسعت و عمق دو دنیای مختلف اشاره دارد. یکی از آن‌ها به شکل دایره‌ای است که به کل جهان و حقیقت وجود مربوط می‌شود، و دیگری به دو قوس نمادین که نشان‌دهنده دو بعد یا جنبه متفاوت از وجود و واقعیت است. به طور کلی، این بیت نشان‌دهنده‌ی ارتباط و وابستگی عمیق میان این دو مفهوم است.
آن یکی قوس النزول و الدنو
آن دگر قوس العروج و العلو
هوش مصنوعی: یکی از این دو به فرود آمدن و نزدیکی اشاره دارد و دیگری به صعود و علو.
بحر مبدء آمده قوس النزول
پایه پایه نور را در وی افول
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به آن است که دریا به عنوان منبعی از نور، مرحله به مرحله نور را در خود به سمت پایین می‌برد. به عبارت دیگر، مفهوم این است که همانطور که نور از منبع خود پایین می‌آید و به تدریج کمرنگ‌تر می‌شود، دریا نیز به طور مشابه نوری را که از منبع خود دریافت می‌کند، به تدریج نشان می‌دهد.
قوس عارج بحر عود است و رجوع
پایه پایه نور را در وی طلوع
هوش مصنوعی: در این بیت به مفهوم چرخه‌ای یا دایره‌وار وجود اشاره شده است؛ مانند دورانی که در آن نور و زندگی از مبدا به سمت فرود می‌آید و دوباره به مرکز خود برمی‌گردد. این سفر از عروج به سقوط و سپس بازگشت به سرآغاز را توصیف می‌کند.
لیلةُ القدر آمده قوس النزول
زانکه در وی شمس را باشد افول
هوش مصنوعی: شب قدر فرا رسیده است و قوس نزول الهی آغاز شده است، زیرا در این شب، آفتاب علم و نور الهی به غروب می‌نشیند.
نور او پنهان شود در لیل قدر
شمس در وی می‌نماید قدر بدر
هوش مصنوعی: نور او در شب قدر پنهان می‌شود، اما مانند خورشید در روز، زیبایی و نورش در ماه تابان نمایان است.
بدر بر وی جلوهٔ قدر هلال
عقل بر وی جلوه گر قدر خیال
هوش مصنوعی: درخشش نور ماه نماد عقل و تفکر بر او تابیده و به زیبایی خیال او جلوه می‌کند.
چون بسی انوار در وی می‌نهفت
فِیهِ تنزیل مَلَک و الروح گفت
هوش مصنوعی: چون در او نورهای بسیاری مخفی است، فرشته و روح از او سخن می‌گویند.
روح تو شمس است چون نازل شود
بدر گردد یعنی آن جان دل شود
هوش مصنوعی: روح تو مانند خورشید است؛ وقتی ظاهر شود، مانند ماه می‌درخشد و آن روح دل به زندگی می‌آید.
آن ملک بدر است چون آرد نزول
خود هلالی می‌شود عندالافول
هوش مصنوعی: وقتی که آن ملک (فرشته یا موجودی بزرگ) به زمین می‌آید، درخشش و زیبایی خاصی پیدا می‌کند و در زمان افول، به شکل هلالی درمی‌آید.
آن هلالت آمده جسم مثال
نیست و نه هست نه همچون خیال
هوش مصنوعی: این هلالی که در آسمان می‌بینیم، تنها یک تصویر نیست و نه واقعیت دارد و نه مانند یک خیال است.
قوس عارج نام او یوم القیام
کاندر او خورشید بنماید تمام
هوش مصنوعی: در روز قیامت، قوس عارج که نام آن است، تمام نور خورشید را نشان می‌دهد.
تَعْرُجُ الأَمْلاکُ و الأَرْواحُ فِیْه
وصف آن یوم القیام است ای نبیه
هوش مصنوعی: در روز قیامت، فرشتگان و ارواح به سوی خداوند بالا می‌روند. ای پیامبر، این روز به گونه‌ای است که همه موجودات در آن برتری و عظمت را حس می‌کنند.
گل همه دل گردد و دل دلستان
تن همه جان گردد و جان جان جان
هوش مصنوعی: هر کس در عشق و محبت به سوی محبوب خود جذب می‌شود و دلش پر از عشق می‌شود؛ این احساس عمیق، روح او را زنده می‌کند و تمام وجودش را متحول می‌سازد.
عاشقان از غیر حق آزاده‌اند
عاشقان از غیر حق دل ساده‌اند
هوش مصنوعی: عاشقان از دیگران بی‌نیازند و آزاده‌اند و دل‌هایشان خالص و ساده است.
عاشقان اصحاب اخلاص آمدند
مخلصانِ حضرت خاص آمدند
هوش مصنوعی: عاشقانی که با صداقت و خلوص آمده‌اند، مخلصان و وفاداران به مقام ویژه و خاص آمده‌اند.
هر چه غیر حق بود اصنام تست
غیر حق مقصود نفس خام تست
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از حقیقت باشد، بت‌های تو محسوب می‌شوند و آنچه غیر حقیقت است، خواسته‌های نفس ناپخته و خام توست.
هرچه غیر حق بود آن لات تست
گر همه انهار و گر جنات تست
هوش مصنوعی: هر آنچه که خارج از حقیقت و واقعیت باشد، به نوعی ناپسند است، حتی اگر به نظر برسد که بسیار زیبا و دلربا باشد، مانند باغ‌ها و نهرها.
هرچه غیر حق بود عُزای تست
گر همه غلمان وگر حورای تست
هوش مصنوعی: هرچیزی که به جز حق باشد، متعلق به توست، حتی اگر تمام پسران بهشتی و زیبایی‌های آسمانی هم برای تو باشد.
اَعْبُدُ اللّهَ مُخْلِصاً که صادق است
نیست صادق جز از آن کو عاشق است
هوش مصنوعی: من به خداوند عبادت می‌کنم به طور خالصانه، زیرا هیچ کس جز آن کسی که عاشق است، نمی‌تواند صادق باشد.
خواندن ایاک نَعْبُدْبی خلاف
راست ناید جز ز عشق بی گزاف
هوش مصنوعی: تنها عشق پاک و خالص است که می‌تواند قدرت و درستی بندگی را به ما بیاموزد و سایر روش‌ها و نیت‌ها در این عرصه خالی از حقیقت به نظر می‌رسند.
بندگی ما ترا باشد مخسب
بهر جنت بندگی شغل است کسب
هوش مصنوعی: بندگی ما برای توست؛ پس برای بهشت، بندگی ما را به عنوان شغلی برای کسب و کار مد نظر قرار نده.
طامع و خائف که ایاک آورند
وحدتی گویند و اشراک آورند
هوش مصنوعی: شخصی که طمع دارد و در عین حال می‌ترسد، به تو می‌گوید که تنها به خداوند توجه کن و از او یاری بگیر، ولی در واقع او به مسائل و اعتقادات دیگر نیز وابسته است.
عاشق صادق که ایاک آورد
مخلص است و وحدت پاک آورد
هوش مصنوعی: عاشق واقعی که تو را به سوی خود می‌کشاند، کسی است که خالص و یکدل است و به معنای واقعی وحدت و یگانگی را به ارمغان می‌آورد.
مخلص بالکسر دارد صد خطر
کسر ما را فتح کن ای ذوالقدر
هوش مصنوعی: خلاصه‌گرای ما به خاطر شکست‌ها و خطرات زیادی که دارد، به کمک تو نیاز دارد. ای قدرت‌مند، ما را یاری کن و بر این مشکلات فائق بیاور.
حضرت فرد علی ذات احد
در علّو ذات خویش آمد صمد
هوش مصنوعی: حضرت علی، که خود مظهری از ذات بی‌نظیر و یکتای خداوند است، در مقام والای خود به کمال و بی‌همتایی رسید.
چیست معنی صمد ای ذو وله
اَلذّی فِی ذَاتِهِ لاَ جَوْفَ لَه
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که صمد، یعنی کسی که هیچ نیازی به دیگران ندارد و خودکفاست، چه معنایی دارد؟ او دارای وجودی است که در ذات خودش هیچگونه خلایی ندارد و تمام کمالات در او جمع است.
چونکه ذات حق صمد شد غیر ذات
جمله را جوفی بود از ممکنات
هوش مصنوعی: زمانی که ذات خداوند به کمال خود می‌رسد، آن وقت وجود دیگر چیزها را که ممکن است، در خود جای می‌دهد.
اجوف آن باشد که در باطن خلاست
باطن او خالی و معدوم و لاست
هوش مصنوعی: اجوف به معنای توخالی و بی‌محتوا است. این البته به حالتی اشاره دارد که درونی خالی و بی‌فایده باشد. در واقع، اگر کسی ظاهرش زیبا و جذاب باشد اما در درون چیزی برای ارائه نداشته باشد، در حقیقت همان اجوف است. به این ترتیب، ارزش واقعی هر چیز به محتوا و عمق آن برمی‌گردد نه فقط به ظاهرش.
همچو نی او را سرودی بیش نیست
نسبتش کردن نمودی بیش نیست
هوش مصنوعی: او همچون نی، تنها سرودی است که به او نسبت داده می‌شود و در واقع چیزی بیشتر از این نیست.
گرچه معدوم و هلاک است و فنا
قابل فیض وجود است از خدا
هوش مصنوعی: هرچند که موجودات در نهایت نابود شدند و به فنا می‌روند، اما همچنان برکت و فیض وجود از سوی خداوند به آن‌ها می‌رسد.
گرچه نی خالی است لیکن ای فرید
چونکه خالی شد توان در وی دمید
هوش مصنوعی: هرچند نی به ظاهر خالی است، اما ای فرید، وقتی که خالی می‌شود، می‌توان در آن نفس دمید و صدایی خلق کرد.
مرحبا زین نیستی و زین عدم
که بود جذاب هستی دمبدم
هوش مصنوعی: خوش آمدی به این دنیای ناپایدار و بی‌ثبات، چرا که زیبایی تو همیشه و به‌طور مداوم جذاب است.
حبّذا از این نی خالی درون
که از او صد ناله می‌آید برون
هوش مصنوعی: چه خوب است این نی که درونش خالی است و صدای ناله‌هایی از آن بیرون می‌آید.
جمله اعیان نایهای با نوا
حق تعالی نایی شیرین ادا
هوش مصنوعی: این بیت به شکل زیر معنی می‌شود: تمامی موجودات به مانند نواهایی هستند که از جانب حق تعالی جاری می‌شود و هر یک از آنها صدای شیرینی دارند.
آن دمیدن چیست ارسال وجود
لحظه لحظه دمبدم از فیض جود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر لحظه و در هر دم، وجود انسان و جهان به وسیله نعمت و بخشش الهی به تازگی و زندگی دوباره دمیدنی دارد. این تبدیل و نواندیشی هر لحظه، ناشی از فیض و احسانی است که در زندگی جاریست.
نایی او جلوت اول بود
عقل کلی احمد مرسل بود
هوش مصنوعی: نای تو، جلوه‌ای از عقل کل است که از جانب احمد، پیامبر فرستاده شده است.
گر نبودی نای وش ای محترم
نام می‌کردی چرا او را قلم
هوش مصنوعی: اگر نایی از یک نوازنده‌ی خوش‌صدا نبود، تو چرا او را با قلم نام می‌بردی؟
این قلم گرچه ز خود خالی بود
لیک پر از نفخ اجلالی بود
هوش مصنوعی: این قلم با اینکه به خودی خود هیچ ندارد، اما به واسطه‌ی عظمت و شخصیتش سرشار از قدرت و اعتبار است.
حضرت خلاق وهاب مجید
آدمی بر صورت خود آفرید
هوش مصنوعی: خداوند خلاق و بخشنده، انسان را به صورت خود خلق کرد.
آدمی بر صورت رحمان بود
یا که حق بر صورت انسان بود
هوش مصنوعی: آیا انسان به شکل خداوند آفریده شده است، یا اینکه خداوند به صورت انسان تجلی کرده است؟
نای یکی نای است و طبقاتش چهار
نغمه یک نغمه مقاماتش هزار
هوش مصنوعی: صدای نی یکی است، اما دارای چهار نوع نغمه متفاوت است و مقامات آن به هزار می‌رسد.
حضرت فرد صمد را ای همام
وصفی از اوصاف می‌باشد کلام
هوش مصنوعی: حضرت فرد صمد، ای همام، یکی از ویژگی‌های اوست که به وسیله کلام توصیف می‌شود.
چون کلامی هست حق را لامحال
پس دمی باشد ورا جل و جلال
هوش مصنوعی: چون سخنی وجود دارد که حقیقت را نمی‌توان انکار کرد، پس لحظه‌ای از نور و عظمت او دور نیست.
دم به معنی رِقِّ منشور آورد
حرف بر وی خط مسطور آورد
هوش مصنوعی: طی لحظاتی، روح و روان او به کلام و اندیشه‌های نوینی دست یافت که بر تمامی جوانب زندگی‌اش تأثیر گذاشت.
چون تکلم نعت ذات مطلق است
پس تنفس نیز ز اوصاف حق است
هوش مصنوعی: چون سخن گفتن توصیف کنندهٔ حقیقت بی‌نهایت است، پس نفس کشیدن نیز از ویژگی‌های اوست.
احمد مرسل امین ذوالجلال
آن نشان صدق وحی حق تعال
هوش مصنوعی: احمد پیامبری است که از جانب خداوند فرستاده شده و از ویژگی‌های بارز او صداقت در دریافت وحی الهی است.
گفت اندر وصف آن پیر قرن
من ذم رحمن شنیدم از یمن
هوش مصنوعی: در مورد آن پیر که نماد زمانه است، از یک شخص در یمن شنیدم که به رحمت خداوند انتقاد می‌کرد.
مرحبا زان ذات بی عیب صمد
که ز باطن دمبدم دم می‌دهد
هوش مصنوعی: خوش آمد به آن وجود بی‌نقص و بی‌عیب که از درون به طور مداوم جان می‌دهد.
نیستش تجویف و آن باطن مدام
می‌دهد بیرون دم نطق کلام
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده که درون انسان هیچ کمبودی وجود ندارد و به طور مداوم از عمق وجودش روند سخن و گفتار بیرون می‌آید.
لاَ تُشَبِّهْهُ تَعالَی شَأنُهُ
لاَ تُعطله عَلَا بُرْهاَنُه
هوش مصنوعی: خداوند را نمی‌توان به هیچ چیزی شبیه دانست و نباید او را از دلیل و برهان تهی کرد.
باش در نعتش صراط المستقیم
دور از تشبیه و تعطیل ای حکیم
هوش مصنوعی: در توصیف او بر راه راست قرار داشته باش و از تشبیه و انکار دوری کن، ای حکیم.
نزد آنان کاهل کشف صادقند
جملهٔ ذرات حی ناطقند
هوش مصنوعی: در میان افرادی که تنبلی را تحمل نمی‌کنند، همهٔ اجزای موجودات زنده به خوبی و وضوح بیانگر حقیقت هستند.
جمله در تسبیح و در تحمید حق
رب اعلی را عبید مسترق
هوش مصنوعی: تمامی مخلوقات در ستایش و ذکر خداوند متعال، که پروردگار بلندمرتبه‌ای است، مشغول هستند. عبید، به نوعی همراه و پیرو این ستایش‌ها قرار دارد.
گر ترا شکی است در این مسئله
روو إن من شیء خوان ای ده دله
هوش مصنوعی: اگر درباره این موضوع تردید و شکی داری، خوب است که بخوانی و مطالعه کنی.
لیک آن تسبیح را اندر بطون
این گروه در بی خبر لا تَفْقَهُونَ
هوش مصنوعی: اما آن تسبیح (ذکر و یاد خدا) در دل‌های این گروه نهفته است و شما از آن غافل و ناآگاه هستید.
قصه کوته هست حق را ای کرام
هم دم و هم صوت و هم حرف و کلام
هوش مصنوعی: داستان بسیار کوتاه است، ای بزرگواران! در اینجا همه چیز به حقایق، صدا، و کلمات مرتبط است.
آن وجود منبسط همچون دم است
جوهر مطلق چو صورت اعظم است
هوش مصنوعی: وجودی که در حال گسترش است، مانند نفس کشیدن است و جوهر مطلق به مثابه شکل برتر و کامل‌تر به حساب می‌آید.
جوهریّات بسیطه چون حروف
در عروج و در نزول او را صفوف
هوش مصنوعی: جواهرات ساده مانند حروفی هستند که در بالا و پایین رفتن خود صف‌هایی را تشکیل می‌دهند.
آن تراکیب اوایل چون کلم
از حروف آن بسایط منتظم
هوش مصنوعی: ترکیب اولیه این کلمات مانند کلم از حروف ساده و منظم تشکیل شده است.
وان تراکیب اوایل چون کلام
شد ز ترکیب کلم با انتظام
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که ترکیب‌های ابتدایی مانند یک گفتار به وجود می‌آیند، وقتی که کلمات با نظم و ترتیب خاصی کنار هم قرار می‌گیرند.
جمله عالم یک کلام حق بود
کاندرو هم مصدر و مشتق بود
هوش مصنوعی: تمامی حقایق عالم، حقیقتی واحد و راستین دارد و تمام این حقایق در حقیقت از یک منبع سرچشمه می‌گیرند.
همچنین او هم کلام دیگر است
جامع اجزای عالم یک سر است
هوش مصنوعی: او نیز سخن متفاوتی دارد که تمام اجزای جهان را در بر می‌گیرد و همه را در یک مجموعه واحد جمع کرده است.
جوهر آدم که اصل دل بود
خوش کلام صادق عادل بود
هوش مصنوعی: ذات و ماهیت انسان در حقیقت از دل او نشأت می‌گیرد و فردی که با صداقت و انصاف سخن می‌گوید، نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های واقعی آن انسان است.
می‌نویسد حق به بازوی امام
آیت صدقاً و عدلاً را تمام
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان می‌شود که حق و واقعیت به طور کامل در زندگی و عملکرد امام تجلی می‌یابد و او با صداقت و عدل، این حقیقت را به نمایش می‌گذارد.
ذات سبحان را تعالی عن سبب
رحمت ذاتی است سابق بر غضب
هوش مصنوعی: خداوند به دلیل رحمتش که همواره و از پیش وجود دارد، از خشم و غضب برتر است.
رحمت سابق چه باشد زان درود
بر عدم همواره ارسال وجود
هوش مصنوعی: رحمت اولیه چه تاثیری دارد وقتی که وجود همواره از عدم فرستاده می‌شود.
رحمت ذاتی می مبنای ذات
جرعه نوش از وی تمام کاینات
هوش مصنوعی: رحمت اصلی و همیشگی، اساس وجود است و تمام موجودات از این رحمت نوشیده‌اند.
رحمت سبحان دم پاک خداست
که ازو نی‌های اعیان با صداست
هوش مصنوعی: رحمت الهی همانند نفخه‌ای است که از جانب خداوند نازل می‌شود و موجب آواز و زیبایی در خلقت و وب وجود موجودات می‌گردد.
حق چو دم ساز است و ما مانند نی
دمبدم جاری است بر ما نفخ وی
هوش مصنوعی: حقیقت مانند یک دم در حال جریان است و ما مانند نی، به طور مداوم تحت تأثیر این دم قرار داریم.
نفخ یک نفخ است و نی‌ها بیشمار
دم یکی دم دان نواها صد هزار
هوش مصنوعی: یک نفس، همانند یک دم است و نی‌ها، مانند دَم‌های بسیار، به شمارش نمی‌آیند؛ هر دَم زنی، صدها نوا و آهنگ را به همراه دارد.
آن دم رحمان وجود عالم است
عالمی که جزوی از وی آدم است
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که خداوند وجود دارد، تمام عالم وجود نیز با او همراه است؛ جهانی که انسان جزئی از آن به شمار می‌رود.
وان رحیمی دم وجود آدمی
یافته نور کمال محرمی
هوش مصنوعی: رحمت و بخشش خداوند در وجود انسان نور کمال و ویژگی‌های برجسته‌ای را به وجود می‌آورد.
زان دم رحمن شده قوس نزول
کاندرو انوار را باشد افول
هوش مصنوعی: از آن لحظه که رحمان قوس نزول دارد، انوار و روشنایی‌ها از آنجا کم‌کم افول می‌کند.
وان رحیمی دم شده قوس رجوع
کاندرو اضواء را باشد طلوع
هوش مصنوعی: رحمت الهی به طور ناگهانی ظهور کرده و نورها و روشنایی‌ها به سوی آن بازگشته‌اند.
آن دم رحمن دم فیض وجود
وان رحیمی دم دم نور شهود
هوش مصنوعی: در آن لحظه، رحمت الهی که باعث وجود و زندگی است، به مانند نوری در می‌تابد، و رحمت و شفقت خداوند مانند نوری است که حقیقت را آشکار می‌سازد.
عرش رحمانی دل عالم بود
دل چو عرش عالم آدم بود
هوش مصنوعی: دل انسان به مانند عرش الهی است و در حقیقت، دل آدمی به عرش عالم متصل است.
دل به عرش و عرش با دل متصل
خود دل آمد عرش یا عرش است دل
هوش مصنوعی: دل انسان به آسمان‌ها و عرش الهی متصل است و به همین دلیل تفاوتی بین دل و عرش وجود ندارد؛ شاید دل همان عرش باشد یا بالعکس.
دل بود چون گوهر و عرشش صدف
عرش مادر دل چو فرزند خلف
هوش مصنوعی: دل مانند یک گوهر باارزش است و عرش، که نماد بلندی و عظمت است، مثل صدفی است که این گوهر را در خود جای داده است. دل، همانند فرزندی است که از این عرش برآمده و نشان‌دهنده ارتباط عمیق و ارزشمند بین احساسات و عالم بالا می‌باشد.
عرش همچون فاطمه دان روح دل
سمط‌وش دوگوشوار معتدل
هوش مصنوعی: عرش به معنای علو و مقام بلند است و در اینجا به فاطمه اشاره دارد. روح دل سمط‌وش به زیبایی و لطافت اشاره می‌کند، و دوگوشواره اعتدال و زیبایی را به تصویر می‌کشد. در کل، این عبارت نمادی از نجابت، زیبایی و مقام بلند است.
فاطمه عرش علی ذوالمنن
گوشوارش آن حسین و آن حسن
هوش مصنوعی: فاطمه بر بلندای مقام و کرامت قرار دارد و سیمای زیبای او چون گوشواره‌ای برای حسین و حسن است.
پیش از آن که شاه زو لطف خفی
آفریند آدم پاک صفی
هوش مصنوعی: قبل از این که پادشاه زو، لطفی پنهان و نیکی غیرقابل مشاهده به کسی اهدا کند، آدم پاک و بی‌آلایش باید وجود داشته باشد.
اسم القدّوس و السبوح را
آینه کرده ملک را روح را
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به اینکه نام‌های مقدس و با عظمت خداوند مانند "قدوس" و "سبوح" در دل و جان مخلوقاتی همچون فرشتگان و روح‌ها جلوه‌گری می‌کنند. به عبارتی، این نام‌ها همچون آینه‌ای هستند که صفات و ویژگی‌های الهی را به نمایش می‌گذارند و در این فرآیند، ملک (فرشتگان) و روح (جوهر معنوی) به طَرَفِ خدا نزدیک‌تر می‌شوند.
جملگی صافی ز شهوات آمده
پاک از نقص کدورات آمده
هوش مصنوعی: همه افراد از خواسته‌های نفسانی خود تهی شده و خالص شده‌اند و از نقص‌های دنیایی پاک و دور هستند.
اِنْبَعْضَا مِنْهُمُ قَومٌ سُجُود
لاَ قِیامَ لاَ رُکُوعَ لاَ قُعُود
هوش مصنوعی: گروهی از آن‌ها هستند که فقط به سجده افتاده‌اند و دیگر نه ایستاده‌اند، نه در حال رکوع و نه نشسته‌اند.
اِنَّ بَعْضاً مِنْهُمْقَومٌ رُکُوع
رَاکِعُونَ دَائِماً فَرْطَ الخُشُوع
هوش مصنوعی: بعضی از آن‌ها همیشه در حال عبادت و خضوع هستند و در برابر معبود خود با تواضع و خشوع فراوان به رکوع می‌روند.
لاَ یُغَشِّیْهمْمَنَامَاتُ الْعُیُون
لاَ یُغَطِّیْهِم کَسَالاتُ الجُفُون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خواب آلودگی و خستگی نمی‌تواند مانع از درک حقیقت و واقعیت‌های زندگی شود. افراد در برابر خواب و کسالت آسیب‌پذیر نیستند و همچنان می‌توانند بر آگاهی و هوشیاری خود پایبند بمانند.
لاَ یُکَسِّلُهُمْبِقُواتِ الْبَدَن
لاَ یُرَجِّوهُم بِسَامَاتِ الحَزَن
هوش مصنوعی: آن‌ها را قدرت بدنی خسته نمی‌کند و غم و اندوه هم امیدشان را کاهش نمی‌دهد.
لاَ یُغَفِّلُهُمْبِسَهْواتِ العُقُول
لاَ یُعَطُلُهُمْبِلهْواتِ الفُضُول
هوش مصنوعی: آن‌ها به خاطر هوس‌های فکری غافل نمی‌شوند و به سبب چیزهای زاید و بی‌فایده متوقف نمی‌گردند.
لاَ یُحَجِّبُهُمْبِنسیانٍ وَسَهْو
لاَ یُدَی جُهُمْبِبُطْلان وَ لَهْو
هوش مصنوعی: آنها به خاطر فراموشی و اشتباه از واقعیت پنهان نمی‌مانند و در اثر بی‌توجهی و سرگرمی، به زندگی بی‌معنا دچار نمی‌شوند.
دو صفت را هیچ یک مظهر نشد
هیچ یک دو فعل را مصدر نشد
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از آن دو صفت در واقعیت به نمایش درنیامد و هیچ‌کدام از آن دو فعل هم به شکل مصدر تجلی پیدا نکرد.
هر یکیشان مظهر یک اسم خاص
با یکی فعلش همیشه اختصاص
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها نماد و نمایانگر یک نام خاص هستند و همیشه با یک عمل مشخص مرتبط‌اند.
چشم دل بگشا به قرآن مبین
آیت عظمای ما منا ببین
هوش مصنوعی: چشم دلت را به روی قرآن بزرگ باز کن و آیت بزرگ ما را مشاهده کن.
پس ملایک هر یکی را حضرتی است
اندران حضرت وزو بس خلوتی است
هوش مصنوعی: فرشتگان هر کدام دارای مقام و جایی ویژه هستند و در آن مکان، حالت‌هایی از تنهایی و آرامش را تجربه می‌کنند.
این همه جلوات که ربانی است
گشته ظاهر از دم رحمانی است
هوش مصنوعی: همه زیبایی‌ها و جلوه‌های آسمانی که می‌بینیم، به لطف رحمت و حضور خداوند نمایان شده‌اند.
مظهر و آیینهٔ وجه رحیم
نیست جز انسان عدل مستقیم
هوش مصنوعی: تنها موجودی که می‌تواند تجلی و نمایان‌گر رحمت خداوند باشد، انسان عادل و راست‌گو است.
جلوهٔ هر اسم از اسمایِ رب
در سعید و در شقی و روز و شب
هوش مصنوعی: هر نام از نام‌های خدا در زندگی انسان‌ها، چه در خوشبختی و چه در بدبختی، و در روز و شب، خود را نشان می‌دهد.
جلوهٔ رحمانی آمد ای حبیب
خاص باشد عام باشد این عجیب
هوش مصنوعی: جلوه‌ای از رحمت و زیبایی الهی ظاهر شده است، ای دوست. این جلوه خاص است، اما همچنین برای همگان قابل دسترسی است که این خود شگفت‌انگیز است.
خاص باشد زانکه از یک نعت اسم
مظهرش گه روح باشد گه جسم
هوش مصنوعی: این جمله نشان می‌دهد که یک موجود ویژه و منحصر به فرد است، چرا که ویژگی‌هایش ممکن است گاهی ظاهری مادی و گاهی روحانی باشد. به عبارت دیگر، او می‌تواند هم در قالب جسم ظاهر شود و هم در قالب روح.
عام باشد زانکه وصفی شامل است
شامل هر عالی و هر سافل است
هوش مصنوعی: عمومیت این حالت به این دلیل است که توصیف آن شامل همه چیز می‌شود؛ هم چیزهای بزرگ و عالی و هم چیزهای کوچک و پست.
جلوهٔ اوصاف لطف حق تعال
در دل انسان کل مرد کمال
هوش مصنوعی: جلوه‌های صفات و مهربانی خداوند در دل انسان، باعث رشد و کمال او می‌شود.
