غزل شمارهٔ ۷۸
کیم از جان خود سیری ز عمر خویش بیزاری
سیه روزی، سراسر داغ جانسوزی جگر خواری
ندانم لذت آسودگی لیک اینقدر دانم
که به باشد دل آزرده از سودای بسیاری
بهم شیخ برهمن در خرابات مغان رقصند
نه او در بند تسبیحی نه این در بند زناری
چه در خلوت چه در کثرت، بهر جا هر که را دیدم
نه خالی خلوتی از تو، نه بیرون از تو بازاری
گرفتار گل و آن بلبل زارم که تا بوده
نسوده بیادب در سایهُ گلبرگ، منقاری
مگر صبح ازل سازد خلاصم ور نه چون سازم
که پیچیده است گردم شام هجران چون سیه ماری
چه کم گردد ز معشوقی چه کم گردد ز محبوبی
اگر در کار ما ضایع کند از دور دیداری
کند منعم ز دیوار و در او مدعی سهل است
میان ما و یاد او نخواهد بود دیواری
به کار خویشتن مشغول هر کس را که میبینم
به غیر از عاشقی کاری نیاید از رضی باری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کیم از جان خود سیری ز عمر خویش بیزاری
سیه روزی، سراسر داغ جانسوزی جگر خواری
هوش مصنوعی: کسی که از زندگی خود خسته است و از عمرش ناراضی، روزهای تیره و غمانگیزی را تجربه میکند و در دل با درد و رنج دست و پنجه نرم میکند.
ندانم لذت آسودگی لیک اینقدر دانم
که به باشد دل آزرده از سودای بسیاری
هوش مصنوعی: نمیدانم چقدر لذت بیدغدغهگی است، اما میدانم که دل شاد و آرامی بهتر از دل آزرده و پریشان بر اثر آرزوهای زیاد است.
بهم شیخ برهمن در خرابات مغان رقصند
نه او در بند تسبیحی نه این در بند زناری
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که در مکانهای عشق و عرفان، افرادی با پیشینههای متفاوت و باورهای مختلف برخلاف تعصبات خود به شادی و رقص میپردازند. یکی از آنها، یک عالم دینی است که از تسبیح و مراسمهای رسمی آزاد است، و دیگری فردی است که از قید و بندهای مذهبی رهایی یافته است. این دو به نشانهی آزادی و بیخیالی در کنار هم قرار دارند و به زندگی و شادی میپردازند.
چه در خلوت چه در کثرت، بهر جا هر که را دیدم
نه خالی خلوتی از تو، نه بیرون از تو بازاری
هوش مصنوعی: هر جا که بودم، چه در تنهایی و چه در جمع، هر کسی را که دیدم، هیچ جا نبود که از تو خالی باشد، نه در خلوتی بود که تو را نداشته باشد و نه در بازاری که تو در آن نباشی.
گرفتار گل و آن بلبل زارم که تا بوده
نسوده بیادب در سایهُ گلبرگ، منقاری
هوش مصنوعی: من در دام گل گرفتار شدهام و مانند بلبل زار هستم که همیشه در سایهٔ گلبرگها به خاطر بیادبیام، بیقرار و آشفتهام.
مگر صبح ازل سازد خلاصم ور نه چون سازم
که پیچیده است گردم شام هجران چون سیه ماری
هوش مصنوعی: آیا صبح ازلی مرا نجات خواهد داد یا اینکه چگونه میتوانم از این وضعیت رهایی یابم، در حالی که در شب جدایی مانند ماری سیاه پیچیده و گرفتار شدهام؟
چه کم گردد ز معشوقی چه کم گردد ز محبوبی
اگر در کار ما ضایع کند از دور دیداری
هوش مصنوعی: اگر با معشوق و محبوب خود از دور هم دیداری داشته باشیم، کمبودی در عشق و محبت ما ایجاد نمیشود.
کند منعم ز دیوار و در او مدعی سهل است
میان ما و یاد او نخواهد بود دیواری
هوش مصنوعی: اگر موجودی به نام منعم، در ترک کردن دیوار و در مصالحه کند، در این حالت ادعای حاضران ساده خواهد بود، چرا که در ارتباط ما با یاد او هیچ مانعی وجود نخواهد داشت.
به کار خویشتن مشغول هر کس را که میبینم
به غیر از عاشقی کاری نیاید از رضی باری
هوش مصنوعی: هر کس را که میبینم، به جز عاشقها، مشغول کاری دیگر نیستند. به نظر میرسد که فقط عشق، این افراد را درگیر کرده است و کار دیگری برای انجام دادن ندارند.

رضیالدین آرتیمانی