گنجور

شمارهٔ ۱۴۳ - معمار نادان

دید موری طاسک لغزنده‌ای
از سر تحقیر، زد لبخنده‌ای
کاین ره از بیرون همه پیچ و خم است
وز درون، تاریکی و دود و دم است
فصل باران است و برف و سیل و باد
ناگه این دیوار خواهد اوفتاد
ای که در این خانه صاحبخانه‌ای
هر که هستی، از خِرَد بیگانه‌ای
نیست، میدانم ترا انبار و توش
پس چه خواهی خوردن، ای بی‌ عقل و هوش
از برای کار خود، پائی بزن
نوبت تدبیر شد، رائی بزن
زندگانی، جز معمائی نبود
وقت، غیر از خوان یغمائی نبود
تا نپیمائی ره سعی و عمل
این معما را نخواهی کرد حل
هر کجا راهی است، ما پیموده‌ایم
هر کجا توشی است، آنجا بوده‌ایم
تو ز اول سست کردی پایه را
سود، اندک بود اندک مایه را
نیست خالی، دوش ما از بار ما
کوشش اندر دست ما، افزار ما
گر به سیر و گشت، می‌پرداختیم
از کجا آن لانه را می‌ساختیم
هر که توشی گرد کرد، او چاشت خورد
هر که زیرک بود، او زد دستبرد
دستبردی زد زمانه هر نفس
دستبردی هم تو زن، ای بوالهوس
آخر، این سرچشمه خواهد شد خراب
در سبوی خویش، باید داشت آب
سرد میگردد تنور آسمان
در تنور گرم، باید پخت نان
مور، تا پی داشت در پا، سرفشاند
چون تو، اندر گوشهٔ عزلت نماند
مادر من، گفت در طفلی به من
رو، بکوش از بهر قوت خویشتن
کس نخواهد بعد ازین، بار تو برد
جنس ما را نیست، خُرد و سالخورد
بس بزرگست این وجود خُرد ما
وقت دارد کار و خواب و خورد ما
خُرد بودیم و بزرگی خواستیم
هم درافتادیم و هم برخاستیم
مورخوارش گفت، کای یار عزیز
گر تو نقاشی، بیا طرحی بریز
نیک دانستم که اندر دوستی
همچو مغز خالص بی پوستی
یک نفس، بنّای این دیوار باش
در خرابیهای ما، معمار باش
این بنا را ساختیم، اما چه سود
خانهٔ بی صحن و سقف و بام بود
مهرهٔ تدبیر، دور انداختیم
زان سبب، بردی تو و ما باختیم
کیست ما را از تو خیراندیش تر
کاشکی می‌آمدی زین پیشتر
گر به این ویرانه، آبادی دهی
در حقیقت، داد استادی دهی
فکر ما، تعمیر این بام و فضاست
هر چه پیش آید جز این، کار قضاست
تو طبیب حاذق و ما دردمند
ما در این پستی، تو در جای بلند
تا که برمی‌آیدت کاری ز دست
رونقی ده، گر که بازاری شکست
مور مغرور، این حکایت چون شنید
گفت، تا زود است باید رفت و دید
پای اندر ره نهاد، آمد فرود
گرچه رفتن بود و برگشتن نبود
کار را دشوار دید، از کار ماند
در عجب زان راه ناهموار ماند
مور طفل، اما حوادث پیر بود
احتمال چاره‌جوئی دیر بود
دام محکم، ضعف در حد کمال
ایستادن سخت و برگشتن محال
از برای پایداری، پای نه
بهر صبر و بردباری، جای نه
چونکه دید آن صید مسکین، مورخوار
گفت: گر کارآگهی، اینست کار
خانهٔ ما را نمیکردی پسند
بد پسند است، این وجود آزمند
تو بدین طفلی، که گفت استاد شو
باد افکن در سر و بر باد شو
خوب لغزیدی و گشتی سرنگون
خوب خواهیمت مکید، این لحظه خون
بسکه از معماری خود، دم زدی
خانهٔ تدبیر را، بر هم زدی
دام را اینگونه باید ساختن
چون تو خودبین را به دام انداختن
عیب کردی، این ره لغزنده را
طاس را دیدی، ندیدی بنده را
من هزاران چون تو را دادم فریب
زان فریب، آگه شوی عما قریب
هیچ پرسیدی که صاحبخانه کیست؟
هیچ گفتی در پس این پرده چیست؟
دیده را بستی و افتادی به چاه
ره شناسا، این تو و این پرتگاه
طاس لغزنده است، ای دل، آز تو
مبتلائی، گر شود دمساز تو
زین حکایت، قصهٔ خود گوش دار
تو چو موری و هوی چون مورخوار
چون شدی سرگشته در تیه نیاز
با خبر باش از نشیب و از فراز
تا که این روباه رنگین کرد دم
بس خروس از خانه‌داران گشت گم
پا منه بیرون ز خط احتیاط
تا چو طومارت، نپیچاند بساط

