گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱

ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بی مهری زمانهٔ رسوا را
این دشت، خوابگاه شهیدانست
فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی و عقرب و جوزا را
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
در پرده صد هزار سیه کاریست
این تند سیر گنبد خضرا را
پیوند او مجوی که گم کرد است
نوشیروان و هرمز و دارا را
این جویبار خرد که می‌بینی
از جای کنده صخرهٔ صما را
آرامشی ببخش توانی گر
این دردمند خاطر شیدا را
افسون فسای افعی شهوت را
افسار بند مرکب سودا را
پیوند بایدت زدن ای عارف
در باغ دهر حنظل و خرما را
زاتش بغیر آب فرو ننشاند
سوز و گداز و تندی و گرما را
پنهان هرگز می‌نتوان کردن
از چشم عقل قصهٔ پیدا را
دیدار تیره‌روزی نابینا
عبرت بس است مردم بینا را
ای دوست، تا که دسترسی داری
حاجت بر آر اهل تمنا را
زیراک جستن دل مسکینان
شایان سعادتی است توانا را
از بس بخفتی، این تن آلوده
آلود این روان مصفا را
از رفعت از چه با تو سخن گویند
نشناختی تو پستی و بالا را
مریم بسی بنام بود لکن
رتبت یکی است مریم عذرا را
بشناس ایکه راهنوردستی
پیش از روش، درازی و پهنا را
خود رای می‌نباش که خودرایی
راند از بهشت، آدم و حوا را
پاکی گزین که راستی و پاکی
بر چرخ بر فراشت مسیحا را
آنکس ببرد سود که بی انده
آماج گشت فتنهٔ دریا را
اول بدیده روشنئی آموز
زان پس بپوی این ره ظلما را
پروانه پیش از آنکه بسوزندش
خرمن بسوخت وحشت و پروا را
شیرینی آنکه خورد فزون از حد
مستوجب است تلخی صفرا را
ای باغبان، سپاه خزان آمد
بس دیر کشتی این گل رعنا را
بیمار مرد بسکه طبیب او
بیگاه کار بست مداوا را
علم است میوه، شاخهٔ هستی را
فضل است پایه، مقصد والا را
نیکو نکوست، غازه و گلگونه
نبود ضرور چهرهٔ زیبا را
عاقل بوعدهٔ برهٔ بریان
ندهد ز دست نزل مهنا را
ای نیک، با بدان منشین هرگز
خوش نیست وصله جامهٔ دیبا را
گردی چو پاکباز، فلک بندد
بر گردن تو عقد ثریا را
صیاد را بگوی که پر مشکن
این صید تیره روز بی آوا را
ای آنکه راستی بمن آموزی
خود در ره کج از چه نهی پا را
خون یتیم در کشی و خواهی
باغ بهشت و سایهٔ طوبی را
نیکی چه کرده‌ایم که تا روزی
نیکو دهند مزد عمل ما را
انباز ساختیم و شریکی چند
پروردگار صانع یکتا را
برداشتیم مهرهٔ رنگین را
بگذاشتیم لؤلؤ لالا را
آموزگار خلق شدیم اما
نشناختیم خود الف و با را
بت ساختیم در دل و خندیدیم
بر کیش بد، برهمن و بودا را
ای آنکه عزم جنگ یلان داری
اول بسنج قوت اعضا را
از خاک تیره لاله برون کردن
دشوار نیست ابر گهر زا را
ساحر، فسون و شعبده انگارد
نور تجلی و ید بیضا را
در دام روزگار ز یکدیگر
نتوان شناخت پشه و عنقا را
در یک ترازو از چه ره اندازد
گوهرشناس، گوهر و مینا را
هیزم هزار سال اگر سوزد
ندهد شمیم عود مطرا را
بر بوریا و دلق، کس ای مسکین
نفروختست اطلس و خارا را
ظلم است در یکی قفس افکندن
مردار خوار و مرغ شکرخا را
خون سر و شرار دل فرهاد
سوزد هنوز لالهٔ حمرا را
پروین، بروز حادثه و سختی
در کار بند صبر و مدارا را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
هوش مصنوعی: ای دل، نگران غم‌های دنیایی نباش و به فردایی که هنوز نیامده فکر نکن.
