اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رهاییت باید، رها کن جهان را
نگه دار ز آلودگی پاکجان را
آزادی تو باید اهمیت داشته باشد، پس دنیا را رها کن و از آلودگیها محافظت کن تا جان پاکت سالم بماند.
به سر برشو این گنبد آبگون را
به هم بشکن این طبل خالیمیان را
شاعر ابتدا از ما میخواهد که از دلبستگی به این دنیای فانی و مادی (گنبد آبگون) دست بکشیم و به سوی تعالی روحی و معنوی حرکت کنیم. سپس، تأکید میکند که باید پوچیها و توهمات (طبل خالی میان) را رها کنیم و به دنبال ارزشهای واقعی و معنوی باشیم.
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو بازجو دولت جاودان را
این دنیا محل گذر و فانی است، بنابراین به دنبال حقیقت جاودانه و ابدی باش.
ز هر باد، چون گرد منما بلندی
که پست است همت، بلند آسمان را
هر وقت که به توفانی برخورد کردی، به یاد داشته باش که بلندی همت تو میتواند از هر بلندی دیگر بالاتر باشد، حتی اگر در لحظهای به نظر برسد که در شرایط دشواری قرار داری.
به رود اندرون، خانه عاقل نسازد
که ویران کند سیل آن خانمان را
انسان عاقل نباید در کنار رودخانه خانه بسازد، زیرا ممکن است سیل آن خانه را ویران کند.
چه آسان به دامت درافکند گیتی
چه ارزان گرفت از تو عمر گران را
دنیا به راحتی تو را در دام خود میافکند و عمر باارزش تو را به قیمت کمی میگیرد.
ترا پاسبان است چشم تو و من
همیخفته میبینم این پاسبان را
چشم تو نظارت میکند بر من و من در خواب هستم و میبینم که این نگهبان (چشم تو) مراقب من است.
سمند تو زی پرتگاه از چه پوید
ببین تا به دست که دادی عنان را
اسب تو در لبه پرتگاه چه نیازی به دویدن دارد؟ ببین این عنان را به دست کی سپردی.
ره و رسم بازارگانی چه دانی
تو کز سود نشناختستی زیان را
تو که هیچ چیز از اصول تجارت نمیدانی، چگونه میتوانی بفهمی که سود چیست و زیان چه معنایی دارد؟
یکی کشتی از دانش و عزم باید
چنین بحر پروحشت بیکران را
برای عبور از دریای وسیع و پرخطر جهالت، به یک کشتی از دانش و اراده نیاز داریم.
زمینت چو اژدر به ناگه ببلعد
تو باری غنیمت شمار این زمان را
اگر زمین به ناگاه تو را ببلعد و به کام خود بگیرد، این لحظه را غنیمت بشمار.
فروغی ده این دیدهٔ کمضیا را
توانا کن این خاطر ناتوان را
ای روشنایی، این چشمان کمنور را روشن کن و این دل ناتوان را قوی و توانا ساز.
تو ای سالیان خفته، بگشای چشمی
تو ای گمشده، بازجو کاروان را
ای سالهای خوابآلود، چشمانت را بگشا! ای کسی که گم شدهای، به دنبال کاروان برو و آن را پیدا کن.
مفرسای با تیرهرایی درون را
میالای با ژاژخایی دهان را
با انسانهای بیمحتوا و پرحرفی که فقط از روی ظاهر صحبت میکنند، همنشینی نکن و به دل خود نزن.
ز خوان جهان هرکه را یک نواله
بدادند و آنگه ربودند خوان را
هر که از سفرهٔ دنیا لقمهای برداشت و سپس آن سفره را از او برداشتند، به نوعی از نعمتها و فرصتها بیبهره مانده است.
به بستان جان تا گلی هست، پروین
تو خود باغبانی کن این بوستان را
تا زمانی که زندگی و زیباییهایی در اطراف وجود دارد، از آن بهرهبرداری کن و خودت را در پرورش و مراقبت از این زیباییها مشغول کن.
حاشیه ها
1390/08/13 14:11
عنایت فانی
در قدم نخست از همه سلام و عرض ادب دارم خدمت تمام دست اندر کارن این سایت زیبادلنشین و پر محتوا و در یک کلمه این خود یک مکتب از معرفت است که برای هم نوان خود پیشکش کرده اند دو جهان از شما دوستان عزیزالقدر تشکر و سپاس گذارم که باقبول زحمت کشی های فراوان و خسته گی ناپذیر این سایت را دیزاین و طرح ریزی کرده اند از همه شما صادقانه تشکر میکنم
1400/05/04 21:08
ملیکا رضایی
سلام و درود
سایت خیلی خوبی دارید به نظرم اشعار شعر نو هم اضافه کنید خیلی خوب میشود اشعار حسین منزوی نیما یوشیج ابتهاج بهبهانی شاملو قیصر امین پور و...خیلی خوب میشود !
در این شعر بانو اعتصامی خواسته های این دنیا، و دنیا را گذرا و فانی خوانده، و چه خوب و زیبا عرض کرده که باید به دنبال حقیقت و چیزی نا متناهی ، که خدا نام دارد بگردیم. چیزی که در این دنیا نا تمام است و از شراب آن هر چه خوریم سیر نمی شویم..
من به شدت ، عاشق این دو بیت شدم :
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو بازجو دولت جاودان را
به رود اندرون، خانه عاقل نسازد
که ویران کند سیل آن خانمان را