گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۸

سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند
بنهم گردن، اگر خاک درم گرداند
نه چنان بستهٔ مهرم که بپیچانم رخ
وقت شمشیر زدن گر سپرم گرداند
روی بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگر
باز پوشید، که مشتاق ترم گرداند
گاه آنست که: یاد لب شیرینش باز
همچو فرهاد به کوه و کمرم گرداند
ای نسیم سحر، از خود به فغانم، برسان
خبر او، که ز خود بی‌خبرم گرداند
پیش ازینم خبر از پا و سر خود می‌بود
وقت آنست که بی‌پا و سرم گرداند
اوحدی در غمش ار ناله چنین خواهد کرد
زود باشد که به گیتی سمرم گرداند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند
بنهم گردن، اگر خاک درم گرداند
هوش مصنوعی: به هیچ وجه از او روی برنمی‌گردانم، حتی اگر او باعث شود که سرم به زمین بیفتد، باز هم تسلیم او می‌شوم، حتی اگر هم از خاک وجود من ساخته شود.
نه چنان بستهٔ مهرم که بپیچانم رخ
وقت شمشیر زدن گر سپرم گرداند
هوش مصنوعی: من آن‌قدر تحت کنترل و محدود نیستم که نتوانم در لحظه‌ی حساس و در زمان مبارزه، چهره‌ام را تغییر دهم. حتی اگر دفاعم هم دچار مشکل شود.
روی بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگر
باز پوشید، که مشتاق ترم گرداند
هوش مصنوعی: او رویش را به من نشان داد و وقتی که شیدا شدم، دوباره آن را پوشاند تا بیشتر دلتنگ و مشتاق من شود.
گاه آنست که: یاد لب شیرینش باز
همچو فرهاد به کوه و کمرم گرداند
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که یاد لب‌های شیرین او، مرا همچون فرهاد به جان و دل به کوه و کمر می‌کشاند.
ای نسیم سحر، از خود به فغانم، برسان
خبر او، که ز خود بی‌خبرم گرداند
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، به فریاد من گوش بده و خبر او را به من برسان، چرا که من از خود بی‌خبر و غمگین هستم.
پیش ازینم خبر از پا و سر خود می‌بود
وقت آنست که بی‌پا و سرم گرداند
هوش مصنوعی: قبل از این هم از وضعیت خودم و نقاط ضعف و قوت‌ام خبر داشتم، اما حالا زمان آن رسیده که با تمام وجودم و بدون توجه به محدودیت‌هایم به زندگی ادامه دهم.
اوحدی در غمش ار ناله چنین خواهد کرد
زود باشد که به گیتی سمرم گرداند
هوش مصنوعی: اگر اوحدی در غم خود این‌گونه ناله کند، به زودی ممکن است که در این دنیا به شادی و خوشبختی دست پیدا کند.