بخش ۲۷ - در جلوات حال شخص بعد از ولادت
باشدش کار از اول پایه
طلب شیر و جستن دایه
گه به دوشش کشند و گاه به مهد
گاه صبرش دهند و گاهی شهد
چون ز گهواره در کنار آید
در دگر گونه گیر و دار آید
باشدش خوف و بیم از آتش و آب
آفت خفت و خیز و گریه و خواب
چون چپ خود ز راست بشناسد
وآنچه خواهند خواست بشناسد
از سه حالش سخن بدر نبود
هر سه بیرنج و درد سر نبود
یا به مکتب دهند و استادش
تا دهد فرض و سنتی یادش
باز در گریه و خروش افتد
در کف چوب و مار و موش افتد
شود آخر فقیه و دانشمند
راه یابد به خانقاهی چند
دل او را کند نژند و سیاه
راتب هفته و وظیفهٔ ماه
ای بسا! نان وقف کو به زیان
بدهد، تا رسد به حد بیان
بعد از آن یا شود مدرس عام
یا مُعید و خطیب شهر و امام
یا برون اوفتد به دقاقی
یا به تزویر و شید و زراقی
کم رسد زین میان یکی به وصول
زانکه غرقند در فروع و اصول
وگرش در سر این هوس نبود
به معانیش دسترس نبود
به دکانش برند و بنشانند
آتشی بر دماغش افشانند
ز غم و داغ حرفت و پیشه
گز و مقراض و ارّه و تیشه
خوردنی بد، نشستنی غمناک
نان بیوقت و آب پر خاشاک
چو در آید به پایهٔ مردی
گرم گردد، رها کند سردی
افتدش زین سر سبک سایه
باد در بوق و آب در خایه
به کف حرص و آز درماند
بازش آرند و باز درماند
نشنود پند اوستاد و پدر
نه به دانش گراید و نه هنر
تا زرش هست میدهد بر باد
چون نماند شود به دزدی شاد
فاش و پنهان ز هوشیار و ز مست
ببرد هرچهش اوفتد در دست
به لتش چند پی فگار کنند
دست آخر سرش به دار کنند
صد ازین بیهنر تلف گردد
تا یکی در هنر خلف گردد
و گرش بخت یارمند بود
نام بُردار و ارجمند بود
یا شود خواجهٔ گرامی بهر
یا سرافرازی از اکابر شهر
یا امیری شود فروزنده
یا دبیری دیار سوزنده
رنج بسیار برده از هر باب
کرده بر خود حرام راحت و خواب
سالها حاضر و کمر بسته
دل در اندوه و درد سر بسته
چون ز سودای قربت و پیشی
با سعادت دلش کند خویشی
جور و خواری کشد ز شاه و امیر
ناگهان بر نشانش آید تیر
از عمل برکند چراغی چند
خانه و آسیاب و باغی چند
مرکبی چند در طویله کشد
دست بر صورتی جمیله کشد
غم آنها بگیردش دامن
آز و حرص و نیاز پیرامن
محنت جامه و غم جو و کاه
خرجِ ده، سازِ خانه، آلتِ راه
زرِ خربنده و بهای ستور
نان دربان و اجرت مزدور
گر غلامش گریخت آه و دریغ
ور سقط شد ستور، بارد میغ
حسد دشمنانش اندر پی
حاجت دوستان به جانب وی
بار صد کس به تن فرو گیرد
آتش دوزخ اندرو گیرد
دل مظلوم در دعای بدش
جان محکوم منکر خردش
در دل او ز هر طرف قلاب
بسته بر وی ز بیم دلها خواب
سالها کار این و آن سازد
که زمانی به خود نپردازد
نتواند دمی نشستن شاد
نکند مرگ و آخرت را یاد
دست منصب گرفته گوش او را
حب دنیا ربوده هوش او را
روز و شب هم چو باز دوخته چشم
شده با بینش و حضور به خشم
غافل و خط آگهان در مشت
که بخواهند ناگهانش کشت
عالمی گم شود درین سر و کار
تا ازیشان یکی رسد به کنار
بخش ۲۶ - در وجود نوع انسان: امتزاج این دو روح را با همبخش ۲۸ - صفت تاثیر اجرام سماوی در عالم کون و فساد: چیست گیتی؟ سرای محنت و غم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باشدش کار از اول پایه
طلب شیر و جستن دایه
هوش مصنوعی: اگر انسان از ابتدا اصول و نیازهای خود را بشناسد و به دنبال آنها باشد، به راحتی میتواند به آنچه که میخواهد دست یابد.