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید موری طاسک لغزنده‌ای
از سر تحقیر، زد لبخنده‌ای
هوش مصنوعی: موری دید که موجودی بی‌مو و لیز وجود دارد و به خاطر احساس تحقیر، لبخندی به لب آورد.
کاین ره از بیرون همه پیچ و خم است
وز درون، تاریکی و دود و دم است
هوش مصنوعی: این مسیر از بیرون پر از انحناها و پیچیدگی‌هاست و از درون، مملو از تاریکی و سر و صداست.
فصل باران است و برف و سیل و باد
ناگه این دیوار خواهد اوفتاد
هوش مصنوعی: فصل بارانی و برفی و طوفانی است و ناگهان این دیوار به زمین خواهد افتاد.
ای که در این خانه صاحبخانه‌ای
هر که هستی، از خِرَد بیگانه‌ای
هوش مصنوعی: ای کسی که در این خانه صاحب‌خانه‌ای، هر که هستی، از عقل و خرد بی‌خبر هستی.
نیست، میدانم ترا انبار و توش
پس چه خواهی خوردن، ای بی‌ عقل و هوش
هوش مصنوعی: می‌دانم که تو هیچ چیزی برای خوردن نداری، پس واقعاً چه توقعی داری، ای نادان و بی‌خود؟
از برای کار خود، پائی بزن
نوبت تدبیر شد، رائی بزن
هوش مصنوعی: برای انجام کارهایت، قدمی بردار و به فکر تدبیر و چاره‌جویی باش.
زندگانی، جز معمائی نبود
وقت، غیر از خوان یغمائی نبود
هوش مصنوعی: زندگی تنها یک معماست و در آن جز دامی برای فریبنده‌ها نیست.
تا نپیمائی ره سعی و عمل
این معما را نخواهی کرد حل
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی این معما را حل کنی، باید نخستین گام‌ها را با تلاش و عمل برداری.
هر کجا راهی است، ما پیموده‌ایم
هر کجا توشی است، آنجا بوده‌ایم
هوش مصنوعی: ما در هر جایی که راهی وجود داشته، قدم گذاشته‌ایم و هر جا که چیزی بوده، در آنجا حضور داشته‌ایم.
تو ز اول سست کردی پایه را
سود، اندک بود اندک مایه را
هوش مصنوعی: تو از همان ابتدا پایه‌های کار را ضعیف بنا کردی، بنابراین هرچقدر که اندک سرمایه و منابع داشتی، به همان اندازه هم کمبود و مشکل وجود دارد.
نیست خالی، دوش ما از بار ما
کوشش اندر دست ما، افزار ما
هوش مصنوعی: دیروز شب، ما از وزن سنگین خود خالی نبودیم و در تلاش بودیم که ابزار و امکاناتمان را در دست داشته باشیم.
گر به سیر و گشت، می‌پرداختیم
از کجا آن لانه را می‌ساختیم
هوش مصنوعی: اگر در سفر و گردش بودیم، از کجا می‌توانستیم آن آشیانه را بسازیم؟
هر که توشی گرد کرد، او چاشت خورد
هر که زیرک بود، او زد دستبرد
هوش مصنوعی: هر کسی که زحمت و تلاش کند، پاداش می‌گیرد و هر کسی که باهوش و هوشیار باشد، فرصت‌ها را غنیمت می‌شمارد.
دستبردی زد زمانه هر نفس
دستبردی هم تو زن، ای بوالهوس
هوش مصنوعی: هر لحظه زمان ما را غافلگیر می‌کند، تو نیز به نوبه خود باید دست به عمل بزنی و کاری انجام دهی، ای انسان هوسباز.
آخر، این سرچشمه خواهد شد خراب
در سبوی خویش، باید داشت آب
هوش مصنوعی: در نهایت، این منبع آب در ظرف خود خراب خواهد شد، بنابراین باید آب را حفظ کرد.
سرد میگردد تنور آسمان
در تنور گرم، باید پخت نان
هوش مصنوعی: آسمان در برابر گرما سرد می‌شود و مانند تنوری که داغ است، باید از این گرما استفاده کنیم و نان بپزیم.
مور، تا پی داشت در پا، سرفشاند
چون تو، اندر گوشهٔ عزلت نماند
هوش مصنوعی: مور به محض این که پاهایش را دراز کرد و قدرت پیدا کرد، از گوشهٔ تنهایی خود بیرون آمد و دیگر در گوشهٔ عزلت باقی نماند.
مادر من، گفت در طفلی به من
رو، بکوش از بهر قوت خویشتن
هوش مصنوعی: مادر من در دوران کودکی‌ام به من گفت که باید تلاش کنم تا قدرت و توانایی‌های خود را به دست بیاورم.
