گنجور

شمارهٔ ۴۲

همین نه در دل من صبر، دلستان نگذاشت
که صبر در دل و آسایشم به جان نگذاشت
مجوی تاب و توان از دلم که خیل غمت
توان و تاب به دلهای ناتوان نگذاشت
فلک گذاشت به هجرم ز وصل یار اگر
چو اینچنین نگذارد چو آنچنان نگذاشت
به آستان تو نگذاردش فلک که رقیب
مرا ز رشک بر آن خاک آستان نگذاشت
نکرد جان مرا تا نشانه از ره کین
زمانه ناوک بیداد در کمان نگذاشت
ز بی وفایی گل بلبلی که داشت خبر
ز باغ رفت و به شاخ گل آشیان نگذاشت
گذاشت نام نکو در جهان رفیق، کسی
که غیر نام نکو هیچ در جهان نگذاشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همین نه در دل من صبر، دلستان نگذاشت
که صبر در دل و آسایشم به جان نگذاشت
هوش مصنوعی: در دل من هیچ صبری نمانده، زیرا دلبرم اجازه نداد که آرامش و صبر در وجودم باقی بماند.
مجوی تاب و توان از دلم که خیل غمت
توان و تاب به دلهای ناتوان نگذاشت
هوش مصنوعی: از دل من تاب و قدرتی نخواه، زیرا انبوه غم‌های تو، هر گونه تاب و توان را از دل‌های ناتوان گرفته است.
فلک گذاشت به هجرم ز وصل یار اگر
چو اینچنین نگذارد چو آنچنان نگذاشت
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر دوری از محبوبم، مرا رها نکرده است. اگر اینقدر سخت بگیرد، چطور می‌توانم به آن انتظاری که در گذشته داشته‌ام، امید داشته باشم؟
به آستان تو نگذاردش فلک که رقیب
مرا ز رشک بر آن خاک آستان نگذاشت
هوش مصنوعی: نمی‌گذارد تقدیر، رقیب من را به درگاه تو بیاید، چرا که او از حسادت بر آن خاک مقدس قدم نمی‌گذارد.
نکرد جان مرا تا نشانه از ره کین
زمانه ناوک بیداد در کمان نگذاشت
هوش مصنوعی: تنها نشانه‌ای از درد و رنج زمانه در دل من باقی نمانده است، زیرا تیر بی‌رحمی و ستمگرانه این دوران هرگز بر کمان زندگی‌ام قرار نگرفت.
ز بی وفایی گل بلبلی که داشت خبر
ز باغ رفت و به شاخ گل آشیان نگذاشت
هوش مصنوعی: به دلیل بی وفایی گل بلبلی که از باغ خبر داشت، نتوانست روی شاخه گل لانه کند و به آنجا برنگشت.
گذاشت نام نکو در جهان رفیق، کسی
که غیر نام نکو هیچ در جهان نگذاشت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یک دوست یا رفیق نام نیکویی از خود به یادگار گذاشته است و او در زندگی‌اش جز همین نام نیک هیچ چیز دیگری در دنیا بر جای نگذاشته است.