جلوهٔ وجه رحیم است ای حبیب
عام باشد خاص باشد این غریب
هوش مصنوعی: جلوه‌ای از روی رحمت و مهربانی است، ای دوست. این نظر می‌تواند به همه افراد برسد، چه عام و چه خاص، حتی به کسانی که دور از ما هستند.
عام زان کاوصاف حی را شامل است
خاص زانکه خاص مرد کامل است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ویژگی‌های خاصی که برای یک فرد کامل وجود دارد، به طور کلی به همه قابل دسترسی است. در واقع، هر کس می‌تواند از صفات نیکو بهره‌مند شود، ولی دست‌یابی به کمال نیازمند تلاش و ویژگی‌های خاصی است که مختص افراد کامل است.
سیمین فرزند شاه کربلان
جعفر صادق امام ذوالعلا
هوش مصنوعی: سیمین، دختر شاه کربلا، جعفر صادق، امام بزرگوار و برجسته است.
آن لسانُ الصّدقِ علمِ مِنْلَدُن
گفت الرحمن اسم خاص کن
هوش مصنوعی: این مفهوم به این معناست که علم و دانش خاصی از جانب خداوند به فردی عطا شده است، و این فرد به عنوان نماینده‌ای از حقیقت و صداقت شناخته می‌شود. خداوند به او اجازه داده تا نام‌های ویژه‌ای را در ارتباط با علم و حکمت بیان کند.
گرچه اسم خاص آن علام گفت
لیک موضوع به وصف عام گفت
هوش مصنوعی: هرچند که نام ویژه‌اش را علامت گذاشته‌اند، ولی موضوع را به شیوه‌ای عمومی بیان کرده است.
الرحیم ما هُوَ، ای کامل امام
او ز اسماء خدا اسمی است عام
هوش مصنوعی: خداوند رحیم، که نامش به معنای رحمت است، همانند امامی کامل، از نام‌های عمومی خداوند به شمار می‌آید.
بهر حدش دُرّ اسم عام سفت
لیک موضوع به وصف خاص گفت
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که نام عمومی‌اش درخشان و ارزشمند است، اما موضوع آن به شیوۀ خاصی بیان شده است.
هر یکی جلوه گه ربانی است
در حقیقت آن دم رحمانی است
هوش مصنوعی: هر فردی نماد الهی است و در واقع آن لحظه، لحظه‌ای سرشار از رحمت و محبت خداوند است.
دم یکی دم بیش نبود لیک نای
بی حد است و بی عدد بی انتهای
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که به شمارش نمی‌آید، اما صدای نای بی‌پایان و بی‌نهایت است.
جلوه‌ای کو حضرت جامع بود
بر رحیمی دم یقین واقع بود
هوش مصنوعی: وجود مقدس حضرت جامع، نمایشی از رحمتی است که بر یقین و واقعیت استوار است.
جامع اقسام جلوات آمده
لیک نایش مظهر ذات آمده
هوش مصنوعی: همه‌ی جلوه‌ها و نشانه‌های زیبایی به وجود آمده‌اند، اما اصل و ذات مظهر اصلی آن‌ها دیده می‌شود.
مظهر ذاتست آن انسان کل
جامع جلوات و هادی سبل
هوش مصنوعی: انسان کامل، نمایانگر ذات الهی است و مجموعه‌ای از زیبایی‌ها و نورهاست، همچنین راهنمای مسیرها و راه‌های حق در زندگی می‌باشد.
هان که جذب آلوده می‌آید سخن
منکشف می‌گردد آن علم لدن
هوش مصنوعی: به زودی متوجه می‌شوید که کسانی که تحت تأثیر ناپاکی‌ها هستند، به سخن من گوش می‌دهند و در نتیجه، آن دانش باطنی و عمیق آشکار می‌شود.
ساقی فیّاض از خم جلال
باده می‌بخشد به اصحاب کمال
هوش مصنوعی: ساقی بخشنده از کاسه زیبای خود شراب می‌ریزد و به اهل کمال و برتری عطا می‌کند.
ساقی رند قوی دل می‌رسد
یعنی آن مشتاق عادل می‌رسد
هوش مصنوعی: ساقی با قلبی محکم و پرانرژی می‌آید، یعنی فردی که عاشق و عادل است، به ما می‌رسد.
می‌کند ثابت دل عشاق ما
ذوالفقارآسا دم مشتاق ما
هوش مصنوعی: دل عاشقان ما مانند شمشیر زولفقار است و ما نیز به شدت منتظر محبوب خود هستیم.
لا و اِلّا نی موجّه می‌کند
نفی غیر اثبات اللّه می‌کند
هوش مصنوعی: چیزی جز خدا وجود ندارد و هیچ چیز دیگری را نمی‌توان ثابت کرد.
کور می‌سازد دو چشم احولی
از ظهور سطوت نور علی
هوش مصنوعی: دو چشم بیمار و نابینا به خاطر درخشش و قدرت نور علی، ناتوان و کور شده‌اند.
مظهر سر عجایب می‌رسد
عون مجموع نوائب می‌رسد
هوش مصنوعی: مظهر خاصی از شگفتی‌ها به وجود می‌آید و تجمعی از مشکلات و سختی‌ها نیز به ما می‌رسد.
ها دگر وقت نماز است ای امین
ورد کن ایَّاکَ نَعْبُدْنَسْتَعین
هوش مصنوعی: ای امین، وقت نماز فرا رسیده است. برای ما دعا کن و یاری ما را بخواه.
استعانت چیست استدعای عون
مستعین کبود طلب فرمای عون
هوش مصنوعی: استعانت یعنی درخواست کمک از کسی که می‌توان به او اتکا کرد. در اینجا به فردی که در موقعیت دشواری قرار دارد، توصیه می‌شود که از شخصی که می‌تواند یاریش کند، یاری بخواهد.
ظاهر احمد ز باطن مستعین
معنی احمد ز صورت مستبین
هوش مصنوعی: ظاهر احمد از باطن او حمایت می‌گیرد و معنای احمد از صورت روشن او به ما فهمانده می‌شود.
صورت احمد نبی ذوالجمال
معنی احمد ولی ذوالجلال
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت پیامبر احمد اشاره دارد و او را با جلال و مقام والای الهی مرتبط می‌کند. در اینجا، زیبایی ظاهری و معنوی پیامبر کنار هم آمده‌اند و نشان‌دهنده شکوه و عظمت شخصیت اوست.
نیست در صدر نبی مقبلی
مستقرالا دل پاک علی
هوش مصنوعی: در صدر نبی، مقام و جایگاهی نیست که در آن، دل پاک علی قرار نگیرد.
نیست در قلب علی مرتضی
جلوه گر الا تجلی خدا
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در قلب علی مرتضی نمایان نیست مگر اینکه جلوه‌ای از خدا باشد.
آن تجلی چیست مصباح ظهور
اِسْتَمِعْمِنْرَبِنّا اللّهُ نُوْر
هوش مصنوعی: این تجلی که به آن اشاره شده، نوری است که از خداوند سرچشمه می‌گیرد و همچون چراغی روشنایی می‌بخشد.
فهم کن مصباح را، مشکوة را
وان زجاج صاف چون مرآت را
هوش مصنوعی: این عبارت به تو می‌گوید که درک و فهم درست چیزی به معنای دیدن و شناختن آن در حالتی شفاف و روشن است. مصباح به معنای چراغ و نور است و مشکوة به معنی محفظه‌ای است که نور را درون خود نگه می‌دارد. همچنین زجاج صاف به مانند آینه‌ای است که حقیقت را بدون هیچ‌گونه کدری نمایش می‌دهد. در واقع، این متن تأکید دارد بر اهمیت درک عمیق و دقیق از چیزها، به گونه‌ای که حقیقت آن‌ها به وضوح قابل مشاهده باشد.
آن الوهیت چو مصباح لطیف
وان ولایت چون زجاجی وان شفیف
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن دو مفهوم مهم اشاره دارد. اول، الوهیت (خداوند) را به چراغی نرم و لطیف تشبیه می‌کند که نورانی و روشنگر است. دوم، ولایت (هدایت الهی یا مقام پیشوایی) را به شیشه‌ای شفاف و نازک تشبیه می‌کند که بدون مانع، نور را منتقل می‌کند. در واقع، این دو مفهوم نشان‌دهنده‌ی روشنی و شفافیتی هستند که در ارتباط با خداوند و راهنمایی‌هایی که او ارائه می‌دهد وجود دارد.
آن نبوت آمده مشکوة نور
از زجاجه جلوه گر در وی حضور
هوش مصنوعی: پیامبری به میان آمده که نورش همچون نوری است که از شیشه‌ای روشن به بیرون می‌تابد و در او جلوه‌گری می‌کند.
لاجرم باب اللّهِ اعظم علی است
و ان نبی و مصطفی باب العلی است
هوش مصنوعی: بنابراین، در واقع بزرگ‌ترین دروازه به سوی خداوند، علی است و پیامبر و منتخب خدا هم دروازه‌ای به سوی علی محسوب می‌شود.
تا که احمد شهر علم اقدم است
مرتضی او را چو باب اعظم است
هوش مصنوعی: احمد به عنوان پیشوای دانش شناخته می‌شود و مرتضی به مثابه دروازه‌ای به آن علم و دانش عمل می‌کند.
شهر علم مصطفی دارد دو در
آن یکی مخفی و دیگر جلوه گر
هوش مصنوعی: شهر علم پیامبر (مصطفی) دو در دارد: یکی از آن‌ها پنهان و دیگری نمایان است.
از در باطن فیوض لایزال
ریخته بر احمدِ صاحب کمال
هوش مصنوعی: از عمق وجود، نعمت‌های بی‌پایان بر احمد، کسی که به کمال رسیده، نازل شده است.
ورنه در ظاهر کمال مستمر
گشته بر کلّ خلایق منتشر
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر نگاه کنیم، کمال و زیبایی در همه موجودات گسترش یافته و در بین همه مردم دیده می‌شود.
باب باطن چیست سر حیدری
معنی آن صورت پیغمبری
هوش مصنوعی: در این بیت به ارتباط عمیق و معنای باطل و درون‌مایه اعتقادات اشاره شده است. باطن و حقیقت وجودی انسان، به ویژه در زمینه‌های دینی و معنوی، به درک و شناخت عمیق‌تری از اصول و مفاهیم حکومت حیدری و پیغمبری مرتبط است. به عبارت دیگر، باطن و صفات واقعی در زندگی و هدایت انسان‌ها به سوی حقیقت و رستگاری تقدیم می‌شود.
باب ظاهر صورت حیدر بود
که وصی نفس پیغمبر بود
هوش مصنوعی: ظاهر حیدر (علی) به عنوان نماد و نماینده است، چرا که او جانشین پیامبر (ص) است.
دُرّ این معنی پیمبر خوش بسفت
با علی خوش شرح این معنی بگفت
هوش مصنوعی: پیامبر بزرگوار این حقیقت را به خوبی دریافت و با علی در مورد این مفهوم زیبا به‌طور شفاف صحبت کرد.
جِئْتَ سِرَاً اَنْتَ مَعْکُلِّ نَبِی
جِئْتَ جَهْراً یا علیّ اَنتَ مَعِی
هوش مصنوعی: ای علی، تو به آرامی به من نزدیک شدی، در حالی که همراه هر پیامبری هستی. تو با صدای بلند آمده‌ای و من احساس می‌کنم که تو در کنار منی.
حسن در ظاهر شه فرخنده‌ای
عشق اندر خدمتش چون بنده‌ای
هوش مصنوعی: زیبایی او در ظاهر مانند یک شاه خوشبخت است و عشق نسبت به او همچون خدمتی از طرف بنده‌ای است.
چون به باطن بنگری عشق است شاه
کرده در بر کسوت خاص سپاه
هوش مصنوعی: وقتی به عمق وجود نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که عشق در درون فردی بلندمرتبه و با ارزش قرار گرفته است، مانند یک سپاه که در لباس خاص خود گرد هم آمده‌اند.
گر طلبکاری نکردی بلبلی
از کجا مطلوب می‌گشتی گلی
هوش مصنوعی: اگر از بلبل خواسته‌ای نداشتی، پس چطور می‌توانستی گل را بیابی؟
این همه بازارها کاراستند
از برای مشتری پیراستند
هوش مصنوعی: این همه بازارها آماده و مرتب شده‌اند تا مشتریان به راحتی خرید کنند.
گرچه حسن از رحمت حق آیتی است
آن شناسایی عشقش غایتی است
هوش مصنوعی: هرچند زیبایی نشانه‌ای از رحمت خداوند است، ولی شناخت و درک عشق به او هدف نهایی است.
غایت اسرار وحی آسمان
نیست الا عترت اسرار دان
هوش مصنوعی: هدف اصلی و بزرگترین رازهای وحی آسمانی فقط در دانش و آگاهی خاندان پیامبر نهفته است.
غایت نظم کلام مثنوی
نیست الا آن حسام معنوی
هوش مصنوعی: هدف اصلی نظم و ترتیب در کلام مثنوی، چیزی جز دستیابی به یک احساس عمیق و معنوی نیست.
مثنوی اِلّا کلام اللّه نیست
جز حسام الدین کسی آگاه نیست
هوش مصنوعی: غیر از کلام خدا، هیچ چیز دیگری شایسته‌ی توجه نیست و تنها حسام‌الدین می‌داند که این مثنوی در چه عمق و معناست.
همچنین هر دُرّ که مشتاقش بسفت
جز مظفر کس نداند گرچه گفت
هوش مصنوعی: هر گوهری که کسی بخواهد و به دست آورد، فقط فردی کامیاب و موفق می‌داند که آن را به دست آورده است، هرچند دیگران درباره آن حرف بزنند.
تافت بر ما پرتو خلاق ما
ما به او محتاج و او مشتاق ما
هوش مصنوعی: پر تو نوری که از خلاقیت ما ناشی می‌شود، بر ما می‌تابد و ما به آن نیاز داریم، در حالی که آن نور خود به ما تمایل دارد.
خود به خود محتاج خود مشتاق خود
جلوه گر از کسوت عشاق خود
هوش مصنوعی: او به خودی خود به خود نیازمند و مشتاق است و در حالتی از زیبایی، خود را نشان می‌دهد که گویی از قماش عاشقانی دیگر است.
نیست جز مشتاق کس اندر میان
قصه کوته مَنْعَرَف کَلِّ اللّسان
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ‌کس جز آن‌که عاشق و مشتاق است، در این داستان کوتاه وجود ندارد.
مرتضی آن پادشاه پاک ذیل
ریخته فیض حقیقت بر کمیل
هوش مصنوعی: مرتضی، آن پادشاه نیکوکار، بر کمیل بخشش‌های حقیقت را فرو ریخت.
گفت با او آن کمیل پاک دین
مَا الْحَقیقه یا امیرالمؤمنین
هوش مصنوعی: کمیل، که انسان پاک و باایمانی است، به امیرالمؤمنین گفت: حقیقت چیست؟
مرتضی گفتا به آن کامل عیار
با حقیقت مرترا باشد چه کار
هوش مصنوعی: مرتضی می‌گوید که آن شخص کامل و بافضیلت که حقیقت را درک کرده، باید چه کار کند یا چه چیزی را انجام دهد.
گفت شاها گرچه من فانیستم
صاحب سرّ تو آیا نیستم
هوش مصنوعی: شاها، اگرچه من زوال‌پذیرم و وجودم نیستی است، آیا من هم راز تو را نمی‌دانم؟
نه تویی گنجور و من گنجینه‌ات
نه تویی منظور و من آیینه‌ات
هوش مصنوعی: تو گنجینه من نیستی و من هم گنج تو نیستم، تو مقصود من نیستی و من هم آیینه تو نیستم.
شاه فرمودش بلی ای محترم
صاحب سرّ منی بی بیش و کم
هوش مصنوعی: شاه به او فرمود: بله، ای محترم، تو از اسرار من هستی، بدون هیچ شک و تردیدی.
مَحرمی لیکن عَلَیْکَ یَرْشَحُ
کُلُّ فَیْضٍ مِنْجَنَابِی یَطْفَح
هوش مصنوعی: در میان دوستان، فقط تویی که از وجودم الهام می‌گیری و هرگونه احساس و شور و شوقی از وجود من به تو سرازیر می‌شود.
چون شوم لبریز از فیض درود
بر تو ریزد رشحه‌ای زان فیض جود
هوش مصنوعی: زمانی که من از نعمت‌ها و برکات پر می‌شوم، یک قطره از آن رحمت و بخشش بر تو نازل می‌شود.
قَالَ مَا مِنْحَرثٍ مِنْکَ کامِلا
مِثْلُکَ رَبُّکَ یُجِیْبُ سَائِلا
هوش مصنوعی: می‌گوید که هیچ چیز در دنیا به‌طور کامل مانند تو نیست و پروردگارت به درخواست‌ها پاسخ می‌دهد.
رَبِّ لاَ تَقْهَرْیَتِیْماً عَائِلا
رَبِّ لاتَنْهَرْفَقیْراً سَائِلا
هوش مصنوعی: پروردگارا، یتیمی را در مضیقه قرار نده و از نیکی به نیازمندی روگردان نباش.
در جوابش گفت آن بحر کمال
الْحَقیقَةْکَشْفُ سُبْحاتِ الْجَلال
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که راه رسیدن به بی‌نهایت کمال و زیبایی، کشف نشانه‌های جلوه‌گری عظمت و جلال است.
پردهٔ خورشید جز انوار چیست
شمس را جز نور او سیار چیست
هوش مصنوعی: پرده‌ای که نور خورشید را می‌پوشاند، جز خود نور چه چیزی دارد؟ و خورشید جز نور خودش چه ویژگی دیگری دارد؟
چون بر آن انوار افتد چشم جان
ذات را تسبیح گوید بی زبان
هوش مصنوعی: زمانی که چشم جان به آن نورها بیفتد، ذات انسان بدون نیاز به زبان، ستایش و تمجید می‌کند.
چیست آن سبحات حق جلوات نور
نور چبود گوش کن عین ظهور
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و روشنایی خدا اشاره دارد. می‌گوید که چه چیزی است آن نور که تجلیاتی از حق را به نمایش می‌گذارد. باید به این حقیقت گوش فرا داد که خود ظهور و نمایان شدن است.
ذات از فرط ظهور وانجلا
دایماً اندر بطونست و خفا
هوش مصنوعی: نفس انسانی به خاطر ظاهر شدن و آشکار شدن، همواره در عمق وجود خود و در نهان می‌ماند.
گفت چون بشنید آن حرف عجیب
یا عَلی زِدْنا بَیَاناً کَی اُجِیْب
هوش مصنوعی: گفت: وقتی آن سخن عجیب را شنید، آیا باید بیشتر توضیح دهم تا بتوانم جواب دهم؟
بار دیگر شاه فیاض النعم
در جوابش گفت از روی کرم
هوش مصنوعی: بار دیگر، پادشاه با سخاوت در پاسخ به او با لطف و محبت صحبت کرد.
کاین حقیقت محو موهوم آمده
که قرین با صحو معلوم آمده
هوش مصنوعی: این حقیقتی که بیان شده، در واقع یک واقعیت روشن و واضح است که در کنار یک تصور نادرست یا نامشخص قرار گرفته است.
پرده‌های وجه شمس لایزال
که معبر شد به سبحات الجلال
هوش مصنوعی: پرده‌های زیبایی چهره شمس همیشه برقرار است و به وسعت جلال الهی راهی باز کرده است.
نیست اِلّا هستی موهوم تو
باش حاضر تا شود معلوم تو
هوش مصنوعی: جز وجودی خیالی نیست، تو باید حاضر باشی تا حقیقت تو شناخته شود.
لَیْسَ بَیْنَ رَبِّنَا وَ بَیْنَنَا
حَاجِباً یَحْجُبْهُ اِلاّ عَیْنُنَا
هوش مصنوعی: بین ما و خدا هیچ پرده‌ای وجود ندارد جز اینکه ما خودمان نبینیم.
شمس حق را هستی وهمی حجاب
ابر واشد منکشف شد آفتاب
هوش مصنوعی: شمس حق، که نور و حقیقت را نمایان می‌کند، مانند آفتابی است که از پس ابر پنهان شده بود. هنگامی که ابر کنار می‌رود، آفتاب نمایان می‌شود و روشنی‌اش را پخش می‌کند.
صحو چبود انکشاف آن غمام
از رخ شمس منیر بی ظلام
هوش مصنوعی: نکته‌ای که در اینجا بیان شده این است که زمان بیداری و روشنایی، مانند زمانی است که ابرها از جلوی خورشید کنار می‌روند و نور شفاف و درخشانی ظاهر می‌شود. این تصویر استعاری نشان‌دهنده‌ی رفع موانع و ظهور حقیقت و روشنایی است.
محو هستی صحوهشیاری بود
آنچه خواب و این چه بیداری بود
هوش مصنوعی: هستی ما در واقع چیزی جز خواب و خیال نیست و آنچه ما به عنوان بیداری تجربه می‌کنیم، در حقیقت آگاهی و هوشیاری در هنگام خواب است.
محو چبود آن فنا اندر فنا
صحو چبود آن بقا اندر بقا
هوش مصنوعی: در اینجا به مفهوم نیستی و وجود پرداخته شده است. گفته می‌شود که در حالت فنا، چیزی از بین می‌رود و در حالتی دیگر، باقی ماندن و وجود پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، هر چیز که به نظر می‌رسد نابود شده، در واقع در عمق وجود خود بخشی از هستی باقی است.
واصلانِ منزل حق الیقین
جملگی مستان هشیار آفرین
هوش مصنوعی: کسانی که به مقام حقیقت رسیده‌اند، همه شاد و با هوش و آگاه هستند.
چون کمیل از جام ساقی گشت مست
دست ساقی برد او را خوش ز دست
هوش مصنوعی: وقتی کمیل از جام ساقی مست و سرمست شد، دست ساقی او را گرفت و به خوشی او را از آن حال بیرون آورد.
پردهٔ هستی موهومش درید
حرص او افزود و شوقش شد پدید
هوش مصنوعی: حرص و اشتیاق او باعث شد که پرده‌های دروغین واقعیّت را پاره کند و حقیقت برایش روشن شود.
چون فزودش ذوق باده حرص جان
آمدش زِدْنی بَیاناً بر زبان
هوش مصنوعی: هنگامی که شوق نوشیدنی در او افزایش یافت، رغبت و اشتیاقش به بیان و گفتن بیشتر شد.
از کرم جام دگر کردش عطا
شد صفا اندر صفا اندر صفا
هوش مصنوعی: با بخشش خداوند، جامی دیگر به او داده شد و از این هدیه، صفای درونی و زیبایی‌های بی‌پایانی به دست آورد.
مَا الْحقیقه گوش کن گر طالبی
هتک سرِّ عبد سر غالبی
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را می‌خواهی، خوب گوش کن. اگر در پی حقیقت هستی، باید پرده‌پوشی اسرار بندگان و بزرگان را رعایت کنی.
گشت غالب چونکه سرِّ معنوی
شاه دل در ملک جانت شد قوی
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت روحی و معنوی تو در قلبت قوی شد، مانند یک شاه بر تمامی قلب و روح خود تسلط پیدا می‌کنی.
هستی مطلق وجودی بس لطیف
چون قوی آمد تعین شد ضعیف
هوش مصنوعی: وجود مطلق یک واقعیت بسیار ظریف و نازک است، اما وقتی به شکل خاصی درآمد و نوعی محدودیت یا ویژگی پیدا کرد، ضعیف‌تر و آسیب‌پذیرتر شد.
نور هستی غالب آمد شد مزید
پرده‌های سر معنی را درید
هوش مصنوعی: نور وجود و هستی بر تمام حجاب‌ها و پرده‌های پنهان کننده حقیقت غلبه پیدا کرد و آن‌ها را کنار زد.
سرّ چو غالب شد غلق مغلوب شد
صرصر آمد خار و خس جاروب شد
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت و محبت غالب می‌شود، بدی و ناپاکی شکست می‌خورد. در این زمان، طوفانی مانند صرصر می‌آید و زشتی‌ها و ناپاکی‌ها برطرف می‌شوند.
زور آتش دیگ را پرجوش کرد
رخنه اندر هستی سرنوش کرد
هوش مصنوعی: طغیانی که آتش در دیگ به وجود آورد، باعث شد که دنیای هستی تحت تأثیر قرار گیرد و دگرگونی‌هایی را به وجود بیاورد.
سیل از کهسار آمد پر شتاب
بند و بست پشته و پل شد خراب
هوش مصنوعی: سیل با سرعت از کوه‌ها سرازیر شد و تمام سدها و پل‌ها را ویران کرد.
چون کمیل این نکته از شه گوش کرد
جرعهٔ سیم ز ساقی نوش کرد
هوش مصنوعی: وقتی کمیل این نکته را از شاه شنید، یک جرعه از جام نقره‌ای ساقی نوشید.
شسته گشتش نقش هشیاری ز دل
می فزودش عشق و مستی متصل
هوش مصنوعی: دلش از هشیاری پاک شد و در نتیجه، عشق و مستی به او بیشتر و بیشتر افزوده می‌شد.
کَرِّت اخری ز پاکیزه دلی
گفت خوش زِدْنِی بیاناً یا علی
هوش مصنوعی: دوباره از دل پاک و خالص خود سخن بگو، که خوش است برای من، زبانم را به تو می‌سپارم، ای علی.
چشم از نور رخت بی نور نیست
گر ز رخ برقع گشایی دور نیست
هوش مصنوعی: چشم من نمی‌تواند از نور زیبایی تو پرهیز کند؛ حتی اگر پرده‌ای از حجاب بر چهره‌ات بیفتد، نوری که از چهره‌ات می‌تابد، همیشه حاضر است.
پرده‌ها دارد جمال شاه ما
تا که بشکافد دلِ آگاه ما
هوش مصنوعی: زیبایی شاه ما پرده‌هایی دارد که اگر کنار برود، قلب آگاه ما را تسخیر می‌کند.
شاه گر بی پرده آید در ظهور
دل نیارد طاقتش از فرط نور
هوش مصنوعی: اگر شاه با تمام شکوه و نورش به ظهور بیاید، دل‌ها نمی‌توانند تحمل آن روشنایی را داشته باشند و از شدت نور به تپش می‌افتند.
پرده‌ها از نور و ظلمت آن جلیل
خوش برافکنده به رخسار جمیل
هوش مصنوعی: پرده‌ها را از نور و تاریکی آن بزرگوار کنار زده است و زیبایی‌اش را به نمایش گذاشته است.
اهل دل را در مقامات کمال
در پس هر پرده ذوق و وجد و حال
هوش مصنوعی: افراد اهل دل در مراحل بالا و کمال، در پس هر پرده‌ای از احساس و حال خوب، وجود دارند.
انکشاف هر حجابی زان حجب
هست معراجی برای اهل لُب
هوش مصنوعی: برداشتن هر پرده‌ای از پرده‌ها، برای کسانی که دارای عقل و درک هستند، طلیعه‌ای از معراج و اوج‌گیری به شمار می‌رود.
چون یکی پرده گشاید شاه دل
دل شود اندر مقامی مستقل
هوش مصنوعی: وقتی کسی پرده‌ای برمی‌دارد، دل شاهانه‌ای در جایی مستقل و آزاد به وجود می‌آید.
مستقل شد دل چو اندر منزلی
بایدش چشم دگر، دیگر دلی
هوش مصنوعی: وقتی دل مستقل شد و به آرامش رسید، باید نگاهش به چیز دیگری باشد و احساسات جدیدی را تجربه کند.
تا مقام دیگرش الیق بود
منزلی دیگر به وی اوفق بود
هوش مصنوعی: مقام و مرتبه‌ای که او شایسته آن است، با منزلتی دیگر بهتر و مناسب‌تر خواهد بود.
پرده پرده پرده‌های پاک ذیل
منکشف می‌کرد بر چشم کمیل
هوش مصنوعی: پرده‌های شفاف و پاک، رازهایی را برای کمیل روشن می‌کرد که در نگاهش نمایان می‌شد.
باده‌اش پالوده بود و صاف صاف
کرد استدعای دیگر انکشاف
هوش مصنوعی: شرابش خالص و زلال بود و از این رو خواسته‌ای دیگر برای روشن کردن مسائل و حقیقت‌ها پیش کشیده است.
پردهٔ دیگر گشودش آن ودود
دیدهٔ دیگر ببخشیدش ز جود
هوش مصنوعی: او پرده‌ای دیگر را کنار زد و به این ترتیب، دلی مهربان‌تر و بخشنده‌تر پیدا کرد.
مر حقیقت را چهارم شارحی
شاه فرمودش به قول واضحی
هوش مصنوعی: شاه به توضیح و تشریح حقیقت پرداخت و آن را به صورت روشنی بیان کرد.
الحقیقة مَاهِیَ جَذْبُ الأَحَد
مَاالأحَدْمالاتَجزی لابِعَد
هوش مصنوعی: واقعیت این است که جذب یک وجود، همان وجود است. هیچ جدایی و فاصله‌ای در آن وجود ندارد.
