غزل شمارهٔ ۲۴۲
بیدلان را چاره از روی دلارامی نباشد
هر که عاشق گردد، او را در دل آرامی نباشد
پختهای باید که: داند سوختن در عشق خوبان
بر چنین آتش گذشتن کار هر خامی نباشد
از سر کوی تو راه باز گشتن نیست ما را
وین کجا داند کسی کش پای در دامی نباشد؟
سر که من دارم به نام تست هم پیش تو روزی
صرف خواهم کرد، تا بر گردنم وامی نباشد
زندگانی خوش کجا باشد؟ که از لعل تو ما را
پرسشی هرگز نخواهد بود و پیغامی نباشد
تا چه منظوری؟ که چیزی در نظر هرگز نیاری
تا چه معشوقی؟ که کس را از لبت کامی نباشد
عذر خاموشی چه دارم؟ هم بباید گفت چیزی
گر نمیگویی دعایی، کم ز دشنامی نباشد
گر چه بر ما حکم داری، جور کمتر کن، که هرگز
شاه را بر بندگان بهتر ز انعامی نباشد
اوحدی را بنده کردی نام، ازین ننگی ندارد
بنده را گر راست میپرسی تو خود نامی نباشد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیدلان را چاره از روی دلارامی نباشد
هر که عاشق گردد، او را در دل آرامی نباشد
هوش مصنوعی: آدمهای بیقرار و عاشق هیچ راه حلی ندارند وقتی با معشوق خود روبرو میشوند. کسی که عاشق شود، هرگز در دل خود آرامش نخواهد داشت.
پختهای باید که: داند سوختن در عشق خوبان
بر چنین آتش گذشتن کار هر خامی نباشد
هوش مصنوعی: کسی که در عشق خوبان قرار دارد، باید تجربه و درک کافی داشته باشد، زیرا تحمل آتش عشق و عبور از آن، کاری نیست که هر فرد ناپختهای توانایی انجامش را داشته باشد.
از سر کوی تو راه باز گشتن نیست ما را
وین کجا داند کسی کش پای در دامی نباشد؟
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم از راهی که به سر کوی تو منتهی میشود برگردیم، زیرا کسی نمیداند که اگر پایش در دام نباشد، چه بر سرش میآید.
سر که من دارم به نام تست هم پیش تو روزی
صرف خواهم کرد، تا بر گردنم وامی نباشد
هوش مصنوعی: سر من به نام توست و روزی را در کنار تو صرف میکنم تا اینکه بدهی بر گردن من باقی نماند.
زندگانی خوش کجا باشد؟ که از لعل تو ما را
پرسشی هرگز نخواهد بود و پیغامی نباشد
هوش مصنوعی: کجا میتوان زندگی خوشی داشت؟ وقتی که ما هرگز از زیبایی تو سوالی نخواهیم کرد و پیامی از تو نخواهیم داشت.
تا چه منظوری؟ که چیزی در نظر هرگز نیاری
تا چه معشوقی؟ که کس را از لبت کامی نباشد
هوش مصنوعی: منظور تو چیست؟ که هیچ چیزی را در نظر نمیگیری. و چقدر معشوق تو خاص است که هیچکس از لبهای تو بهرهای نمیبرد.
عذر خاموشی چه دارم؟ هم بباید گفت چیزی
گر نمیگویی دعایی، کم ز دشنامی نباشد
هوش مصنوعی: من چه توجیهی برای سکوت خود دارم؟ باید بگویم که اگر چیزی نمیگویی، دعا کردن بهتر از این است که به دشنام گفتن بپردازی.
گر چه بر ما حکم داری، جور کمتر کن، که هرگز
شاه را بر بندگان بهتر ز انعامی نباشد
هوش مصنوعی: با این که بر ما قدرت داری، کمتر ستم کن، چرا که هیچ کاری برای پادشاه نسبت به رعیت مهمتر از بخشش و محبت نیست.
اوحدی را بنده کردی نام، ازین ننگی ندارد
بنده را گر راست میپرسی تو خود نامی نباشد
هوش مصنوعی: هرچند اوحدی را به نام بنده خود خواندی، بنده از این نسبت شرمنده نیست. اگر حقیقت را میخواهی، باید بدانی که خودت هم نامی نداری.