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
هوش مصنوعی: وقتی به گوشه قفس عمیقاً فکر کنی، متوجه می‌شوی که مانند یک گلستان است برای پرنده صبور.
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بی مهری زمانهٔ رسوا را
هوش مصنوعی: به زمین نگاه کن و سپس بی‌توجهی و بی‌وفایی زمانهٔ آشکار را مشاهده کن.
این دشت، خوابگاه شهیدانست
فرصت شمار وقت تماشا را
هوش مصنوعی: این دشت، جایگاه آرامش و خواب شهیدان است؛ بنابراین، از زمان تماشا کردن آن غافل نشوید و از لحظه‌ها بهره‌برداری کنید.
از عمر رفته نیز شماری کن
مشمار جدی و عقرب و جوزا را
هوش مصنوعی: به گذشته‌ات نگاهی بینداز و آن را با ارزش بشمار، نه این‌که فقط به زمان‌های دقیق و تقسیم‌بندی‌ها توجه کنی.
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
هوش مصنوعی: کاروان سحر از اینجا دور است و برای روشنی بخشیدن به این شب یلدا نیاز به یک شمع داریم.
در پرده صد هزار سیه کاریست
این تند سیر گنبد خضرا را
هوش مصنوعی: در پشت صحنه، کارهای ناپسند بسیاری وجود دارد که این دنیای پرشتاب را تحت‌الشعاع قرار داده است.
پیوند او مجوی که گم کرد است
نوشیروان و هرمز و دارا را
هوش مصنوعی: به دنبال پیوند او نباش، زیرا نوشیروان، هرمز و دارا نیز آن را گم کردند.
این جویبار خرد که می‌بینی
از جای کنده صخرهٔ صما را
هوش مصنوعی: این جویبار کوچکی که می‌بینی، از جایی سنگ بزرگی را کنار زده و به راه افتاده است.
آرامشی ببخش توانی گر
این دردمند خاطر شیدا را
هوش مصنوعی: به من آرامش بده تا بتوانم این درد و رنج را تحمل کنم، حتی اگر دلم به عشق می‌تپد.
افسون فسای افعی شهوت را
افسار بند مرکب سودا را
هوش مصنوعی: جذابیت و ظرافت افعی شهوات، می‌تواند قدرت و کنترل بر اندیشه‌های وسوسه‌انگیز را به دست آورد.
پیوند بایدت زدن ای عارف
در باغ دهر حنظل و خرما را
هوش مصنوعی: ای عارف، برای بقا و رشد خود باید در زندگی دنیوی، با موانع و چالش‌ها (مثل حنظل) و همچنین با نعمت‌ها و خوبی‌ها (مثل خرما) ارتباط برقرار کنی و پیوندی ایجاد کنی.
زاتش بغیر آب فرو ننشاند
سوز و گداز و تندی و گرما را
هوش مصنوعی: آتش تنها با آب خاموش می‌شود و بدون آن، حرارت و شدت آن کاهش نمی‌یابد.
پنهان هرگز می‌نتوان کردن
از چشم عقل قصهٔ پیدا را
هوش مصنوعی: هیچگاه نمی‌توان داستان آشکار را از دید عقل پنهان کرد.
دیدار تیره‌روزی نابینا
عبرت بس است مردم بینا را
هوش مصنوعی: دیدن یک نابینای بدشانس برای افراد بینا می‌تواند درس بزرگی باشد.
ای دوست، تا که دسترسی داری
حاجت بر آر اهل تمنا را
هوش مصنوعی: ای دوست، تا زمانی که می‌توانی، نیازهای خواسته‌مندان را برآورده کن.
زیراک جستن دل مسکینان
شایان سعادتی است توانا را
هوش مصنوعی: زیرا اینکه کمک به دل‌های رنجیده و ناامید، نشانه‌ای از قدرت و لیاقت انسان‌های تواناست.
از بس بخفتی، این تن آلوده
آلود این روان مصفا را
هوش مصنوعی: از بس که خوابیدی، این بدن ناپاک شده، روح پاکت را هم آلوده کرده است.
از رفعت از چه با تو سخن گویند
نشناختی تو پستی و بالا را
هوش مصنوعی: چرا با تو درباره‌ی مقام و جایگاهت صحبت می‌کنند، وقتی که تو نه پستی را می‌شناسی و نه بلندی را؟