کس نخواهد بعد ازین، بار تو برد
جنس ما را نیست، خُرد و سالخورد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس بعد از این نمی‌خواهد بار تو را به دوش بکشد، چون ما دیگر از جنس و ارزش کمتری برخوردار نیستیم، چه خردمند باشیم و چه سالخورده.
بس بزرگست این وجود خُرد ما
وقت دارد کار و خواب و خورد ما
هوش مصنوعی: وجود کوچک ما چقدر بزرگ است، که برای کار، خواب و خوردن زمان دارد.
خُرد بودیم و بزرگی خواستیم
هم درافتادیم و هم برخاستیم
هوش مصنوعی: ما در خرد و عقل خود بودیم و آرزوی بزرگی داشتیم، بنابراین هم در سختی‌ها دچار مشکل شدیم و هم به موفقیت‌های بزرگی دست یافتیم.
مورخوارش گفت، کای یار عزیز
گر تو نقاشی، بیا طرحی بریز
هوش مصنوعی: مور در دلش به دوستش می‌گوید: ای دوست گرامی، اگر تو ماهر هنر هستی، بیایید یک طرح زیبا روی کاغذ بکشید.
نیک دانستم که اندر دوستی
همچو مغز خالص بی پوستی
هوش مصنوعی: به خوبی فهمیدم که در دوستی، مانند مغز بدون پوسته، فقط اصل و خالصی وجود دارد.
یک نفس، بنّای این دیوار باش
در خرابیهای ما، معمار باش
هوش مصنوعی: یک لحظه به ساخت و ساز این دیوار مشغول باش و در midst خرابی‌های ما، نقش معمار را ایفا کن.
این بنا را ساختیم، اما چه سود
خانهٔ بی صحن و سقف و بام بود
هوش مصنوعی: ما این ساختمان را بنا کردیم، اما چه فایده دارد که خانه‌ای باشد بدون حیاط و سقف؟
مهرهٔ تدبیر، دور انداختیم
زان سبب، بردی تو و ما باختیم
هوش مصنوعی: به خاطر تو، تدبیر و برنامه‌ریزی را کنار گذاشتیم و در نتیجه ما شکست خوردیم.
کیست ما را از تو خیراندیش تر
کاشکی می‌آمدی زین پیشتر
هوش مصنوعی: کیست که بهتر از تو به فکر ما باشد؟ ای کاش زودتر از این‌ها می‌آمدی.
گر به این ویرانه، آبادی دهی
در حقیقت، داد استادی دهی
هوش مصنوعی: اگر در این ویرانه، آثاری از آبادانی ببینی، در واقع نشان‌دهنده‌ی دانایی و توانمندی کسی است که این کار را انجام داده است.
فکر ما، تعمیر این بام و فضاست
هر چه پیش آید جز این، کار قضاست
هوش مصنوعی: اندیشه ما بر این است که این مکان و شرایط را بهبود بخشیم، و هر چیزی که به جز این بیافتد، تقدیر الهی است.
تو طبیب حاذق و ما دردمند
ما در این پستی، تو در جای بلند
هوش مصنوعی: تو پزشک ماهر و ما بیماران دردمند هستیم. ما در حال تحمل رنج‌هایمان در این پایین هستیم، در حالی که تو در مرتبه بالاتری قرار داری.
تا که برمی‌آیدت کاری ز دست
رونقی ده، گر که بازاری شکست
هوش مصنوعی: هرگاه که از تو کاری برمی‌آید، تلاش کن که به رونق ببخشی؛ چه اگر روزی کاسب یا بازاری شکست بخورد، این کمک می‌تواند حائز اهمیت باشد.
مور مغرور، این حکایت چون شنید
گفت، تا زود است باید رفت و دید
هوش مصنوعی: مور مغرور که به خود افتخار می‌کرد، وقتی این داستان را شنید، تصمیم گرفت زودتر برود و واقعیت را ببیند.
پای اندر ره نهاد، آمد فرود
گرچه رفتن بود و برگشتن نبود
هوش مصنوعی: او پا در راه گذاشت و فرود آمد، هرچند حرکت می‌کرد اما برگشتی در کار نبود.
کار را دشوار دید، از کار ماند
در عجب زان راه ناهموار ماند
هوش مصنوعی: او کار را سخت و دشوار دید و از انجام آن ناامید شد. به همین خاطر، در شگفتی ماند که چرا باید از این مسیر پرپیچ و خم عبور کند.
مور طفل، اما حوادث پیر بود
احتمال چاره‌جوئی دیر بود
هوش مصنوعی: مور، در حالی که کودک بود، اما اتفاقات زندگی او را همچون فردی پیر درآورده بود و در واقع، فرصتی برای پیدا کردن راه حل نداشت.
