گنجور

باید خریدارم شوی

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: تبیان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
هوش مصنوعی: برای اینکه من عاشقت شوم، باید اول به دنبال من بیایی و محبت من نسبت به خودت را جلب کنی. اگر از صمیم قلب بخواهی که یارت بشوم، آن‌گاه عشق و علاقه‌ام به تو بیشتر می‌شود.
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
هوش مصنوعی: من مثل دیگران نیستم که به راحتی فریب بخورم؛ ابتدا تو را در تله می‌اندازم و سپس به دام تو می‌افتم.

خوانش ها

باید خریدارم شوی به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1390/01/20 19:04
fatima

شعله گر شعله کشد جام می ومستان را...
نقل شعر رهی عزیز است که شایسته ؛گلی ؛است در جمع بهترین مفاخر ایران روحش شاد....

1397/05/16 06:08
S_raisi

در جواب میتوان اینگونه گفت که:
گر خواهی خریدارت شوم اول نیاور قیمتت
گر خواهی عاشق و زارت شوم اول بیاور گونه ات

1398/05/24 11:07
مهدی مختارزاده

این شعر رو همایون نیکخواهی خونده...

1403/01/21 10:03
م.ر.سالاری

این شعر به عمق جان من نشست ...

یک نکته ازین معنی گفتیم و  همین باشد...

1403/03/08 14:06
دانیال شیرین

ما که خریدارت شدیم با قیمت جان و روان
وز جان و دل یارت شدیم اما نه چون بازیگران
در دام خود داری مرا اما چرا حالا شدی
زار و خریدار و گرفتار و قرار دیگران

1403/09/26 13:11
نرگس پلوان

درود

این شعر توسط همایون شجریان اجرا شده

1404/06/22 23:09
افسانه چراغی

این قطعه بسیار زیبا با اجرای دلنواز جناب آرمان گرشاسبی شنیدنی است.

1404/09/06 14:12
محمد علی آدم پیرا

و اما سرنوشت رقمی دیگر بر قصهٔ پرسوز شاعر همیشه عاشق شهر زده بود. باز هم رهی تنها ماند و آن روز که این را دانست برای اولین بار گریست. گرئهٔ مرد تلخ است. تلخ تر از هر چه بتوانی تصورش را بکنی، ولی گاه گداری که قلب می شکند پیش از آنکه خود قلب به صرافت شکستن بیفتد، چشم ها در سوگش عزا می گیرند و می گریند و آن روز رهی گریست. این اشکها حکم مسکنی را داشتند که قادر بودند خیلی ساده درد های درونش را تسکین بخشند و به قول عزیز «صادق» - توی زندگی زخمهایی هست که در انزوا مثل خوره روح را می خورد، و چه دارویی بهتر و التیام بخش تر از قطرات شور اشک. اشک درد در رهگذار به سوی بیراههٔ ناکامی تاختن.

رهی خواست تا دیگر دل به کسی نسپارد، دو تجربهٔ توأم با شکست را برای خود کافی می دید همیشه می گفت:از دورویی ها و بی وفایی های زنان بیم دارم و هراسانم از اینکه غرق در محبت صادقانه ام، ناگهان خود را ویران شده و تنها بیابم و بدینسان سرود:...