چون احد توحید را جاذب شود
آن شود مغلوب و آن غالب شود
هوش مصنوعی: وقتی که یکتایی و توحید به وجود بیاید، چیزی که در برابر آن است شکست می‌خورد و همان یکتایی برتری پیدا می‌کند.
زانکه مجذوب است مغلوب جذوب
شاه جذابست غالب بر قلوب
هوش مصنوعی: زیرا کسی که مجذوب زیبایی می‌شود، تحت تأثیر آن زیبایی قرار می‌گیرد. این شاه جذاب قدرتی دارد که بر دل‌ها تسلط پیدا می‌کند.
قُلْلَنَا التَّوحیدُ مَا هو ای پناه
حُکْمُنَا بالوَاحِدَّیت لا اِلَه
هوش مصنوعی: ما گفتیم توحید چیست، ای پناه ما، حکم به یگانگی، که جز او معبودی نیست.
قُلْلَنَا مَا لُوْأَحَدْیَت ای سند
إنْدِراجُ الکُلِّ فی جَمْعِ الأَحَد
هوش مصنوعی: ما گفتیم: اگر کسی بخواهد همه چیز را در یک جمع در نظر بگیرد، باید بر یک اصل واحد تکیه کند.
چونکه مغلوبش شود حکم کثیر
می‌رود از وی ایا مرد بصیر
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به شدت تحت تأثیر و فشار قرار می‌گیرد، عقل و بصیرت او تحت شعاع قرار می‌گیرد و از دستش خارج می‌شود.
حکم جاذب گیرد این مجذوب تو
نعت غالب گیرد این مغلوب تو
هوش مصنوعی: این مجذوب تو که جاذبه‌ات در او اثر گذاشته، تحت تأثیر تو قرار می‌گیرد و او که مغلوب توست، وصف و تمجیدش تحت سلطه تو خواهد بود.
سرّ غالب گه کند هتک ستیر
نیست جز ذات احد ای بی نظیر
هوش مصنوعی: راز غالب که پرده‌ها را کنار می‌زند، جز وجود یگانه و بی‌همتا چیزی نیست.
ستر مهتوکی که مغلوب وی است
هست توحیدی که مجذوب وی است
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که در آسمان می‌درخشد، تحت تأثیر و تسلط یک نیروی بزرگتر است و این نشان‌دهنده وجود وحدتی است که همه‌چیز را در خود جذب می‌کند و به‌سوی خود می‌کشد.
چون کمیل آن جرعهٔ چارم چشید
نشأة بحرالاحد آمد پدید
هوش مصنوعی: وقتی کمیل آن جرعه چهارم را نوشید، حالت و وجود عمیق و جدیدی به او دست داد که نشان از آغاز یک تجربه معنوی و عمیق داشت.
جمع مطلق آن چنان او را ربود
که ز فرقش آگهی مطلق نبود
هوش مصنوعی: آن چنان همه‌چیز او را در خود غرق کرده که حتی از وجود خودش هم خبر ندارد.
گفت دیگر ره اماما عارفا
خَامِساً زِدْنِی بَیاناً کاشِفا
هوش مصنوعی: گفت: ای امام، دیگر از من چیزی نمانده و نیاز دارم به افزوده‌ای که حقیقت را بیش از این برایم آشکار کند.
شاه چون دیدش به بحر جمع غرق
بی خبر گردیده از احکام فرق
هوش مصنوعی: شاه وقتی مشاهده کرد که او به دریا جمع شده و به طور ناگهانی از قوانین و احکام غافل شده است، در وضعیت غرق شدن به سر می‌برد.
خوش کشانیدش به بحر تفرقه
تا ز تعطیلش برد در زندقه
هوش مصنوعی: او را به دنیای پر از اختلافات کشاندند و از حالت بی‌خبری و آرامش خارج کردند و به سوی گمراهی و انحراف سوق دادند.
جعفر صادق شه عالی اثر
این چنین گفتا به اصحاب نظر
هوش مصنوعی: جعفر صادق، دانشمند بزرگ و الگوی برتر، به یاران خود چنین فرمود.
اِنْجَمْعاً یَنْفَرِدْعَنْتَفْرِقَه
محض تعطیل است و عین زندقه
هوش مصنوعی: اگر با هم جمع شوید، تنها به بی‌فایده بودن و نابود شدن منجر می‌شود و این همان بی‌دینی خالص است.
اِنَّ تَفْرِیْقاً عَنِ الْجَمْعِ خَلَا
کانَ تَشْبِیهاَوَ شِرْکاً ظَاهراً
هوش مصنوعی: اگر جدایی از جمعیت وجود داشته باشد، این جدایی مانند یک تشبیه و به وضوح نوعی شرک است.
جَمْعُ بَیْنَ الْجَمْع وَالْفَرْق ای مُدِل
هست توحید قویم معتدل
هوش مصنوعی: ترکیب دو حالت جمع و تفریق، ای کسی که تسلط داری، نشان‌دهندهٔ یگانگی و اعتدالی محکم است.
آن حقیقت دان که از صبح الازل
شارق آمد نور شمس لم یزل
هوش مصنوعی: به آن حقیقت آگاه باش که از آغاز زمان، نور دائمی خورشید تابیده است.
پس شود آثار آن لایح ترا
پس شود احکام آن واضح ترا
هوش مصنوعی: پس از آن، نشانه‌ها و ویژگی‌های او بر تو نمایان خواهد شد و دستورات و قوانین او برایت روشن و آشکار خواهد گردید.
بر مرایای تجلی وجود
بر مجالی ظهور نور جود
هوش مصنوعی: بر نشانه‌های نمایان از وجود، در مکان‌هایی که نور سخاوت جلوه‌گر می‌شود.
هر یکی از آن مزایای کمال
هر یکی از آن مجالی جمال
هوش مصنوعی: هر کدام از آن ویژگی‌های کمال، نمایانگر زیبایی خاصی هستند.
واحدیت راست تمثال دگر
هیکل توحیدیست ای با بصر
هوش مصنوعی: وحدت حقیقی، نمایانگر شکل دیگری از وجود است که توحید را به تصویر می‌کشد، ای کسی که با چشم بصیرت می‌نگری.
آن هیاکل دان تماثیل لطیف
واحدیت راست مرآت شریف
هوش مصنوعی: آن عناصری که نمادهای نیکویی از وحدت را نشان می‌دهند، در حقیقت آینه‌ای ارجمند هستند.
وصف وحدت در همه ساری بود
حکم وحدت در همه جاری بود
هوش مصنوعی: وحدت به گونه‌ای در تمام وجود حس می‌شود که این احساس یک قانون عمومی است و در همه جا به چشم می‌خورد.
از دم رابع کمیل با نظام
کرد چون سیرِ الی اللّه را تمام
هوش مصنوعی: در این بیت، صحبت از این است که شخصی با دستگیری از کمیل، به نظم و ترتیب و به شکلی دقیق به سیر و سفر به سوی خدا پرداخته است. در واقع، این فرد تمامی مراحل و مراحل این سفر معنوی را به طور کامل طی کرده است.
وقت آن شد که کمیل اکمل شود
فاضلی عارج شود افضل شود
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که کمیل به کمال برسد، و فردی پرتو نور و فضیلت شود و به عالی‌ترین مقام‌ها دست یابد.
چون شود سیر الی اللهت تمام
کامل الذاتی تو ای عالی مقام
هوش مصنوعی: زمانی که سفر به سوی خداوند به پایان برسد و تمام ویژگی‌های کمال و زیبایی در وجود تو نمایان شود، ای بزرگوار!
ای عجب زین کامل بی تفرقه
که کمالش هست عین زندقه
هوش مصنوعی: این بی‌نظیر است که وجودی کامل بدون هر نوع تفرقه‌ای داشته باشد، زیرا کمال واقعی او همانند بی‌دینی و تردید است.
مرحبا وحبّذا زندیق خاص
که زند صد طعنه بر صدیق خاص
هوش مصنوعی: خوش آمدید به این انسان خاصی که به راحتی می‌تواند به محبوب و معتبر خویش انتقاد کند و او را به چالش بکشد.
کیست این زندیق غرق بحر جمع
او چو پروانه احد او را چو شمع
هوش مصنوعی: کیست این فرد بی‌باک که به دریا و زندگی جمعی آغشته است، مانند پروانه‌ای که دور شمع می‌چرخد و به زیبایی و نور او جذب شده است؟
کیست این زندیق آن مست عشیق
که امامش خواند زندیق طریق
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که همزمان وجود دو ویژگی متضاد را در خود دارد. او در ظاهر عاشق و شیفته است، اما در باطن به عنوان زندیق (کافر به معنای کافر در دین) شناخته می‌شود. سوال این است که این شخص کیست و چرا امام او را به عنوان زندیق می‌خواند، به این معنا که این فرد از مسیر درست و الهی منحرف شده است.
عاشقی را نسبت از معشوق پاک
سوی زندیقی بود با اشتراک
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر محبت و وابستگی‌اش به معشوق، همانند کسی است که در اعتقاداتش به نوعی از ریا و تظاهر دچار شده و در این میان، بعضی تشابهات وجود دارد.
خاک گر باشد سیه عاری ز نور
ظلمتش دان عین نور ای باحضور
هوش مصنوعی: اگر خاک سیاه باشد و از نور خالی، بدان که این تاریکی خود، در حقیقت عین نور است ای کسی که در همه جا حاضر هستی.
کفر اینجا عین ایمان شریف
زندقه شد عین توحید لطیف
هوش مصنوعی: در اینجا، بی‌دینی و ایمان به هم آمیخته شده‌اند و حالتی از شک و تردید به توحید و یکتاپرستی بدل شده است.
زندقه اهل کمالست ای پسر
هر که این زندیق نه خاکش به سر
هوش مصنوعی: زندگی در کمال و روشنی است، پسرم. هر کسی که به دنبال حقیقت و کمال نیست، در حقیقت زندگی‌اش به بی‌راهه می‌رود و به خاک و نابودی می‌انجامد.
کاملیت لاجرم این زندقه است
زندقه جمع عری از تفرقه است
هوش مصنوعی: کمال تو به ناچار در این بی‌دینی است و بی‌دینی، جمع‌کننده‌ی صفات نیک و دور از تفرقه و اختلاف است.
اکملیت چیست دانی ای رفیق
منزل سیر الی اللّه ای عشیق
هوش مصنوعی: دوست عزیز، آیا می‌دانی کمال و تکمیل چیست؟ ای عاشق، مسیر حرکت به سوی خداوند را درک کن.
در مرایا همچو حق ظاهر شدن
در همه برخویشتن ناظر شدن
هوش مصنوعی: در آینه‌ها مانند حقیقت، آشکار شدن و در همه جا بر خود نظارت کردن.
سوی فوق از جمع خوش بازآمدن
همچو حق سر تا به پا ناز آمدن
هوش مصنوعی: به سمت کمال و حقیقت، با زیبایی و لطافت تمام بازگشتن، مانند حقیقتی که از سر تا پا با ناز و elegance جلوه‌گری می‌کند.
در همه اطوار سایر آمدن
با همه ادوار دایر آمدن
هوش مصنوعی: در تمامی حالت‌ها و زمان‌ها، حضور و آمدن همواره وجود دارد.
فوق بعد الجمع باشد این مقام
هست ذوالعینین آن مرد تمام
هوش مصنوعی: این مقام فراتر از مجموعه جمعیت است و آن مرد کامل، که صاحب دو چشم است، در آنجا حضور دارد.
آن یکی عینش سوی جمع آمده
وان دگر عینش سوی فرح آمده
هوش مصنوعی: یکی از آنها به سوی جمع و اجتماع رفته است و دیگری به سوی شادی و سرور رفته است.
فرق چشمش را حجاب از جمع نیست
فرق وی چون فرقِ اهل سمع نیست
هوش مصنوعی: چشمان او به دلیل حجاب از جمع متمایز است و تمایز او همچون تفاوت اهل درک و شنوا نیست.
فرق قبل الجمع فرق اهل جمع
عین فرق آن حجاب عین جمع
هوش مصنوعی: تفاوت پیش از اجتماع، تفاوتی است که میان افرادی که با هم جمع شده‌اند وجود دارد. این تفاوت همچون تفاوت آن پرده‌ای است که بر روی واقعیات جمع قرار دارد.
آنکه جانش گشت اندر جمع غرق
عین جمعش شد حجاب عین فرق
هوش مصنوعی: کسی که در میان جامعه و جمعیت قرار گرفته و به شناخت عمیق می‌رسد، همین جمعیت و حالت او موجب می‌شود که از حقیقت و اصل خود غافل شود.
مرد جمع الجمع زین هر دو حجاب
هست فارغ نیست بر جمعش نقاب
هوش مصنوعی: مرد کامل و جامع، از هر دو پرده و حجاب بی‌نصیب نیست و نباید انتظار داشت که بر او نقابی نباشد.
عین فرقش نه حجاب فرق جمع
سالک مطلق نه چون اصحاب سمع
هوش مصنوعی: تفاوتش مانند حجاب نیست؛ افرادی که وارد مسیر طلب خدا شده‌اند، مانند کسانی که فقط به ظواهر گوش می‌دهند، نیستند.
سالک مطلق نباشد سمع محض
نه بود مجذوب مطلق جمع محض
هوش مصنوعی: سالی که در آن به کمال می‌رسد، تنها شنونده یا جاذبه‌ی صرف نیست؛ بلکه باید از تمامی جنبه‌ها بهره‌مند باشد و به طور کامل در تجارب و درک‌های مختلف غوطه‌ور شود.
جمع کرده خوش به هم جذب و سلوک
جامع وصف عبید و هم ملوک
هوش مصنوعی: جمع شدن افراد خوش‌خلق و با صفا که در سلوکی جامع به هم پیوسته‌اند، نشان‌دهندهٔ ویژگی‌های برجستهٔ عبید و پادشاهان است.
عاشقان جمله عبید و او شه است
نایب ربانی ظل اللّه است
هوش مصنوعی: همه عاشقان بندگان خدا هستند و او (خدا) را می‌توان به عنوان شاه و سرورشان دانست. او نماینده و سایه‌ی الهی بر روی زمین است.
چون کمیل از جام چارم زان عقار
مالک ملک بقا شد تاجدار
هوش مصنوعی: چون کمیل از جام چهارم آن نوشیدنی، مالک مملکتی جاودان شد و همچون یک پادشاه تاج بر سر گذاشت.
تاجداری خواست گردد تاج بخش
بعد معراجش شود معراج بخش
هوش مصنوعی: پس از رسیدن به مقام والای خود و گرفتن تاجی بر سر، او خواست که بر دیگران نیز تأثیر بگذارد و آن‌ها را به عروج برساند.
گفت کای ساقی فیاض وجود
سَادِساً زِدْنِی بَیَاناً کَیْأَجُود
هوش مصنوعی: ای ساقی بخشنده، از وجودت به من عطا کن تا بتوانم به طور شایسته سخن بگویم و دیگران را از فیض وجودت بهره‌مند سازم.
در جوابش گفت آن عادل مزاج
کای کمیل معنوی اَطْفِ السراجَ
هوش مصنوعی: او به کمیل گفت: ای عادل و با فضیلت، چراغ را خاموش کن.
اَطْفِ مِصْباحاً فإنَّ الصُّبْحَ لَاح
سَکَّنَ المِصباح اِذْلَاحَ الصَّباح
هوش مصنوعی: نور چراغ را خاموش کن، زیرا صبح روشن شده است. چراغ در روشنی صبح خاموش می‌شود.
صبح لائح چیست آن صبح ازل
حضرت ذات احد عز و جل
هوش مصنوعی: صبح لائح، یعنی آن روشنی و روشنی‌ای که از نخستین صبح، به وجود آمده است، اشاره به وجود خداوند بزرگ و یکتا دارد. این بیان به نوعی از آغاز خلقت و نورانیت الهی سخن می‌گوید که از جاودانگی و عظمت ذات خداوند حکایت دارد.
لام الف در لفظ الصبح ای امیر
سوی آن صبح ازل آید مشیر
هوش مصنوعی: ای امیر، حرف الف در کلام صبح نشان‌دهنده آن صبح ازلی است که به سوی آن حرکت می‌کند.
در جواب پنجمین صبح الازل
یاد کن از قول شاه بی بدل
هوش مصنوعی: در روز پنجم از آغاز زمان، به خاطر بسپار در مورد آنچه که از زبان پادشاه بی‌همتا گفته شده است.
در جواب چارمین جذب الاحد
جذب الصبح الأزل دان ای سند
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و جذب روحانی اشاره دارد. شخصیت مورد نظر به نوعی از کشش یا جذبه الهی اشاره می‌کند که در آن به نور صبح و ابدیت اشاره شده است. هم‌چنین نشان‌دهنده عمق و اهمیت این تجربه معنوی است. در واقع، این جذب از نوعی معرفت و آگاهی ناشی می‌شود که شخص را به سوی حقیقت و نور الهی سوق می‌دهد.
چیست آن نور احد صبح ازل
اول است و باطن است و لم یزل
هوش مصنوعی: این نور که در آغاز خلقت می‌درخشد، نشانه‌ای از وجودی جاودان و عمیق است. این نور همواره بوده و همواره خواهد بود و نشان‌دهنده حقیقتی اساسی و پنهان در وجود است.
نور واحد چیست مصباح کمال
آخر است و ظاهر است و لایزال
هوش مصنوعی: نور واحد به معنای یک روشنایی بی‌نهایت و کامل است که نشانه کمال و تمامیت می‌باشد. این نور همیشه وجود دارد و هیچگاه از بین نمی‌رود، بلکه همواره در دسترس و نمایان است.
این همه اطلاق تجرید آمده
این همه تعلیق و تقیید آمده
هوش مصنوعی: این همه مفاهیم بدون قید و شرط وجود دارد و در عین حال، محدودیت‌ها و شفافیت‌های زیادی نیز مطرح شده است.
نور توحید است آن لامع سراج
هَیْکَلُ التَّوحیدِ مِشْکوةُ الزُّجاج
هوش مصنوعی: نور توحید مانند نوری درخشنده است که در میانه زیبا و شفاف جای دارد. این نوری است که همه جا را روشن می‌کند و حقیقت توحید را به وضوح نشان می‌دهد.
آن هیاکل آن حقایق آمده
آن حقایق نور شارق آمده
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به ظهور و تجلی واقعیت‌ها و حقیقت‌هاست که به شکل نمادین و نورانی نمایان شده‌اند. وجود این حقیقت‌ها به مانند هیکل‌هایی است که به روشنی و روشنگری در می‌آیند.
گاه اللهی و ربانی بود
گاه اعیانی و اکوانی بود
هوش مصنوعی: گاهی انسان حالتی الهی و ربانی دارد و گاهی در دنیای مادی و ظاهری خود گرفتار است.
عالم اسماء بود قسم یکم
عالم اکوان بود قسم دویم
هوش مصنوعی: جهان از اسم‌ها و نام‌ها تشکیل شده است، قسمتی از آن به عالم اسما و قسمتی دیگر به عالم وجود و موجودات تعلق دارد.
قسم اول آمده همچون زجاج
قسم دویم چیست مصباح السراج
هوش مصنوعی: بخش اول مانند شیشه شفاف و روشن است، بخش دوم کدام است که چراغی روشن به حساب می‌آید؟
ای کمیل خاص اَطْلِقُ عَنْقُیُود
اَطْفِ مِصْباحاً بَدَا صُبُح الشُّهود
هوش مصنوعی: ای کمیل، خاصه، رهایی بده از بندها و گناهان، زیرا صبح حقیقت نمایان شده است.
این هیاکل جمله قید جان تست
این حقایق حاجب عینان تست
هوش مصنوعی: این بدن ها و شکل ها همه محدود کننده جان تو هستند و این حقایق، مانع دیدن حقیقت وجود تو می‌شوند.
حاجبین شه که قوسین آمده
خود حجاب و پردهٔ عین آمده
هوش مصنوعی: حاجبان شاه به شکل قوس‌هایی درآمده‌اند و خودشان نیز حجاب و پرده‌ای برای چشمان شده‌اند.
گر حجاب قاب قوسین بردری
خوش به خلوتگاه اَوْأَدْنَی پری
هوش مصنوعی: اگر پرده‌ای که مانع دیدار است کنار برود، خوشا به حال آن کس که در خلوتگاه نزدیک‌تر به پر، قرار گیرد.
چون به أَوَْأَدْنَی رسیدی زین دنّو
حاصل آمد جانت را سر علوّ
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیک‌ترین مقام و منزلت دست پیدا کردی، از این نزدیکی روح تو به علو و بلندی خواهد رسید.
زانکه حق را در دنو آمد علو
ذات شه را در علو باشد دنوّ
هوش مصنوعی: چون حق در پستی جلوه کند، مقام بلند آن شاه نیز در همان پستی خواهد بود.
قاب قوسین چیست بحر احمدی
اجتماع با حدی و بی حدی
هوش مصنوعی: قاب قوسین به معنای نزدیکی و نزدیکی به دو حالت مختلف است. در اینجا، به ویژگی‌های خاص احمد در مقایسه با ما اشاره شده است، جایی که او هم به مرزهایی رسیده و هم به بی‌نهایت. این تصویر از اجتماع در یک حالت متعالی و فراتر از محدودیت‌ها سخن می‌گوید.
آن یکی قوسش بود بحر احد
قوس دیگر بحر واحد ذوعدد
هوش مصنوعی: در اینجا به دو مفهوم اصلی اشاره شده است. اولین مفهوم مربوط به دریای بی‌پایان و نامحدود است که به نوعی به وجود و ذات خداوند اشاره دارد. مفهوم دوم به وجود و شمارش و نظم در جهان اشاره می‌کند، یعنی از آنجا که همه چیز دارای عدد و مقادیر مشخص است، این گویای ساختار و ترتیب در آفرینش است. به طور کلی، این عبارات به تضاد و هماهنگی بین بی‌نهایت و محدودیت، و همچنین طبیعت وجود و آفرینش اشاره دارند.
چیست أَوْأَدْنَی بگو بحر احد
خالص از تعلیق و تقیید و عدد
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌تواند به اوج کمال برسد، جز این که دریای حقیقی و خالصی از محدودیت‌ها و شمارش‌ها باشد؟
لی مع اللّه است اینجا آن علی
احمدا تو خود نبی مرسلی
هوش مصنوعی: در اینجا به وجود و دست‌گیری خداوند اشاره شده است و به مقام عالی و بزرگی پیامبر اکرم اشاره می‌شود که او خود نبی و دارای مقام والایی است.
احمدیت خود حجاب عین بین
خرقهٔ احمد بینداز ای امین
هوش مصنوعی: بهتر است به لباس و ظواهر دینی اهمیت ندهیم و به عمق معانی و حقیقت‌هایی که در پس آنها وجود دارد، توجه کنیم. ای کسی که قابل اعتماد هستی، باید از این حجاب‌ها عبور کنی و به حقیقت‌های عمیق‌تری دست یابی.
در مقام لی مع ما ذالوصول
می‌نگنجد نه نبی و نه رسول
هوش مصنوعی: در جایگاهی که من هستم، هیچ‌کس نمی‌تواند به آن دست پیدا کند؛ نه پیامبر و نه فرستاده‌ای از خداوند.
تو سراج بس منیری احمدا
نور بخش هر ضمیری احمدا
هوش مصنوعی: تو چراغی هستی که روشنی می‌بخشی، ای احمد، نور را به هر دل و جان می‌رسانی، ای احمد.
گشت طالع از دلت صبح احد
منطفی شد آن سراج ذوالعدد
هوش مصنوعی: در روز روشنایی طلوع صبح، مقدرات تو تغییر کرد و آن چراغ پرنور که نشانه‌گذار شماره‌ها بود، خاموش شد.
آن نبوت ازمیان شد برکنار
جلوه گر ذات العلی با اقتدار
هوش مصنوعی: نبوت دیگر存在 ندارد و خداوند با قدرت و شکوه خود نمایان شده است.
جلوهٔ ذات العلی مقتدر
چون عیان شد شد نبوت مستتر
هوش مصنوعی: وقتی که جلوهٔ قدرت و عظمت خداوند آشکار شد، نبوت به صورت پنهان درآمد.
استتار اینجا نه بطلان و فناست
بلکه خود تکمیل نور کبریاست
هوش مصنوعی: پنهان شدن در اینجا به معنای از بین رفتن یا بی‌ارزش شدن نیست، بلکه این موضوع به تکمیل و افزایش روشنایی بزرگ‌تر اشاره دارد.
معنی اَطْفِ السِّراجَ ابطال نیست
سر این اطفا بجز اکمال نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خاموش کردن شمع چیزی نیست به جز کامل کردن و به پایان رساندن. یعنی هرگونه اقدام برای به پایان رساندن یک چیز، در واقع به نوعی به اتمام و کمال آن مربوط می‌شود و نه نابودی.
اِنَّمَا اللّهُ مُتِمُّ نُوْرَهُ
یَحْرَقُ الأَسْتارَ عَنْمَسْتُورِهِ
هوش مصنوعی: خداوند نور خود را به کمال می‌رساند و پرده‌ها را از اسرار خود کنار می‌زند.
چیست این اتمام تحریق حجاب
پرده واشد منکشف شد آفتاب
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که چه چیزی باعث شده است که آتش عشق و شوق به پایان برسد و حجاب و پرده برطرف شود، به طوری که نور حقیقت و آفتاب الهی نمایان شده است.
نیست این کشف الغطا ابطال نور
بلکه خود اکمال نور است و ظهور
هوش مصنوعی: این کشف پنهان باعث بی‌اثر شدن نور نیست؛ بلکه خود مکمل و کامل‌کننده نور و نمایانگر آن است.
ذات از کشف الغطا شد مستبین
بعد کَشْفِ الحُبِّ یَزْدَادُ الیَقینِ
هوش مصنوعی: پس از آنکه پرده‌ها کنار رفته و حقیقت خود را نمایان می‌کند، عشق سبب می‌شود که انسان به یقین بیشتری برسد.
هر کسی از کشف افزودش کمال
غیر ذات آن علی ذوالجلال
هوش مصنوعی: هر فردی به میزان درک و کشفی که دارد، به کمال می‌رسد، اما این کمال به ذات و وجود او وابسته نیست.
زانکه پیش از کشف شد کامل یقین
شمس حق عین یقینش را مبین
هوش مصنوعی: زیرا پیش از آنکه حقیقت روشن شود، شمس حق، به وضوح یقینش را نشان می‌دهد.
در شبش بد آفتاب بی زوال
جلوه گر بر دیدهٔ صاحب کمال
هوش مصنوعی: در شب او، آفتاب همیشه درخشان و همواره، جلوی دیدگان افراد با کمال و فاخر درخشان است.
سِرّ لَوْکُشِفَ الغِطا از آن جناب
این بود واللّهُ اَعْلَمُ بالصَّوابِ
هوش مصنوعی: اگر پرده‌ها کنار برود، حقیقتی که از آن حضرت نمایان می‌شود، به خداوندی که دانای مطلق است، مربوط می‌باشد.
هر که تاج معرفت بر سر نهاد
از دم جان پرور حیدر نهاد
هوش مصنوعی: هر کسی که به شناخت و آگاهی عمیق دست پیدا کند، از نیروی حیات‌بخشی که از وجود حیدر (علی) می‌تراود بهره‌مند شده است.
خرقه گر پوشید آن مرد ولی
از علی پوشید و اولاد علی
هوش مصنوعی: آن مرد لباس عافیت را بر تن کرد، اما در حقیقت از درایت و فضیلت علی و فرزندان او بهره‌مند شد.
اولیاء شیعیان مرتضی
منتشر کرده ره و رسم هدی
هوش مصنوعی: اولیاء و دوستان شیعه به پیروی از راه و روش هدایت و رهبری امام علی (علیه‌السلام) پرداخته‌اند.
هم به اذن رخصت امر امام
منتشر عرفان شده بر خاص و عام
هوش مصنوعی: با اجازه و مجوز امام، معرفت عرفانی به طور گسترده‌ای در بین مردم خاص و عام گسترش یافته است.
حامل سرّ مقنّع جانشان
رشح جام لو کشف ایقانشان
هوش مصنوعی: کسی که رازهای پنهان را می‌داند، درونش مانند جامی پر از حقیقت و یقین است.
دهر چون باغ و شجر چرخ و ثمر انسان است
باغبان حضرت خلاق علی الشان است
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک باغ است و انسان‌ها مانند درختان و ثمری هستند که در این باغ می‌روید. پروردگار، که خالق بزرگ و عالی‌مرتبه است، باغبان این باغ می‌باشد.
کیست انسان به حقیقت بنگر صاحب دل
که تن خاکی او با دل و دل با جان است
هوش مصنوعی: کیست که به واقعیت وجود انسان نگاه کند و ببیند کسی که دارای دل است، چگونه وجود خاکی‌اش با دلش و دلش هم با جانش در ارتباط است؟