گه به دوشش کشند و گاه به مهد
گاه صبرش دهند و گاهی شهد
هوش مصنوعی: گاه کودک را روی دوش خود میبرند و گاه در گهوارهاش میگذارند. گاهی به او صبر میآموزند و گاهی نیز لذت و خوشی میدهند.
چون ز گهواره در کنار آید
در دگر گونه گیر و دار آید
هوش مصنوعی: وقتی از گهواره خارج میشود و به دنیا میآید، در وضعیت و حالت دیگری قرار میگیرد.
باشدش خوف و بیم از آتش و آب
آفت خفت و خیز و گریه و خواب
هوش مصنوعی: او از آتش و آب میترسد و نگران است، همچنین از آسیبهای ناشی از خواب و بیحرکتی، و همینطور از گریه و ناراحتی.
چون چپ خود ز راست بشناسد
وآنچه خواهند خواست بشناسد
هوش مصنوعی: وقتی کسی بتواند راست را از چپ تشخیص دهد و آنچه را که دیگران میخواهند درک کند، به خوبی میتواند به موقعیتها و خواستههای مختلف پاسخ دهد.
از سه حالش سخن بدر نبود
هر سه بیرنج و درد سر نبود
هوش مصنوعی: سخن از سه وضعیت او که عاری از مشکل و زحمت است، نمیتوان گفت.
یا به مکتب دهند و استادش
تا دهد فرض و سنتی یادش
هوش مصنوعی: شاید او را به مدرسه بفرستند تا درسهای واجب و آداب را به او یاد بدهند.
باز در گریه و خروش افتد
در کف چوب و مار و موش افتد
هوش مصنوعی: دوباره در حال گريه و ناله است و در دستش چوبی دارد که ممکن است به مار یا موشی برخورد کند.
شود آخر فقیه و دانشمند
راه یابد به خانقاهی چند
هوش مصنوعی: در نهایت، ممکن است یک عالم و دانشمند به مراکز معنوی و معنویتی راه پیدا کند.
دل او را کند نژند و سیاه
راتب هفته و وظیفهٔ ماه
هوش مصنوعی: دل او بسیار خسته و غمزده است و روزهای هفته و وظایف ماه به او فشار میآورند.
ای بسا! نان وقف کو به زیان
بدهد، تا رسد به حد بیان
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است نان حلالی که در راه خدا داده میشود، به جای سود، به ضرر انسان تمام شود، تا جایی که به حقیقت و خواسته واقعی او برسد.
بعد از آن یا شود مدرس عام
یا مُعید و خطیب شهر و امام
هوش مصنوعی: پس از آن ممکن است که فرد به معلمی عمومی یا به عنوان راهنما و سخنران شهر و امام فرابرده شود.
یا برون اوفتد به دقاقی
یا به تزویر و شید و زراقی
هوش مصنوعی: یا به روشهای مستقیم و بدون مانع به هدفش برسد، یا با ترفند و فریب به آنچه میخواهد دست پیدا کند.
کم رسد زین میان یکی به وصول
زانکه غرقند در فروع و اصول
هوش مصنوعی: از میان این همه، تنها یکی به هدف میرسد، زیرا دیگران در جزئیات و مبانی غرق شدهاند.
وگرش در سر این هوس نبود
به معانیش دسترس نبود
هوش مصنوعی: اگر در دلش آرزویی نبود، هرگز به معانی آن دست نمییافت.
به دکانش برند و بنشانند
آتشی بر دماغش افشانند
هوش مصنوعی: او را به فروشگاهش میبرند و آتشسوزی را در جلوی چشمانش به راه میاندازند.
ز غم و داغ حرفت و پیشه
گز و مقراض و ارّه و تیشه
هوش مصنوعی: از غم و درد سخن تو، ابزار کار و وسایل برش و کندهکاری آماده است.