دام محکم، ضعف در حد کمال
ایستادن سخت و برگشتن محال
هوش مصنوعی: دامی که به‌خوبی بسته شده است، نشان‌دهنده‌ی ناتوانی و استواری در اوج است؛ به‌گونه‌ای که ایستادن در این وضعیت دشوار و بازگشت از آن غیرممکن است.
از برای پایداری، پای نه
بهر صبر و بردباری، جای نه
هوش مصنوعی: برای استقامت و ماندگاری، نه اینکه با پا به تحمل و بردباری بپردازیم، مکان مناسب نیست.
چونکه دید آن صید مسکین، مورخوار
گفت: گر کارآگهی، اینست کار
هوش مصنوعی: زمانی که آن صید بی‌چاره دید، موری که در حال خوردن بود گفت: اگر از کار باخبر باشی، این همان کار است.
خانهٔ ما را نمیکردی پسند
بد پسند است، این وجود آزمند
هوش مصنوعی: تو اگر به خانهٔ ما علاقه‌مند بودی، دیگر نمی‌گفتی که این مکان بدپسند است. این وجود که همیشه در تلاش است، واقعا ناپسند است.
تو بدین طفلی، که گفت استاد شو
باد افکن در سر و بر باد شو
هوش مصنوعی: شما به این کودک می‌مانید که به او گفته‌اند به استاد تبدیل شود؛ در نتیجه، باید با اعتماد به نفس و اراده خود در امور زندگی پیش بروید و هر مانعی را پشت سر بگذارید.
خوب لغزیدی و گشتی سرنگون
خوب خواهیمت مکید، این لحظه خون
هوش مصنوعی: تو به خوبی غلتیدی و به زمین افتادی، به خوبی تو را می مکد، این لحظه خون.
بسکه از معماری خود، دم زدی
خانهٔ تدبیر را، بر هم زدی
هوش مصنوعی: به قدری دربارهٔ هنر و سازندگی خود صحبت کردی که خانهٔ برنامه‌ریزی و نظم را به هم زدی.
دام را اینگونه باید ساختن
چون تو خودبین را به دام انداختن
هوش مصنوعی: برای به دام انداختن کسی که خودخواه و مغرور است، باید دام را به شکل خاصی طراحی کرد.
عیب کردی، این ره لغزنده را
طاس را دیدی، ندیدی بنده را
هوش مصنوعی: اگر به دیگران عیب بگیری، باید به یاد داشته باشی که خودت ممکن است دچار لغزش شوی. تو فقط ظواهر را می‌بینی و به عمق وجود افراد توجه نمی‌کنی.
من هزاران چون تو را دادم فریب
زان فریب، آگه شوی عما قریب
هوش مصنوعی: من هزاران نفر مانند تو را فریب داده‌ام؛ اگر از این فریب آگاه شوی، نزدیک‌تر می‌شوی.
هیچ پرسیدی که صاحبخانه کیست؟
هیچ گفتی در پس این پرده چیست؟
هوش مصنوعی: هیچ‌وقت از کسی نپرسیدی که صاحب این خانه کیست و هیچ‌وقت هم به این فکر نکردی که پشت این پرده چه چیزی نهفته است.
دیده را بستی و افتادی به چاه
ره شناسا، این تو و این پرتگاه
هوش مصنوعی: چشم‌های خود را بسته‌ای و به چاه افتاده‌ای، این وضعیت تو است و این هم خطر بزرگی که در آن قرار داری.
طاس لغزنده است، ای دل، آز تو
مبتلائی، گر شود دمساز تو
هوش مصنوعی: دل عزیز، زندگی همچون یک طاس لغزنده است و تو در حال آزمایش و چالش هستی. اگر با آن کنار بیایی و هم‌نوا شوی، ممکن است دچار پیچیدگی‌ها و مشکلاتی شوی.
زین حکایت، قصهٔ خود گوش دار
تو چو موری و هوی چون مورخوار
هوش مصنوعی: از این داستان، داستان خودت را بشنوم، تو همچون موری و هوی‌ات مانند مورچه‌هاست.
چون شدی سرگشته در تیه نیاز
با خبر باش از نشیب و از فراز
هوش مصنوعی: وقتی دچار سردرگمی و نیاز شدی، آگاه باش که در زندگی هم نشیب و هم فراز وجود دارد.
تا که این روباه رنگین کرد دم
بس خروس از خانه‌داران گشت گم
هوش مصنوعی: تا زمانی که این روباه رنگی دم خود را به نمایش گذاشت، دیگر خروس‌ها از چنگ خانه‌داران ناپدید شدند.
پا منه بیرون ز خط احتیاط
تا چو طومارت، نپیچاند بساط
هوش مصنوعی: از مرز احتیاط پا فراتر نگذار، وگرنه اوضاعی را که باید به دقت مدیریت کنی، به هم می‌ریزد.

