گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۵

ترا رسد گره مشک بر قمر بستن
به گاه شیوه‌گری لعل بر شکر بستن
کمر به کشتن ما گر ببسته‌ای سهلست
بیا، که حلقه بکوبیم ازین کمر بستن
مرا که روی تو باید چه کار باد گری؟
چو پای درد کند شرط نیست سر بستن
دگر به پند من، ای مدعی، زبان مگشای
که لب نخواهم ازین ماجرا دگر بستن
ز من مدار صبوری طمع، که نتوانم
ز بهر سنگدلی سنگ بر جگر بستن
به چند وجه بکردم نصیحت دل خویش
میسرم نشد از روی او نظر بستن
گر اوحدی در خلوت به روی غیر ببست
به روی دوست مروت نبود دربستن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا رسد گره مشک بر قمر بستن
به گاه شیوه‌گری لعل بر شکر بستن
هوش مصنوعی: تو می‌توانی گره‌ای از مشک را به قمر ببندی، هم‌چنان که لعل را به شکر می‌دوزند.
کمر به کشتن ما گر ببسته‌ای سهلست
بیا، که حلقه بکوبیم ازین کمر بستن
هوش مصنوعی: اگر تو برای کشتن ما آماده شده‌ای، کار سختی نیست، بیا که ما می‌توانیم از این تهدید برگردیم و به آن پاسخ دهیم.
مرا که روی تو باید چه کار باد گری؟
چو پای درد کند شرط نیست سر بستن
هوش مصنوعی: برای من که باید به خاطر چهره تو چه زجری بکشم؟ وقتی که درد پا می‌آید، نیاز نیست که به سر درد فکر کنم.
دگر به پند من، ای مدعی، زبان مگشای
که لب نخواهم ازین ماجرا دگر بستن
هوش مصنوعی: بهتر است به حرف من گوش کنی، ای مدعی، دیگر زبانت را باز نکن زیرا من دیگر نمی‌خواهم درباره این موضوع صحبت کنم.
ز من مدار صبوری طمع، که نتوانم
ز بهر سنگدلی سنگ بر جگر بستن
هوش مصنوعی: از من انتظار نداشته باش صبر و تحمل داشته باشم، چون نمی‌توانم به خاطر دل سنگی تو درد و رنج را تحمل کنم.
به چند وجه بکردم نصیحت دل خویش
میسرم نشد از روی او نظر بستن
هوش مصنوعی: به چندین روش تلاش کردم که به دل خود نصیحت کنم، اما نتوانستم به او توجهی داشته باشم.
گر اوحدی در خلوت به روی غیر ببست
به روی دوست مروت نبود دربستن
هوش مصنوعی: اگر اوحدی در تنهایی به روی دیگران بستن، به روی دوستان خود هم مروت و جوانمردی در بستن نیست.