صاحبدل چوشود شخص، تو انسانش مخوان
گرچه ناطق بود اما به صفت حیوان است
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای دل و روح انسانی باشد، او را انسان نخوانید، حتی اگر از نظر گفتار مثل آدم‌ها صحبت کند؛ زیرا ممکن است از نظر ویژگی‌های رفتاری، همچنان به حیوان نزدیک‌تر باشد.
نیست این پیکر مخروطی جسمانی دل
بلکه این بارگه و حضرتِ دل سلطانست
هوش مصنوعی: این بدن مخروطی شکل، تنها یک جسم مادی نیست؛ بلکه این مکان و مقام، جایگاه و حضور دل است که به عنوان پادشاهی بر بستر احساسات و عواطف ما حکم می‌راند.
دل یکی سر الهی و دم رحمانی است
که برو هر نفسی صد نظر رحمان است
هوش مصنوعی: دل انسان همچون یک سرای الهی است که هر لحظه با دم رحمانی پر از عشق و محبت خداوند است و در هر نفسی که می‌کشد، صدها نگاه رحمت و لطف خداوند به او می‌تابد.
مه هامان شه شاهان که سلطان بقا آمد
شه اقلیم أَوْأَدْنَی مه برج وفا آمد
هوش مصنوعی: ماه که همچون پادشاه شاهان است، به عنوان حاکم جاویدان و ابدی نمایان می‌شود. این تصویر به ما نشان می‌دهد که در دنیای وفا و صداقت، او نیز درخششی ویژه دارد.
سلوک با کمال و جذبهٔ با اعتدال او
سلوک از مصطفی و جذبه‌اش از مرتضی آمد
هوش مصنوعی: سیر و سلوک در راه کمال و کشش و جذبه‌ای متعادل، از پیامبر است و این جذبه و کشش از علی (علیه‌السلام) نشأت می‌گیرد.
دنو وصفیِ او از شئون کبریا پیدا
علو ذاتیش از ذات حق جل علا آمد
هوش مصنوعی: این جمله به بیان ویژگی‌ها و صفات خداوند می‌پردازد و به عظمت و برتری او اشاره می‌کند. به این معناست که توصیف خداوند و شکوه و عظمت او از غیورترین جوانب و ویژگی‌هایش نمایان است و این ویژگی‌ها از ذات خداوند سرچشمه می‌گیرد. به عبارتی، بزرگی و عظمت خداوند از ذات او قابل مشاهده و درک است.
علی ذات شد چون از علی اکبر اعظم
ازارش عظمت حق کبریای حق ردا آمد
هوش مصنوعی: علی به مقام والایی رسید، چون از علی اکبر، بزرگ‌ترین فرزندش، نشانه‌های عظمت حق و بزرگی خداوند بر او پوشیده شد.
انسان کل چو قطبی و گردون به سان آس
بر قطب لامحاله بود آس را اساس
هوش مصنوعی: انسان، مانند قطب شمال است و دنیای گرداگرد او همچون بازیچه‌ای به دور او می‌چرخد؛ زیرا اساس و پایه اساسی انسان در این مرکزیت اوست.
نسناس اهل مشئمه اصحاب میمنه
اشباه ناس آمده ارباب قرب ناس
هوش مصنوعی: موجوداتی که از جمع انسان‌ها دور هستند، در کنار کسانی که خوش‌شانس و نیکوکارند، به دست کسانی سپرده شده‌اند که نزدیک به خداوندند.
اشباه ناس آمده ازناس مستفیض
زان سان که مه ز مهر کند نور اقتباس
هوش مصنوعی: انسان‌هایی شبیه به هم آمده‌اند و از یکدیگر بهره‌مند شده‌اند، همان‌طور که ماه از خورشید نور می‌گیرد.
قُلْاِرْجَعُوا وَرائَکُمْاَیُّها الْکِرام
از ماورای خویش بکن نور التماس
هوش مصنوعی: ای نیکان، به عقب برگردید و از خودتان دور شوید و شعاع التماس را از وجود خود خارج کنید.
دانی که ماوراء تو چبود مقام انس
اِرْجَعْإلَی وَرائِکَ بِالْعقلِ وَالحَواس
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که فراسوی تو چه جایی است؟ برای درک آن به عقل و حواس خود توجه کن و به عقب برگرد.
قوس نزول را چو تو سیار آمدی
اقبال تست جانب این منزل ایاس
هوش مصنوعی: وقتی تو با شتاب و جاذبه به این دنیا آمده‌ای، نشان از خوشبختی و سعادت تو در این مکان است.
این منزل ایاس چو مستقبل تو شد
درتست سرفتاده ترا کون بی قیاس
هوش مصنوعی: این خانه که برای تو به عنوان آینده‌ات به نظر می‌رسد، به طور ناگهانی تو را از جایگاهت دور کرده است و بدون هیچ مقایسه‌ای در حال سقوطی.
آن کون بی قیاس چه باشد مقام نور
منزلگه عقول مجرد ز هر لباس
هوش مصنوعی: آن وجود بی‌نظیر که نمی‌توان مقایسه‌اش کرد، چه جایگاهی دارد؟ آنجا نوری است که منزلگاه عقل‌های خالص و بدون قید و محدودیت است.
عقل مجرد آن جبروت مقدس است
کان جایگاه نیست بجز قدرت وشناس
هوش مصنوعی: عقل مطلق و خالص همان قدرت و عظمت الهی است که هیچ گونه محدوده و مکانی برای آن وجود ندارد، جز در کنار توانایی و شناخت.
آن نور قاهر جبروتی لقب مدام
ناطق بود به ذکر حق و سبحه و سپاس
هوش مصنوعی: آن نور قدرتمند و با عظمت همواره در حال ذکر خداوند و سپاسگزاری بود.
جبروتیان همه متعانق به یکدیگر
از اتحاد عشق نه از شدت تماس
هوش مصنوعی: قدرت‌مندان همه به هم پیوسته‌اند، اما این پیوستگی ناشی از عشق و همدلی آن‌هاست، نه از تماس فیزیکی و نزدیکی مادی.
از جسم مادیست مجرد چو ذاتشان
نی نسبت ملامسه آنجا و نه مساس
هوش مصنوعی: روح آنان از جسم مادی جداست، بنابراین ارتباطی با لمس و تماس ندارد.
نسیان و سهو نیست درین موطن کمال
نی غفلت است ولهو و نه نوم است نه نُعاس
هوش مصنوعی: در این مکان، فراموشی و اشتباه وجود ندارد، نه غفلت و سرگرمی است و نه خواب و خواب‌آلودگی.
خمخانه‌ایست حضرت جبروت از آن شراب
ملکوت مستفیض شده همچو جام وکاس
هوش مصنوعی: این مکان، به نوعی به معانی عالی و روحانی مربوط می‌شود که در آن از نعمت‌های الهی بهره‌مند می‌شویم، همانند جام و کاسه‌ای که پر از شراب معنوی است و ما را مست می‌کند.
خیمه چو زد در جهان حضرت سلطان عشق
کون و مکان آمدند بندهٔ فرمان عشق
هوش مصنوعی: زمانی که ای عشق، همچون سلطانی در دنیا خیمه می‌زنی، همه موجودات و فضاها، به انقیاد و اطاعت از عشق درمی‌آیند و به بنده‌های عشق تبدیل می‌شوند.
عشق چو دامن کشان بر سرِ عالم گذشت
دست جهانی گرفت یک سره دامان عشق
هوش مصنوعی: عشق مانند دامن زیبایی بر سر همهٔ عالم افتاد و با این دامن تمامی جهان را در آغوش گرفت.
عشق چو چوگانِ ناز در کفِ قدرت گرفت
نه فلک آمد چو گوی در خم چوگان عشق
هوش مصنوعی: عشق مانند چوگان نازکی است که در دست قدرت قرار گرفته است. نه تنها آسمان، بلکه دنیا نیز همچون گوی در میدان بازی عشق در حال حرکت است.
ابطحی یثربی بوی یمن خوش کشید
جانب یثرب وزید چون دمِ رحمان عشق
هوش مصنوعی: در سرزمین یثرب، بویی خوش از یمن به مشام می‌رسد و این بوی خوش مانند نفس رحمت الهی، عشق را در فضا پخش می‌کند.
نور ازل آمده صورت آغاز حسن
سرّ ابد آمده معنی پایان عشق
هوش مصنوعی: نور اولیه به شکل زیبایی آغازین آمده و راز جاودانگی عشق به معنای پایانی است.
عشق مجرد ببین آمده جویای حسن
حسن مقدس نگر آمده جانان عشق
هوش مصنوعی: عشق بی‌قید و شرط، به دنبال زیبایی آمده است. با تأملی در زیبایی مقدس، محبوب واقعی در پی عشق به سراغ ما آمده است.
حسن مقدس نبی عشق مجرد علی
عشق نگر آن حسن حسن نگر آن عشق
هوش مصنوعی: زیبایی مقدس پیامبر عشق، علی است. عشق را ببین، آن زیبایی را ببین.
دیدهٔ معنی گشای یک دل و یک رو ببین
عشق به دوران حسن حسن به دوران عشق
هوش مصنوعی: با چشم دل به زیبایی‌های عشق بنگر و درک کن که در هر زمانی عشق و زیبایی با هم وجود دارند.
آن رخ خوب حسن اختری از برج حسن
وان دل پاک حسین گوهری از کان عشق
هوش مصنوعی: به چهره زیبا و دلنواز از زیبایی‌های آسمانی اشاره شده که این چهره به مانند ستاره‌ای درخشان است. همچنین دلی پاک و دوست‌داشتنی وجود دارد که مانند گوهری ارزشمند از عشق و محبت نشأت می‌گیرد.
آن دو گهر را که برد عرش پی گوشوار
چیست دو دُرّ یتیم از دل عمان عشق
هوش مصنوعی: این دو جواهر گرانبها که از عرش الهی برداشته شده‌اند، چه چیزی به جز دو دُرّ یتیم از دل عشق عمان هستند.
رو وام کن ز حضرت حق چشم معتدل
تا بر تو آشکار شود اعتدال دل
هوش مصنوعی: چشم خود را با نظر خداوند آراسته کن تا بتوانی حقیقت و تعادل در دل را ببینی.
نقش دو کون در نظر آید ترا خیال
گردد ترا چو عین حقیقت خیال دل
هوش مصنوعی: دو جهان در نظرت همچون تصویری می‌نماید و خیال تو را در بر می‌گیرد، همان‌طور که حقیقتی واقعی می‌تواند در دل و اندیشه‌ات نقش ببندد.
آن عالمی که حق ملکوتش لقب نهاد
ظلی بود به دیدهٔ جان از ظلال دل
هوش مصنوعی: عالمی که خداوند به عنوان نماینده‌اش در عالم ملکوت معرفی کرده، جلوه‌ای بود که با چشم جان از سایه‌های دل مشاهده می‌شود.
آن نشأه‌ای که کون مثالیش خوانده‌اند
عکسی بود به چشم عیان از مثال دل
هوش مصنوعی: این دنیا که به آن وجود می‌گویند، چیزی نیست جز تصویری واضح و قابل مشاهده از آنچه در دل و ذهن می‌گذرد.
ارضُ اللّهِ وَسیعةٌ که حق در کتاب گفت
شرحی بود ز عرصهٔ واسع مجال دل
هوش مصنوعی: زمین خدا وسیع است، همان‌طور که حق در کتاب اشاره کرده است، این مطلب توضیحی است درباره‌ی پهنای فراخ عرصه دل.
دل طایری و منزل لاهوتش آشیان
ذکر دوام و فکر حضوری دو بال دل
هوش مصنوعی: دل تو مانند پرنده‌ای است که آشیانه‌اش در آسمان‌های بلند و عرفانی قرار دارد. یاد و ذکر دائم و اندیشه‌ی حضور، دو بالی هستند که این دل را به پرواز در می‌آورند.
رخسار دل در آینهٔ ذات حق ببین
تا منکشف شود به تو سر جلال دل
هوش مصنوعی: به چهره دل خود در آینهٔ حقیقت الهی نگاه کن تا ویژگی‌ها و عظمت دل تو برایت روشن شود.
دل سرِّ حقِ مطلق و حق سر دل بود
از دل مقال حق شنو از حق مقال دل
هوش مصنوعی: دل، راز حقیقت مطلق را در خود دارد و حقیقت نیز در دل نهفته است. از دل، سخن حق را بشنو و از حقیقت، سخن دل را درک کن.
مخروط پیکری که دلش نام کرده‌اند
از عالم گل است چه داند کمال دل
هوش مصنوعی: مخروطی که به زیبایی و طراوت دل معروف شده، از دنیای گل و زیبایی نشأت گرفته است؛ اما چه داند که کمال و زیبایی دل در چیست.
چون آسمان ز حمل امان ابا نمود
بر دل نمود عرض چو دید احتمال دل
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان از باران و رحمت خود چشم‌پوشی کرد، دل انسان از نگرانیش به این نتیجه رسید که شاید امیدی باقی نمانده است.
بادی ز کوی دلبر شیرین شمایلم
آمد شکفت از نفسش غنچهٔ دلم
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از سمت دلبر زیبا به من وزید و به وسیلهٔ نفس آن عزیز، دل من نیز مانند یک غنچه شکفت و باز شد.
خورشید از مشارق غیبی طلوع کرد
خوش جا گرفت آینه سان در مقابلم
هوش مصنوعی: خورشید از جایی نامشخص و ناشناخته طلوع کرد و در برابر من به خوبی جا گرفت، مانند آینه‌ای که در مقابل من قرار دارد.
زنجیر زلف اوست وگر نه بدان صفت
دیوانه گشته‌ام که نبندد سلاسلم
هوش مصنوعی: موهای او همچون زنجیر مرا اسیر کرده است، و گرنه من به این حال و روز دیوانه نشده‌ام که کسی به این شدت مرا در قید و بند نگذارد.
باللّه مرا به قبلهٔ زُهاد کار نیست
تا دل به طاق ابروی او گشته مایلم
هوش مصنوعی: به خدا قسم، به سمت عبادتگران کاری ندارم؛ دل من به زیبایی ابروی او علاقه‌مند شده است.
بس عقده‌ها ز دهر به دل جا گرفته بود
انگشت او گشود ز دل عقد مشکلم
هوش مصنوعی: زندگی پر از مشکلات و دردهایی بود که در دل من نشسته بودند، اما او با یک اشاره توانست تمامی این غم‌ها و گره‌ها را باز کند.
ساقی بریز بادهٔ صافی به جام صاف
تا حل کنم به روی تو یکسر مشاکلم
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب خالص را در جامی شفاف بریز تا من بتوانم همهٔ مشکلات و دردهای خود را با تماشای تو فراموش کنم.
زان می کزان صعود کند جان نازلم
زان می کزان عروج کند جسم سافلم
هوش مصنوعی: از آن می، جان لطیف من به اوج می‌رود و از آن می، جسم ناپاک من به عروج می‌رسد.
زان می که مطمئن شود این نفس ملهمم
زان می که متصل شود این سرّ واصلم
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که باعث اطمینان می‌شود، این نفس الهام‌بخش من است، و از آن نوشیدنی که موجب ارتباط و پیوستگی این راز می‌شود.
مطرب نوای پردهٔ عشاق ساز کن
تا مرتفع شود ز نظر سرو حایلم
هوش مصنوعی: ای نوازنده، لحن عاشقانه‌ای را بنواز تا من از دیدن آن سرو ایستاده در کنارم فاصله بگیرم و دور شوم.
زان نی که نغمه‌هاش به رقص آورد تنم
زان نی که پرده‌هاش به وجد آورد دلم
هوش مصنوعی: از نی که موسیقی‌اش مرا به رقص واداشت و از نی که نغمه‌هایش دل مرا شاد و سرزنده کرد.
زان نی که منکشف شود ازوی حوایجم
زان نی که منطوی شود از وی منازلم
هوش مصنوعی: از نی‌ای که معانی و احساسات من از آن نمایان می‌شود، و نی‌ای که در آن خفا می‌شوم و با آن در جدل هستم.
دوریست پر ز محنت و عهدیست پر ز غم
راحت همه مشقت و درمان همه الم
هوش مصنوعی: دوری از محبوب بسیار دشوار و پر از درد است و پیمان دل در این فاصله پر از غم است. اما در این حال، تمام زحمت‌ها و سختی‌ها، مایه‌ی آرامش و درمان دردهای ما هستند.
اشراک و منقصت شده مقبول و روشناس
توحید معرفت شده مردود و متهم
هوش مصنوعی: توحید، که به معنای یگانگی خداوند است، در حال حاضر به نوعی درک و پذیرش قرار دارد، اما به همراه آن نقص‌هایی نیز وجود دارد. در عین حال، معرفت و شناخت عمیق از این موضوع رد شده و مورد سوال قرار گرفته است.
مردان حق غریق بلا گشته سر به سر
خاصان حق اسیر جفا گشته دم بدم
هوش مصنوعی: مردان راستین و حق‌طلب در مشکلات و سختی‌ها غرق شده‌اند و همگی خاصان و برگزیدگان حق، مورد ستم و بی‌مهری قرار گرفته‌اند. آن‌ها هر لحظه در این شرایط دشوار به سر می‌برند.
مستأنس عوام شده راحت اخصّ
مستقبل خواص شده محنت اعم
هوش مصنوعی: مردم عادی به راحتی زندگی می‌کنند و با شرایط خود سازگار شده‌اند، در حالی که افراد خاص و نخبه با چالش‌ها و مشکلات بیشتری روبه‌رو هستند.
رو به وشان به دعوی شیری به جلوه گاه
شیران حق گرفته ز غم گوشهٔ اجم
هوش مصنوعی: به سوی چهره‌های زیبا، مانند شیران، می‌روم و در میان اینقدر زیبایی، نگرانی و غم را فراموش کرده‌ام.
بسیار سهل در ره دعوی قدم زدن
بسیار صعب در ره معنی زدن قدم
هوش مصنوعی: در مسیر بیان ادعاها، راهی آسان به نظر می‌رسد، اما درک و فهم عمیق معناها، کار دشواری است.
نبود گریزگاه درین دور پر فتن
الا جناب مرتضوی صاحب کرم
هوش مصنوعی: در این دوران پر از فتنه، جایی برای فرار نیست مگر به سوی مرتضی که انسان با کرم و بخشندگی است.
ذاتش که هست واجب ممکن نما کند
از صورت حدوث عیان معنی قدم
هوش مصنوعی: ذات خداوند، که وجودش ضروری و واجب است، می‌تواند از طریق پدیده‌های حادث و موجودات فانی، معنای ازلی و باقی خود را به نمایش بگذارد.
راهی است سوی کوی تو چون موی توای محتشم
باریک و تاریک و سیه طولانی و پرپیچ و خم
هوش مصنوعی: کوی تو مانند موی تو است؛ راهی به سوی آن وجود دارد که باریک، تاریک و سیاه است و طولانی و پر پیچ و خم.
بسیار در وی عقده‌ها چون عقده‌های توبه تو
بسیار در وی دام‌ها چون دام‌های خم به خم
هوش مصنوعی: در او بسیاری از مشکلات و پیچیدگی‌ها وجود دارد، مانند مشکلاتی که در توبه کردن وجود دارد. همچنین در او تله‌های زیادی هست، مشابه به تله‌های بسیار پیچیده و تو در تو.
ذکر تو ورد هر زبان در مسجد و درمیکده
نام تو حرز هرجنان در کعبه و بیت الصنم
هوش مصنوعی: نام تو به زبان هر شخصی است و در مکان‌های مذهبی و معابد تکرار می‌شود. همچنین، یاد تو در کعبه و در مکان‌های بت‌پرستی به عنوان سپر و محافظت‌کننده هر جوان مورد استفاده قرار می‌گیرد.
ورگفت‌آری چون دو لب منسوخ سازی العجب
رسم فصاحت از عرب، طرز ملاحت از عجم
هوش مصنوعی: اگر بگویی بله، چگونه می‌توانی دو لب را از کار بیندازید؟ چه شگفت‌انگیز است که زیبایی گفتار از عرب و طرز دلربایی از عجم می‌آید.
من با نیاز، او نازنین، من تیره بخت او مه جبین
من خاکسار و مستکین، او تاجدار و محتشم
هوش مصنوعی: من در حال نیاز و درخواست هستم، در حالی که او فردی ناز و زیباست. من بیمار و بدشانس هستم و او مانند ماه درخشان و با شکوه است. من حقیر و نیازمند هستم و او با تاج و وقار خود در جایگاه بالایی قرار دارد.
ساقی گلاب و می به هم ترکیب کن اندر قدح
مطرب رباب و نی به هم تألیف کن اندر نغم
هوش مصنوعی: ای ساقی، همراه با هم گلاب و شراب را در جام مخلوط کن و نواهای زیبای موسیقی را از ساز رباب و نی درآور.
تا رخ نماید جلوه‌ای از میغ وهاب الصور
برقع گشاید عشو‌ه‌ای از حسن خلاق العدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و جلوه‌ای از آفریننده جهان نمایان شود، پرده‌ای از زرق و برق زیبایی‌های وجود او کنار می‌رود.
در باطل و معدوم خوش بینم وجود حق عیان
در حادث و موهوم خوش بینم رخ شاه قدم
هوش مصنوعی: در فرانسیس می‌بینیم که در چیزهای بی‌معنا و نابود شده، وجود حق را به‌روشنی مشاهده می‌کنم و در وقوعات و خیالات، جلوه شاهانه او را خوش بینانه احساس می‌کنم.
اغیار گرداگرد من لشکر به لشکر صف به صف
نام خوش تو در دهن لحظه به لحظه دمبدم
هوش مصنوعی: بیگانگان دور من به صف ایستاده‌اند و هر لحظه نام زیبایت در دهانم می‌آید.
عزت کجا ماند مرا من دور و ایشان مقترب
حرمت کجا ماند مرا من خوار و ایشان محترم
هوش مصنوعی: عزت و احترام کجا رفته است که من در دور هستم و آنها نزدیک هستند؟ من در ذلت به سر می‌برم و آنها در مقام احترام قرار دارند.
لطف است مارا قهر تو نوش است ما را زهر تو
تریاق باشد بهر تو گر روز و شب نوشیم سم
هوش مصنوعی: قهر تو برای ما مثل لطفی است که در دل داریم؛ حتی زهر تو برای ما مانند درمانی است. اگر روز و شب از تلخی‌های زندگی بنوشیم، باز هم شیرینی‌اش به خاطر توست.
ای شاه شاهان زمین ای ماه ماهان یقین
ای نعمت اللّه نور دین سلطان فیاض النعم
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ زمین، ای نور درخشان مانند ماه، تو یقینا هدیه‌ای از سوی خداوند هستی، نور دین و سلطان بخشش‌های فراوان.
در حضرت علم و عیان نور تو کشاف الحجب
در ظلمت شک و گمان روی تو مصباح الظلم
هوش مصنوعی: در فضای دانش و آگاهی، وجود تو پرده‌ها را کنار می‌زند و در تاریکی شک و تردید، روشنی تو چراغی است که راه را روشن می‌کند.
جودت بری از لا و لن بودت عری از ما و من
شأنت برون‌ازعلم وظن ذاتت فزون از کیف و کم
هوش مصنوعی: شما از کم و کاستی‌ها و نواقص دور هستید و خارج از اندیشه‌ها و گمان‌ها قرار دارید. هویت شما از محدودیت‌ها و تصورات خود فراتر است و به علم و دانش واقعی دست یافته‌اید.
نور جمال عصمتت هرگز نگردد مختفی
ذیل کمال عفتت هرگز نگردد متهم
هوش مصنوعی: نور زیبایی پاکی تو هرگز پنهان نخواهد شد و کمال وفاداری و عفت تو هیچ‌گاه زیر سوال نخواهد رفت.
با شمس نور کاملت شمس مضی آمد سها
با بحر جود شاملت یم وسیع آمد چو نم
هوش مصنوعی: تو با نور کامل خود مانند خورشید درخشانی و بخشندگی‌ات همچون دریای وسیعی است که در آن به فردی نیازمند کمک می‌رسانی.
عالم همه یک ذره‌ای رخسار توشمس الضحی
کونین همه یک قطره‌ای هستی تو مانند یم
هوش مصنوعی: جهان همگی یک ذره از زیبایی توست، همچنان که خورشید درخشان‌ترین نور است. تمامی هستی مانند یک قطره در دریا وجود توست.
ای شاه مشتاقت منم، مشتاق عشاقت منم
در عاشقی طاقت منم تا چند باشم جفت غم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من به تو خیلی علاقه‌مندم و به عشق تو دلبسته‌ام. در مسیر عشق، چقدر می‌توانم تحمل کنم و تا کی باید با غم و اندوه زندگی کنم؟
گیسوی لَیل مُدْلَهَم تا گشته ستّار الضّیاء
رخسار روز مبتسم تاگشته کَشَّافُ البُهَم
هوش مصنوعی: موهای شب مانند تاریکی عمیق است و چهره روز با لبخندی روشن و شفاف به نمایش درآمده و رازهای پنهان را نمایان می‌کند.
ارواح اعداء لزج باکبر و کینه مزدوج
همواره بادا ممتزج یک سر به ظلمات نِقَم
هوش مصنوعی: روح‌های دشمنان که به کبر و کینه آغشته‌اند، همیشه در تاریکی‌های انتقام و نفرت در هم تنیده و آمیخته باقی بمانند.
آسمان چون آس و قطبش جان کامل آمده
قطب عالم جان پاک صاحب دل آمده
هوش مصنوعی: آسمان مانند یک تخته شطرنج است و ستاره‌ها در آن مانند مهره‌ها حرکت می‌کنند. در این دنیا، وجود انسانی کامل و با روح پاک و عمیق به پا خواسته است.
صاحب دل کیست آن کزحضرت حق سوی ما
از خودی بی خود شده منزل به منزل آمده
هوش مصنوعی: دل‌باخته حقیقت کیست که از جانب خداوند به سوی ما آمده و از خودخواهی آزاد شده است، سفر به سفر پیش می‌رود.
اَوّلا بگذشته از ناسوت سجینی مقام
تا مقام حضرت لاهوت واصل آمده
هوش مصنوعی: ابتدا از دنیای مادی و نیازهای انسانی عبور کرده و به مقام والای الهی و جاودانگی رسیده است.
بعد از آن از حضرت لاهوت علیین مناص
دل گرفته زاد ره تا عالم کل آمده
هوش مصنوعی: پس از آن، از مقام والا و روحانی علیین، دل از هر چیزی خداحافظی کرده و راهی به سوی عالم بزرگتر و کامل‌تر شده است.
برزخ جامع بود دل در میان حضرتین
گاه فاعل آمده دل گاه قابل آمده
هوش مصنوعی: دل در میان دو حالت قرار دارد؛ گاهی نقش فاعل را ایفا می‌کند و گاهی در نقش قابل ظاهر می‌شود. در این حالت، برزخی وجود دارد که این دو موقعیت را در بر می‌گیرد.
قابل آن فیض لاهوتی شده از یک طرف
یک طرف از عالم ناسوت فاعل آمده
هوش مصنوعی: به یک سمت، نعمت‌های الهی به آن فرد رسیده و از سمت دیگر، او از دنیای مادی و طبیعی فعال شده است.
واجب ممکن دو دریای عظیم بی کران
برزخ لایَبْغِیان است آنکه فاضل آمده
هوش مصنوعی: دو دریای وسیع و بی‌کران در میان، که یکی از آن‌ها در حالت سکون و آرامش است و دیگری در حال جریان و حرکت. در اینجا، این مفهوم به وجود شخصی با فضیلت اشاره دارد که در این برزخ قرار دارد و به نوعی باعث اتصال و تعامل این دو دریای متفاوت می‌شود.
مَنْرَآنی قَدْرَأَی الْحَقَّ گفته گاهی از علو
ما عرَفْناکَ گهی فرموده نازل آمده
هوش مصنوعی: هر که مرا ببیند، حقیقت را می‌بیند و گاهی از علو و بلندی ما آگاه می‌شود. برخی اوقات نیز نازل و پایین می‌آیم و شناخته می‌شوم.
ای که بهر راه عشق از من تو می‌پرسی دلیل
روی او واضح‌تر از کل دلایل آمده
هوش مصنوعی: تو که برای درک عشق از من دلیل می‌پرسید، باید بگویم که دلیل زیبایی او از همه دلایل دیگر روشن‌تر است.
ای که بهر صید دل ازمن تو می‌جویی حبال
موی او محکم‌تر از کل حبایل آمده
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال شکار دل من هستی، بدان که رشته‌های موی او به اندازه‌ای محکم و قوی است که از هر نوع دام و تله‌ای بهتر است.
