گنجور

بخش ۳۱ - شنیدن عاشق سخن معشوق را

برید دوست چون آورد نامه
درید آن عاشق از اندوه جامه
سلامی دید، دور از هر سلامت
حدیثی سر به سر جنگ و ملامت
بدانست از سواد نامهٔ دوست
فراغ خاطر خود کامهٔ دوست
به دل گفتا: بکن زین کار دندان
جفا بر خود مکن چندین که چندان
دل آن بی‌وفا در بند ما نیست
دگر بارش سر پیوند ما نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برید دوست چون آورد نامه
درید آن عاشق از اندوه جامه
هوش مصنوعی: وقتی که دوست از دور نامه‌ای آورد، عاشق به خاطر غم و اندوهش لباس خودش را پاره کرد.
سلامی دید، دور از هر سلامت
حدیثی سر به سر جنگ و ملامت
هوش مصنوعی: سلامی را مشاهده کرد که از هر نوع سلامتی دور بود، و گفتگویی داشت که تماماً مربوط به جنگ و سرزنش بود.
بدانست از سواد نامهٔ دوست
فراغ خاطر خود کامهٔ دوست
هوش مصنوعی: او از محتوای نامه دوست متوجه شد که دلش آرام است و می‌تواند به آرامش دست یابد.
به دل گفتا: بکن زین کار دندان
جفا بر خود مکن چندین که چندان
هوش مصنوعی: به دل گفتم: در این کار، به خود آسیب نرسان. چرا که دیگر بار چنین کاری نکن.
دل آن بی‌وفا در بند ما نیست
دگر بارش سر پیوند ما نیست
هوش مصنوعی: دل آن فرد بی‌وفا دیگر به ما وابسته نیست و دوباره احساس پیوند و نزدیکی با ما ندارد.