قطعهٔ ۲۱ - لاله کوهی
سحر به دامن کهسار، لاله گفت به سنگ
ز رنگ و بوی جوانی، چه بود حاصل ما؟
به درد و داغ در این گوشه سوختیم و نبود
کسی که برزند آبی بر آتش دل ما
نه سرو بر سرم افراشت سایبان روزی
نه عندلیب، شبی نغمه زد به محفل ما
نه چشمی از رخ رنگین ما نصیبی یافت
نه چشمه، آینه بنهاد در مقابل ما
در این بهار که جمعند شاهدان چمن
قضا فکند به دامان کوه منزل ما
به خیره، چهره برافروختیم و پژمردیم
ندیده رهگذری، جلوه شمایل ما
ز حرف لاله برآشفت سنگ خاره و گفت:
که ای مصاحب خودبین و یار غافل ما
به شکر کوش، گر از ورطه بلا دوریم
که نیست ره غم و اندوه را به ساحل ما
از آن گروه منافق که خصم یکدگرند
گشوده کی شود ای دوست، عقده دل ما
چو خار طعنه مزن، گر نه همنشین گلی
که همنشین من و توست بخت مقبل ما
به گوشهگیری، مجموع باش و دم درکش
کز اجتماع، پراکندگیست حاصل ما
قطعهٔ ۲۰ - حق رأی: جان بابا، هرشب این دیوانهدلقطعهٔ ۲۲ - فتنه آذربایجان: فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: تبیان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سحر به دامن کهسار، لاله گفت به سنگ
ز رنگ و بوی جوانی، چه بود حاصل ما؟
هوش مصنوعی: در صبح زود، در دامن کوه، لاله به سنگ گفت که با وجود رنگ و عطر جوانی، چه نتیجهای برای ما به همراه دارد؟
به درد و داغ در این گوشه سوختیم و نبود
کسی که برزند آبی بر آتش دل ما
هوش مصنوعی: در این گوشه از عالم به خاطر درد و رنج فراوانی که داریم میسوزیم، اما هیچکس پیدا نمیشود که به دردی که در دل ماست، توجه کند و به ما کمک کند.
نه سرو بر سرم افراشت سایبان روزی
نه عندلیب، شبی نغمه زد به محفل ما
هوش مصنوعی: نه درخت بلند و زیبایی بر سر من سایه انداخت و نه بلبل، شبی در جمع ما ترانهای سرود.
نه چشمی از رخ رنگین ما نصیبی یافت
نه چشمه، آینه بنهاد در مقابل ما
هوش مصنوعی: نه کسی از زیبایی روی ما بهرهای برده است و نه چشمهای وجود دارد که مانند آینه ما را به خود نشان دهد.
در این بهار که جمعند شاهدان چمن
قضا فکند به دامان کوه منزل ما
هوش مصنوعی: در این بهار که تماشاگران زیباییهای طبیعت دور هم جمع شدهاند، سرنوشت ما را در دامان کوه قرار داده است.
به خیره، چهره برافروختیم و پژمردیم
ندیده رهگذری، جلوه شمایل ما
هوش مصنوعی: ما با دلی شاد و چهرهای درخشان بر سر مسیر رفتیم، اما متوجه نشدیم که کسی ما را نمیبیند و در این میان، زیبایی ما بیثمر ماند.
ز حرف لاله برآشفت سنگ خاره و گفت:
که ای مصاحب خودبین و یار غافل ما
هوش مصنوعی: لاله از صحبتهای خود ناراحت شد و به سنگ سخت گفت: ای همنشین خودخواه و یار بیخبر از حال ما.
به شکر کوش، گر از ورطه بلا دوریم
که نیست ره غم و اندوه را به ساحل ما
هوش مصنوعی: با تلاش و شکرگزاری از خدا، اگرچه از مشکلات دور هستیم، باید بدانیم که غم و اندوه هرگز به ساحل زندگی ما راه نخواهد یافت.
از آن گروه منافق که خصم یکدگرند
گشوده کی شود ای دوست، عقده دل ما
هوش مصنوعی: در میان گروهی که به یکدیگر حسد میورزند و دشمن هم هستند، آیا روزی دل ما از این مشکلات رها خواهد شد؟
چو خار طعنه مزن، گر نه همنشین گلی
که همنشین من و توست بخت مقبل ما
هوش مصنوعی: اگر خود را به دردسر بیندازی و به دیگران آسیب برسانی، بدان که خوشبختی ما در کنار گلها و زیباییها قرار دارد. پس نیکو باشد که از زخم و حسادت دوری کنیم.
به گوشهگیری، مجموع باش و دم درکش
کز اجتماع، پراکندگیست حاصل ما
هوش مصنوعی: در تنهایی و انزوا جمع و یکپارچه باش و از جامعه دوری کن، زیرا نتیجهی زندگی جمعی تنها پخش شدن و گسیختگی است.