قصیدهٔ شمارهٔ ۵
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
وی داده باد حادثه بر بادت
در دام روزگار چرا چونان
شد پایبند، خاطر آزادت
تنها نه خفتن است و تن آسانی
مقصود ز آفرینش و ایجادت
نفس تو گمره است و همی ترسم
گمره شوی، چو او کند ارشادت
دل خسرو تن است، چو ویران شد
ویرانهای چسان کند آبادت
غافل بزیر گنبد فیروزه
بگذشت سال عمر ز هفتادت
بس روزگار رفت به پیروزی
با تیرماه و بهمن و خردادت
هر هفته و مهی که به پیش آمد
بر پیشباز مرگ فرستادت
داری سفر به پیش و همی بینم
بی رهنما و راحله و زادت
کرد آرزو پرستی و خود بینی
بیگانه از خدای، چو شدادت
تا از جهان سفله نهای فارغ
هرگز نخواند اهل خرد رادت
این کور دل عجوزهٔ بی شفقت
چون طعمه بهر گرگ اجل زادت
روزیت دوست گشت و شبی دشمن
گاهی نژند کرد و گهی شادت
ای بس ره امید که بربستت
ای بس در فریب که بگشادت
هستی تو چون کبوترکی مسکین
بازی چنین قوی شده صیادت
پروین، نهفته دیویت آموزد
دیو زمانه، گر شود استادت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
وی داده باد حادثه بر بادت
هوش مصنوعی: ای کسی که دچار طوفان فتنه شدهای و بنیادت را متزلزل کرده، و تو نیز تحت تأثیر حوادث زمانه قرار گرفتهای.
در دام روزگار چرا چونان
شد پایبند، خاطر آزادت
هوش مصنوعی: چرا اینقدر تحت تأثیر مشکلات زندگی قرار گرفتی و باعث شدهای که خاطر خود را آزاد نگهنداری؟
تنها نه خفتن است و تن آسانی
مقصود ز آفرینش و ایجادت
هوش مصنوعی: تنها خوابیدن و بیتحرک بودن هدف از خلقت و آفرینش نیست.
نفس تو گمره است و همی ترسم
گمره شوی، چو او کند ارشادت
هوش مصنوعی: من از این میترسم که تو به گمراهی بیفتی، چون نفس تو خود در بیراهی است و اگر او تو را هدایت کند، ممکن است به انحراف بیشتری دچار شوی.
دل خسرو تن است، چو ویران شد
ویرانهای چسان کند آبادت
هوش مصنوعی: دل خسرو مانند بدنی است که ویران شده و حالا چگونه میتوان آن را دوباره آباد کرد؟
غافل بزیر گنبد فیروزه
بگذشت سال عمر ز هفتادت
هوش مصنوعی: زندگی از زیر سقف آسمان فیروزهای گذشت و من از عمرم به هفتاد سال نزدیک شدم، بیخبر و بیتوجه به این گذر.
بس روزگار رفت به پیروزی
با تیرماه و بهمن و خردادت
هوش مصنوعی: روزگار زیادی گذشت و به موفقیت رسیدیم، همانطور که تیرماه، بهمن و خرداد آمدند.
هر هفته و مهی که به پیش آمد
بر پیشباز مرگ فرستادت
هوش مصنوعی: هر هفته و هر ماه که به وقوع میپیوندد، تو را به استقبال مرگ میفرستد.
داری سفر به پیش و همی بینم
بی رهنما و راحله و زادت
هوش مصنوعی: دارم به سفر میروم و میبینم که بدون راهنما و وسیله سفر و همراهی از محل خود دور شدهام.
کرد آرزو پرستی و خود بینی
بیگانه از خدای، چو شدادت
هوش مصنوعی: آرزوها و خودخواهی تو باعث شده که از خدای خود دور بیفتی و به بیگانگی روی بیاوری، به گونهای که حتی در لحظات سخت و دشوار نیز به این حالت ادامه میدهی.
تا از جهان سفله نهای فارغ
هرگز نخواند اهل خرد رادت
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دنیا و مادیات رها نشوی و به آزادی نرسی، اهل دانش و خرد هرگز تو را نمیستایند.
این کور دل عجوزهٔ بی شفقت
چون طعمه بهر گرگ اجل زادت
هوش مصنوعی: این فرد کور دل و بیرحم، مانند طعمهای است که برای گرگ مرگ فراهم شده و به آن تقدیم میشود.
روزیت دوست گشت و شبی دشمن
گاهی نژند کرد و گهی شادت
هوش مصنوعی: قسمت روزی که دوست تو میشود و شبی که به دشمن تبدیل میشود، گاهی تو را ناراحت میکند و گاهی هم شاد میکند.
ای بس ره امید که بربستت
ای بس در فریب که بگشادت
هوش مصنوعی: بسیاری از راههای امید وجود دارد که شما را به هدف نمیرساند و همچنین بسیاری از فریبها وجود دارد که ممکن است شما را به دعوتی فرامیخوانند.
هستی تو چون کبوترکی مسکین
بازی چنین قوی شده صیادت
هوش مصنوعی: وجود تو مانند کبوتر معصومی است که حالا به شیوهای پر قدرت در دام صیاد گرفتار شده است.
پروین، نهفته دیویت آموزد
دیو زمانه، گر شود استادت
هوش مصنوعی: پروین، به تو میآموزد که اگر زمانه در نقش معلم درآید، او نمیتواند تو را دچار خفایتی کند.
خوانش ها
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ به خوانش زهرا بهمنی
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1394/06/24 23:08
محمود دلنواز
گامی برای فصل گرفتاری بر دار ای رفیق که بیماری آتش مزن به خرمن عمر خویش گرآرزوی وصل به دل داری جانم فدای همت خوبانی کاندر طریق صدق شدند قربانی