گنجور

غزل شمارهٔ ۷۷۱

زین دایره تا بدر نیفتی
در دایرهٔ دگر نیفتی
سودی کن ازین سفر، که هرگز
در بهتر ازین سفر نیفتی
صاحب نظر ار نمیشوی سهل
هش دار! که از نظر نیفتی
از بی‌هنریست او فتادن
چون جمع کنی هنر، نیفتی
رو دامن مقبلی به دست آر
تا روز بلا مگر نیفتی
زین سر تو بساز چارهٔ خویش
تا در کف دردسر نیفتی
امروز فتاده باش، اگر نه
فردا چه کنی؟ اگر نیفتی
زین باده کجا خبر دهندت؟
یک روز چو بی‌خبر نیفتی
سر دل اوحدی چه دانی؟
تا در غم آن پسر نیفتی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زین دایره تا بدر نیفتی
در دایرهٔ دگر نیفتی
هوش مصنوعی: اگر از این دایره بیرون بروی، به دایرهٔ دیگری نمی‌افتی.
سودی کن ازین سفر، که هرگز
در بهتر ازین سفر نیفتی
هوش مصنوعی: از این سفر بهره‌ای ببر که هرگز در فرصت بهتری مانند این سفر قرار نخواهی گرفت.
صاحب نظر ار نمیشوی سهل
هش دار! که از نظر نیفتی
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی به بینش و دانش لازم برسیدی، مواظب باش که از دایره دید و آگاهی خود خارج نشوی.
از بی‌هنریست او فتادن
چون جمع کنی هنر، نیفتی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر نداشتن مهارت و هنر زمین بیفتی، وقتی که هنرت را جمع کنی و به کار ببری، دیگر زمین نخواهی خورد.
رو دامن مقبلی به دست آر
تا روز بلا مگر نیفتی
هوش مصنوعی: لباس زیبا را در آغوش بگیر و حواست باشد که در روزهای سخت دچار مشکل نشوی.
زین سر تو بساز چارهٔ خویش
تا در کف دردسر نیفتی
هوش مصنوعی: از این حال و وضع خود برای بهبود وضعیتت کاری کن تا در مشکلات و دردسرها گرفتار نشوی.
امروز فتاده باش، اگر نه
فردا چه کنی؟ اگر نیفتی
هوش مصنوعی: امروز اگر حال و روز خوبی نداری و در شرایط سختی به سر می‌بری، باید به این فکر کنی که فردا چه بر سر تو خواهد آمد. اگر امروز از پا نیفتی و تلاش نکن، فردا به نتیجه نخواهی رسید.
زین باده کجا خبر دهندت؟
یک روز چو بی‌خبر نیفتی
هوش مصنوعی: از این نوشیدنی، کجا می‌توانند تو را خبر کنند؟ یک روز که بی‌خبر از همه چیز در خواهی افتاد.
سر دل اوحدی چه دانی؟
تا در غم آن پسر نیفتی
هوش مصنوعی: نمی‌دانی در دل اوحدی چه می‌گذرد، مگر آن‌که خودت در غم آن پسر دربیفتی و احساس کنی.