خوردنی بد، نشستنی غمناک
نان بیوقت و آب پر خاشاک
هوش مصنوعی: نان و آب در زمان نامناسب، دلگیر و ناخوشایند است و دلی که از این قاعده پیروی نکند، دچار ناراحتی خواهد شد.
چو در آید به پایهٔ مردی
گرم گردد، رها کند سردی
هوش مصنوعی: زمانی که انسانی به مقام و مرتبهٔ مردی برسد و به گرمی و شور و شوق برسد، دیگر از سردی و بیاحساسی رها میشود.
افتدش زین سر سبک سایه
باد در بوق و آب در خایه
هوش مصنوعی: باد به آرامی بر او تاثیر میگذارد و او در میان صداها و همهمهها به راحتی و با آرامش حرکت میکند.
به کف حرص و آز درماند
بازش آرند و باز درماند
هوش مصنوعی: انسان در تلاش و کوشش بیپایان خود برای به دست آوردن مال و مقام، همچنان در تنگنا و ناامیدی باقی میماند. هر چه بیشتر تلاش میکند، بیشتر دچار گرفتاری و ناتوانی میشود.
نشنود پند اوستاد و پدر
نه به دانش گراید و نه هنر
هوش مصنوعی: اگر فردی به نصیحت استاد و پدر گوش ندهد، نه علم و دانش به دست میآورد و نه مهارتی را یاد میگیرد.
تا زرش هست میدهد بر باد
چون نماند شود به دزدی شاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که زراعت، محصول میدهد، از آن بهرهبرداری میشود، اما هنگامی که دیگر محصولی نماند، به ناچار باید به سراغ دزدی و روشهای نادرست رفت.
فاش و پنهان ز هوشیار و ز مست
ببرد هرچهش اوفتد در دست
هوش مصنوعی: هرچه که از یک فرد هوشیار یا مست برمیآید، چه در ملأ عام و چه در خفا، در نهایت در دستان او قرار میگیرد.
به لتش چند پی فگار کنند
دست آخر سرش به دار کنند
هوش مصنوعی: برای عیب و ایرادهایش چندین بار به او تذکر میدهند، اما در نهایت کارش به مجازات و پرداختن به عواقب ناگوار میکشد.
صد ازین بیهنر تلف گردد
تا یکی در هنر خلف گردد
هوش مصنوعی: از هر صد نفر بیهنر، تنها یک نفر ممکن است به هنری بپردازد و در این زمینه موفق شود.
و گرش بخت یارمند بود
نام بُردار و ارجمند بود
هوش مصنوعی: و اگر شانس و اقبال کمک کند، نام او نیز به خوبی و ارزش خواهد رسید.
یا شود خواجهٔ گرامی بهر
یا سرافرازی از اکابر شهر
هوش مصنوعی: شاید این بزرگوار برای کسب افتخار و اعتبار از بزرگان شهر برگزیده شود.
یا امیری شود فروزنده
یا دبیری دیار سوزنده
هوش مصنوعی: یا اینکه کسی ممکن است به عنوان یک امیر سرشناس و با اقتدار شناخته شود، یا اینکه فردی به عنوان یک دبیر در سرزمینی معروف به زمین سوزان و سخت به شهرت برسد.
رنج بسیار برده از هر باب
کرده بر خود حرام راحت و خواب
هوش مصنوعی: شخصی که از هر سو مشکلات زیادی را تحمل کرده، برای خود لذت و آسایش را ممنوع کرده است.
سالها حاضر و کمر بسته
دل در اندوه و درد سر بسته
هوش مصنوعی: سالهاست که با دل شکسته و نگران در غم و درد زندگی میکنم و در این وضعیت به سختی روزها را میگذرانم.
چون ز سودای قربت و پیشی
با سعادت دلش کند خویشی
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر آرزوی نزدیکی و پیشی گرفتن از خوشبختی، دلش را به دوستی و نزدیکی با دیگران مشغول میکند.
جور و خواری کشد ز شاه و امیر
ناگهان بر نشانش آید تیر
هوش مصنوعی: ناگهان فردی که تحت ظلم و سختی از سوی شاه و امیر قرار دارد، نشانهای از گرفتاری برایش نمایان میشود.
