گنجور

بخش ۵۶ - نامهٔ هشتم از زبان معشوق به عاشق

زهی! گرد جهان سر گشته از من
چنین بی موجبی بر گشته از من
کجا رفت آن که شب خوابت نمی‌برد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟
مرا گفتی که: از عشق تو مستم
به دستان کردن آوردی به دستم
چو دل بردی ز مهرم سیر گشتی
جفا کردی، که بر من چیر گشتی
وفا آموختی پیوسته ما را
حرامست، ار تو خود دانی وفا را
چرا تخم وفا می‌کاشتی تو؟
چو عزم بی‌وفایی داشتی تو
به حیلت‌ها به دامم در کشیدی
چو پایم بسته دیدی سر کشیدی
ببر کین و مبر پیوند یاری
که می‌ترسم که: خود طاقت نیاری
فراقی کامشبم دل می‌خراشد
من اول روز دانستم که باشد
دل اندر یار هر جایی که بندد؟
و گر بندد به ریش خویش خندد
بداند، هر کرا داننده نامست
که باد آورده را بادی تمامست
بیندیش، ار ز من خواهی بریدن
که در هجرم بلا خواهی کشیدن
چراباید شکست خویش جستن؟
بلای خود به دست خویش جستن؟
دلم سیر آمد از مهر آزمایی
چو می‌بینم که یار بی‌وفایی
خود آنروزت که با من عشق نو بود
دلت صد جای دیگر در گرو بود
مرا نیز از میان می‌آزمودی
خجل گشتی چو مرد من نبودی
نکردی بعد ازین یکروز یادم
چو دانستی که من نیز اوستادم
ز مهرت مهره زان برچیده بودم
که این بازیچه را من دیده بودم
چرا بگذاشتی زینگونه ما را؟
کجا رفت آن فغان و سوز؟ یارا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی! گرد جهان سر گشته از من
چنین بی موجبی بر گشته از من
هوش مصنوعی: به چه سبب، دنیا دور خودش چرخیده و تغییراتی به وجود آورده که هیچ دلیلی برای آن پیدا نمی‌شود؟
کجا رفت آن که شب خوابت نمی‌برد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟
هوش مصنوعی: کجا رفته آن کسی که خواب شب مرا آزار می‌دهد؟ اشک‌های من مثل سیلابی در حال جاری شدن است.
مرا گفتی که: از عشق تو مستم
به دستان کردن آوردی به دستم
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که از عشق تو سرمست و شادابم و در دستانم چیزی را که به عشق تو مربوط است گذاشتی.
چو دل بردی ز مهرم سیر گشتی
جفا کردی، که بر من چیر گشتی
هوش مصنوعی: وقتی که دل مرا از محبت خود گرفتی و با این کارم را رنجاندی، نشان دادی که بر من تسلط یافته‌ای.
وفا آموختی پیوسته ما را
حرامست، ار تو خود دانی وفا را
هوش مصنوعی: وفاداری را از تو آموختیم، اما اگر خودت معنی وفا را بدانی، دیگر این کار حرام است.
چرا تخم وفا می‌کاشتی تو؟
چو عزم بی‌وفایی داشتی تو
هوش مصنوعی: چرا تو تلاش کردی تا وفاداری را در دل بکاری؟ وقتی که خودت تصمیم به بی‌وفایی گرفته بودی.
به حیلت‌ها به دامم در کشیدی
چو پایم بسته دیدی سر کشیدی
هوش مصنوعی: تو با تزویر و فریب مرا در دام انداختی، وقتی دیدی پایم به بند است، خود را از آن محدودیت رها کردی.
ببر کین و مبر پیوند یاری
که می‌ترسم که: خود طاقت نیاری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر قصد داری کار انتقام‌جویی انجام دهی، رابطۀ دوستانه را قطع کن، زیرا ممکن است خودت نتوانی در برابر فشارهای آن موقعیت مقاومت کنی و ممکن است به زخم خود دچار شوی.
فراقی کامشبم دل می‌خراشد
من اول روز دانستم که باشد
هوش مصنوعی: امشب جدایی برایم درد می‌آورد، من از روز اول فهمیدم که این جدایی رخ خواهد داد.
دل اندر یار هر جایی که بندد؟
و گر بندد به ریش خویش خندد
هوش مصنوعی: دل انسان در هر جایی که به محبوبش وابسته شود، خوشحال خواهد بود و اگر به خود او نیز وابسته شود، باز هم خنده و شادی خواهد داشت.
بداند، هر کرا داننده نامست
که باد آورده را بادی تمامست
هوش مصنوعی: هر کسی که دانشمند و آگاه باشد، باید بداند که هر آنچه به دست آمده، حاصل تلاش و کوشش است و هیچ چیز بدون دلیل و علت به دست نمی‌آید.
بیندیش، ار ز من خواهی بریدن
که در هجرم بلا خواهی کشیدن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از من جدا شوی، خوب فکر کن، چون در دوری از من درد و رنجی را تحمل خواهی کرد.
چراباید شکست خویش جستن؟
بلای خود به دست خویش جستن؟
هوش مصنوعی: چرا باید به دنبال دلیل شکست خود باشیم؟ چرا باید بلا را به دست خود ایجاد کنیم؟
دلم سیر آمد از مهر آزمایی
چو می‌بینم که یار بی‌وفایی
هوش مصنوعی: دل من از عشق و محبت‌های آزمایشی خسته شده است، چون وقتی که وفای یار را می‌بینم، ناراحت می‌شوم.
خود آنروزت که با من عشق نو بود
دلت صد جای دیگر در گرو بود
هوش مصنوعی: در آن روزی که عشق تازه‌ای با من آغاز شد، قلبت در جاهای دیگری گرفتار و مشغول بود.
مرا نیز از میان می‌آزمودی
خجل گشتی چو مرد من نبودی
هوش مصنوعی: تو هم مرا آزمایش می‌کردی و وقتی دیدی مردی در کنارم نیست، شرمنده و خجالت‌زده شدی.
نکردی بعد ازین یکروز یادم
چو دانستی که من نیز اوستادم
هوش مصنوعی: اگر بعد از این یک روز به یاد من نافدی، چون می‌دانی که من هم در مقام استاد هستم.
ز مهرت مهره زان برچیده بودم
که این بازیچه را من دیده بودم
هوش مصنوعی: من از عشق تو چیزهایی را کنار گذاشته بودم، چون قبلاً این بازی را تجربه کرده بودم.
چرا بگذاشتی زینگونه ما را؟
کجا رفت آن فغان و سوز؟ یارا
هوش مصنوعی: چرا ما را به این حال رها کردی؟ کجا رفت آن درد و ناله‌ای که می‌کردیم، دوست؟

حاشیه ها

1392/07/20 23:10
عادل آبادانی

افسوس افسوس بر آنکه می خواند و می خواند و میخواند اما چه حاصل که ثمر نمیگیرد

1392/07/21 01:10
عادل آبادانی

دورود و صد شادی برمهربانانی که دراینجا گران مایه ترین ثمر زندگی یشان را میگذارند و یاری می کنند تا بر دانش کوچمتیه ما افزوده شود.
از جملسلاه جناب کیخا واز شمس عزیز و سایر دوستان
برایتان سلامتی و شادی درگاه حضرت دوست خواهانم
یا حق

1392/07/21 17:10
عادل آبادانی

شاد و سلامت باشی شمس مهربان و عزیز .