مریم بسی بنام بود لکن
رتبت یکی است مریم عذرا را
هوش مصنوعی: مریم نام‌های زیادی دارد و به خاطر ویژگی‌هایش بسیار مورد احترام است، اما از نظر جایگاه و مقام، مریم عذرا در بالاترین درجات قرار دارد.
بشناس ایکه راهنوردستی
پیش از روش، درازی و پهنا را
هوش مصنوعی: آگاه باش که قبل از اینکه به راهی بروی، باید شناخت کافی از طول و عرض آن مسیر داشته باشی.
خود رای می‌نباش که خودرایی
راند از بهشت، آدم و حوا را
هوش مصنوعی: بهتر است که در کارها و تصمیم‌هایمان تنها به نظر و اراده خود اکتفا نکنیم، زیرا خودرایی و سرسختی ممکن است ما را از مسیر درست و خوشبختی دور کند، همان‌طور که باعث طرد آدم و حوا از بهشت شد.
پاکی گزین که راستی و پاکی
بر چرخ بر فراشت مسیحا را
هوش مصنوعی: پاکی را انتخاب کن، زیرا راستی و پاکی باعث می‌شود که مانند مسیحا در زندگی به اوج برسیم.
آنکس ببرد سود که بی انده
آماج گشت فتنهٔ دریا را
هوش مصنوعی: کسی که بدون هیچ نگرانی و هراس، با آگاهی از خطراتی که در دریا وجود دارد، به سوی هدف خود می‌رود، در نهایت موفق می‌شود و به نفع خود از موقعیت‌های سخت بهره‌برداری می‌کند.
اول بدیده روشنئی آموز
زان پس بپوی این ره ظلما را
هوش مصنوعی: ابتدا با چشمی باز و روشن بیاموز، سپس به دنبال این راه برو که در آن تاریکی وجود دارد.
پروانه پیش از آنکه بسوزندش
خرمن بسوخت وحشت و پروا را
هوش مصنوعی: پروانه قبل از اینکه خودش بسوزد، باریکه‌های آتش را همه جا پراکنده می‌کند و از ترس و احتیاط خبری نیست.
شیرینی آنکه خورد فزون از حد
مستوجب است تلخی صفرا را
هوش مصنوعی: هر چه شیرینی و لذت بیشتری را تجربه کنیم، طبیعی است که پیامدهای ناخوشایندی نیز برایمان به همراه داشته باشد.
ای باغبان، سپاه خزان آمد
بس دیر کشتی این گل رعنا را
هوش مصنوعی: ای باغبان، سپاه خزان به باغ آمد و این گل زیبا را دیرتر از موعد باید بچینی.
بیمار مرد بسکه طبیب او
بیگاه کار بست مداوا را
هوش مصنوعی: بیمار به خاطر تأخیر پزشک در درمان، جانش را از دست داد.
علم است میوه، شاخهٔ هستی را
فضل است پایه، مقصد والا را
هوش مصنوعی: دانش همانند میوه‌ای است که بر درخت هستی می‌آویزد و فضیلت به‌عنوان بنیادی، هدف عالی را شکل می‌دهد.
نیکو نکوست، غازه و گلگونه
نبود ضرور چهرهٔ زیبا را
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی در چهره تنها به ظاهر و زیبایی‌های ظاهری مانند رنگ پوست و شکل گل مربوط نمی‌شود.
عاقل بوعدهٔ برهٔ بریان
ندهد ز دست نزل مهنا را
هوش مصنوعی: عاقل وعده نمی‌دهد که یک بره بریان شده را به کسی بدهد، چرا که این عمل نشان‌دهنده‌ی نادانی است.
ای نیک، با بدان منشین هرگز
خوش نیست وصله جامهٔ دیبا را
هوش مصنوعی: بهتر است با افراد بدرفتار و ناپسند معاشرت نکنی، زیرا هرگز به خوبی نخواهی رسید، مانند اینکه تکه‌ای از پارچه‌ی زری را به لباس کهنه‌ای بدوزی.
گردی چو پاکباز، فلک بندد
بر گردن تو عقد ثریا را
هوش مصنوعی: اگر مانند پاکبازان و درستکاران زندگی کنی، آسمان برایت بهترین نعمت‌ها را فراهم می‌کند و موفقیت‌های بزرگ را در دستانت قرار می‌دهد.
صیاد را بگوی که پر مشکن
این صید تیره روز بی آوا را
