گنجور

بخش ۱ - سر آغاز

قل هوالله لامره قد قال
من له‌الحمد دائما متوال
احد غیر واجب باحد
صمد لم یلد و لم یولد
آنکه هست اسم اعظمش مطلق
حی و قیوم نزد زمرهٔ حق
آنکه بی‌نام او نگشت تمام
نامهٔ ذوالجلال و الاکرام
آنکه فوقیتش مکانی نیست
وآنکه کیفیتش نشانی نیست
آنکه بیرون ز جوهر و عرضست
وآنکه فارغ ز صحت و مرضست
آنکه تا بود یار و جفت نداشت
وآنکه تا هست خورد و جفت نداشت
آنکه زاب سفید و خاک سیاه
صنع او آفتاب سازد و ماه
آنکه مغزست و این دگرها پوست
وآنکه چون نیک بنگری همه اوست
آنکه او خارج از عبارت ماست
ذات او فارغ از اشارت ماست
نیست انگشت را به حرفش راه
مگر از لا اله الالله
خرد ادراک ذات او نکند
فکر ضبط صفات او نکند
دور و نزدیک و آشکار و نهان
کردگار جهانیان و جهان
همه کروبیان عالم غیب
سر فرو برده زین دقیقه به جیب
هر چه کرد و کند به هر دو سرا
کس ندارد مجال چون و چرا
از حدیث چه و چگونه و چند
هستیش کرده بر زبانها بند
ای منزه کمالت از کم و کاست
هر چه دور از هدایت تو نه راست
راز پنهان آفرینش تو
نتوان دید جز ببینش تو
در نهان نهان نهفته رخت
در عیان همچو گل شکفته رخت
خالق هر چه بود و هست تویی
آنکه بگشود وانکه بست تویی
بنبستی دری که نگشودی
هستی امروز و باشی و بودی
از عدم در وجود میری
پیش خود در سجود میری
ندهی،نعمت تو بیشی هست
بدهی، عادت توپیشی هست
ما چه پوشیم؟ اگر نپاشی تو
چه خوریم؟ ار مدد نباشی تو
نتوانیم گفت و نیست شکی
شکر نعمت ز صد هزار یکی
کس خبردار کنه ذات تو نیست
فکر کس واقف صفات تو نیست
عرش کم در بزرگواری تو
فرش در موکب عماری تو
ای تو بیچون، چگونه دانندت؟
چیستی؟بر چه اسم خوانندت؟
عقل ذات تو را چه نام نهد؟
فکرت اینجا چگونه گام نهد؟
نیستت جای، در چه جایی تو؟
همه زان تو خود، کرایی تو؟
قدرتت در عدد نمی‌گنجد
قدر در رسم و حد نمیگنجد
رخت از نور خود درآورده
پیش دلها هزار و یک پرده
دل ز بوی تو بوی جان شنود
جان چه گوی؟ ترا همان شنود
رحمتت دایمست و پاینده
لایزال از تو خیر زاینده
چونکه ذات تو بیکران باشد
کس چه گوید ترا که آن باشد؟
نه به ذات تو اسم در گنجد
نه به گنجت طلسم در گنجد
بسمو تو چون نپیوندیم
سمت و اسم بر تو چون بندیم؟
چون نبیند کسی تمام ترا
چون بداند که چیست نام ترا؟
اسم را نار در زند نورت
چه طلسمی؟ که چشم بد دورت
ذات و اسم تو هر دو ناپیداست
عقل در جستن تو هم شیداست
اوحدی، این سخن نه بر سازست
او پدیدار و دیده‌ها بازست
سخن عشق کم خریدارست
ورنه معشوق بس پدیدارست
نیست، گر نیک بنگری حالی
در جهان ذره‌ای ازو خالی
در تو و دیدن تو خیری نیست
ورنه در کاینات غیری نیست
بشناسش که او چه باشد و چیست؟
تا بدانی که رویت اندر کیست؟
دوست نادیده دست بر چه نهی؟
رقم بود و هست بر چه نهی؟
اندرین ره تو پردهٔ کاری
هم تو باشی، که پرده برداری
گر چه هست این حکایت اندر پوست
ما نخواهیم جز حکایت دوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قل هوالله لامره قد قال
من له‌الحمد دائما متوال
هوش مصنوعی: بگو که الله تنهاست و همیشه ستایش او رواج دارد.
احد غیر واجب باحد
صمد لم یلد و لم یولد
هوش مصنوعی: تنها وجودی که واجب الوجود است، وجودی است که نه زاده می‌شود و نه زاییده می‌شود.
آنکه هست اسم اعظمش مطلق
حی و قیوم نزد زمرهٔ حق
