گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳

پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم
به این لباس برش عرض مدعا کردم
نماند حاجت کس ناروا نمیدانم
که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم
هزار حیف ندانی که دور از تو بمن
چها گذشت و چها دیدم و چها کردم
نبود غیر کمالت بهر چه کردم گوش
مه جمال تو دیدم چو چشم وا کردم
جهان ز حرف تو پر بود تا بدم خاموش
بریده باد زبانم سخن چرا کردم
به اتفاق رضی آمدم به طوف درت
تو را ندیدم آنجا و کربلا کردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پلاس تن به بر، از دست غم قبا کردم
به این لباس برش عرض مدعا کردم
هوش مصنوعی: با پوشیدن این لباس، غم و اندوهم را کنار گذاشتم و به این ترتیب موضوع را بیان کردم.
نماند حاجت کس ناروا نمیدانم
که گفت یا رب یا رب که من دعا کردم
هوش مصنوعی: هیچ نیازی بی‌دلیل باقی نمانده است. نمی‌دانم چه کسی گفت: «پروردگارا، پروردگارا»؟ زیرا من دعا کردم.
هزار حیف ندانی که دور از تو بمن
چها گذشت و چها دیدم و چها کردم
هوش مصنوعی: چقدر افسوس که تو نمی‌دانی دور از تو چه مشکلاتی برای من پیش آمد، چه چیزهایی را دیدم و چه کارهایی انجام دادم.
نبود غیر کمالت بهر چه کردم گوش
مه جمال تو دیدم چو چشم وا کردم
هوش مصنوعی: هر چه تلاش کردم، غیر از زیبایی و کمال تو چیزی ندیدم. وقتی چشمانم را باز کردم، تنها جمال تو را مشاهده کردم.
جهان ز حرف تو پر بود تا بدم خاموش
بریده باد زبانم سخن چرا کردم
هوش مصنوعی: جهان از صحبت‌های تو پر بود و من در سکوت به سر می‌بردم؛ پس چرا زبان به سخن گشودم؟
به اتفاق رضی آمدم به طوف درت
تو را ندیدم آنجا و کربلا کردم
هوش مصنوعی: در یک توافق و همراهی با رضی، به درگاه تو آمدم، اما نتوانستم تو را در آنجا ببینم و در نهایت به کربلا رفتم.