در فنون سحر بسیاری رسائل گفته‌اند
چشم او بالغ‌تر از کل رسایل آمده
هوش مصنوعی: در دنیای جادو و سحر، بسیاری از کتاب‌ها و نوشته‌ها وجود دارد، اما زیبایی و جذابیت چشمان او فراتر از همه آن‌هاست.
وجودشخص‌کامل‌قطب‌و گردون‌همچوآس استی
وجودآس را بر قطب دوران و اساس استی
هوش مصنوعی: شخص کامل و محور وجود، همچون آسمان است؛ وجود آسمان بر محور دوران و اساس است.
از آن رو اهل دانش آسمان خوانند گردون را
که گردان بر وجود مردحق مانند آس استی
هوش مصنوعی: اهل علم و دانش به خاطر حرکت و تغییراتش، آسمان را گردون می‌نامند، چون این چرخش برای وجود انسان کامل، مانند حرکتی نرم و آرام است.
از آن رو اهل بینش مرد حق را قطب گویندی
کش اندر منزل تمکین ثبوت بی قیاس استی
هوش مصنوعی: افراد با بصیرت، مردان حقیقت را به عنوان قطب می‌شناسند، زیرا در جایی که او قرار دارد، استقرار و ثباتی بی‌نظیر و بدون مقایسه وجود دارد.
عوام الناس را نسناس خواندن هست لایق‌تر
به‌خاصان‌خدا مخصوص این اطلاق ناس استی
هوش مصنوعی: خواندن مردم عادی به نام «نسناس» بیشتر مناسب افراد خاص و برگزیده خداوند است، نه عموم مردم.
چونسْیاً مَنسْیاً انگاشتی جز حق تعالی را
از آن رو ناس مرد عارف کامل شناس استی
هوش مصنوعی: هر چیزی غیر از خداوند را نمی‌توان در نظر گرفت و این نشان‌دهندهٔ شناخت عارف کامل از حقیقت است.
علی‌محسوس فی ذات اللّه است از قول پیغمبر
که‌باذات خدا جان علی را خوش مساس استی
هوش مصنوعی: علی در ذات خداوند اثر مشهودی دارد، چنان‌که در گفته پیامبر آمده است که روح علی به ذات خداوند پیوندی خوش و نزدیک دارد.
هرآن‌کس‌راکه‌مجنون‌گشت‌ممسوسش‌عرب‌گفتی
از آن معنی که جن را با وجود او تماس استی
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق و عجیب و غریب شد، به نوعی تحت تأثیر وجود او قرار می‌گیرد. این اشارات نشان‌دهنده این است که مانند جن‌ها، او نیز با دنیای دیگری ارتباط خاصی دارد.
به پیغمبرهمی گفتند مجنون شد علی مانا
که‌آن‌شه‌رانه‌خوردستی‌نه‌خواب و نه نعاس استی
هوش مصنوعی: به پیامبر گفتند که علی دیوانه شده، چرا که آن شاهزاده را در دست گرفته و در حالتی است که نه خواب دارد و نه چرتی.
عیان شد مستی جانش مگر جن کرده مس اورا
معاین شورش و سرش نه در ستر و لباس استی
هوش مصنوعی: مستی روح او آشکار شده است، به‌گونه‌ای که گویی جن او را جادو کرده است. نشانه‌های شور و هیجان او نه در پوشش و ظاهری است.
پیمبر گفت ممسوسی است حیدر گشت آشفته
نه زان گونه که‌جن‌با‌جان ممسوسان مماس استی
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که حیدر (علی) از نظر روحی و احساسی در حالتی خاص است و این آشفتگی او به خاطر تماس با موجودات غیر عادی نیست، بلکه به دلیل نزدیکی و درک عمیق از مسائل معنوی و روحانی است.
علی‌ممسوس‌فی‌ذات‌اللّه است ای قاصراندیشان
علی را در بحارعزت حق ارتماس استی
هوش مصنوعی: علی در ذات خدا به گونه‌ای خاص وجود دارد، ای کسانی که فکر شما محدود است، علی در دریاهای عظمت الهی غرق شده است.
جلال کبریا چون بحر و حیدرماهی آسایی
که اندر بحرقدرت دایم او را انغماس استی
هوش مصنوعی: جلال و عظمت خداوند مانند دریایی وسیع است و حیدر به مانند ماهی‌ای است که در این دریا از قدرت او به طور مداوم غرق است.
علی ممسوس فی ذات اللّه آمد لا بذات اللّه
علی فرد را کی وصف إِمساس و لماس استی
هوش مصنوعی: علی که به حقیقت الهی رسیده است، وجودش به خاطر خداست و نه از روی ذات خدا. در اینجا هیچ یک از افراد نمی‌توانند توصیفی از لمس و تماس با او داشته باشند.
چو در نور خدا مغموس آمد جان پاک او
از آن شمس فلک را ار رخ او اقتباس استی
هوش مصنوعی: زمانی که روح پاک او در نور خدا غرق شده است، اگر چهره‌اش از آن خورشید آسمان تابیدگی داشته باشد، نشانه‌ای از نور الهی است.
چو نور او بجز نور خدا نبود از آنستی
که از نور علی پیغمبران را التماس استی
هوش مصنوعی: مثل این است که تنها نور خدا وجود دارد و از این رو، نور علی زینت‌بخش و ملازم پیغمبران است. در واقع، همه نورها از نور خدا نشأت می‌گیرند و در این راستا، نور علی به عنوان منبع الهام و تقویت‌کننده برای پیامبران تلقی می‌شود.
شه جم بنده کاندر مجلس رندان خاص او
فلک‌چون‌ساقی‌وشمس‌وقمرچون‌جام‌وکاس‌استی
هوش مصنوعی: شاهی که در میان رندان نشسته است، چون بنده‌ای در جمع آنها به نظر می‌رسد. او مانند ساقی، و افلاک همچون خورشید و ماه، شبیه جام و کاسه هستند.
عظیم الخلق ذات اعظمی کز مغز پاک او
وجودحضرت‌روح‌القدس‌چون‌یک‌عطاس‌استی
هوش مصنوعی: خالق بزرگ و باعظمت، که از عمق وجود پاکش، روح‌القدس به مانند یک عطسه ظهور می‌کند.
اگر پرداختی با صنعت اکسیر رای او
زر قلب همه پیغمبران همچون نحاس استی
هوش مصنوعی: اگر توانسته باشی با هنر اکسیر، روح و فکر خود را تربیت کنی، در این صورت ارزش و مقام قلب همه پیامبران به اندازه مس (نحاس) خواهد بود.
دم از مردی زدی چون همتش آبای علوی او
ز باران امهات آسا همه حیض و نفاس استی
هوش مصنوعی: وقتی از مردانگی سخن می‌گویی، بدان که همت تو مانند جدت از خاندان علوی است. تمام موجودات از مادران خود زاده شده‌اند و دوران‌های خاصی را تجربه می‌کنند.
اَلَا یَا اَیُّهَا الْمُدَّثِر و قُمْیَا نَذِیْرَ اللّه
بگو پیچیده خود را تا به چند اندر پلاس استی
هوش مصنوعی: ای کسی که خود را در پوشش پیچیده‌ای، اعلام کن که باید از خواب برخیزی و مردم را از عذاب الهی هشدار دهی. آیا تا به کی در این حالت باقی خواهی ماند؟
برون آ شمه‌ای شأن علی بر خلق ظاهر کن
مگرجان ترا از طعن مشتی خس هراس استی
هوش مصنوعی: از تو می‌خواهم که ویژگی‌های علی (علیه‌السلام) را به شکلی آشكار به دیگران نشان دهی، مگر اینکه ترس از انتقاد و تهمت کیهانیان بی‌ارزش مانع تو باشد.
مترس از ناس بَلِّغْفِی عَلِیِّ کُلَّ مَا اُنْزَل
که حفظم عاصم جان ترا از شر ناس استی
هوش مصنوعی: نگران مردمان نباش، پیغام الهی را به همه برسان. حافظت، عاصم، تو را از شر مردم محافظت می‌کند.
علی را گر اطاعت ناوری ای دل خجل مانی
در آن روزی که یُدْعَی بِالْإمَام هر اناس استی
هوش مصنوعی: اگر تو از اطاعت علی سر باز زنی، ای دل، در روزی که هر کس به عنوان امام خوانده می‌شود، خجالت‌زده خواهی شد.
علی را شو زمشتاقان که هر مشتاق جانی را
به مشتاقُ الیه خویش در معنی جناس استی
هوش مصنوعی: علی را به گروهی از علاقمندان معرفی کن، زیرا هر علاقمند جدایی از عشق خود، به محبوبش در مفهوم و معنا می‌چسبد.
الا تا مادح خیرالنبیین آمده حسان
الا تا مادح سجاد جان بوفراس استی
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش پیامبر اسلام و امام سجاد (ع) پرداخته و به اهمیت و فضیلت‌های آن‌ها اشاره می‌کند. شاعر در اینجا از مداحی و ستایش‌کنندگی این شخصیت‌ها یاد می‌کند و به معنای عمیق و روحی آن‌ها اشاره دارد. به نوعی نشان می‌دهد که ستایش این بزرگواران، با روح و جان انسان‌ها پیوند دارد و در حقیقت تجلی بخش محبت و احترام به آن‌هاست.
به مدح مرتضی بادا زبانم دایماً ناطق
به‌مغزم تا که عقل و فکر و تدبیر و حواس استی
هوش مصنوعی: زبان من همیشه به ستایش مرتضی (علی) باشد و در ذهن من باشد تا زمانی که عقل، تفکر، تدبیر و حواس در من وجود دارند.
به چشم کم مبین عشاق ما را
در ایشان می نگر اخلاق ما را
هوش مصنوعی: به چشمان کم‌عمق خود به عشاق ما نگاه نکن، زیرا در وجود آنها ویژگی‌های اخلاقی ما را می‌توان دید.
کتاب ناطق خالق چو ماییم
نظر کن جزو جزو اوراق ما را
هوش مصنوعی: ای خالق، ما مانند کتابی گویای تو هستیم؛ به اوراق ما نگاه کن و جزئیات را بررسی کن.
ز مرآت جمال ما عیان بین
جمال حضرت خلاق ما را
هوش مصنوعی: از آینه زیبایی ما، زیبایی خالق بزرگ را که در آن نمایان است، مشاهده کن.
ز افعی‌نفس جان گسل مسموم بوداین خسته دل
جام شراب معتدل تعدیل کرد اخلاق را
هوش مصنوعی: به دلیل تأثیر منفی و سمی که افعی‌نفس دارد، دل خسته‌ام را با نوشیدن شراب ملایم آرامش دادم و حالتم را بهبود بخشیدم.
رفتم‌برون از جسم و جان چرخی زدم درلامکان
در چرخ آرم این زمان این گنبد نه طاق را
هوش مصنوعی: از جسم و جان خود خارج شدم و در فضایی بی‌مکان پرسه زدم. در این لحظه، این گنبد آسمانی دیگر برایم فرقی نمی‌کند.
خویش بینی تو در میکده ذنبی است عظیم
حضرت پیر مغان آمده غفار ذنوب
هوش مصنوعی: دیدن خود در میکده، گناهی بزرگ است. چرا که پیر مغان، بخشاینده نیامده است.
حق راست این جهان همگی دفتری عجیب
انسان کل ز دفتر حق فرد منتخب
هوش مصنوعی: در این جهان، همه چیز به نوعی کتابی عجیب و غریب است که انسان، به عنوان موجودی خاص، از آن می‌نویسد و حقایق را درک می‌کند.
در جان پاک هر نبی سرّ ولی را می‌طلب
در جان احمدلاجرم سرّ علی را می‌طلب
هوش مصنوعی: در دل هر پیامبر، راز و حقیقت ولی و ولی‌الله جستجو می‌شود. بنابراین، در وجود پیامبر آخرالزمان، حقیقت و راز علی نیز به دنبالش است.
سر ولایت مستتر نور نبوت جلوه گر
سر خفی را طالبی نور جلی را می‌طلب
هوش مصنوعی: در مقام ولایت، نور نبوت به وضوح نمایان است، کسی که به دنبال رازها و اسرار است، در عین حال به دنبال نور آشکار نیز می‌باشد.
هر صنعتی اندرجهان دارد به آخر حاصلی
تو ازخراباتی شدن بی حاصلی را می‌طلب
هوش مصنوعی: هر صنعتی در دنیا نتایج خاص خودش را دارد. تو که از نابسامانی‌ها و ویرانی‌ها رنج می‌بری، چرا به دنبال بی‌هدف بودن هستی؟
شد بحر ازل موج زن ازکل جوانب
هر موج از آن مرتبه‌ای شد ز مراتب
هوش مصنوعی: دریا بی‌پایان از هر سو متلاطم است و هر موجی که به وجود می‌آید، از مرتبه‌ای خاص و بر اساس یک مقام خاص نشأت می‌گیرد.
آن موج که اوجانب غیب است و شهادت
آن حضرت انسان بود ای صادق طالب
هوش مصنوعی: آن موجی که هم در حالت غیبت و هم در حالت شهادت وجود دارد، همان وجود حضرت انسان است، ای صادق.
در ذات بود بحرولیکن به صفت موج
مجذوب به صورت به حقیقت شده جاذب
هوش مصنوعی: در واقع، در عمق وجود، دریا وجود دارد، اما به خاطر ویژگی موج، به شکل و ظاهری خاص جذب شده و در واقعیت، جذابیت پیدا کرده است.
ذوالعرش رفیع الدرجاتی که خدا گفت
عشق است که بیرون ز حدود وز جهاتست
هوش مصنوعی: خدایی که عرش بلندی دارد و مقام‌های والایی را اشغال کرده است، عشق را به عنوان چیزی معرفی کرده که فراتر از محدودیت‌های مکانی و زمانی است.
اندر ظلمات هوسِ نفسِ جفاجوی
دل همچو خضر آمده عشق آب حیاتست
هوش مصنوعی: در میان تاریکی‌های خواسته‌های نفس و دل، عشق مانند خضر، مظهر آب حیات است که به ما زندگی و سرزندگی می‌بخشد.
ظلمات هواهای نفوس است سکندر
عقل است که حیران شده در این ظلماتست
هوش مصنوعی: تاریکی‌ها و نابسامانی‌های درون انسان‌ها همانند تاریکی هوا است، که عقل مانند سکندر (اسکندر مقدونی) در این تاریکی‌ها سرگردان و حیران شده است.
دلدار همه دل شد و شد دل همه دلدار
تفریق و تمایز ز دو بینی و دو دانی است
هوش مصنوعی: محبوب همه دل‌ها شد و دل همه محبوب‌ها گردید. جدایی و تفاوت ناشی از دو نگاه و دو علم است.
بر صورت دلدار دل ماست به تحقیق
ار آدم اول، دل ما آدم ثانی است
هوش مصنوعی: دل ما به وضوح نشانگر محبت دلدار است. اگر آدم اول وجود داشته، قلب ما در واقع، مشابه دل آدم بعدی است.
یک لطیفهٔ غیبی و سر وحدانی است
که گاه یوسف و گه نفخه گاه پیرهن است
هوش مصنوعی: این گفته به نوعی از واقعیت‌های عمیق و غیر قابل درک اشاره دارد که با تغییراتی در زندگی انسان‌ها نمایان می‌شود. گاهی اوقات می‌توان در این واقعیت، زیبایی و صفاتی همچون یوسف را مشاهده کرد و در زمان دیگر، ممکن است به شکل‌های دیگر، مانند پوشش و ظاهری عادی نمایان شود. این تغییرات نشان‌دهندهٔ یک حقیقت واحد و عمیق است که در پس همه چیز وجود دارد.
یکی حقیقت واحد بود وجود بسیط
که گاه روح شمارندش و گهی بدن است
هوش مصنوعی: وجود حقیقتی است واحد و ساده که گاهی آن را به عنوان روح می‌شناسند و گاهی به عنوان بدن.
خوبان همگی مظهر جلوات صفاتند
مشتاقِ علی آینهٔ جلوهٔ ذات است
هوش مصنوعی: زیبایان همگی نشانه‌هایی از صفات الهی هستند و عاشق علی هستند، چون او آینه‌ای برای تجلی ذات خداوند است.
ز اغیار چو بگسستم با یار بپیوستم
این متصلّی را شد آن منفصلی باعث
هوش مصنوعی: وقتی از دیگران جدا شدم و به معشوق پیوستم، این ارتباط دیگر به جدایی منجر نشد.
از حسن عمل زاهد جنت طلبد از حق
بر قرب خدا ما را شد بی عملی باعث
هوش مصنوعی: زاهد با عمل نیکو به دنبال بهشت است، اما از خدا می‌خواهد که ما به نزدیکی او برسیم. بی‌عملی ما باعث شده که از این قرب محروم شویم.
مقبولی آن حضرت پاکیزگی تن نیست
بر حسن قبول حق پاکیزه دلی باعث
هوش مصنوعی: مقبولیت در درگاه آن معصوم به خاطر پاکی جسم نیست، بلکه داشتن دل پاک و نیت خالص است که باعث قبول شدن می‌شود.
پاکیزگی دل را حل همه مشکل را
تکریم نبی منشاء، تعظیم ولی باعث
هوش مصنوعی: پاکی دل باعث حل مشکلات است، و احترام به پیامبر و بزرگواران نیز موجب بزرگداشت و ارج نهادن به آنان می‌شود.
در راه عشق آن صنم هر گه ترا آید حرج
در صبر ثابت کن قدم کالصَّبْرُ مفتاحُ الفرج
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هر زمان که معشوق به تو نزدیک می‌شود، بر صبر و شکیبایی خود پافشاری کن، زیرا صبر دروازه‌ای به سوی راحتی و گشایش است.
یکدم میاسا از طلب زان رو که مَنْجَدَّ وَجَدْ
می‌زن در دل با ادب زیرا که مَنْلَجَّ وَلَج
هوش مصنوعی: هرگز از طلب و خواسته‌ات غافل نشو، زیرا که کسی که با جدیت و کوشش در پی طلب باشد، به مقصود و هدف خود می‌رسد. مراقب باش که در پی خواسته‌های خود با ادب و احترام و تلاش گام برداری.
ربانی باهوش شو با حاضران خاموش شو
از پای تا سر گوش شو ورنه دغائی وهمج
هوش مصنوعی: به انسان عاقل و متفکر تبدیل شو و در جمع‌های دیگران خ silent باش. از سر تا پا گوش کن و attentive باش، و گرنه دچار تردید و خیال‌های بی‌اساس خواهی شد.
در جان پاک اولیا سِرِّ ولایت مندرج
در سِرِّ جان اولیاء ذات الهی مندمج
هوش مصنوعی: در دل پاک پیشوایان، راز ولایت پنهان است و این راز در جان آنان با ذات الهی گره خورده است.
آن عالم روحانی خمخانهٔ ربانی
روح جبروتی خم فیض صمدانی راح
هوش مصنوعی: این عالم روحانی به مانند میخانه‌ای است که پر از نعمت‌های الهی است و روح بزرگ و قدرتمند این نعمت‌ها را به ما می‌دهد.
نفس ملکوتی را مینا و صراحی دان
اعیان شهادی را هر یک قدحی ز اقداح
هوش مصنوعی: نفس الهی را مانند می و جام بدان، و هر یک از موجودات واقعی را به عنوان قدح‌هایی از شراب‌های مختلف تصور کن.
رخ ما ساغر و حسن ازل راح
رخ ما چون زجاجه حسن مصباح
هوش مصنوعی: صورت ما مانند جام است و زیبایی ازل را به یاد می‌آورد. صورت ما همچون شیشه‌ای است که زیبایی را به تصویر می‌کشد.
هویت در حجاب حسن مستور
در این آن مختفی چون نَشأة در راح
هوش مصنوعی: وجود و حقیقت در پوشش زیبایی پنهان شده است، همان‌طور که آفرینش در مسیر خود نهفته است.
وجود لاتعین هست چون می
تعیّن‌ها صراحی‌ها و اقداح
هوش مصنوعی: وجودی که بدون تعیین و مشخصات است، مانند می‌باشد که در ظرف‌های مخصوص خود، یعنی صراحی‌ها و اقداح، تجلی می‌یابد.
مسمّا فاتح و اعیان خزائن
بود هر یک ز اسما همچو مفتاح
هوش مصنوعی: هر یک از اسم‌ها مانند کلیدی است که برای گشودن خزانه‌ها و دریچه‌های معنایی خاص به کار می‌رود. به این ترتیب، ویژگی‌ها و ویژگی‌های خاص هر نام، به مانند ابزارهایی برای دستیابی به فهم عمیق‌تر و باز کردن رازها عمل می‌کنند.
مفاتیح الغیوب اسماء حسنی
غیوب اعیان و غیب الغیب فتاح
هوش مصنوعی: مفاتیح الغیوب به معنای کلیدهای اسرار و نام‌های نیکو خداوند است که به آگاهی از حقایق نهفته و پنهان کمک می‌کند. غیب الغیب نیز به موجودات و مسائلی اشاره دارد که از دید بشر پنهان است و خداوند به عنوان گشاينده این اسرار شناخته می‌شود.
حضور حضرت اسما در اعیان
حضور حضرت اعیان در ارواح
هوش مصنوعی: حضور حضرت اسما در موجودات به این معناست که صفات و نام‌های الهی در همه موجودات و سطوح وجود در حال ظهور هستند. به عبارت دیگر، ویژگی‌های الهی در عناصر و موجودات دیده می‌شود و این صفات در آنها جاری است.
حضور حضرت ارواح دایم
بود در حضرت اجسام و اشباح
هوش مصنوعی: حضور معنوی و روحانی همیشه در کنار وجودات مادی و جسمانی وجود دارد.
حضور جملهٔ این چار حضرت
بود در حضرت جامع ایا صاح
هوش مصنوعی: حضور تمام این چهار بزرگوار در وجود جامع، ای صاحب!
ذات ازلی جلوه گر از حضرت اسما
هر اسم یکی آینه زان چهرهٔ وَضّاح
هوش مصنوعی: خداوند راستینی است که در هر نام و عنوانی تجلی می‌کند، هر اسم مانند یک آینه‌ای است که نمایانگر آن چهره زیبای الهی است.
اسماءالهی متجلی است در اعیان
اعیان به ثبوتی متجلی است در ارواح
هوش مصنوعی: اسم‌های الهی در تجلیات موجودات به وضوح نمایان است و این تجلی به شکل واقعی در روح‌ها نیز معنادار است.
ارواح مجرد جبروتی ملکوتی
دایم متجلی است در آیینهٔ اشباح
هوش مصنوعی: روح‌های آزاد و نیرومند از عالم ملکوت همواره در آیینه‌ی وجود اشباح و مخلوقات خود را نمایان می‌کنند.
اشباح چو مشکوة شد ارواح زجاجات
اعیان چو مصابیح بود روشن و لواح
هوش مصنوعی: هنگامی که اشباح به مانند آینه‌ای شفاف می‌شوند، روح‌ها مانند چراغ‌هایی می‌درخشند و اشیاء حقیقی به نورانی‌ترین شکل خود ظاهر می‌شوند.
اعیان چو مصابیح فروزندهٔ اسماء
چون نار کز احجار برآرند به مقداح
هوش مصنوعی: اشیاء مانند چراغ‌هایی درخشان هستند که نام‌ها را تابان می‌کنند، همچنان که آتش از سنگ‌ها برمی‌خیزد و به روشنایی می‌افزاید.
آن نور علی نور بود ذات مسما
آن جاعل انوار ظلم فالق اصباح
هوش مصنوعی: این نور، نوری برتر و روشن‌تر است که وجودش به عنوان خالق تمامی نورها در نظر گرفته می‌شود. او کسی است که تاریکی‌ها را می‌شکافد و صبح را ایجاد می‌کند.
ذات علی آن نور علی نور که نامش
فتاح مغالیق قلوبست چو مفتاح
هوش مصنوعی: علی دارای نوری داناست که به مانند نوری فوق‌العاده، همه جا را روشن می‌کند و نام او به عنوان گشاینده قفل‌های دل‌ها شناخته می‌شود، همان‌طور که کلید برای باز کردن قفل‌ها ضروری است.
آمد دل عشاق چو تن نور علی روح
باشد دل مشتاق چوخم فیض علی راح
هوش مصنوعی: دل عاشقان مانند جسمی است که روح نور علی را در خود دارد. همچنین دل مشتاقان مثل ظرفی است که باده و فیض علی را در خود جای داده است.
چون دیده به نور حق در دل نگران گردد
نور علی مطلق بر دیده عیان گردد
هوش مصنوعی: زمانی که چشم انسان به نور حقیقت و خداوندی روشن شود، دل او نگران و پر از اشتیاق می‌شود و در نتیجه، نور امیرالمؤمنین (علی) به‌طور واضح و روشن بر دیدگان او نمایان می‌شود.
چون عین یقین باشد دل لوح مبین باشد
چون دیده چنین باشد دل نیز چنان گردد
هوش مصنوعی: وقتی که دل مانند یقین روشن و واضح باشد، همانند لوحی نورانی خواهد شد. اگر دیدگاه فرد چنین باشد، دل او نیز به همین شکل درخشان و روشنگر می‌شود.
چون راه مغان پوید آداب مغان جوید
اسرار مغان گوید خود پیر مغان گردد
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در مسیر عرفان و حقیقت حرکت کند، باید آداب و رفتارهای عرفانی را فرا بگیرد و به درک رازهای آن برسد و در نهایت، خود به فردی مانند پیر و راهنمای عرفان تبدیل شود.
مشتاق علی آیین خوبان همه آیینه
آیین چو نهان باشد ز آیینه عیان گردد
هوش مصنوعی: عاشق علی، اخلاق نیکوکاران همه در آینه معصومیت نمایان است. اگر چیز و یا فردی در آینه پنهان باشد، در واقعیت آشکار می‌شود.
مرا دمی دل یک روی و جان یک دله بود
که جسم را نه به جان الفت و معامله بود
هوش مصنوعی: مدتی قلب و جان من یکپارچه و هماهنگ بود، اما بدن هرگز با روح ارتباط و دوستی نداشت.
غم تو بود و من آن دم که شادی و غم را
به هم نه صورت ضدیت و مقابله بود
هوش مصنوعی: درد تو برای من بود، همان لحظه‌ای که شادی و غم را به‌عنوان دو حالت متضاد نمی‌دیدم.
ز پای دل نگشودند قید گیسو را
که در طریقت عشاق ز اهل سلسله بود
هوش مصنوعی: دل از پای خود قید گیسوی او را نگشود، زیرا که او جزو راه عشق و فرقه عاشقان بود.
درخرابات فنا بادهٔ ذاتم دادند
بادهٔ ذات ز مینای صفاتم دادند
هوش مصنوعی: در میخانهٔ نابودی، شراب وجودم را به من هدیه کردند و این شراب وجود از صفات عالی‌ام نشأت می‌گرفت.
مالک الملک جهانِ ملکوتم کردند
بر ملوک ملکوتی ملکاتم دادند
هوش مصنوعی: خداوند حاکمیت و سلطنت جهان را به من عطا کرده و همچنین مقام‌های بلند روحانی را به من بخشیده است.
در رخ معتکف صومعه انوار قبول
چون ندیدیم قدم جانب میخانه زدند
هوش مصنوعی: در چهره شخصی که در عبادتگاه به اعتکاف نشسته بود، آثار و نشانه‌های پذیرش و قبولیت دیده نمی‌شد، بنابراین ما تصمیم گرفتیم که به سمت میخانه برویم.
گره از سلسلهٔ زلف بتان بگشادند
وان گره بر دل هر عاشق دیوانه زدند
هوش مصنوعی: اگر گرهٔ موهای زیبای معشوقه‌ها را باز کنند، آن گره بر دل هر عاشق دیوانه‌ای ضربه می‌زند.
همت عالی رندان خرابات ببین
که شهنشاهی عالم به گدا بخشیدند
هوش مصنوعی: به تلاش و اراده بلند رندان، که در میخانه‌ها زندگی می‌کنند، نگاه کن که چگونه یک پادشاه بزرگ، حتی ثروت و مقام خود را به یک گدا اعطا کرده است.
ما غم یار و زاهدان غم خلد
هر دلی طاقت غمی دارد
هوش مصنوعی: غم و اندوه یار برای ما قابل تحمل است و زاهدان نیز برای بهشت و نعمت‌های آن غم و اندوه دارند، زیرا هر دل تا حدودی می‌تواند غمی را تحمل کند.
دل بود اینکه به گوش آیدم از وی سخنی
یا که از دیر صدای جرسی می‌آید
هوش مصنوعی: دل به من می‌گوید که از او خبری به گوشم می‌رسد یا اینکه از دور صدای جرس می‌آید.
زاهدی رو به سوی میکدهٔ ما آورد
یا به سر منزل عنقا مگسی می‌آید
هوش مصنوعی: زاهدی به سمت میکده ما آمده است، یا شاید مگسی به مقصدی دور و نامشخص می‌رود.
