گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰

ای که به جز دلبری تو کار نداری
کار جز آزار جان زار نداری
ای همه داروی دل مگر تو بهشتی
وی همه آرام جان مگر تو بهاری
آنچه دل دشمنان بهم نسپندد
چند تو بر جان دوستان بگماری
بگسلم از جان و دل اگر بپذیری
بگذرم از هر چه هست اگر بگذاری
ریخت دلم آبرو که خونش بریزی
عذر نگوئی و گر بهانه نیاری
چند بر آن در روی و بار نیابی
مردنت اولی دلا که عار نداری
دور از آن مایهٔ حیات نمرده است
زنده رضی را دگر برای چه داری

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که به جز دلبری تو کار نداری
کار جز آزار جان زار نداری
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو جز زیبایی و دلربایی کار دیگری نداری و هیچ کاری جز آزار دادن جان رنجور من نمی‌کنی.
ای همه داروی دل مگر تو بهشتی
وی همه آرام جان مگر تو بهاری
هوش مصنوعی: ای داروی دل من، آیا تو بهشت نیستی؟ تو تنها آرامش جان منی، مثل بهاری که زندگی را رونق می‌بخشد.
آنچه دل دشمنان بهم نسپندد
چند تو بر جان دوستان بگماری
هوش مصنوعی: هرچه دشمنان نتوانند به هم بریزند، تو چرا بر دوستانت بار سنگینی بگذاری؟
بگسلم از جان و دل اگر بپذیری
بگذرم از هر چه هست اگر بگذاری
هوش مصنوعی: اگر تو بپذیری که از جان و دل برایت بگذرم، من از هر چیزی که دارم هم می‌گذرم، تنها کافی است که تو اجازه بدهی.
ریخت دلم آبرو که خونش بریزی
عذر نگوئی و گر بهانه نیاری
هوش مصنوعی: دل من را به اندازه‌ای آزرده کرده‌است که اگر تو بخواهی آن را نابود کنی، نباید بهانه‌ای بیاوری یا عذری از خودت بیاوری.
چند بر آن در روی و بار نیابی
مردنت اولی دلا که عار نداری
هوش مصنوعی: برخی اوقات بهتر است به جای تلاش برای جلب توجه دیگران و دستیابی به موفقیت‌های ظاهری، به درون خود و وضعیت روحی‌مان توجه کنیم. اگر به خودمان اجازه دهیم که به آرامش برسیم و از درون احساس سرافرازی کنیم، این مهم‌تر از هر چیز دیگری است.
دور از آن مایهٔ حیات نمرده است
زنده رضی را دگر برای چه داری
هوش مصنوعی: دور از آن منبع حیات، رضی زنده است و دیگر چرا باید برای او نگران باشی؟