هوش مصنوعی: او که وجودش دارای بزرگترین نام و صفت است، همیشه زنده و سرپرست بی‌نهایت نزد گروهی از اهل حق است.
آنکه بی‌نام او نگشت تمام
نامهٔ ذوالجلال و الاکرام
هوش مصنوعی: کسی که بدون نام او هیچ چیزی در جهان درست نمی‌شود و هیچ چیز کامل نمی‌گردد.
آنکه فوقیتش مکانی نیست
وآنکه کیفیتش نشانی نیست
هوش مصنوعی: آنکه برتری‌اش محدود به مکان خاصی نیست و آنکه ویژگی‌اش را نمی‌توان با نشانه‌ای مشخص کرد.
آنکه بیرون ز جوهر و عرضست
وآنکه فارغ ز صحت و مرضست
هوش مصنوعی: کسی که فراتر از جوهر و خصوصیات مادی است و از هر گونه سلامتی و بیماری آزاد است.
آنکه تا بود یار و جفت نداشت
وآنکه تا هست خورد و جفت نداشت
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی دوست و همراهی نداشت و حالا که زندگی ادامه دارد، همچنان بدون همراه است.
آنکه زاب سفید و خاک سیاه
صنع او آفتاب سازد و ماه
هوش مصنوعی: کسی که رنگ‌های مختلف و طبیعت را خلق می‌کند، توانایی دارد که خورشید و ماه را به وجود آورد.
آنکه مغزست و این دگرها پوست
وآنکه چون نیک بنگری همه اوست
هوش مصنوعی: آنکه جوهر و اصل وجود است، درون است و باقی چیزها مانند پوست و ظواهر هستند. اگر به خوبی نگاه کنی، در می‌یابی که همه چیز در حقیقت اوست.
آنکه او خارج از عبارت ماست
ذات او فارغ از اشارت ماست
هوش مصنوعی: آنکه فراتر از کلمات و عبارات ماست، وجود او از اشاره‌ها و سخنان ما مستقل و جداست.
نیست انگشت را به حرفش راه
مگر از لا اله الالله
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به کلام و سخن خود اعتبار و ارزش بدهد، باید از باور به «لا اله الا الله» عبور کند و این اصل را مدنظر داشته باشد. در واقع، تنها از طریق این ایمان است که می‌تواند به حقیقتی عمیق‌تر دست پیدا کند.
خرد ادراک ذات او نکند
فکر ضبط صفات او نکند
هوش مصنوعی: عقل نمی‌تواند به اصل و حقیقت او پی ببرد و اندیشه نمی‌تواند به ویژگی‌های او دست پیدا کند.
دور و نزدیک و آشکار و نهان
کردگار جهانیان و جهان
هوش مصنوعی: پروردگار جهانیان، هم دور و هم نزدیک، و هم آشکار و هم پنهان است.
همه کروبیان عالم غیب
سر فرو برده زین دقیقه به جیب
هوش مصنوعی: تمام فرشتگان و موجودات عالم غیب به خاطر این نکته عمیق، سرشان را پایین آورده و به دل متوجه شده‌اند.
هر چه کرد و کند به هر دو سرا
کس ندارد مجال چون و چرا
هوش مصنوعی: هر چه که در گذشته و حال انجام داده و می‌دهد، هیچ‌کس فرصتی برای پرسش و بحث در مورد آن ندارد.
از حدیث چه و چگونه و چند
هستیش کرده بر زبانها بند
هوش مصنوعی: در مورد داستان‌ها و سخنانی که درباره‌اش گفته می‌شود، دیگر شک و تردید نداشته باش و به آن‌ها توجه نکن.
ای منزه کمالت از کم و کاست
هر چه دور از هدایت تو نه راست
هوش مصنوعی: ای که کمال و عظمت تو از هر گونه نقص و کمبود پاک است، هر چیزی که از هدایت تو فاصله دارد، حقیقت ندارد.
راز پنهان آفرینش تو
نتوان دید جز ببینش تو
هوش مصنوعی: راز نهفته در خلقت تو تنها از طریق خود تو قابل درک است و نمی‌توان آن را جز از منظر وجود تو مشاهده کرد.
در نهان نهان نهفته رخت
در عیان همچو گل شکفته رخت
هوش مصنوعی: در نهان، زیبایی‌های تو پنهان است و در آشکار، مانند گلی شکوفا، جلوه‌گر شده‌ای.
خالق هر چه بود و هست تویی
