غزل شمارهٔ ۳۴
دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما
فغان ازین دلی بیاو نفور گشته ما
به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم
ز سوز سینه همچون تنور کشته ما
بخواند راوی مستان به صوت داودی
ز شوق او سخن چون زبور گشته ما؟
چه بودی آنکه چو حوری در آمدی هر دم
به خانهٔ چو سرای سرور گشتهٔ ما؟
چه بودی ار خبر او همی رسانیدند
به گوش خاطر از خود نفور گشته ما؟
ز حافظان وفا نیست مشفقی که کند
ملامت دل از کار دور گشتهٔ ما
حدیث ما تو بگوی، اوحدی که مشغولست
به یاد دوست دل با حضور گشتهٔ ما
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما
فغان ازین دلی بیاو نفور گشته ما
هوش مصنوعی: سفر یارمان طولانی شده و ما از دوری او ناراحت و بیقرار هستیم. دل ما بدون او از هم گسسته و دلزده شده است.
به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم
ز سوز سینه همچون تنور کشته ما
هوش مصنوعی: به نقطهای رسیدم که با هجوم توفان مواجه شوم، در حالی که چشمانم از درد دل مانند تنوری که داغ و سوزان است، میسوزد.
بخواند راوی مستان به صوت داودی
ز شوق او سخن چون زبور گشته ما؟
هوش مصنوعی: راوی مستان با صدای زیبا و دلنواز خود به سرودن میپردازد و از شوق و عشق سخن میگوید، به طوری که گفتارش مانند آواز بلبل شیرین و دلنشین شده است.
چه بودی آنکه چو حوری در آمدی هر دم
به خانهٔ چو سرای سرور گشتهٔ ما؟
هوش مصنوعی: چه کسی بودی که مانند حوری به خانهی ما وارد شدی و هر لحظه آنجا را به سرای شادمانی تبدیل کردی؟
چه بودی ار خبر او همی رسانیدند
به گوش خاطر از خود نفور گشته ما؟
هوش مصنوعی: اگر خبر او به گوش دل میرسید، ما از خودمان هم بیزار نمیشدیم.
ز حافظان وفا نیست مشفقی که کند
ملامت دل از کار دور گشتهٔ ما
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و دردهای دل، هیچ یک از وفاداران و دلسوزان وجود ندارد که بخواهد ما را سرزنش کند و دل ما را از دوری و فاصلهای که به آن دچار شدهایم، آسوده کند.
حدیث ما تو بگوی، اوحدی که مشغولست
به یاد دوست دل با حضور گشتهٔ ما
هوش مصنوعی: بگو از داستان ما، اوحدی که به یاد دوستش مشغول است و دلش با وجود ما سرشار از حضور است.