گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۶

ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی
مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی
چو دیدهٔ همه کس دیدن تو میخواهد
کسی چه عیب تو گوید؟ که: خویشتن بینی
اگر پیاده روی، سرو گلشن جانی
وگر سوار شوی، شمع خانهٔ زینی
شب شراب که باشد رخ تو شاهد و شمعی
بجز لب تو نیاید بکار شیرینی
ندانمت که به دست که اوفتادی باز؟
عجب که دست نبوسند کش تو شاهینی!
به درد مند غم او رمن که میگوید؟
مکن حکایت درمان چو درد او چنین
میان به جستن یار، اوحدی،چنان دربند
که تا به دست نیاید ز پای ننشینی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دست کس نکشیدم جفا و مسکینی
مگر ز دست تو کافر، که دشمن دینی
هوش مصنوعی: من از کسی رنج و مصیبت نکشیدم و تنها از جانب تو، ای کافر، که دشمن دین من هستی، به مسکینی دچار شدم.
چو دیدهٔ همه کس دیدن تو میخواهد
کسی چه عیب تو گوید؟ که: خویشتن بینی
هوش مصنوعی: اگر همهٔ مردم بخواهند تو را ببینند، کسی چه عیبی می‌تواند بر تو بگذارد؟ زیرا انسان باید به خودش نگاه کند و فقط به خود اهمیت بدهد.
اگر پیاده روی، سرو گلشن جانی
وگر سوار شوی، شمع خانهٔ زینی
هوش مصنوعی: اگر پیاده باشی، مانند سروی در باغی زیبا و با نشاطی. اما اگر سوار شوی، انگار که شمع در خانه‌ای زیبا هستی.
شب شراب که باشد رخ تو شاهد و شمعی
بجز لب تو نیاید بکار شیرینی
هوش مصنوعی: در شبی که مشغول نوشیدن شراب هستیم، چهره تو مانند یک شاهد و شمعی است که تنها لب‌های تو قادر به ایجاد طعم شیرینی هستند.
ندانمت که به دست که اوفتادی باز؟
عجب که دست نبوسند کش تو شاهینی!
هوش مصنوعی: نمی‌دانم تو چطور دوباره به دست کی افتادی؟ عجیب است که هیچ‌کس دست تو را به خاطر زیبایی‌ات نمی‌بوسد!
به درد مند غم او رمن که میگوید؟
مکن حکایت درمان چو درد او چنین
هوش مصنوعی: کسی که به درد و غم او دچار شده، نمی‌تواند به راحتی در مورد درمانش صحبت کند. همچنان که نمی‌توان از درد او به سادگی سخن گفت.
میان به جستن یار، اوحدی،چنان دربند
که تا به دست نیاید ز پای ننشینی
هوش مصنوعی: در جستجوی یار، آن‌قدر درگیر و محو شده‌ام که وقتی او را پیدا نکنم، هرگز از تلاش و کوشش دست نخواهم کشید.