غزل شمارهٔ ۶۸۱
دل به تو دادیم و شکستی، برو
سینهٔ ما را چو بخستی ، برو
داد دل از پیش تو میخواستم
چون بت بیداد پرستی، برو
باز ز سر عربده داری و جنگ
هیچ نگویم که: تو مستی، برو
نیستی از همچو منی در جهان
سهل بود، چون که تو هستی، برو
آمده بودم که نشینی دمی
چون ز تکبر ننشستی، برو
گم شده بودم که: بجویی مرا
چونکه نجستی و بخستی، برو
اوحدی شیفته در دام تست
گر تو ازین دام بجستی، برو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل به تو دادیم و شکستی، برو
سینهٔ ما را چو بخستی ، برو
هوش مصنوعی: دل را به تو سپردیم و تو آن را شکستی، حالا برو و سینهٔ ما را هم بشکن. برو!
داد دل از پیش تو میخواستم
چون بت بیداد پرستی، برو
هوش مصنوعی: من در گذشته از تو آرزو داشتم که دل من را به دست بیاوری، اما اکنون، مانند پرستندهای که فقط بت را میپرستد، دیگر به این خواسته ادامه نمیدهم و از تو دور میشوم.
باز ز سر عربده داری و جنگ
هیچ نگویم که: تو مستی، برو
هوش مصنوعی: دوباره به سراغ شیطنت و درگیری رفتهای، اما من چیزی نمیگویم چون میدانم که در حالت مستی هستی. پس برو!
نیستی از همچو منی در جهان
سهل بود، چون که تو هستی، برو
هوش مصنوعی: وجود نداشتن کسی مثل من در این دنیا ساده است، اما حالا که تو هستی، باید بروی.
آمده بودم که نشینی دمی
چون ز تکبر ننشستی، برو
هوش مصنوعی: من به امید نشستن کنار تو آمده بودم، اما چون از روی خودخواهی نشستی، برو.
گم شده بودم که: بجویی مرا
چونکه نجستی و بخستی، برو
هوش مصنوعی: من گم شده بودم و تو به دنبالم نیامدی، حالا برو که نه مرا جستجو کردی و نه به من توجهی کردی.
اوحدی شیفته در دام تست
گر تو ازین دام بجستی، برو
هوش مصنوعی: تو در دامی هستی که من به آن شیفتهام؛ اگر از این دام رهایی یابی، برو.