غزل شمارهٔ ۸۸۷
به خوابم دوش پرسیدی، به بیداری چه میگویی؟
دلت را چیست؟ در خاطر چه سر داری؟ چه میگویی؟
من از مستی نمیدانم حدیث خویشتن گفتن
تو در باب من مسکین که هشیاری، چه میگویی؟
مرا گفتی که زاری کن، که فریادت رسم روزی
کنون چون زاریم دیدی، ز بیزاری چه میگویی؟
دمی خواهم که سوی من قدم را رنجه گردانی
اجابت میکنی؟ یا عذر میآری؟ چه میگویی؟
به شهر اندر دلی چند از هوس خالی همیبینم
ز خوبان اندرین کشور تو عیاری، چه میگویی؟
دلم بردی و میگویی خبر زان دل نمیدارم
چه گویند این حکایت چون خبر داری، چه میگویی؟
منت در راه میافتم چو خاک ره ز مسکینی
تو با افتادهای چون من، ز جباری چه میگویی؟
شب تاریک پرسیدی که بی من چون همی باشی؟
زهی! روز من از هجرت شب تاری، چه میگویی؟
مرا گویی صبوری ورز و ترکم کن، حکایت بین
به خونم تشنهای یا خود تو پنداری چه میگویی
پس از صد وعده کم دادی تو را امروز میبینم
بیاور بوسه، گردن را چه میخاری؟ چه میگویی؟
سخن یا گوهرست آن، قند یا شکر، چه میخایی؟
حکایت میکنی، یا شهد میباری؟ چه میگویی؟
شبی میخواهم و جایی که خلوت با تو بنشینم
میسر میشود؟ یا خود نمییاری؟ چه میگویی؟
گرفتم بر رخ زرد و دم سردم نبخشودی
درین فریاد و آب چشم و بیداری چه میگویی؟
درین شهر اوحدی را میفروشم من به یک بوسه
کسی دیگر ببینم؟ یا خریداری؟ چه میگویی؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خوابم دوش پرسیدی، به بیداری چه میگویی؟
دلت را چیست؟ در خاطر چه سر داری؟ چه میگویی؟
هوش مصنوعی: دیشب در خواب از من پرسیدی، وقتی بیدار هستم، چه میگویم؟ دلات چه احساسی دارد؟ چه چیزی در ذهنت هست؟ چه حرفی داری؟
من از مستی نمیدانم حدیث خویشتن گفتن
تو در باب من مسکین که هشیاری، چه میگویی؟
هوش مصنوعی: من از حال مستی خود بیخبرم، تو که هوشیار هستی، درباره من بیچاره چه میگویی؟
مرا گفتی که زاری کن، که فریادت رسم روزی
کنون چون زاریم دیدی، ز بیزاری چه میگویی؟
هوش مصنوعی: به من گفتی که برای دلسوختهام ناله کنم و فریاد بزنم. حالا که به حال زار من نگاه کردی، از بیحوصلگی و ناامیدیام چه حرفی میزنی؟
دمی خواهم که سوی من قدم را رنجه گردانی
اجابت میکنی؟ یا عذر میآری؟ چه میگویی؟
هوش مصنوعی: من لحظهای میخواهم که به طرف من بیایی و قدمی برداری. آیا این خواستهام را قبول میکنی یا بهانهای میتراشی؟ نظر تو چیست؟
به شهر اندر دلی چند از هوس خالی همیبینم
ز خوبان اندرین کشور تو عیاری، چه میگویی؟
هوش مصنوعی: من در این شهر افرادی را میبینم که دلشان از آرزوها خالی است. در این دیار تو، زیبا رویانی هستند که هنرهای زیادی دارند. نظر تو چیست؟
دلم بردی و میگویی خبر زان دل نمیدارم
چه گویند این حکایت چون خبر داری، چه میگویی؟
هوش مصنوعی: تو دل مرا دزدیدهای و میگویی که از حال و روز آن دل خبر ندارم. حالا که خودت از آن خبر داری، چرا چیزی میگویی؟
منت در راه میافتم چو خاک ره ز مسکینی
تو با افتادهای چون من، ز جباری چه میگویی؟
هوش مصنوعی: من به خاطر مسکینی و ضعف خودم مانند خاک مسیر تو به خاک میافتم، تو که همچنان افتادهای چون من، از قدرت و جباری خود چه سخنی میگویی؟
شب تاریک پرسیدی که بی من چون همی باشی؟
زهی! روز من از هجرت شب تاری، چه میگویی؟
هوش مصنوعی: در شب تاریک از من پرسیدی که بیوجود من چگونه میتوانی زندگی کنی؟ چه شگفت! روزهای من از دوری تو تاریکتر از شب است، حالا چه میگویی؟
مرا گویی صبوری ورز و ترکم کن، حکایت بین
به خونم تشنهای یا خود تو پنداری چه میگویی
هوش مصنوعی: تو به من میگویی که صبر داشته باشم و از من فاصله بگیر، اما بگو چه داستانی است که تو با خونم تشنهای؟ آیا خودت فکر میکنی چه میگویی؟
پس از صد وعده کم دادی تو را امروز میبینم
بیاور بوسه، گردن را چه میخاری؟ چه میگویی؟
هوش مصنوعی: پس از اینکه بارها قول دادهای اما به وعدههای خود عمل نکردهای، امروز تو را میبینم. بیا یک بوسه به من بده، چرا گردن خود را میخاری و چه چیزی را در ذهن داری؟
سخن یا گوهرست آن، قند یا شکر، چه میخایی؟
حکایت میکنی، یا شهد میباری؟ چه میگویی؟
هوش مصنوعی: سخن تو مانند یک گوهر باارزش است، همانند قند یا شکر. آیا میخواهی حکایتی بگویی یا مثل عسل، شیرینی کلامت را نثار میکنی؟ منظورت چیست؟
شبی میخواهم و جایی که خلوت با تو بنشینم
میسر میشود؟ یا خود نمییاری؟ چه میگویی؟
هوش مصنوعی: شبی را میخواهم که بتوانم با تو در محیطی آرام و خلوت نشسته و صحبت کنم. آیا خودت نمیخواهی بیایی یا من باید انتظار بکشیم؟ نظر تو چیست؟
گرفتم بر رخ زرد و دم سردم نبخشودی
درین فریاد و آب چشم و بیداری چه میگویی؟
هوش مصنوعی: من به چهرهی زرد و حالت سردم نگاه کردی و رغم همهی ناله و اشک و بیخوابیام، تو مرا نبخشیدی. حالا چه چیزی برای گفتن داری؟
درین شهر اوحدی را میفروشم من به یک بوسه
کسی دیگر ببینم؟ یا خریداری؟ چه میگویی؟
هوش مصنوعی: من در این شهر اوحدی را که به او عشق میورزم، حتی به یک بوسه به کسی دیگر میفروشم. آیا تو هم این را میپذیری یا کسی دیگری را میشناسی که بخواهد این را خریداری کند؟ نظر تو چیست؟
حاشیه ها
1397/05/21 13:08
امین خزیمه
در نسخه ای توسط سعید نفیسی تصحیح شده است بخش غزلیات دارای 878 غزل می باشد لطفا با نسخه جناب نفیسی منطبق فرمایید