گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۹

دلی می‌باید اندر عشق جان را وقف غم کرده
میان عالمی خود را به رسوایی علم کرده
جفای دلبری هر روز کارش بر هم آشفته
بلای گلرخی هر لحظه خارش در قدم کرده
گرفته شادیی در جان ز معشوق غم آورده
نهاده مستیی در دل ز دلدار ستم کرده
وفای دوستان بر دل چو مهری بر نگین دیده
خیال همدمان در جان چو نقشی در درم کرده
رقیبش داده صد دشنام او بر وی دعا کرده
حسودش گفته صد بیداد و او با او کرم کرده
نهاد رخت سوز او علفها بر تلف بسته
وجود نقد باز او گذرها بر عدم کرده
طلاق نیک و بد داده، دعای مرد و زن گفته
قفای سیم و زر دیده، به ترک خال و عم کرده
میان بیشهٔ هستی به تیغ نامرادیها
درخت هر مرادی را، که می‌دانی، قلم کرده
بسان اوحدی هر دم میان خاک و خون غم
فغان و نالهٔ خود را عدیل زیر و بم کرده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی می‌باید اندر عشق جان را وقف غم کرده
میان عالمی خود را به رسوایی علم کرده
هوش مصنوعی: باید دلی داشته باشی که در عشق، جانش را فدای غم کند و در میان این دنیا، خود را به رسوایی دانش برساند.
جفای دلبری هر روز کارش بر هم آشفته
بلای گلرخی هر لحظه خارش در قدم کرده
هوش مصنوعی: هر روز رفتار بی‌رحمانه معشوق باعث آشفته شدن حال من می‌شود و زیبایی او هر لحظه زخم‌های بیشتری بر قلبم می‌زند.
گرفته شادیی در جان ز معشوق غم آورده
نهاده مستیی در دل ز دلدار ستم کرده
هوش مصنوعی: شادی‌ای در وجودم از معشوق دارم، اما غمی نیز از او به دل دارم. دل من پر از مستی است، ولی او با ستم خود، به من آسیب رسانده است.
وفای دوستان بر دل چو مهری بر نگین دیده
خیال همدمان در جان چو نقشی در درم کرده
هوش مصنوعی: وفای دوستان بر دل مانند زیبایی و درخشندگی یک نگین در چشم است و یاد و خاطره‌ی هم‌نشینان در جان، مثل نقشی است که در جواهرات باقی می‌ماند.
رقیبش داده صد دشنام او بر وی دعا کرده
حسودش گفته صد بیداد و او با او کرم کرده
هوش مصنوعی: رقیبش به او هزار دشنام داده، ولی او برایش دعا کرده است. حسودش از او بدگویی کرده و او در مقابل با نیکی رفتار کرده است.
نهاد رخت سوز او علفها بر تلف بسته
وجود نقد باز او گذرها بر عدم کرده
هوش مصنوعی: وجود او مانند علف‌هایی که زیر آتش سوخته‌اند، به نابودی رسیده است. حالا، وجود واقعی و گرانبهای او به حالتی رسیده که از عالم عدم عبور کرده و به زندگی و حقیقتی دیگر دست یافته است.
طلاق نیک و بد داده، دعای مرد و زن گفته
قفای سیم و زر دیده، به ترک خال و عم کرده
هوش مصنوعی: طلاق شاید خوب یا بد باشد، دعای هر دو طرف نیز بیان شده است. پس از اینکه به چیزهای مادی توجه کردند، تصمیم به دوری از جاذبه‌های ظاهری گرفتند.
میان بیشهٔ هستی به تیغ نامرادیها
درخت هر مرادی را، که می‌دانی، قلم کرده
هوش مصنوعی: در وسط جنگل زندگی، به وسیله‌ی مشکلات و ناکامی‌ها، هر آرزویی که می‌دانی، از ریشه بریده شده است.
بسان اوحدی هر دم میان خاک و خون غم
فغان و نالهٔ خود را عدیل زیر و بم کرده
هوش مصنوعی: شبیه به اوحدی، هر لحظه در میان خاک و خون، غم و نالهٔ خود را به گونه‌ای بلند و عمیق بیان کرده است.