آنکه بگشود وانکه بست تویی
هوش مصنوعی: تو آن خالق هستی که هر چیزی را پدید آوردی و هر چیزی را به پایان می‌رسی.
بنبستی دری که نگشودی
هستی امروز و باشی و بودی
هوش مصنوعی: امروز و دیروز وجود تو از در بسته‌ای ناشی می‌شود که هرگز گشوده نشده است.
از عدم در وجود میری
پیش خود در سجود میری
هوش مصنوعی: تو از نبودن به وجود می‌آیی و در پیش خودت در حال عبادت هستی.
ندهی،نعمت تو بیشی هست
بدهی، عادت توپیشی هست
هوش مصنوعی: اگر چیزی ندهی، نعمت تو بیشتر است، اما اگر چیزی بدهی، این عادت تو می‌شود.
ما چه پوشیم؟ اگر نپاشی تو
چه خوریم؟ ار مدد نباشی تو
هوش مصنوعی: ما چه لباسی برتن کنیم؟ اگر تو بر ما گشوده نشوی، چه چیزی بخوریم؟ اگر تو کمک نکنیم، چگونه زندگی کنیم؟
نتوانیم گفت و نیست شکی
شکر نعمت ز صد هزار یکی
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم چیزی بگوییم و هیچ شکی نیست که باید شکرگزار نعمت‌ها باشیم، چرا که از میان صد هزار نعمت تنها یکی است که باید به آن توجه کنیم.
کس خبردار کنه ذات تو نیست
فکر کس واقف صفات تو نیست
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند حقیقت وجودی تو را بشناسد و عمیقاً از ویژگی‌های تو آگاهی پیدا کند.
عرش کم در بزرگواری تو
فرش در موکب عماری تو
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی تو به قدری است که عرش آسمان در مقایسه با آن چیزی نیست، و فرش زیر پای تو در محضر و جلال تو، حقیر و کوچک به نظر می‌رسد.
ای تو بیچون، چگونه دانندت؟
چیستی؟بر چه اسم خوانندت؟
هوش مصنوعی: ای تو که وجودی بی‌نهایت و بی‌پایه داری، چگونه دیگران می‌توانند تو را بشناسند؟ تو چه هستی و با چه نامی می‌توان تو را صدا زد؟
عقل ذات تو را چه نام نهد؟
فکرت اینجا چگونه گام نهد؟
هوش مصنوعی: عقل چگونه می‌تواند ذات تو را توصیف کند؟ فکر در این مکان چگونه می‌تواند حرکت کند؟
نیستت جای، در چه جایی تو؟
همه زان تو خود، کرایی تو؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که جایگاه تو مشخص نیست. در حقیقت، همه‌ چیز به خاطر تو و به خاطر حضور تو شکل گرفته است.
قدرتت در عدد نمی‌گنجد
قدر در رسم و حد نمیگنجد
هوش مصنوعی: قدرت تو نمی‌تواند در عدد و آمار خلاصه شود؛ ارزش و اعتبارت فراتر از هر قاعده و محدودیتی است.
رخت از نور خود درآورده
پیش دلها هزار و یک پرده
هوش مصنوعی: پوشش وجود تو به سبب نور وجودت، هزاران پرده را از دل‌ها کنار زده است.
دل ز بوی تو بوی جان شنود
جان چه گوی؟ ترا همان شنود
هوش مصنوعی: دل از بوی تو زندگی و عشق را احساس می‌کند، اما جان چه می‌تواند بگوید؟ او هم همان احساس را درک می‌کند.
رحمتت دایمست و پاینده
لایزال از تو خیر زاینده
هوش مصنوعی: رحمت تو همواره و همیشگی است و از جانب تو خیر و نیکی بی‌پایان جاری می‌شود.
چونکه ذات تو بیکران باشد
کس چه گوید ترا که آن باشد؟
هوش مصنوعی: وقتی که وجود تو بی‌پایان و نامتناهی است، دیگران چه چیزی می‌توانند درباره‌ات بگویند که خود آن را نشان دهد؟
نه به ذات تو اسم در گنجد
نه به گنجت طلسم در گنجد
هوش مصنوعی: نه ویژگی‌های تو را می‌توان در اسم و عنوانی محدود کرد و نه راز و رمز گنج‌های تو را می‌توان در محدوده‌ای محصور ساخت.
بسمو تو چون نپیوندیم
