غزل شمارهٔ ۱۱۲
آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست
و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست
گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد
ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست
سازی ندیدهایم و نوایی ازو، مگر
ساز غمش، که خانهٔ ما پرنوای اوست
در دیده کس نیامد و دل یاد کس نکرد
تا دل مقام او شد و تا دیده جای اوست
در عشق او چگونه توان داشت زر دریغ؟
چون سر که میکشیم به دوش از برای اوست
ما را بدان مشاهده میل خطا نرفت
آن کس که این مشاهده کرد این خطای اوست
دل رفته را به تیغ چه ترسانی؟ ای رقیب
دردش پدید کن تو، که این خود دوای اوست
بگذار تا چو شمع بسوزد وجود من
زیرا که روشنایی من در فنای اوست
یارب، مساز منزل او جز کنار من
کان منزلت نه لایق بند قبای اوست
هر کس هوای خوبی و رای کسی کند
ما را نبود رای، و گر بود رای اوست
تا اوحدی مجال سگ کوی دوست یافت
در هر محلتی که رود ماجرای اوست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست
و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست
هوش مصنوعی: محبوبی که وفاداریاش را به من نشان نداد، در حالی که من به یادش وفادار ماندم. او در عوض، سرش را بالا کرد و مغرورانه رفتار کرد، در حالی که من به خاطر او همچون خاک پایش هستم.
گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد
ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست
هوش مصنوعی: اگر عاشق به اندازه خاک دوست باشد، ما همان خاک سگی هستیم که در مقابل خانه او قرار دارد.
سازی ندیدهایم و نوایی ازو، مگر
ساز غمش، که خانهٔ ما پرنوای اوست
هوش مصنوعی: ما هیچ سازی نشنیدهایم و هیچ صدایی از آن نداریم، جز غم او که خانهمان همیشه پر از صدای اوست.
در دیده کس نیامد و دل یاد کس نکرد
تا دل مقام او شد و تا دیده جای اوست
هوش مصنوعی: هیچکس او را نشنید و دل هیچکس به یاد او نیفتاد، تا زمانی که دل به مقام او رسید و چشمها به جایگاه او خیره شدند.
در عشق او چگونه توان داشت زر دریغ؟
چون سر که میکشیم به دوش از برای اوست
هوش مصنوعی: در عشق او چگونه میتوان به طلا و زروارف فکر کرد؟ چون وقتی که سر را به دوش میزنیم، به خاطر اوست.
ما را بدان مشاهده میل خطا نرفت
آن کس که این مشاهده کرد این خطای اوست
هوش مصنوعی: ما به خاطر دیدن او هیچ تمایلی به خطا نداریم؛ بلکه آن کسی که این دیدار را داشته، خودش در اشتباه است.
دل رفته را به تیغ چه ترسانی؟ ای رقیب
دردش پدید کن تو، که این خود دوای اوست
هوش مصنوعی: دل که رفته و تسلیم عشق شده را با تهدید و ترس نمیتوان به حال سابقش برگرداند. ای رقیب، تو درد او را نشان بده؛ زیرا این درد خود راهحل و درمانی برای اوست.
بگذار تا چو شمع بسوزد وجود من
زیرا که روشنایی من در فنای اوست
هوش مصنوعی: اجازه بده وجودم همانند شمع بسوزد، زیرا نور من در از بین رفتن اوست.
یارب، مساز منزل او جز کنار من
کان منزلت نه لایق بند قبای اوست
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، خانهاش را جز در کنار من قرار نده؛ زیرا آن مکان شایستهی زیبایی و مقام او نیست.
هر کس هوای خوبی و رای کسی کند
ما را نبود رای، و گر بود رای اوست
هوش مصنوعی: هر کسی بخواهد که نظر خوبی درباره ما داشته باشد، ما نظری نداریم و اگر هم نظری باشد، نظر اوست.
تا اوحدی مجال سگ کوی دوست یافت
در هر محلتی که رود ماجرای اوست
هوش مصنوعی: اوحدی در هر جا که برود، داستان عشق و دلدادگیاش به دوست را نقل میکند، چون به او اجازه داده شده که در کوی دوست حضور یابد.
حاشیه ها
1403/07/13 02:10
حمیدرضا ستوده
درود و سلام
در بیت چهارم مصراع اول،کلمه نگردد،باعث ایراد وزنی در شعر میشود و بجای کلمه نگردد،باید کلمه نکرد،جای گذاری شود که هم از لحاظ معنا و هم از لحاظ وزن،بیت درست شود.و همچنین در کتاب کلیات اوحدی نیز کلمه «نکرد»هست.