خوان احسان ولی نعمت ما هر که بدید
نُه فلک در نظرش چون عدسی می‌آید
هوش مصنوعی: هر کسی که سفره‌ی احسان و لطف سرور ما را می‌بیند، در نظرش نه تنها زمین و آسمان، بلکه کل عالم نسبت به این نعمت کوچک و ناچیز می‌شود.
عالم جان را سماواتی و آفاقی جدا
بود پیش از آن که این آفاق و این نه طاق بود
هوش مصنوعی: عالم به روح و جان، آسمانی و جهانی داشت که وجود داشت before از آن که این دنیا و این افق‌ها به شکل کنونی شوند.
پیش ازین عهد الست رب میثاق بلی
رمزی از میثاق ما آن عهد و آن میثاق بود
هوش مصنوعی: قبل از اینکه دنیا به وجود بیاید، ما پیمانی با خدا بستیم. این پیمان نشانه‌ای از ارتباط ما با او بود.
نعمت اللّه نعمتی گسترد خوش از بهر ما
نعمت اللّه خوان بگسترد و خدا رزاق بود
هوش مصنوعی: نعمت‌های خداوند فراوان و متنوع هستند که به خاطر ما گسترده شده‌اند. خداوند همواره میزبان و روزی‌دهنده‌ای است که رضایت و برکت را برای ما فراهم می‌آورد.
در مرتبهٔ هستی پستی است زبردستی
افتادگی و پستی عالی گهری باشد
هوش مصنوعی: در مراحل وجود، پایین‌تری از بالا رفتن و افتادگی وجود دارد که در نهایت می‌تواند به یک گوهری با ارزش تبدیل شود.
نبود عجب ار بر ما شد پیر مغان مشفق
با مغبچگان او را مهر پدری باشد
هوش مصنوعی: این طبیعی است که شخصی که به عنوان پیر مغان شناخته می‌شود، با محبت و مهربانی به جوانان و افرادی که در حال یادگیری و رشد هستند، رفتار کند. او مانند پدری دلسوز به آنها محبت می‌کند و در کنارشان قرار می‌گیرد.
از دیدهٔ جسمانی گر آمده پنهانی
ز آیینهٔ روحانی در جلوه گری باشد
هوش مصنوعی: اگر ظاهر جسمانی باعث شده باشد که تو بدون اینکه خودت متوجه شوی، در جلوه‌ای روحانی خود را نشان دهی، پس این زیبایی از عمق روح تو ناشی می‌شود.
دیدن جمال خوب تو خاموشی آورد
یا در رخت ز غیر فراموشی آورد
هوش مصنوعی: وقتی جمال زیبای تو را می‌بینم، یا باعث می‌شود که سکوت کنم یا آن‌قدر غرق زیبایی‌ات می‌شوم که فراموش می‌کنم به غیر از تو به چیز دیگری فکر کنم.
دهشت فزود فرط تجلی کلیم را
آری جلال حق همه مدهوشی آورد
هوش مصنوعی: ترس و هیبت ناشی از نور وجود حضرت موسی آنچنان زیاد شد که عظمت الهی همه را محسور و مدهوش کرد.
ریحان زگلستان بدمد خوش عذاریار
ریحان تر ز خط بناگوشی آورد
هوش مصنوعی: گل خوشبویی از باغ بهشتی بزنید که بوی خوش دوست را به یاد می‌آورد؛ هرچند که این گل زیباتر از چهره دلربا و نازک‌خط اوست.
زین عقل هوشیار ملول آمدم بسی
ساقی بیار باده که بی هوشی آورد
هوش مصنوعی: از این عقل و اندیشه‌ی هوشیار خسته شده‌ام، بی‌خود و مست صحبت می‌کنم. بیا و برایم شراب بیاور تا به حالت بی‌هوشی برسم.
سینه چو مشکوة دل آمده وقت حضور
همچو زجاجی در او روی تو مصباح نور
هوش مصنوعی: دل انسان مانند چراغی است که در سینه‌اش قرار دارد. وقتی وقت عشق و حضور می‌رسد، دل مانند شیشه‌ای روشن می‌شود که نور چهره‌ات را در خود منعکس می‌کند.
حسن تو زَیْتی لطیف آن تو یار بسیط
شعلهٔ مصباح را زین دو نمود او ظهور
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون زیتون است و یارت، شعله‌ای که نور چراغ را پرنورتر می‌کند.
نور علی نور چیست ذات علی کبیر
بحر محیط عظیم حضرت عشق غیور
هوش مصنوعی: نور علی نور به معنای روشنایی بر روشنایی است، که نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های برتر و درخشان علی (ع) است. او همچون دریایی بزرگ و وسیع است که در آن عمق و عظمت عشق و محبت به وضوح نمایان است. این عشق بی‌پایان و عمیق، ذات مقدس علی را تحت فشار قرار می‌دهد و از او شخصیتی غیرت‌مند و با عظمت می‌سازد.
گاه در اظهارشان پرده درو جلوه گر
گاه در اخفای ذات پردگی است و صبور
هوش مصنوعی: گاهی در نشان دادن خود، جلوه‌ای زیبا دارند و گاهی در پنهان کردن ذاتشان، صبوری می‌ورزند.
گفت خدا انَّما المُشْرَکُ رِجْسٌ نَجِس
مُشْرِکِ رِجسِ نَجِس نَفس کَنُوْدٌ وکَفور
هوش مصنوعی: خداوند فرمود: مشرکین به حقیقت ناپاک و پلیدند و روح پلید آنها همچون نجاستی است که باید از آن دوری کرد و از آن تنفر داشت.
اُذْهِبُ مِنْاَهْلِ بَیْت کُلِّ قبیحٍ وَ رِجْس
بیت دل اهل دل روح ودود شکور
هوش مصنوعی: من از خانه‌ام هر ناپاکی و زشتی را دور می‌کنم و به دل کسانی که روحشان پاک و شکرگزار است، صفا و روشنی می‌بخشم.
دل بود این که درو نقش رخت می‌بینم
یا که بر مصحف حق می‌نگرم آیهٔ نور
هوش مصنوعی: این دل من است که در آن تصویر تو را مشاهده می‌کنم یا اینکه به کتاب مقدس نگاه می‌کنم و آیه‌ای از نور را می‌خوانم.
نور رخسار تو در وادی جان جلوه گر است
یا که خود آتش موسی است نمایان از طور
هوش مصنوعی: روشنی چهره‌ات در دل بیداری و زندگی بروز می‌کند، یا اینکه خود شعله‌ای است مانند آتش موسی که از کوه طور نمایان شده است.
در خراب دل ما گنج ازل بنهادند
زان سبب نام دل ما شده بیت معمور
هوش مصنوعی: در دل خراب ما، گنجی از ابتدا قرار داده‌اند. به همین خاطر، نام دل ما به مکانی پر از زندگی و نشاط تبدیل شده است.
ما خرقهٔ سالوسی و درّاعهٔ پرهیز
دادیم و گرفتیم عوض ساغر لبریز
هوش مصنوعی: ما لباس زهد و دینداری را کنار گذاشتیم و به‌جای آن پر از شادمانی و سرور شدیم.
اندر طلب ملک جهان حرص تو تا چند
کین حرص دریده شکم خسرو پرویز
هوش مصنوعی: در طلب دست‌یابی به قدرت و سلطنت در جهان، چرا این اندازه طمع‌ورزی می‌کنی که این طمع، شکم خسرو پرویز را نیز می‌درد؟
گذری کن به طریقت نظری کن به یقین
نظری کن به حقیقت گذری کن ز مجاز
هوش مصنوعی: به راههداری دقت کن و با چشم دل، حقیقت را ببین. از ظواهر دنیوی بگذر و به عمق معانی و واقعیت‌ها توجه کن.
تا شود بر دلت اسرار معارف همه کشف
تا شود بر رخت ابواب حقایق همه باز
هوش مصنوعی: تا زمانی که اسرار دانش و معرفت بر دل تو آشکار شود، در آنگاه در چهره‌ات درهای حقیقت‌ها به رویت باز خواهد شد.
چشم دل پوش بجز چهرهٔ فکر از همه وجه
گوش جان بند بجز نغمهٔ ذکر از همه ساز
هوش مصنوعی: به چشم دل تنها زیبایی افکار را ببین و از سایر زیبایی‌ها خود را دور نگه‌دار. همچنین، گوش جان خود را فقط به صداهای یاد خدا بسپار و از دیگر نواها فاصله بگیر.
عیسی دیرنشین دلبر و دل همچون دیر
زلف او همچو صلیب آمد دل چون ناقوس
هوش مصنوعی: عیسای دیرنشین، یعنی محبوبی که در دل جا دارد، و دل به مانند دیر، جایی مقدس و پرشکوه، با زلفی به شکل صلیب درآمیخته شده است. دل همچون ناقوسی به صدا درآمده و به خاطر این عشق و زیبایی، احوالش تغییر کرده است.
صوت ناقوس همه وصف جمال سبوح
حرف ناقوس همه نعت جلال قدوس
هوش مصنوعی: صدای ناقوس، همگان را به وصف زیبایی بی‌نظیر و پاکی خداوند دعوت می‌کند، و همزمان، این صدا خود توصیف‌کننده بزرگی و جلال اوست.
آفتی نیست بتر راه روان را از عجب
پر طاووس بود آفت جان طاووس
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان می‌شود که هیچ مانعی برای روان شدن در مسیر زندگی وجود ندارد، مگر اینکه انسان به خودبزرگ‌بینی دچار شود. خودبزرگ‌بینی، همچون طاووس که به زیبایی خود می‌نازد، می‌تواند در روح و جان انسان آسیب وارد کند. بنابراین، پرهیز از غرور و تکبر می‌تواند به انسان در پیمودن راه زندگی کمک کند.
قصهٔ شهر سبا باز شنو از هدهد
منطق الطیر کجا کشف شود از قاموس
هوش مصنوعی: داستان شهر سبا را از هدهد بشنو، نشانه‌ای از جستجو و کشف در دنیای کلمات و معانی.
دل برون می‌رود از پرده، خدا را نفسی
حرف در پرده بگو زان شه بی ستر و لباس
هوش مصنوعی: دل از حجاب و پرده خارج می‌شود، پس خدا را از پشت پرده یک سخنی بگو که متعلق به آن پادشاهی باشد که نه پوششی دارد و نه لباس.
اسم اعظم رقم حق و یداللّه راقم
روح اعظم قلم و لوح دل ما قرطاس
هوش مصنوعی: نام بزرگ حق و دست خداوند به عنوان نویسنده، روح بزرگ بر روی لوح دل ما همچون کاغذی است که نوشته می‌شود.
نفس حق چه بود معنی الهام و سروش
نفس باطله، وسواس رجیم خناس
هوش مصنوعی: نفس حق به معنای الهام و وحی الهی است، در حالی که نفس باطله به وسواس‌های شیطانی و ناخالصی‌ها اشاره دارد. این دو حالت نشان‌دهنده‌ی تأثیرات مثبت و منفی بر انسان هستند.
زاهدان از معارفند نفور
متنفر ز بوی گل کناس
هوش مصنوعی: زاهدان به دانش و بینش عمیق دست یافته‌اند، اما از بوی گل و زیبایی‌های دنیا بیزارند و از آن‌ها دوری می‌کنند.
متمایز بود ز عامی خاص
فرق باشد ز ناس تا نسناس
هوش مصنوعی: افرادی که خاص و ویژه هستند، از دیگران متمایز می‌شوند؛ تفاوت بین انسان‌های برجسته و معمولی در همین است.
کیست ز ابدال دانی ای درویش
آنکه تبدیل کرد عقل وحواس
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی آن شخص چه کسی است که از بند عقل و حواس رها شده و به مرتبه‌ای بالاتر دست یافته است، ای درویش؟
کیست ز اوتاد دانی ای عارف
آنکه بنیاد عشق راست اساس
هوش مصنوعی: ای عارف، آیا می‌دانی که چه کسی از اوتاد (پایه‌های روحانی) است؟ او کسی است که اساس و پایه عشق را بنا نهاده است.
آن امامان دو مظهر آمده‌اند
ملک الناس را و رب الناس
هوش مصنوعی: آن دو امام به عنوان نمادهایی از هدایت و رهبری، برای راهنمایی مردم و بی‌نیاز کردن آن‌ها از هر گونه سرپرست دیگری آمده‌اند.
جلوه گاه اله معصوم است
او چو قطب آسمان بود چون آس
هوش مصنوعی: آنچه در اینجا بیان شده، به نوعی به وجود شگفت‌انگیز و نورانی یک موجود خاص اشاره می‌کند که به عنوان نماینده‌ای از الهی، معصوم و پاک است. این موجود مانند یک قطب در آسمان می‌درخشد و توجه همگان را به خود جلب می‌کند. این توصیف نشان‌دهنده‌ی جایگاه والای او در جهان است.
فرد مشتاق و عین و لام ویا
کیست سلطان آسمان کریاس
هوش مصنوعی: شخصی که بسیار مشتاق است و درباره او اشاره شده، به نظر می‌رسد که مقامی بلندمرتبه در آسمان دارد و در عین حال دارای صفات برجسته‌ای است.
پای تا سر همگی مظهر جبریل شود
نوشد از ساغر مشتاقِ علی گر ابلیس
هوش مصنوعی: تمام وجود انسان می‌تواند تجلی پیامبری باشد، اگر از شوق و محبت علی بهره‌ور شود، حتی اگر شیطان نیز در دل او باشد.
از یک نفس شد برملا کون و مکان،عرض‌وسما
خلق نفس کار خدا خلق جهان کار نفس
هوش مصنوعی: از یک دم، وجود و مکان به‌وضوح نمایان شد. نشان دادن ابعاد و ویژگی‌های جهان، کار خداست، اما ایجاد نفس و وجود انسان، کار نفس است.
پسرا پیر شوی رسم جهالت بگذار
هم نفس شو نفسی به انفس پیر نفس
هوش مصنوعی: وقتی به سن پیری می‌رسی، دیگر جاهلیت و نادانی را کنار بگذار و با خودت و نفس خودت به‌خوبی آشنا شو و با درک عمیق‌تری از زندگی، به آرامش درونی دست پیدا کن.
نشناسد صفت ذکر مگر اهل الذکر
حامل وحی کند بهر تو تقریر نفس
هوش مصنوعی: تنها افرادی که به شناخت و درک الهی رسیده‌اند، می‌توانند ویژگی‌های یاد خدا را بشناسند و آنها می‌توانند وحی را برای تو تفسیر و بیان کنند.
حق بود رامی و دم تیرودلت همچو هدف
پیر چون قوس کزو می‌گذرد تیر نفس
هوش مصنوعی: حق این است که تو مثل قوس و کمانی هستی که هدفش تیر دل توست؛ همان‌طور که تیر از قوس می‌گذرد، نفس تو نیز باید به سمت آن هدف حرکت کند.
شمس حقیقت عیان شد ز حجاب غَطَش
گشت ز خجلت نهان زاهد خفاش وش
هوش مصنوعی: شمس حقیقت از پشت پرده‌ها نمایان شد و زاهدی که همچون خفاش است، به خاطر شرم و حیا، در سایه‌ای پنهان ماند.
مفتی صد تو حجب قشری خالی ز لُب
حامل ثقل کتب چون خرکی بارکش
هوش مصنوعی: مفتی که صرفاً با ظواهر و ظاهر دانش آشناست، بدون فهم عمیق، مانند یک بارکش است که فقط بار کتاب‌ها را حمل می‌کند و از محتوای آن‌ها بی‌خبر است.
سینه شده صیقلی هم و غمش منجلی
آنکه زنام علی گشت دلش منتقش
هوش مصنوعی: دل صاف و روشنی پیدا کرده و غم‌هایش از بین رفته است. کسی که عشق علی در دلش نقش بسته و این عشق او را متأثر کرده است.
آنکه کردش کرم ما به کرامت تخصیص
رست از آفت افراط وز نقص تنقیص
هوش مصنوعی: کسی که به لطف و بخشش ما نائل آمده است، از آسیب‌های زیاده‌روی و کمبودها رهایی یافته است.
بر بند گوش جان و دل از هر حدیث و نص
بشنو حدیث عشق که هست احسن القصص
هوش مصنوعی: گوش و دل خود را از هر نوع سخن و نصی خالی کن و فقط داستان عشق را بشنو که بهترین قصه‌هاست.
بگذر ز جهل و علم مده دل به عقل خاص
رو کن به باب حضرت عشق آن شه اخص
هوش مصنوعی: از دانش و نادانی عبور کن و دل خود را به عقل محدود نسپار. به درگاه عشق الهی برو و با آن عشق حقیقی آشنا شو.
عین اللّه بصیر دل اهل دل بود
نه مضغهٔ صنوبری و لحم منقصص
هوش مصنوعی: چشم خداوند به دل‌های اهل ایمان و معرفت می‌نگرد، نه به شکل ظاهری و جسمی انسان‌ها.
غایب از خویش شو و حاضر ما باش مدام
تا که سازیم ترا منسلک سلک خواص
هوش مصنوعی: خودت را از دنیای ظاهری جدا کن و همیشه در کنار ما باش، تا اینکه ما بتوانیم تو را در زمره افراد خاص و برجسته قرار دهیم.
رو به هر کار که آری چه به غیبت چه حضور
اولا بایدت از حضرت ما آشر خاص
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام می‌دهی، چه زمانی که حضور داری و چه زمانی که غیبت داری، ابتدا باید از ما راهنمایی و صلاح‌دید بگیری.
زاهدا جنس عوامی و تو کالانعامی
لب فروبند ز اسرار کرامات و خصوص
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو از جنس مردم عادی هستی و مانند گله‌ای از چارپایان می‌مانی. بهتر است که از گفتن رازها و شگفتی‌های معنوی پرهیز کنی.
نَصِّ وَاشْتاقَ اِلَی قُرْبِکَ فِی المُشْتَاقِیْن
ساخت مشتاق علی را به ولایت منصوص
هوش مصنوعی: شخصی به شدت به نزدیکی و مقرب شدن به تو در دل عاشقان دلتنگی می‌کند و این نشان از محبت و ارادت او به ولایت و مقام تو دارد.
چون مشفق آمد آسمان از هیبت اِنَّا عَرَض
گردید بر دیوانگان حمل امان مفترض
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان از عظمت و بزرگی خود به ما نزدیک شد، دیوانگان تحت تأثیر قرار گرفتند و احساس امنیت کردند.
گر باغبان با خبر در باغ می‌کارد شجر
مقصود وی باشد ثمر از خدمت آن شاخ غض
هوش مصنوعی: اگر باغبان با دانش و آگاهی در باغ درختی می‌کارد، هدف او از کشتن آن درخت، به دست آوردن میوه‌ای است که از آن شاخ و برگِ خوب حاصل می‌شود.
اَلْجَفْنُ بِالْجَفْنِ اِلْتَزَق‌هَا اُبْصُروا کَیفَ افْتَضَح
اَلْجِسْمُ بِالْجِسْمِ الْتَسَق‌هَا اُنْظُروا کَیفَ انْتَهَض
هوش مصنوعی: چشمان در هم قفل شده‌اند، ببینید چگونه بدن‌ها به هم چسبیده‌اند و چه رسوایی‌ای به بار آورده‌اند. نگاه کنید چگونه برمی‌خیزند.
قانون قبض و بسط دل تو به دست ماست
ماییم چون طبیب و دل تست چون مریض
هوش مصنوعی: دل تو مانند بیمار است و ما مانند پزشک هستیم که می‌توانیم حال آن را بهبود بخشیم یا دچار تنگنا کنیم. مدیریت احساسات و حالات قلبی تو در اختیار ماست.
دل پا کن ز غیر و به ما رو کن آنگهی
زان رو که نیست رخصت طاعات در محیض
هوش مصنوعی: دل را از وابستگی به دیگران آزاد کن و به سمت ما بیا. سپس به خاطر این که در شرایط مناسب برای عبادت و کارهای نیک نیست، به این موضوع توجه کن.
پروانهٔ جان‌های مقدس همهٔ طائف
معشوق ازل شمع وش افروخته عارض
هوش مصنوعی: پروانه‌های جان‌های پاک و مقدس همگی دور شمع عشق معشوق ازلی می‌چرخند و در محبت او شعله‌ور شده‌اند.
تا کی طلب رزق ز درگاه خلایق
چون رزق ترا هست خدا باسط و فایض
هوش مصنوعی: تا چه زمانی می‌خواهی از بندگان خدا روزی بخواهی؟ زیرا روزی تو با فضل و بخشش خداوند فراهم شده است.
چند از طلب دنیی و تحصیل ذمائم
طاعت متقبل نبود از زن حائض
هوش مصنوعی: چندین بار از دنیای فانی و کارهایی که ناپسند است درخواست کرده‌ای، در حالی که از زنی که در حال قاعدگی است، هیچ طاعتی پذیرفته نمی‌شود.
گر تو خواهی که شوی منسلک سلک خواص
دل مخصوص به دست آر نه لحم مخروط
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که از افراد خاص و ویژه قرار بگیری، باید دل مخصوصی به دست آوری و فقط به ظاهر و جسم خود تکیه نکن.
تا نمیری به ارادت نشوی حیّ ابد
کین سعادت شده با موت ارادت مربوط
هوش مصنوعی: تا زمانی که نمیرم به محبت و ارادتت، به زندگی ابدی نخواهم رسید، زیرا این سعادت تنها به مرگ و محبت تو وابسته است.
چون شدی زندهٔ جاوید ابد می‌گردد
زندگی همه عالم به حیات تو منوط
هوش مصنوعی: وقتی که تو به زندگی جاویدان دست یابتی، زندگی تمام جهان به وجود تو وابسته می‌شود و به دوران حیات تو ادامه می‌دهد.
حیف بر آدمی ابله نادان ضعیف
که‌جهولست‌وظلوم است و جزوع است و منوع
هوش مصنوعی: آدم بی‌خبر و نادان که ضعیف است، واقعاً شایسته افسوس و تأمل است. او جهل و ظلم را در خود دارد و نمی‌تواند در برابر مشکلات تاب بیاورد و از ترس و ناتوانی به انزوا می‌افتد.
هم مگر عین عنایت نظری فرماید
ورنه کس جان نبرد از خطر نفس ملوع
هوش مصنوعی: اگر خدایی نکرده، لطف و نظر خاصی بر ما نداشته باشد، هیچ انسانی نمی‌تواند از خطرات نفس سرکش خود در امان باشد.
عشق گر مرکز این دور نبودی نشدی
آسمان‌ها همه مرفوع و زمین‌ها موضوع
هوش مصنوعی: اگر عشق نبود که محور این دایره را تشکیل دهد، آسمان‌ها به این بلندی نمی‌رسیدند و زمین‌ها نیز موضوعیت نداشتند.
تویی سبّاح بحر ذات بی حد
شدی قانع به قدر آن مصانع
هوش مصنوعی: تو در دریای بی‌پایان وجود غوطه‌وری و کافی نیستی به اندازه‌ی آنچه ساختی و آفریدی.
جَوارُ الْخُنَّس الْکُنَّس چرایی
چرا گاهی مقیمی گاه راجع
هوش مصنوعی: در اینجا به ستاره‌هایی اشاره شده که گاهی در آسمان دیده می‌شوند و گاهی ناپدید می‌شوند. این ستاره‌ها به نوعی در حرکت‌اند و در زمان‌های مختلف موقعیت‌های متفاوتی دارند. به همین دلیل، حضور و غیاب آن‌ها ممکن است باعث سوالاتی درباره طبیعت و رفتارشان شود.
چو شمس اندر مجاری مستقر باش
سوی و مستقیم و بی مدافع
هوش مصنوعی: مانند خورشید در آسمان ثابت و استوار باش. راست و سرراست برو و نیازی به محافظت نداشته باش.
جانی که به اسرار حقش هست تَطَلُّع
در عین تَرَفّع بودش عجز و تضرع
هوش مصنوعی: روحی که به رازهای حق آگاه است، آرزوی او در عین احترام، نشان‌دهنده ناتوانی و زاری اوست.
آن را که تمتع بود از صورت دلدار
نبود ز متاع دو جهانیش تمتع
هوش مصنوعی: اگر کسی از زیبایی معشوق لذت می‌برد، باید بداند که از ثروت و کالاهای دنیا بهره‌مند نیست.
از یار نخواهیم بجز یار که ما را
قانون طمع نبود و آیین توقع
هوش مصنوعی: از دوستان چیزی جز دوستی نمی‌خواهیم، زیرا ما به دنبال خواسته‌های مادی و انتظارات نیستیم.
خورشید حقیقت الحقایق
اقسام حقایقش مطالع
هوش مصنوعی: خورشید نماد حقیقت و واقعیات است که انواع مختلف حقایق در آن وجود دارد و به آن پرداخته می‌شود.
اعیان چو مطالع و مشارق
اسما چو شوارق و طوالع
هوش مصنوعی: آثار و نشانه‌ها همچون مطالعه‌ای هستند و روشنگری نام‌ها مانند سپیده‌دم و طلوع‌هایی که حضور دارند.
اسما چو شواهد و سواقی
اعیان چو مجالس و مجامع
هوش مصنوعی: اسامی مانند نشانه‌ها و علامت‌ها هستند، در حالی که واقعیت‌ها و ویژگی‌ها همچون مجالس و گردهمایی‌ها هستند.
ذات ازلی چو خم باده
فیض ازلی شراب نافع
هوش مصنوعی: وجود ازلی مانند یک خم باده است که از آن شراب نیکو و سودمند جاری می‌شود.
ساقی و شراب و خُم و میخوار
این جمله یکی است بی منازع
هوش مصنوعی: ساقی، شراب، خمر و نوشندگان همه یکی هستند و در این موضوع هیچ اختلافی وجود ندارد.
فیض اعلاست بادهٔ دل چو ایاغ
دل چو مشکوة و نور ذات چراغ
هوش مصنوعی: باده‌ای که به دل می‌نوشانند، از بالاترین خوشی‌هاست؛ دل همچون ظرفی است که این شادابی را در خود جا می‌دهد و مانند مشکی است که عطرش را پخش می‌کند. این نور از ذات زندگی مانند نوری است که از چراغ ساطع می‌شود.
صبغة اللّه چیست بادهٔ لعل
ساقی رند احسن الصباغ
هوش مصنوعی: صبغهٔ خداوند چیست؟ بادهٔ لعل، که ساقی رند به بهترین شکل آن را می‌نوشاند.
خم این باده چیست سینهٔ ما
سینهٔ ماست چون خم صباغ
هوش مصنوعی: این باده چه خاصیتی دارد؟ سینهٔ ما همانند خم صباغ است.
جز یداللّه نیست اندر خم
مرحبا دست و حبذا ارساغ
هوش مصنوعی: تنها یدالله است که در خم خوش‌آمدی وجود دارد و دست و آغوشش بزرگوارانه است.
ماییم چو اکسیر و طبایع مس ناقص
ماییم چو تریاق و هوا افعی لازع
هوش مصنوعی: ما همچون اکسیر ارزشمند و گوهرهایی نادر هستیم، در حالی که دیگران مانند فلزات ناقص به شمار می‌روند. همچنین ما شبیه به داروی شفابخش هستیم و در مقابل، هوا برای مخلوقاتی خطرناک و سمی است.
زان عارض نورانی و زان طرّهٔ مشکین
گردیده ملک ملهم و شیطان شده نازع
هوش مصنوعی: از چهره‌ی روشن و از موی مشکی‌اش، این دنیا الهام می‌گیرد و شیطان، به خاطر زیبایی‌اش، به ناز آمده است.
عشق چو سیمرغ و دل آمده چون کوه قاف
آن همگی اختفا و این همگی انکشاف
هوش مصنوعی: عشق مانند سیمرغ است که در تمامی مظاهر و جلوه‌هایش پنهان است، در حالی که دل مانند کوه قاف، سرشار از رازها و اسرار است. این عشق در عین پنهان بودن، به تدریج نمایان می‌شود و به تدریج قابل درک و کشف می‌گردد.
عشق نبود ار غرض از جلوات دو کون
داشت کجا حرف نون رابطه با حرف کاف
هوش مصنوعی: اگر عشق هدفش فقط از زیبایی‌های دو جهان بود، پس چرا حرف "نون" رابطه‌ای با حرف "کاف" ندارد؟
کسوت رندی که حق آمده نساج وی
اطلس چرخش کجاست لایق عطف سجاف
هوش مصنوعی: لباس رندی، که به او حقیقت داده شده، مانند پارچه‌ای است که در کارگاه نساجی بافته شده. حالا باید بپرسیم که زیبایی و جلوه‌گری زندگی او به کجا رفته که نتوانسته ابهت و عظمت خود را نشان دهد؟
شد حجاب از رخ آن دلبر غیبی مکشوف
عارفان را همه شد سرّ هویت معروف
هوش مصنوعی: پرده از چهره آن معشوق نهانی برداشته شد و راز وجود برای عارفان روشن گردید.
جالس مجلس وحدت همه اجناس وفصول
واقف موقف قربت همه انواع و صنوف
هوش مصنوعی: در این جمع، همه گروه‌ها و اصناف گرد هم آمده‌اند و به نحوی خود را به مقام و نزدیکی به حقیقت می‌رسانند.
