گنجور

بخش ۱۴ - نامهٔ دوم از زبان عاشق به معشوق

تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟
کسی نامت نمیداند، چه نامی؟
چه مرغی وز کجایی؟ چیست حالت؟
که در دام بلا پیچید بالت
چه مینالی ز دل با دل؟ چه کردی
ز ره چون گم شدی، منزل چه کردی؟
ز خیل کیستی؟ راهت نه اینست
از آن سو رو، که خرگاهت نه اینست
سر خود گیر، کین گردن بلندست
تو کوتاهی و سرو من بلندست
منه پای دل اندر بند خوبان
چه می‌گردی به گرد قند خوبان؟
ترا زین سرو باری برنیاید
وزین در هیچ کاری برنیاید
گرفتم خود به من پیوندی آخر
چه طرف از لعل من بربندی آخر؟
مکن با زلف پستم ترکتازی
که این هندوست، می‌رنجد به بازی
به اشک آلوده کردی آستین را
بسی زحمت کشیدی راستین را
ترا خود هفته‌ای شد عشق ساقی
هنوز از هفته‌ای شش روز باقی
طمع در لعل شیرین چون نبندی؟
که فرهادی و خیلی کوه کندی
تو پنداری ز دست غصه رستی
که نام عاشقی بر خویش بستی
به پای خود چه مییی درین دام؟
مکن زاری، بکن دندان ازین کام
مرا نا دیده عشقت بر کجا بود؟
وگر دیدی نمیدار ترا سود
در آتش نعلها بسیار دارم
به افسون تو مشکل سر درآرم
مپیچ اندر سر زلفم، که گازست
ازو بگذر، که کار او درازست
تو شب بیدار و من تا روز نایم
شب از اندوه من تا روز دایم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو ای مهجور سر گردان، کدامی؟
کسی نامت نمیداند، چه نامی؟
هوش مصنوعی: ای محبوب دور از دسترس، تو کجایی؟ هیچ‌کس نام تو را نمی‌داند، پس چه نامی داری؟
چه مرغی وز کجایی؟ چیست حالت؟
که در دام بلا پیچید بالت
هوش مصنوعی: ای پرنده، تو کی هستی و از کجا آمده‌ای؟ چه حالتی داری که در دامی گرفتار شده‌ای؟
چه مینالی ز دل با دل؟ چه کردی
ز ره چون گم شدی، منزل چه کردی؟
هوش مصنوعی: چرا با دل خود دل می‌زنی؟ وقتی عاشقانه‌ای را دنبال می‌کنی و جایی را گم کرده‌ای، چه تدبیری اندیشیده‌ای؟
ز خیل کیستی؟ راهت نه اینست
از آن سو رو، که خرگاهت نه اینست
هوش مصنوعی: تو کیستی که در این جمع حضور داری؟ راهی که می‌روی درست نیست، از آن طرف برو، چون مکان تو اینجا نیست.
سر خود گیر، کین گردن بلندست
تو کوتاهی و سرو من بلندست
هوش مصنوعی: به خود توجه کن، زیرا تو در موقعیت پایین‌تری قرار داری و من در مقام بالاتری هستم.
منه پای دل اندر بند خوبان
چه می‌گردی به گرد قند خوبان؟
هوش مصنوعی: دل خود را در دام زیبایی‌ها نگذار و بی‌جهت به دور قند و شیرینی آن‌ها نچرخ.
ترا زین سرو باری برنیاید
وزین در هیچ کاری برنیاید
هوش مصنوعی: از تو هیچ نتیجه‌ای نمی‌توان گرفت و از این در هیچ‌گونه کاری برنمی‌آید.
گرفتم خود به من پیوندی آخر
چه طرف از لعل من بربندی آخر؟
هوش مصنوعی: من بالاخره خود را به تو وصل کردم، حالا چرا از زیبایی‌ام دور می‌مانی؟
مکن با زلف پستم ترکتازی
که این هندوست، می‌رنجد به بازی
هوش مصنوعی: با موهای پریشان من ویرانگری نکن، زیرا این فرد هندی است و به این بازی دلش گرفته است.
به اشک آلوده کردی آستین را
بسی زحمت کشیدی راستین را
هوش مصنوعی: تو با ریختن اشک بر آستین خود، زحمت بسیاری کشیده‌ای و به راستی از درد و غم خود خبر داده‌ای.
ترا خود هفته‌ای شد عشق ساقی
هنوز از هفته‌ای شش روز باقی
هوش مصنوعی: عشق تو برای من مثل هفته‌ای شده که حالا فقط شش روز از آن باقی مانده و هنوز از عشق تو سیر نشده‌ام.
طمع در لعل شیرین چون نبندی؟
که فرهادی و خیلی کوه کندی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی به دلخواه لعل شیرین دست یابی، در حالی که فرهاد باید کوه را بشکافد؟
تو پنداری ز دست غصه رستی
که نام عاشقی بر خویش بستی
هوش مصنوعی: تو فکر می‌کنی که از دست غم و ناراحتی رهایی یافته‌ای، اما در واقع خودت را به عنوان یک عاشق معرفی کرده‌ای و این هنوز تو را گرفتار کرده است.
به پای خود چه مییی درین دام؟
مکن زاری، بکن دندان ازین کام
هوش مصنوعی: به چه دلیل خودت را در این تله گرفتار می‌کنی؟ از اینکه در آنجا هستی، ناراحت نباش و به جای آن، تلاش کن تا از این موقعیت بهره‌مند شوی.
مرا نا دیده عشقت بر کجا بود؟
وگر دیدی نمیدار ترا سود
هوش مصنوعی: عشق تو را که ندیدم، در کجا بودی؟ و اگر هم تو مرا دیده باشی، هیچ فایده‌ای برایت ندارد.
در آتش نعلها بسیار دارم
به افسون تو مشکل سر درآرم
هوش مصنوعی: من در دل خود درد و مشکلات زیادی دارم، اما با جادو و سحرت می‌توانم به راحتی از پس آن‌ها برآیم.
مپیچ اندر سر زلفم، که گازست
ازو بگذر، که کار او درازست
هوش مصنوعی: به موهای تاب‌دار من نپیچ، زیرا از آن عبور کن؛ زیرا کار او بسیار طولانی و پیچیده است.
تو شب بیدار و من تا روز نایم
شب از اندوه من تا روز دایم
هوش مصنوعی: تو تا صبح بیداری و من تا صبح خوابم، شب به خاطر غصه‌ام طولانی‌ست و روزها هم بی‌وقفه در فکر تو می‌گذرد.

حاشیه ها

مرا نا دیده عشقت بر کجا بود؟
وگر دیدی نمیدارد ترا سود