سمت و اسم بر تو چون بندیم؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به تو روی نمی‌آوریم و ارتباطی نداریم، اما وقتی نام و سمت تو را ذکر می‌کنیم، چه معنایی دارد؟
چون نبیند کسی تمام ترا
چون بداند که چیست نام ترا؟
هوش مصنوعی: وقتی کسی نتواند تو را به‌خوبی ببیند، چگونه ممکن است بداند که تو چه نامی داری؟
اسم را نار در زند نورت
چه طلسمی؟ که چشم بد دورت
هوش مصنوعی: اسم تو مانند آتش در دل نور تو چه جادو و طلسمی دارد؟ که چشم بد از تو دور باشد.
ذات و اسم تو هر دو ناپیداست
عقل در جستن تو هم شیداست
هوش مصنوعی: نه اسم تو و نه حقیقت تو آشکار است و عقل در تلاش برای یافتن تو مست و سرگردان می‌باشد.
اوحدی، این سخن نه بر سازست
او پدیدار و دیده‌ها بازست
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که آنچه گفته می‌شود، صرفاً زبانی و غیرواقعی نیست؛ بلکه حقیقتی است که خود را نشان می‌دهد و ما می‌توانیم آن را با چشمان خود ببینیم.
سخن عشق کم خریدارست
ورنه معشوق بس پدیدارست
هوش مصنوعی: سخن عشق مردم زیادی را جذب نمی‌کند، اما عشق و معشوق به وضوح قابل مشاهده‌اند.
نیست، گر نیک بنگری حالی
در جهان ذره‌ای ازو خالی
هوش مصنوعی: اگر خوب دقت کنی، در این دنیا هیچ نقطه‌ای وجود ندارد که از آن خالی باشد.
در تو و دیدن تو خیری نیست
ورنه در کاینات غیری نیست
هوش مصنوعی: در تو و تماشای تو هیچ خوبی و نیکی وجود ندارد؛ اگرچه در تمام جهان چیزهای خوب و نیک دیگری وجود دارد.
بشناسش که او چه باشد و چیست؟
تا بدانی که رویت اندر کیست؟
هوش مصنوعی: او را بشناس تا بدانی چه ویژگی‌هایی دارد و کجاست. سپس متوجه می‌شوی که چهره‌ات در کدامین حالت و در کنار چه کسی قرار دارد.
دوست نادیده دست بر چه نهی؟
رقم بود و هست بر چه نهی؟
هوش مصنوعی: دوست نادیده به چه چیزی می‌توانی دست بزنید؟ این وضعیت از ابتدا وجود داشته و همچنان هست.
اندرین ره تو پردهٔ کاری
هم تو باشی، که پرده برداری
هوش مصنوعی: در این مسیر، تو خود نیز نقشی داری، چرا که خودت می‌توانی رازها را فاش کنی.
گر چه هست این حکایت اندر پوست
ما نخواهیم جز حکایت دوست
هوش مصنوعی: اگرچه این داستان در وجود ما وجود دارد، اما ما غیر از داستان دوستی چیزی نمی‌خواهیم.

حاشیه ها

1389/08/15 17:11
Masoud Rahvar

I am sorry, writng in Farsi is not posible for me know,please consider the word "joft" in second part of 8th word is "khoft"Thank you Masoud Rahvar

1400/09/25 00:11
اسیر تهرانی

Thank you so much for this useful note. I was wondering about the correct rhyme here since "joft" is not suitable and even in Sa'id Nafisie's work a typo or even misrighting is given: "hoft" thank you so much again.

از آخر بیت 12
بسمو تو چون نپیوندیم
سمت و اسم بر تو چون بندیم؟
واژه‌ی اوّل بیت را نتوانستم بخوانم

1400/09/25 00:11
اسیر تهرانی

در نسخه‌ی سعید نفیسی قافیه‌ی مصرع دوم بیت هفتم «حفت» ضبط شده که معنای خاصی ندارد. اینجا نیز مثل بسیاری از نسخه‌ها «جفت» ضبط شده که با توجه به مصرع قبل هم غلط قافیه محسوب می‌شود و هم از نظر مفهوم بیت قابل قبول نیست. همانطور که آقای مسعود رهور بالاتر اشاره فرمودند قافیه‌ی صحیح باید «خفت» باشد.