ز ذات حضرت سیمرغ باخبر کس نیست
عیان به خلق ز سیمرغ نیست جز اوصاف
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ذات و حقیقت سیمرغ خبر ندارد. آنچه که برای مردم آشکار است، فقط اوصاف و ویژگی‌های سیمرغ است.
علیم نیست به عالم کسی زمنطق طیر
به غیر ذات سلیمان کامل الاعطاف
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه سلیمان در هنر فرمانروایی و تسلط بر مخلوقات، دانش و قدرت ندارد.
غرض ز قصّهٔ سیمرغ سرِّ عشق بود
دل من آمده سیمرغ عشق را چون قاف
هوش مصنوعی: هدف از داستان سیمرغ، درک راز عشق است. قلب من به سمت سیمرغ عشق می‌تپد، مانند قاف که به سمت قله می‌رود.
کنه اوصاف کمالات علی مشتاق
کس ندانست بجز ذات علی مشتاق
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است جز خود علی، به وصف کمالات و ویژگی‌های او شیدا شود.
وجود حقیقی چو خورشید اعظم
شده منبسط نور او بر حقایق
هوش مصنوعی: وجود حقیقی مانند خورشید بزرگ است که نورش بر تمام حقایق می‌تابد و همه چیز را روشن می‌کند.
حقایق چو آیینه‌ها و نمایان
ز هر آینه حسن معشوق و عاشق
هوش مصنوعی: حقایق مانند آینه‌هایی هستند که مردمان را به تصویر می‌کشند و زیبایی‌های معشوق و عاشق را از هر کدام به وضوح نشان می‌دهند.
از آن ساخت آیینه کایینه باشد
هر آیینه باطبع خوبان موافق
هوش مصنوعی: آیینه‌ای که ساخته شده، نشان‌دهنده دقت و زیبایی است و هر آیینه‌ای که وجود دارد، با طبیعت خوبان هماهنگ و هماهنگ است.
به هر آینه دید رخسار خود را
ز هر آینه جلوه‌ای کرد لایق
هوش مصنوعی: به هر حال، او در هر آینه‌ای که به خودش نگاه می‌کند، جمال و زیبایی خاصی از خود را به نمایش می‌گذارد.
رخسارهٔ ما آینهٔ حضرت مطلق
آیینهٔ ما جلوه گه ذات محقق
هوش مصنوعی: چهره ما همچون آینه‌ای است که جلوه‌های وجود بی‌نهایت را نشان می‌دهد و خود ما نیز آینه‌ای از حقیقت وجودی هستیم.
طیفور ز ما قایل ما أَعْظَمَ شَأْنِی
منصور ز ما ناطق اسرار اناالحق
هوش مصنوعی: طیفور از ما به عظمت مقام ما اشاره کرده و منصور به ما می‌گوید که رازهای حق را بیان می‌کند.
با حضرت عشقیم و ز عقلیم منزه
بر ما چه زنی طعنه تو ای زاهد احمق
هوش مصنوعی: ما در همراهی عشق هستیم و از درک عقلانی خود آزادیم. پس تو ای زاهد نادان، با چه دلیلی می‌خواهی ما را سرزنش کنی؟
چو عز ما بود ازعز سبحان اللّه العزّة
عزیز ما عزیز حق و خوار ماست خوار حق
هوش مصنوعی: اگر عزت ما از عزت خدایی باشد، ما عزیز و محترم هستیم، ولی اگر عزت ما از خدا باشد، پس ما عزیز و بزرگ هستیم و در غیر این صورت، خوار و کوچک خواهیم بود.
یداللّه را چو دست قدرت ما آستین باشد
مکن جزکارماکاری که کار ماست کار حق
هوش مصنوعی: دست خداوند چه قدرتی دارد، وقتی که آستین ما باشد. پس تنها کار ما انجام کارهای حقیقی است، نه چیزی دیگر.
جلال ماست نار اللّه موقد در جلال ما
بسوز ای عاشق بیدل جلال ماست نارحق
هوش مصنوعی: عظمت و جلال خداوند مانند آتش است؛ ای عاشق بی‌خبر، در خلوص و زیبایی وجود ما سوختن برازنده است.
از حکمت حقیقی لافی حکیم تا کی
می نوش تا که گردد سرّ حقت مُحقَّق
هوش مصنوعی: از دانش واقعی و حقیقی حکمت تا چه زمانی می‌توان سخن گفت؟ بنوش و لذت ببر تا راز حقیقت به طور کامل روشن شود.
گر حل عقده کردی در راه عشق مردی
ورنه چه می‌گشاید از حل و عقد زیبق
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق بتوانی مشکلات و سختی‌ها را حل کنی، خود را مردی واقعی نشان داده‌ای؛ در غیر این صورت، حل و فصل مشکلات چه فایده‌ای دارد؟
آرد چو یم قدرت، موج عظیم وسطوت
الا نبی و عترت ما را نبود زورق
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت من به مانند موجی بزرگ و عظیم می‌رسد، دیگر نیازی به قایق نداریم تا ما را به طرف پیامبر و اهل بیت او برساند.
ماییم که بنشستیم در کشتی اهل البیت
مَنْوَافَقَنَا اسْتَخْلَصَ مَنْخَالَفَنَا اسْتَغْرَق
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که در کشتی اهل بیت نشسته‌ایم. هر کسی که با ما باشد نجات پیدا می‌کند و هر کسی که با ما مخالف باشد غرق خواهد شد.
ره روان ره حق بارکش و مست چو لوک
ما درین ره همه را قافله سالار سلوک
هوش مصنوعی: کسانی که در مسیر حقیقت گام برمی‌دارند، همچون افرادی مست از عشق و شوق، در این راه به پیش می‌روند و همگی به دنبال راهنمایی هستند که آن‌ها را در این سفر معنوی هدایت کند.
در ره دل قدمی بی نظر ما مگذار
از نبی گوش که الناسُ عَلَی دیْنِ مُلُوْک
هوش مصنوعی: در راه عشق قدمی بدون توجه به ما بر ندارید؛ چون مردم بر اساس دیانت و رفتار حاکمانشان عمل می‌کنند.
عارفان در وسط لجّه، خموشان چون حوت
زاهدان در طرف دجله، خروشان چون غوک
هوش مصنوعی: عارفان در وسط دریا خاموش و ساکت هستند مانند ماهی‌ها، در حالی که زاهدان در کنار رودخانه با هیجان و سر و صدا مثل قورباغه‌ها به فعالیت مشغولند.
چشمی است دل را درنهان،نورعلیش مردمک
بر چشم دل گشته عیان سرملک، وهم ملک
هوش مصنوعی: چشمی در دل وجود دارد که در خفا می‌بیند. نوری از علی بر مردمک این چشم تابیده و باعث شده است که حقیقت برای دل روشن شود و سرور و بزرگی ملک درک شود.
نازونعم پرورده را ازمن بگو کاین راه را
اشکی بباید چون بقم رخساره‌ای چون اسپرک
هوش مصنوعی: من از تو می‌خواهم راجع به کسی که در ناز و نعمت بزرگ شده صحبت کنی، زیرا برای اینکه این راه را بپیماید، باید اشک‌ها بریزد، مانند چهره‌ای که به زیبایی گل زعفران است.
نام تو دردیوان عشق آنگاه در ثبت اوفتد
کزلوح جان ودل شوداین حرف هستی تو حک
هوش مصنوعی: زمانی نام تو در دفتر عشق ثبت خواهد شد که از قلب و جان من خارج شود، زیرا این صحبت، وجود تو را نشان می‌دهد.
چشم آلوده ز ما عیب ببیند ورنه
دامن همت ما هست ز هر تهمت پاک
هوش مصنوعی: چشم ناپاک فقط عیب‌های ما را می‌بیند، اما دامان همت ما از هرگونه اتهام و ننگ پاک است.
صدف از لجه نصیبش همه ذوق است وحیات
کشف از دجله نصابش همه خوفست و هلاک
هوش مصنوعی: صدف در اعماق دریا به خاطر زیبایی و لذتی که دارد، خوشحال و شاداب است، اما در مقابل، زندگی در کنار رود دجله پر از ترس و هلاکت و خطر است.
بس قدم‌های عزیمت که درین ره لغزند
هم مگر دست عنایات حق آید مسّاک
هوش مصنوعی: در این راه، قدم‌های زیادی برای رفتن وجود دارد که ممکن است لغزنده باشند، اما تنها در صورتی که کمک و سپاس الهی فراهم شود، انسان می‌تواند از این لغزش‌ها عبور کند.
نقد صفی معتدل جن و ملک را شد محک
ابلیس زآدم دیدگل دل دید از آدم ملک
هوش مصنوعی: در این ابیات به بررسی ویژگی‌های انسان و موجودات دیگر پرداخته می‌شود. در اینجا بیان شده که خداوند آفرینش انسان را با خصوصیات خاصی انجام داده و این ویژگی‌ها او را از دیگر موجودات مانند جن و فرشتگان متمایز می‌کند. ابلیس به دلیل دیدن این ویژگی‌ها، برتری انسان را درک کرده و تحت تأثیر قرار گرفته است. در نهایت، این موضوع نشان‌دهنده مقام والای انسانی و چالش‌های آن در مقابل وسوسه‌ها و افتخارات است.
اندر حجاب آب و گل بنگر جمال جان و دل
ابلیس رویی تا به کی پستی بیاموز ازملک
هوش مصنوعی: در زیر ظاهر مادی و دنیوی، زیبایی روح و حقیقت را مشاهده کن. حالا که شیطان نیز دارای چهره‌ای زیباست، یاد بگیر که چگونه از عظمت ملکوتی به دوری و پستی بپرهیزی.
روچشم حق بینی زحق باعجزوزاری کدیه کن
زانرو که استدلال تو نفزاید الا وهم و شک
هوش مصنوعی: اگر با نقص و ناتوانی خود به حقیقت نگاه کنی، سخن گفتن از استدلال به جایی نمی‌رسد و تنها به خیال و تردید می‌انجامد.
دل مظهر ذات صمد، فرد قدیم لم یزل
آیینه نور آید همی گنجینهٔ سرّ ازل
هوش مصنوعی: دل به عنوان نمادی از وجود بی‌نهایت و قدیم، مانند آیینه‌ای نورانی است که اسرار آغازین و پنهان را در خود جای داده است.
مهربتان دلربا از دل برون کردیم ما
مشتاق عین و لام و یا آمد بدل نعم البدل
هوش مصنوعی: عزیزان دلربای ما را از دل خود بیرون کردیم و به جای آن، به سراغ عشق و محبت واقعی رفتیم.
جان عرش ذات مستعان، دل عرش جان مستقل
حق‌مستوی‌برعرشِ‌جان،‌جان مستوی برعرش دل
هوش مصنوعی: خداوندی که عرش قدرتش را در اختیار دارد، دلِ جان به معنای روح و وجود مستقل از او را در عرش مقدسش قرار داده است. به عبارتی، جان انسان در دنیایی روحانی و الهی مستقر است و با دلش ارتباطی عمیق و متعالی برقرار کرده است.
دل‌عرش‌وجان نورجلی،دل عرش وهُوذات علی
ازهوش‌ده جان منجلی، وز جان شده دل معتدل
هوش مصنوعی: دل من به نور جلی و پاکی روشن است، دل از مقام علی الهی نشأت می‌گیرد. روح من درخشان و تابناک است و از این سعادت، قلبم به تعادل رسیده است.
دل عرش روحانی بود،جان عرش رحمانی بود
این اول آن ثانی بود، این مستقر آن مستقل
هوش مصنوعی: دل انسان در سطحی عالی و آسمانی قرار دارد و جان او به نوعی مرتبط با رحمت و لطف الهی است. این دو جایگاه، به نوعی یکدیگر را تکمیل می‌کنند و نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق میان روح و وجود انسانی و الهی هستند.
جان گرددازحق مستمد،دل گردد ازجان مستعد
جان گشته با حق متحد، دل گشته با جان متصل
هوش مصنوعی: روح انسان از خداوند مدد می‌گیرد و دل او به واسطه روح آماده می‌شود. وقتی روح با حق یکی می‌شود، دل نیز به روح وصل می‌گردد.
جان موسی آسا متسع، القلب و النفس وسع
نه نفس از دل منقطع نه قلب از جان منفصل
هوش مصنوعی: جان موسی مانند آبی سرازیر است، دل و نفس من هم در وسعت و فراخی قرار دارند. نه نفس و دل من از هم جدا هستند و نه قلب و جان من به هم بی‌خبرند.
نفسی که او عادل شده حمال سرِّ دل شده
جان‌رازتن حامل شده، دل گشته جان را محتمل
هوش مصنوعی: نفسی که عادل شده، بار سنگین راز دل را به دوش گرفته و جان انسان تبدیل به ظرفی برای نگهداری از این راز شده است.
لابلکه جان را ای ولی، حاصل شده ذات علی
جان‌کرده‌دل‌را حاملی، دل حامل این مشت گل
هوش مصنوعی: ای ولی، جان به‌راستی به واسطه ذات علی حاصل شده است. دل کسی که از عشق علی پر شده، حامل محبت و زیبایی است، همانند گلی در دامن دل.
بود فضل و هنر اینجا اصول عشق دانستن
هنراینجاهمه‌عیب است و فضل اینجا همه باطل
هوش مصنوعی: در اینجا، داشتن استعداد و هنر در عشق، شرط لازم است. اما در این فضا، همه عیوب و نواقص، بی‌فایده و بی‌ارزش به نظر می‌رسند.
گیسوی یار نازنین شد عُرْوَةُ لاتَنْفَصِمْ
دل‌ها به آن حبل المتین مستمسک‌اند و معتصم
هوش مصنوعی: موهای یار عزیز مانند رشته‌ای است که دل‌ها به آن بند شده‌اند و هیچ چیزی نمی‌تواند آنها را از هم جدا کند. دل‌ها به این پیوند محکم چسبیده و به آن پناه آورده‌اند.
بر در میکد ه رندان قلندر ماییم
که ستانیم و دهیم افسر شاهان عظام
هوش مصنوعی: ما در برابر میخانه، رندان بی‌پروا هستیم که تاج پادشاهان بزرگ را می‌گیریم و به دیگران می‌دهیم.
قطب وقتیم و به عبدیت ما مشغولند
همه اوتاد عظام و همه ابدال کرام
هوش مصنوعی: ما در زمانه‌ای مهم و کلیدی قرار داریم و بزرگترین و بهترین شخصیت‌ها و افراد معتبر در حال خدمت و پرستش ما هستند.
از آدم معنی ز چه رو، روی بتابیم
آدم پدر ماست نه حیوان نه جمادیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر انسان بودنمان باید به آدم توجه کنیم، زیرا او پدر ماست و ما تنها حیوان یا اشیاء بی‌جان نیستیم.
شافعان گناه خلق ولیک
خویشتن غرق لُجهٔ گنهیم
هوش مصنوعی: شافعان در روز قیامت، افرادی هستند که از گناه مردم شفاعت می‌کنند، اما خودشان در دریای خطا و گناه غرق شده‌اند.
سیر فلک از ماست ولی جمله سکونیم
نطق ملک از ماست ولی جمله سکوتیم
هوش مصنوعی: حرکت و تغییرات آسمان به خاطر ماست، اما ما در سکون و آرامش هستیم. سخن و کلام ملک نیز به خاطر ماست، اما ما در خاموشی به سر می‌بریم.
حسن ما معروف شد زان رو که ما
سِرّ کُنْتُ کَنْز در دل داشتیم
هوش مصنوعی: زیبایی ما شناخته شده است زیرا که ما یک راز ارزشمند در دل خود داشتیم.
طاقت دیدار ما کس را نبود
برقع از گیسو به رخ بگذاشتیم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس طاقت دیدن ما را نداشت، بنابراین ما با رویی گشاده و با گیسوهایی آزاد خود را نشان دادیم.
من طایر خجستهٔ طوبی نشیمنم
کامروز گشته این قفس خاک مسکنم
هوش مصنوعی: من پرنده‌ای خوشبخت و خوشحال هستم که درخت طوبی، نماد بهشت و زیبایی، محل زندگی من است. اما امروز در این قفس خاکی زندگی می‌کنم و محدود شده‌ام.
در صورت ارچه در قفس صورتم ولی
بگشوده سوی گلشن معنی است روزنم
هوش مصنوعی: اگرچه چهره‌ام در قفس محدود است، اما با این حال به سمت گل‌های خوشبوی زندگی باز شده‌ام.
خود پا در این قفس ننهادم ولی فکند
حبل المتین زلف تو دامی به گردنم
هوش مصنوعی: من خودم این قفس را درست نکردم، اما زنجیر محکم زلف تو را به گردنم انداختند.
اسم اعظم چو ترا نقش نگین دل شد
هیچ پروا مکن از رهزنی راهزنان
هوش مصنوعی: هرگاه نام بزرگ الهی در دل تو همچون نگینی درخشان نقش ببندد، هیچ نگران دزدی و آسیب از سوی راهزنان نباش.
دل بود مصر و تماثیل حضوری در وی
یوسفان ملکوتی تنک پیرهنان
هوش مصنوعی: دل مانند مصر است و در آن تصویری از زیبایی‌هایی مانند یوسف‌های ملکوتی وجود دارد، اما این زیبایی‌ها در پوشش‌های ساده و محدود قرار دارند.
آن رب مقتدر که بود عشق نام وی
عبد است حسن را بنگر اقتدار حسن
هوش مصنوعی: عشق، که نامش از قدرت خداوند می‌آید، در واقع در دست عبدی است. به زیبایی و قدرت حسن بنگر که چه تسلط و جذابیتی دارد.
حسن جلی محمد و عشق خفی علی
پنهان عشق جلوه گر از آشکار حسن
هوش مصنوعی: زیبایی محمد بسیار برجسته و آشکار است، در حالی که عشق علی به‌طور نهانی و پنهان است. این عشق، از زیبایی‌های آشکار در جهان تجلی پیدا می‌کند.
با عشق حسن را دو مبین متحد ببین
حسن است یار با وی و او نیز یارِ حسن
هوش مصنوعی: با عشق، حسن را به گونه‌ای ببین که همواره در کنار هم هستند؛ حسن دوستانی دارد که او هم دوستان آنهاست.
قصه بسیار است و دل بس نازک و کم حوصله
به که با یاد رخت گردد دل ما یکدله
هوش مصنوعی: داستان‌های زیادی وجود دارد و قلب ما حساس و کم‌طاقت است. بهتر است که با یاد تو، دل‌مان به یک حالت ثابت و هماهنگ برسد.
هست هشیاری محال آشفتگان عشق را
هم مگر زنجیر زلف یار گردد سلسله
هوش مصنوعی: آدم‌های عاشق، با این که در وضعیت بحرانی و آشفته‌ای هستند، تنها زمانی می‌توانند به آرامش برسند که در دام زلف محبوب گرفتار شوند و به نوعی وابسته شوند.
در مقامی که اختیاری نیست اندر دست دل
دم مزن آنجا که نه خود شکر گنجد نه گله
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ اختیاری برای انسان وجود ندارد، بهتر است زبان به سخن نگذاری؛ زیرا در آن مکان نه می‌توان شکرگزاری کرد و نه گلایه‌ای داشت.
چون ناقةاللّه از درون آورد بیرون شقشقه
عشاق مست ذوفنون رستند خوش از تفرقه
هوش مصنوعی: وقتی که شتری که متعلق به خداست از درون وظیفه‌اش بیرون می‌آید، عاشقان شگفت‌زده و سرمست از مهارت‌های خود آزاد می‌شوند و از جدایی‌ها خوشحال می‌گردند.
از بادهٔ ما جرعه‌ای، گر عارف و زاهد خورد
آن را فزاید معرفت، این را فزاید زندقه
هوش مصنوعی: اگر عارف و زاهد از شراب ما نوشی کند، این نوشیدن باعث افزایش دانش و آگاهی او می‌شود، و این خود بر خطر انحراف او نیز می‌افزاید.
هر یک از اسماء حسنا اسم وصفی از صفات
اسم خاص عین ذات کبریا نام علی
هوش مصنوعی: هر یک از نام‌های زیبا و نیکو، وصفی از ویژگی‌های خاص آن ذات بزرگ و بی‌نظیر است.
اسم اعظم غیرذات حق مدان ای تیزهوش
اسم اعظم اعظم نام خدا نام علی
هوش مصنوعی: ای تیزهوش، نام بزرگ الهی را به غیر از ذات حق ندان. این نام بزرگ، در واقع نام خدا و نیز نام علی است.
قَدْبَدَی مُنْکَشِفاً مُنْجَلِیاً نُوْرُ عَلیّ
مِنْحجابٍ اَحَدِیّ اَبَدِیٍ اَزَلیّ
هوش مصنوعی: نور علی که از پرده‌ای همیشگی و ازلی نمایان شده، به روشنی و وضوح آشکار است.
پردگیِ عشق ولی پردهٔ آن حسن نبی
عشق سرّی است خفی حسن کمالی است جلی
هوش مصنوعی: عشق مانند پرده‌ای است که زیبایی‌های خاصی را پنهان کرده و این زیبایی نه تنها ظاهری، بلکه دارای راز و رمز عمیق‌تری است. جمال و کمال عشق، به صورت واضحی نمایان است.
ذات او عین صفاتست و علو عین دنو
بعد او قرب بود منفصلی متصلی
هوش مصنوعی: ذات او همان صفات اوست و مقام بلند او همان نزدیکی است؛ دوری و نزدیکی او از هم جدا نیست، بلکه به هم مرتبط‌اند.
بهشت عدن که گفتند کوی میکده است
که هیچ نیست در آنجا نه غصه نه المی
هوش مصنوعی: بهشت عدن مکانی است که به آن اشاره شده و به عنوان جایی شناخته می‌شود که در آن هیچ چیزی از قبیل غم و درد وجود ندارد. اینجا به نوعی به محلی شاد و بدون نگرانی تشبیه شده است.
رخسار مهوشست این، یا مهر بی زوالی
ابروی دلکش است این، یا منخسف هلالی
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبای او مانند ماه درخشان است، یا ابروی دلنوازش همچون خورشید همیشه تابان است، یا اینکه مانند هلالی با شکوه و دلربا به نظر می‌رسد.
کنه حقیقت است این، سر هویت است این
معنی وحدتست این، یا بررخ تو خالی
هوش مصنوعی: این موضوع به عمق حقیقت اشاره دارد و به هویت واقعی مرتبط است. این معنا نشان‌دهنده وحدت و یکپارچگی است، یا شاید بر روی چهره تو نمایان است.
جز نقش روی خوبت، کاندر دلم عیان است
هر چیز رونماید، خوابی است یا خیالی
هوش مصنوعی: فقط تصویر زیبایی تو در دلم واضح است و هر چیزی که نمایان می‌شود، یا خواب است یا خیال.
منم آن رند پاک از کفر و دینی
که عِنْدَالکَشْفِ مازِدْتُ یَقینی
هوش مصنوعی: من همان فرد آزاداندیشی هستم که از هر نوع باور و دینی پاک هستم، و در برابر واقعیت‌ها و حقایق، یقین و اطمینان من بیشتر شده است.
ندیده دیده‌ای در هیچ دوری
چو من دیوانهٔ عقل آفرینی
هوش مصنوعی: هیچ کسی را ندیده‌ام که مثل من دیوانه‌ی عشق و زیبایی باشد، در هیچ جا.
مشو غافل ز بالادستی چرخ
یداللّه جلوه گر شد ز آستینی
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که تو در دنیای بزرگ‌تری قرارداری و ممکن است تغییراتی در زندگی‌ات به وجود بیاید. قدرت الهی ممکن است از جایی که انتظارش را نداری، نمایان شود و شگفتی‌ها در زندگی‌ات پدیدار شوند.
باران با لطافت بارید بر گلستان
هم ورد یافت وردی هم خار یافت خاری
هوش مصنوعی: باران به آرامی بر گلستان ریخته شد و در این میان، درختان و گل‌ها رشد کردند. برخی گل‌ها شکوفا شدند و برخی دیگر نیز به خار تبدیل شدند.
در لطف طبع باران کی می‌کند تفاوت
کز گل گرفت عزت وز خار دید خواری
هوش مصنوعی: باران با لطافت خود هیچ تفاوتی قائل نمی‌شود؛ چه بر روی گلی که عزت را به همراه دارد بیفتد، و چه بر روی خاری که خواری را تجربه می‌کند.
از شرق صلب آدم یک لمعه گشت لامع
هابیل گشت نوری قابیل گشت ناری
هوش مصنوعی: از جانب شرق بدن آدم، یک نور درخشانی پدید آمد. هابیل به نور تبدیل شد و قابیل به آتش تبدیل گردید.
عالم چو بحر مواج در وی فتن چو امواج
آن اهل بیت عصمت فی البحر کالجواری
هوش مصنوعی: جهان مانند دریاست که در آن فتنه‌ها مثل امواج موج می‌زنند و اهل بیت عصمت در این دریا مانند لؤلؤهایی درخشان هستند.
الا علی مشتاق من در جهان ندیدم
رندی که مست باشد در عین هوشیاری
هوش مصنوعی: جز این که من عاشق را در دنیا ندیدم کسی را که هم مست باشد و هم در عین حال هوشیار.
ترا چو حسن بتان طراز جلوه دهند
حجاب این منگر گر نظر به آن داری
هوش مصنوعی: اگر تو همچون زیبایی معشوقان جلوه‌گری، به ظاهر و حجاب‌های من توجه نکن و فقط به زیبایی واقعی و خالص نگری،.
حقیقتی است نهان کز مجاز گشته عیان
نهان عیان شود ار دیدهٔ عیان داری
هوش مصنوعی: حقیقتی وجود دارد که از شکل غیرواقعی خود به صورت واقعی و نمایان درآمده است. اگر چشمی داشته باشی که بتواند حقیقت را ببیند، آنچه پنهان است، برای تو آشکار خواهد شد.
منم اندر خرابات مغان آن رند سرمستی
که نشناسم سر از پایی نه بالادانم از پستی
هوش مصنوعی: من در محفل عمق و شور شراب‌خواران هستم، آن کسی که در حال مستی، نه به جایگاه خود واقفم و نه از پایین و بالا آگاه.
به دریای فناکن غرقه خود را زانکه زین دریا
اگر رستی هلاکی ور در آن غرق آمدی رستی
هوش مصنوعی: به خودت غرق شو در دریای فنا، زیرا اگر از این دریا نجات یابی، به هلاکت خواهی رسید و اگر در آن غرق شوی، نجات پیدا می‌کنی.
چو قرب معنوی آمد زبعد جسم چه باک
نبی به یثرب و سلطان اویس در قرنی
هوش مصنوعی: وقتی نزدیکایی معنوی به انسان برسد، دیگر چه اهمیتی دارد که پیامبر در یثرب باشد و یا اینکه سلطان اویس در دوره‌ای دیگر زندگی کند.
حق جلوه گر از حضرت اسماء و صفات
اسم و صفت از حضرت اعیان و ذوات
هوش مصنوعی: حقیقت و وجود الهی در زوایای اسماء و صفاتش آشکار می‌شود و این اسماء و صفات از واقعیت‌ها و موجودات عالم ناشی می‌گردند.
اعیان و صفات ظل اسماء و نعوت
اسماء و نعوت ظل حق حضرت ذات
هوش مصنوعی: موجودات و ویژگی‌ها سایه‌وار نام‌ها و صفات الهی هستند و این نام‌ها و صفات نیز جلوه‌ای از حقیقت ذات خداوند به شمار می‌آیند.
چشمی که حقش کشید کحل مازاغ
گه دید ایاغ باده گه باده ایاغ
هوش مصنوعی: چشمی که باده چشمش را زیبا کرده، گاهی سرمست و شاداب است و گاهی در حال نوشیدن شراب.
حقش در خلق و خلق در حق بنمود
خوش یافت ز تشبیه و زتعطیل فراغ
هوش مصنوعی: در حق و وجود انسان‌ها، ارتباطی وجود دارد که به خوبی قابل مشاهده است. این ارتباط از تشبیه و جدا کردن مفاهیم آزاد شده و درک عمیق‌تری از زندگی و خلقت به دست می‌دهد.
در سینهٔ ما گهی نهان آمده‌ای
بر دیدهٔ ما گهی عیان آمده‌ای
هوش مصنوعی: گاهی عشق در دل ما پنهان است و گاهی به وضوح در چشم ما نمایان می‌شود.
این نام و نشان تمام از تست عجب
با این همه بی نام ونشان آمده‌ای
هوش مصنوعی: تو با این همه ویژگی‌های برجسته و شناخته‌شده، همچنان بی‌نام و نشان وارد شده‌ای که عجیب است.

