گنجور

شمارهٔ ۵۶

ز خلق تا اثر و از جهان نشانی هست
ز حسن و عشق حدیثی و داستانی هست
ز داغ درد توام تا به جسم جانی هست
دل پر آتش و چشمان خون فشانی هست
به جز نیاز نباشد نماز پیران را
به کشوری که چو تو نازنین جوانی هست
جدا ز شاخ گل خود دلم برد حسرت
به طایری که به شاخیش آشیانی هست
کسی که دل به دلارام و جان به جانان داد
کجاش فکر دلی، کی خیال جانی هست
به روی و کوی تو شادم چنان که پندارم
به غیر از این نه گلی و نه گلستانی هست
بود حیات ابد روز وصل یار رفیق
جز این نباشد اگر عمر جاودانی هست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خلق تا اثر و از جهان نشانی هست
ز حسن و عشق حدیثی و داستانی هست
هوش مصنوعی: از انسان‌ها تا نشانه‌های مختلف در جهان، همه اثری دارند. داستان‌ها و قصه‌هایی از زیبایی و عشق وجود دارد که درباره آن‌ها صحبت می‌شود.
ز داغ درد توام تا به جسم جانی هست
دل پر آتش و چشمان خون فشانی هست
هوش مصنوعی: از شدت غم و درد تو، تا زمانی که زندگی در تن من وجود دارد، دل من پر از آتش و چشمانم پر از اشک است.
به جز نیاز نباشد نماز پیران را
به کشوری که چو تو نازنین جوانی هست
هوش مصنوعی: تنها نیاز، دلیل برگزاری نماز برای پیران است، در حالی که در کشوری مانند تو که جوانی دلربا و نازنین وجود دارد، چنین نیازی نیست.
جدا ز شاخ گل خود دلم برد حسرت
به طایری که به شاخیش آشیانی هست
هوش مصنوعی: دل من از این که نتوانم به گل خودم نزدیک شوم، پر از حسرت است و به پرنده‌ای که در شاخه‌ی آن آشیانه دارد، حسادت می‌کند.
کسی که دل به دلارام و جان به جانان داد
کجاش فکر دلی، کی خیال جانی هست
هوش مصنوعی: کسی که عشق و زندگی‌اش را به معشوقش تقدیم کرده، دیگر نباید نگران دل و جان خود باشد.
به روی و کوی تو شادم چنان که پندارم
به غیر از این نه گلی و نه گلستانی هست
هوش مصنوعی: در چهره و دیار تو آنقدر خوشحالم که گویی هیچ چیز دیگر در دنیا نه گلی وجود دارد و نه باغی که به زیبایی آنچه تو داری باشد.
بود حیات ابد روز وصل یار رفیق
جز این نباشد اگر عمر جاودانی هست
هوش مصنوعی: زندگی واقعی و جاودان در روز دیدار معشوق است و اگر عمری ابدی وجود داشته باشد، جز این نیست.