گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۳

گل ز روی او شرمسار شد
دل چو موی او بی‌قرار شد
ماه بر زمینش نهاده رخ
چون بر اسب خوبی سوار شد
وانکه دید روی نگار من
ز اشک دیده رویش نگار شد
سر به خاک پایش در افکنم
چون که دست عقلم ز کار شد
می که نوشیدم، آتشی بر زد
غم که پوشیدم، آشکار شد
همرهان من، گو: سفر کنید
کاوحدی به دامی شکار شد

اطلاعات

وزن: فاعلات فع فاعلات فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل ز روی او شرمسار شد
دل چو موی او بی‌قرار شد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ظرافت چهره‌اش، گل حس شرمندگی کرد و دل من نیز به اندازه‌ی موی او بی‌قرار و ناآرام شد.
ماه بر زمینش نهاده رخ
چون بر اسب خوبی سوار شد
هوش مصنوعی: ماه مانند چهره‌ای زیبا بر زمین تابیده و این زمین مانند اسبی است که سوار بر آن شده است.
وانکه دید روی نگار من
ز اشک دیده رویش نگار شد
هوش مصنوعی: کسی که چهره محبوب من را با اشک‌هایش دید، خود چهره‌اش به زیبایی او درخشید.
سر به خاک پایش در افکنم
چون که دست عقلم ز کار شد
هوش مصنوعی: من سر را به پای او می‌گذارم، چون عقل و فکر من از کار افتاده است.
می که نوشیدم، آتشی بر زد
غم که پوشیدم، آشکار شد
هوش مصنوعی: نوشیدنی که مصرف کردم، درد و غم را شعله‌ور کرد و در حالی که سعی داشتم آن را پنهان کنم، حالا احساساتم به وضوح نمایان شده‌اند.
همرهان من، گو: سفر کنید
کاوحدی به دامی شکار شد
هوش مصنوعی: دوستان من، بگویید که سفر کنید چرا که کسی که در راهی قدم گذاشته، به دام افتاده است.