حاشیه ها

1387/01/22 07:03
عنایت الفت

با درود فراوان و سپاس بیکران یزدان پاک را که چنین استادانی داریم که برایگان دانستنیهای سودمند را به همه ارمغان میدهند. در بیتی که چنین نوشته شده است: تا که بر مییدت کاری ز دست
رونقی ده گر که بازاری شکست
درست آن چنین است :
تا که بر "میآیدت" کاری ز دست
بامید روزگاران بهتر. پیروز باشید
---
پاسخ: با تشکر از شما، کلمه‌ی غلط با «می‌آیدت» جایگزین شد.

1391/11/10 00:02
ناشناس

این شعر فوق العاده زیباست

1392/02/28 00:04
امین کیخا

طاسک یعنی منجوق

1392/02/29 00:04
امین کیخا

حتی بهتر است به شکل هتا نوشته شود

1395/09/22 00:11
رعنا گلریز

عرض سلام و درود
در بیتی که نوشته شده "عیب کردی این ره لغزیده را" به جای لغزیده، لغزنده باید نوشته شود
سپاس

1399/01/27 20:03
اسدالله زارع

طاسک لغزنده یعنی خانه ی کوکو
کوکو حشره ای که با حفر یک خانه ی مخروطی شکل روی خاک های نرم برای مورچه ها دام درست می کند و آنها را می خورد