حاشیه ها

1402/02/27 11:04
یزدانپناه عسکری

دلدار همه دل شد و شد دل همه دلدار - تفریق و تمایز ز دو بینی و دو دانی است

انسان کامل از این حیث، برتر از اعیان معمولی است که نسبت به تمام تمایزات بین انسانها

«بی اعتناء oblivious» و دلبر ناب دل را نشانه رفته است.

1402/02/04 03:05
یزدانپناه عسکری

5-  اسم اللّه جامع اسماء بود - لطف و قهر او درو پیدا بود

[محیی الدین بن عربی]

فص 9 حکمة نوریة فی کلمة یوسفیة

لأنَّ أسماءَهُ لَها مدلُولانِ: الْمَدلُولُ الواحدُ عینُهُ و هُوَ عَینُ المسمّی

و المدلولُ الآخَرُ ما یَدُلُّ علیهِ مِمّا یَنْفَصِلُ الاسمُ بهِ مِنْ هذا الاسمِ الآخَرِ و یَتَمَیَّزُ

فص21 حکمة مالکیة فی کلمة زکریاویة

فَیَدْعُو بِها فِی الرَّحْمَةِ مِنْ حَیْثُ دَلالَتِها عَلَی الذّاتِ الْمُسَمّاةِ بِذلِکَ الاسْمِ لا غَیْرُ،

لا بِما یُعْطِیهِ مَدْلُولُ ذلِکَ الاسْمِ الَّذی یَنْفَصِلُ بِهِ عَنْ غَیْرِهِ و یَتَمَیَّزُ

[یزدانپناه عسکری*]

جامع جمیع اسماء از جهت ذات، منفصل و متمیّز و دسته کننده اسماء.