هوش مصنوعی: به صیاد بگو که پرهای این شکار بی‌صدای بدبخت را نشکند.
ای آنکه راستی بمن آموزی
خود در ره کج از چه نهی پا را
هوش مصنوعی: ای آنکه مرا به راستی و درستکاری آموزش می‌دهی، چرا خود در مسیر نادرست قدم می‌گذاری؟
خون یتیم در کشی و خواهی
باغ بهشت و سایهٔ طوبی را
هوش مصنوعی: اگر به کسی آسیب برسانی و خون یتیمی را بریزی، انتظار نداشته باش که بهشت و نعمت‌های آن به دست آوری.
نیکی چه کرده‌ایم که تا روزی
نیکو دهند مزد عمل ما را
هوش مصنوعی: ما چه کار خوبی انجام داده‌ایم که انتظار داریم روزی پاداش عمل‌های نیکمان را بدهند؟
انباز ساختیم و شریکی چند
پروردگار صانع یکتا را
هوش مصنوعی: ما برای خداوند یگانه چندین شریک و دوست انتخاب کردیم.
برداشتیم مهرهٔ رنگین را
بگذاشتیم لؤلؤ لالا را
هوش مصنوعی: ما مهره‌های رنگارنگ را برداشتیم و جواهر لؤلؤی روشن را جایگزین کردیم.
آموزگار خلق شدیم اما
نشناختیم خود الف و با را
هوش مصنوعی: ما به عنوان معلم و آگاه‌کننده مردم به وجود آمده‌ایم، اما خودمان هنوز به درستی مفهوم ابتدایی و اساسی را درک نکرده‌ایم.
بت ساختیم در دل و خندیدیم
بر کیش بد، برهمن و بودا را
هوش مصنوعی: ما در دل خود آرامش و زیبایی‌هایی را ایجاد کردیم و به دین‌ها و مذهب‌های نادرست دیگری که وجود داشت، با خنده و تمسخر نگریستیم.
ای آنکه عزم جنگ یلان داری
اول بسنج قوت اعضا را
هوش مصنوعی: ای کسی که قصد جنگ با دلیران را داری، ابتدا باید قدرت و توان جسمی خود را بسنجی.
از خاک تیره لاله برون کردن
دشوار نیست ابر گهر زا را
هوش مصنوعی: از خاک سیاه، بیرون آوردن لاله کار سختی نیست، همانطور که از ابر، مروارید به آسانی می­چکد.
ساحر، فسون و شعبده انگارد
نور تجلی و ید بیضا را
هوش مصنوعی: ساحران ممکن است که نور روشنایی و قدرت خاص را جادو و ترفندهایی بشمارند.
در دام روزگار ز یکدیگر
نتوان شناخت پشه و عنقا را
هوش مصنوعی: در دام زندگی، انسان‌ها نمی‌توانند یکدیگر را به خوبی بشناسند؛ حتی تفاوت‌های ظریف مانند تفاوت بین یک مگس کوچک و یک پرنده بزرگ و افسانه‌ای.
در یک ترازو از چه ره اندازد
گوهرشناس، گوهر و مینا را
هوش مصنوعی: یک گوهرشناس با چه معیار و طریقی می‌تواند ارزش یک گوهر و یک مینا را در یک ترازو بسنجید؟
هیزم هزار سال اگر سوزد
ندهد شمیم عود مطرا را
هوش مصنوعی: اگر هیزم هزار سال هم بسوزد، بویی همچون عود خالص را نمی‌دهد.
بر بوریا و دلق، کس ای مسکین
نفروختست اطلس و خارا را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از برز و لباس ساده، برای تو ای فقیر، خود را به زحمت نینداخته است تا گرانبها و زیبا را بفروشد.
ظلم است در یکی قفس افکندن
مردار خوار و مرغ شکرخا را
هوش مصنوعی: اینکه یک مردارخوار و یک پرنده خوش‌خوراک را در یک قفس قرار دهیم، ناعادلانه است.
خون سر و شرار دل فرهاد
سوزد هنوز لالهٔ حمرا را
هوش مصنوعی: خون و اشک فرهاد هنوز هم لاله‌های سرخ را سوزانده و می‌سوزاند.
پروین، بروز حادثه و سختی
در کار بند صبر و مدارا را
هوش مصنوعی: وقتی حادثه‌ای رخ می‌دهد و مشکلاتی پیش می‌آید، باید صبر و شکیبایی را در نظر گرفت و به آرامی با آن‌ها روبرو شد.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱ به خوانش زهرا بهمنی

