گنجور

بهار عشق

روان‌پرور بود خرم‌بهاری
که گیری پای سروی دست یاری
وگر یاری ندارد لاله‌رخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار
چمن بی‌هم‌نشین زندان جان است
صفای بوستان از دوستان است
غمی در سایه جانان نداری
وگر جانان نداری جان نداری
بهار عاشقان رخسار یار است
که هرجا نوگلی باشد بهار است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روان‌پرور بود خرم‌بهاری
که گیری پای سروی دست یاری
هوش مصنوعی: بهار خوش و زندگی‌بخش به مانند درختی است که در کنار آن، دوستی و یاری را به دست می‌آوری.
وگر یاری ندارد لاله‌رخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار
هوش مصنوعی: اگر یاری در کار نباشد، برای تو فرقی ندارد که لاله را ببینی یا خار را؛ هر دو به یک چشم جلوه می‌کنند.
چمن بی‌هم‌نشین زندان جان است
صفای بوستان از دوستان است
هوش مصنوعی: چمن بدون همراهان، برای روح مانند زندان است و زیبایی باغ تنها از وجود دوستان نشأت می‌گیرد.
غمی در سایه جانان نداری
وگر جانان نداری جان نداری
هوش مصنوعی: اگر محبوبی در کنار نداشته باشی، پس هیچ غمی هم نخواهی داشت و اگر محبوبی نداشته باشی، زندگی‌ات بی‌معنا خواهد بود.
بهار عاشقان رخسار یار است
که هرجا نوگلی باشد بهار است
هوش مصنوعی: بهار فصل عشق و زیبایی است و چهره محبوبان در این فصل جلوه‌گری می‌کند؛ هر جا که گلی تازه و زیبا باشد، احساس بهار و زندگی در آنجا جاری است.

حاشیه ها

1393/06/19 23:09
حمیدرضا

با درود و تشکر فراوان. آنگونه که از واژه ی "چشمت" در مصرع چهارم بر می آید به نظر می رسد در مصرع سوم نیز فعل "ندارد" می بایست با فعل "نداری" جایگزین گردد. بدین صورت که:
وگر یاری نداری لاله رخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار