گنجور

غزل شمارهٔ ۷۰۶

شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده
زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم
روی تو ما را لاله بس، ممزوج گلناری بده
اکنون که آب از کار شد، بر خیز و آب کار کن
بی‌کار منشین، ای پسر، آن بادهٔ کاری بده
امشب که در دیر آمدم، زنار باید بر میان
ای یار ترسا، حلقه‌ای زان یار زناری بده
مستی و مستوری بهم نیکو نباشد، دلبرا
یا پیش مستان کم نشین، یا ترک هشیاری بده
سالیست تا من بوسه‌ای زان لب تمنی میکنم
اکنون چو فرصت یافتم، عذرش چه می‌آری؟ بده
دانم نیاری کام دل پیش رقیبان دادنم
دشنام، باری، پیش تو سهلست، می‌یاری، بده
جانا، ز خوی تند خود، چون بی‌گناهم، هر نفس
صد بار بر دل می‌نهی، یک بوسه سر باری بده
از هر دو گیتی اوحدی چون عاشق‌زار تو شد
یا قصد آزارش مکن، یا ترک بیزاری بده

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده
هوش مصنوعی: شب فرا رسیده است، و به کسانی که مستند و نشئه‌اند، کمی از تریاک بیداری بده. اگر شرابی هم داری، به رندانی که یخ‌زده و غمگین هستند، بده.
زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم
روی تو ما را لاله بس، ممزوج گلناری بده
هوش مصنوعی: دل من به خاطر صحبت‌های عاشقانه می‌سوزد، مانند لاله‌ای که در آتش است. ما به عشق تو از این لاله‌ها داریم، حالا کمی شربت گلابی به ما بده.
اکنون که آب از کار شد، بر خیز و آب کار کن
بی‌کار منشین، ای پسر، آن بادهٔ کاری بده
هوش مصنوعی: حالا که شرایط مناسب نیست و کارها به خوبی پیش نمی‌رود، برخیز و تلاش کن تا اوضاع را بهتر کنی. بی‌کار ننشین، پسر، آن فعالیت و انرژی مثبتی که لازم است را به تو می‌دهم.
امشب که در دیر آمدم، زنار باید بر میان
ای یار ترسا، حلقه‌ای زان یار زناری بده
هوش مصنوعی: امشب که به میخانه آمدم، باید به دور کمرم زنجیری بپیچم. ای دوستِ اهل دین، حلقه‌ای از آن زنجیرِ دوست به من بده.
مستی و مستوری بهم نیکو نباشد، دلبرا
یا پیش مستان کم نشین، یا ترک هشیاری بده
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با دلربایی و جذابیت خود دل ما را ببری، یا در جمع میخانه‌نشینان حضور پیدا نکن، یا اینکه به ما شوری از بی‌خبری و مستی عطا کن.
سالیست تا من بوسه‌ای زان لب تمنی میکنم
اکنون چو فرصت یافتم، عذرش چه می‌آری؟ بده
هوش مصنوعی: مدتی است که من آرزو دارم از آن لب‌ها بوسه‌ای بگیرم. حال که این فرصت را پیدا کرده‌ام، چرا باید بهانه‌ای برای عدم انجام این کار بیاوری؟ بگذار که این بوسه را به من بدهی.
دانم نیاری کام دل پیش رقیبان دادنم
دشنام، باری، پیش تو سهلست، می‌یاری، بده
هوش مصنوعی: می‌دانم که نمی‌توانم به رقبایم چیزی بدهی، اما به تو می‌توانم آسان بگویم که با یک دسته شراب، مرا شاد کنی.
جانا، ز خوی تند خود، چون بی‌گناهم، هر نفس
صد بار بر دل می‌نهی، یک بوسه سر باری بده
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر طبیعت تندخوی خودت، حالا که من بی‌گناه هستم، هر لحظه صد بار بر دل من فشار می‌آوری. تنها یک بوسه محبت‌آمیز به من بده تا آرام شوم.
از هر دو گیتی اوحدی چون عاشق‌زار تو شد
یا قصد آزارش مکن، یا ترک بیزاری بده
هوش مصنوعی: چون اوحدی به عشق تو دچار شده است، از هر دو جهان او را نرنجان و یا اگر قصد آزارش داری، بهتر است که از او دوری کنی.