حاشیه ها

1387/02/03 05:05
ف-ش

1-بیت40 بگذاشتیم لؤلؤ لا لا را درست است
2-ابیات زیر حکایت از دید عرفانی وبلند پروین دارد:
انباز ساختیم وشریکی چند
پروردگار صانع یکتا را
آموزگارخلق شدیم اما
نشناختیم خود الف وبا را
بت ساختیم در دل وخندیدیم
بر کیش بد برهمن وبودا را
---
پاسخ: با تشکر از شما، در مورد شماره 1 کلمه‌ی «لل» با صورت درست آن «لؤلؤ» جایگزین شد.

1389/12/07 18:03

قصیده ی بسیار زیبا و قشنگیه
به عنوان یک محصل رشته ی ادبیات ابیات 41 به بعد را خیلی دوست دارم

1390/11/21 17:01
مهلا

قصیده ای فوق العاده بود .و موعظه های زیادی از این قصیده گرفتم.

1391/06/09 10:09
Faisal

خیلی زیبا و عالی

1391/10/22 15:12
سعید

بسیار زیبا بود. تشکر از لطفتون به خاطر قرار دادن این اشعار فوق العاده زیبا و پر معنی شاعران بزرگ*

1392/02/28 00:04
امین کیخا

بیم ، هراس و ترس می باشد اما بیمه از ان ریشه نیست و فارسی نیست و هندی می باشد

1392/02/28 12:04
امین کیخا

در اوستا واژه( این) را ایتا میگفته اند که با it انگلیسی یکیست ( ان )را اوته می گفته اند

1392/03/23 10:05
سلمان نایین

بسیار قسنگ بود

1392/03/23 10:05

سلام بسیار زیبا بود

1393/02/18 19:05
ناشناس

سلام خیلی لذت بردم

1393/11/19 15:02
جاوید

من برداشتم اینه که مخاطب اصلی این شعر اول همسر خانوم پروین هست و بعد خود ایشان و نهایتا درسی برای عام.

