گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷

شب دوشم جمالی در نظر بود
کزو هر ذره خورشید دگر بود
تأمل در رخش چندانکه کردم
ملاحت از ملاحت، بیشتر بود
سحر آشفته دیدم شام زلفش
عجب شامی؟ که بر روی سحر بود
مگر دوشینه شب بر بام بودی
که بحر و بر پر از شمس و قمر بود
نشستم تا کمر در خون دیده
ز موئی که پریشان تا کمر بود
ندیدم مادری خورشید زاید
تو را مادر مگر خورشید گر بود
چنان اندیشهٔ حسنش کند کس
که از اندیشه بسیاری به در بود
تهی میخانه کرد و در خمار است
رضی کز بوی می زیر و زبر بود

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب دوشم جمالی در نظر بود
کزو هر ذره خورشید دگر بود
هوش مصنوعی: 昨夜 در خواب چهره‌ای زیبا را دیدم که هر ذره‌اش مانند خورشیدی درخشان بود.
تأمل در رخش چندانکه کردم
ملاحت از ملاحت، بیشتر بود
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره‌ات نگاه کردم و در آن تأمل کردم، متوجه شدم که زیبایی‌ات از آنچه که فکر می‌کردم، بیشتر است.
سحر آشفته دیدم شام زلفش
عجب شامی؟ که بر روی سحر بود
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم، من شاهد زیبایی گیسوان او بودم که بسیار شگفت‌انگیز و جذاب بود. واقعاً زیبایی‌اش در آن صبح دلنشین منعکس شده بود.
مگر دوشینه شب بر بام بودی
که بحر و بر پر از شمس و قمر بود
هوش مصنوعی: آیا دیشب بر بام بودی که دریا و خشکی پر از خورشید و ماه بود؟
نشستم تا کمر در خون دیده
ز موئی که پریشان تا کمر بود
هوش مصنوعی: نشستم و از شدت غم و اندوه در خون اشک غوطه‌ور شدم، به خاطر مویی که مانند گیسویی بلندی پریشان شده بود.
ندیدم مادری خورشید زاید
تو را مادر مگر خورشید گر بود
هوش مصنوعی: من هرگز مادری را ندیدم که همچون تو فرزندی را به دنیا آورده باشد، مگر اینکه آن فرزند خود خورشید باشد.
چنان اندیشهٔ حسنش کند کس
که از اندیشه بسیاری به در بود
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی و زیبایی افکار و اندیشه‌های او فکر کند، چرا که این تفکر، فراتر از افکار معمولی و رایج است و نیاز به عمق بیشتری دارد.
تهی میخانه کرد و در خمار است
رضی کز بوی می زیر و زبر بود
هوش مصنوعی: مکانی که خالی از شراب است، همچنان در حال نشئگی و سرخوشی به نظر می‌رسد، زیرا بوی خوش شراب به صورت آشکار در فضا در حال پیچیدن است.