از عمل برکند چراغی چند
خانه و آسیاب و باغی چند
هوش مصنوعی: برخی افراد با تلاش و کوشش خود، نور و روشنی را برای چندین خانه، آسیاب و باغ فراهم کردهاند.
مرکبی چند در طویله کشد
دست بر صورتی جمیله کشد
هوش مصنوعی: چند اسب در اصطبل به سمت چهره زیبا میروند.
غم آنها بگیردش دامن
آز و حرص و نیاز پیرامن
هوش مصنوعی: غصه آنها باعث میشود که دامن آز و حرص و نیاز به دور آنها بیفتد.
محنت جامه و غم جو و کاه
خرجِ ده، سازِ خانه، آلتِ راه
هوش مصنوعی: رنج و غم زندگی و تلاش برای تأمین نیازهای روزمره، همگی بخشی از راه و ابزار زندگی است که باید با آنها مواجه شد.
زرِ خربنده و بهای ستور
نان دربان و اجرت مزدور
هوش مصنوعی: به معنای این است که ارزش و قیمت چیزها به نوع و کیفیت آنها بستگی دارد. به عنوان مثال، قیمت زر خربنده (یک نوع میوه) و بهای یک حیوان بارکش نشاندهنده تفاوتهای ارزشآفرین در زندگی است. همچنین، هزینههایی مانند نان کارگران و دستمزد کارگران نیز به جایگاه و نوع کار آنها مرتبط است. این نشان میدهد که هر چیزی در زندگی قیمت و ارزشی متفاوت دارد و عوامل مختلفی بر آن تأثیر میگذارد.
گر غلامش گریخت آه و دریغ
ور سقط شد ستور، بارد میغ
هوش مصنوعی: اگر بندهاش بهسوی او گریزد، آه و افسوس، هرچند که اگر چهارپایش بیفتد، باران خواهد بارید.
حسد دشمنانش اندر پی
حاجت دوستان به جانب وی
هوش مصنوعی: دشمنان او به خاطر درخواستهای دوستانش، حسادت میورزند و از این موضوع ناراحت هستند.
بار صد کس به تن فرو گیرد
آتش دوزخ اندرو گیرد
هوش مصنوعی: هر کس که بار سنگینی بر دوش خود دارد، آتش جهنم او را در بر میگیرد.
دل مظلوم در دعای بدش
جان محکوم منکر خردش
هوش مصنوعی: دل بیپناه در دعاهایش به بدی، جان من که به دلیل انکار عقل، در بند است.
در دل او ز هر طرف قلاب
بسته بر وی ز بیم دلها خواب
هوش مصنوعی: در دل او از هر سو نگرانی وجود دارد و به همین خاطر دلها آرام و خوابیدهاند.
سالها کار این و آن سازد
که زمانی به خود نپردازد
هوش مصنوعی: سالها تلاش و فعالیت دیگران باعث میشود که آدم فرصتی برای رسیدن به خود و شناخت درونش نداشته باشد.
نتواند دمی نشستن شاد
نکند مرگ و آخرت را یاد
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند لحظهای آرامش داشته باشد، مگر اینکه یاد مرگ و قیامت را در دل داشته باشد.
دست منصب گرفته گوش او را
حب دنیا ربوده هوش او را
هوش مصنوعی: کسی که مقام و جایگاه را در دست دارد، به خاطر عشق به دنیا و زرق و برق آن، عقل و درک خود را از دست داده است.
روز و شب هم چو باز دوخته چشم
شده با بینش و حضور به خشم
هوش مصنوعی: روز و شب مانند پرندهای که چشمانش را بسته، با درک و آگاهی به حالت عصبانیت قرار گرفته است.
غافل و خط آگهان در مشت
که بخواهند ناگهانش کشت
هوش مصنوعی: افرادی که از خطاهای دیگران غافلند، ممکن است ناگهان به سرنوشت بدی دچار شوند.
عالمی گم شود درین سر و کار
تا ازیشان یکی رسد به کنار
هوش مصنوعی: در میان این همه شلوغی و مشغله، ممکن است کسی گم شود تا اینکه در نهایت یکی از آن ها به هدفش برسد.