1393/11/19 16:02
جاوید

برداشت من اینه که مخاطب اصلی این شعر همسر خانوم پروین هست . بعد خود ایشان و نهایتا درسی برای عام. هرکس با این برداشت موافقه پیام بزاره

1394/03/13 22:06
کمال

باسلام وشب بخیرنکته ای رولازم میدونم دررابطه بااین قصیده درج کنم که حتی شایدهیچ ربطی به ان نداشته باشد،البته موضوع قابله ربط اینه که مادرمحله خودمان بزرگراهی داریم که به پروین اعتصامی معروف است(اصفهان)وبازبوستانی هم درمحدوده همین بزگراه میباشدکه یک مجسمه باهمان جوانی ویک روسری برسرازاین شاعردرمقابل این جای تفریحی بیاداین شاعربناء نهاده اند،،،،،،،،،بهر،،،
حال یاداین شاعرایرانی مونءث یادباد.
شب خوش

1395/01/06 10:04
مهدی

انقدر زیباست اشک آدم درمیاد که ما چه آدمایی داشتیم با چه نبوغی

1395/01/06 12:04
روفیا

پیوند بایدت زدن ای عارف
در باغ دهر حنظل و خرما را

1395/01/06 12:04
روفیا

حنظل هندوانه ابوجهل است که مزه تلخی دارد.

1398/09/21 01:12
سید علی میرعلایی

مریم بسی بنام بود لکن
رتبت یکی است مریم عذرا را
اشاره به آیه 42 سوره آل عمران دارد
إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ

1399/03/26 03:05
زینب مسلم زاده

من معنی کلمه صما را نمی دانستم
(صفت) [عربی: صمّاء] [قدیمی] سخت؛ محکم: صخرۀ صما.

1399/06/09 01:09
مهر

متاسفانه خواننده در بیت یازدهم
کلمه‌ی «مَرکب» را اشتباه خوانده‌اند!
و مفهوم بیت را غلط کرده‌اند.

1399/07/08 08:10
مسعود سعد

فعلن مفاعلن فعلاتن مفاعلن

1400/02/04 02:05
علیزاده

ای دوست، تا که دسترسی داری
حاجت بر آر اهل تمنا را
زیراک جستن دل مسکینان
شایان سعادتی است توانا را

1401/03/13 07:06
جهن یزداد

از خاک تیره لاله برون کردن
دشوار نیست ابر گهر زا را

بت ساختیم در دل و خندیدم
بر کیش بد برهمن و بودا را

ای چرخ چگونه  این ازاد زن  دانشمند را به نوجوانی بردی

1401/09/09 16:12
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

دوست عزیز 

حالا همین ابیاتی که از ایشان باقی مانده است را فکر می کنید چند نفر خوانده اند?! 

1402/11/10 16:02
محمود ترکاشوند

زمان را رسید است پروین که مینامد به تدوین

در خواب بود قافل از زمانه، هشیارش کند پروین

که روز کار است و عمل در شب خوابست 

ندا را در زمان و تاریخ به عارفان چو پروین

کردگار ملک و میعاد نشانه در تب شعر از اشارات

که مهدی موعود به تقدیرش نشسته راه دیرین

به ابیات زیبا نمایان است این معما 

که در باز شد ،تقوا و ایمان مایه ره کند راز پروین 

پریشانی دنیا به منجی هم زده فتنه چو دریا

گر منجی رها کند جان را ز فتنه بخیزد،پروین

داده بر او نشانه را درست و بر جا و نهان شد

به اسرار الهی رازها را میان شعر و خط پروین

1402/12/07 00:03
آسمان آبی

اشعار پروین بسیار دلنشین هستن.

1403/08/02 11:11
ایمان حسین

درود و سپاس

در ابیاتی از غزل، مضامین بلند عرفانی و معرفتی اشاره شده است 

روح بلندشان شاد چشمان ما رو هم پر آب کردند