گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶

بهار و باده و عشق و جوانی
غنیمت دان غینمت تا توانی
ز من آموخت زلفش تیره روزی
بمن آموخت چشمش ناتوانی
ندیدم جز خطا از خط و خالش
نمیدارد وفا هندوستانی
من آن مزدور محرومم که کارم
گل داغی بمزد باغبانی
چه پرسی از رضی نام و نشانش
غلام تو، سگ تو، هر چه خوانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار و باده و عشق و جوانی
غنیمت دان غینمت تا توانی
هوش مصنوعی: بهار، شراب، عشق و جوانی را غنیمتی بدان و از آن‌ها بهره‌برداری کن تا زمانی که می‌توانی.
ز من آموخت زلفش تیره روزی
بمن آموخت چشمش ناتوانی
هوش مصنوعی: زلف سیاهش به من نشان داد که چگونه می‌توانم روزهای بد را تجربه کنم و چشمانش به من یاد داد که چگونه در برابر این روزهای سخت احساس ناتوانی کنم.
ندیدم جز خطا از خط و خالش
نمیدارد وفا هندوستانی
هوش مصنوعی: من جز اشتباه چیزی از او نمی‌بینم و چهره‌اش وفاداری را نمی‌شناسد، همچون هندی‌ها.
من آن مزدور محرومم که کارم
گل داغی بمزد باغبانی
هوش مصنوعی: من یک دلداده و ناکام هستم که تلاش می‌کنم گل‌های داغی را برای باغبانی پرورش بدهم.
چه پرسی از رضی نام و نشانش
غلام تو، سگ تو، هر چه خوانی
هوش مصنوعی: هر چه دربارهٔ رضی بپرسی، او را می‌توان غلام تو یا هر چیزی که بخواهی خطاب کنی.