قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - وله نورالله قبره
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
چارهٔ کاری نمیکنی، به چه کاری؟
روز بیهوده صرف کردهای، اکنون
گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟
آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی
رو، که به عمری قضای آن نگزاری
بس که خجالت بری به روز قیامت
گر ورق کردههای خود بشماری
آب و زمینی چنین و قوت بازو
عذر چه گویی که هیچ تخم نکاری؟
چارهٔ پیری کن ای نفس، که جوانی
راه به منزل بر، آن زمان که سواری
ای که گذر میکنی به کوی عزیزان
بر سر گور تو بگذرند به خواری
بس که برین باره کوه و دشت که بینی
ابر زمستان گذشت و باد بهاری
حجرهٔ دل را سیاه کرده ز ظلمت
خانهٔ گل را چه میکنی که نگاری؟
این همه جهلست، ورنه کوه نمیکرد
عهدهٔ عهد امانتی که تو داری
زان همه کالای قیمتی به قیامت
یک دو سه با خویش جهد کن، که بیاری
نقد خود اینجا تمام کن، که بسوزی
بر سر آن آتش، ار تمام عیاری
هرچه مرا عقل گفت، با تو بگفتم
تا تو ز من بشنوی و در عمل آری
گفتهٔ من فرق کن ز گفتهٔ دیگر
لعل بدخشی شناس و مشک تتاری
دور ز اقوال نیک نیست زبانم
گرچه ز افعال خوب فردم و عاری
معترفم من که: هیچ کار نکردم
جز ورق خود سیه به شیفته کاری
اوحدی، آنجا که بار راه گشایند
اهل بضاعت، جز آب دیده چه باری؟
کار سعادت به زور نیست، مگر تو
در کنف مسکنت گریزی و زاری
یاری از آن درطلب، که هرکه بیفتاد
از در او یافت زورمندی و یاری
آنکه ترا یک نفس فرو نگذارد
جهل بود، گر ز خاطرش بگذاری
باری ازو یاد کن، که اوست به هرحال
خالق و رزاق وحی و قادر و باری
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - فی منقبة امیرالمؤمنین علیبنابیطالب کرم الله وجهه: بر کوفه و خاک علی، ای باد صبح ار بگذریقصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - وله بردالله مضجعه: کردم اندیشه تاکنون باری
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟
چارهٔ کاری نمیکنی، به چه کاری؟
هوش مصنوعی: عمر تو به سرعت میگذرد، ای دل غمگین، چه چیزی داری که به آن امید ببندی؟ چرا چارهای برای خود نمیاندیشی و درگیر چه مسالهای هستی؟
روز بیهوده صرف کردهای، اکنون
گریهٔ بیهوده چیست در شب تاری؟
هوش مصنوعی: تو در طول روز وقتت را هدر دادهای، حالا چرا در این شب تاریک به بیفایده گریه میکنی؟
آنچه ز عمر تو فوت گشت ز روزی
رو، که به عمری قضای آن نگزاری
هوش مصنوعی: آنچه از عمرت گذشته و از روزهایت فوت شده، زمانی است که به خاطر عمری که داری نمیتوانی جبران کنی.
بس که خجالت بری به روز قیامت
گر ورق کردههای خود بشماری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به روز قیامت حساب کارهای خود را بررسی کنی، به اندازهای که خجالتزده خواهی شد که نمیتوانی تعداد خطاهایت را بشماری.
آب و زمینی چنین و قوت بازو
عذر چه گویی که هیچ تخم نکاری؟
هوش مصنوعی: آب و زمین در کنار هم هستند و تو هم توانایی و قدرت بدنی داری؛ پس چه دلیلی برای شکایت یا عذرخواهی وجود دارد وقتی که هیچ تلاشی برای کاشتن و عمل نکردهای؟
چارهٔ پیری کن ای نفس، که جوانی
راه به منزل بر، آن زمان که سواری
هوش مصنوعی: ای نفس، برای پیری چارهای بیندیش، زیرا جوانی راهی به خانه دارد، زمانی که هنوز به سوارکاری نیاز نیست.
ای که گذر میکنی به کوی عزیزان
بر سر گور تو بگذرند به خواری
هوش مصنوعی: ای کسی که از کنار رفیقانم عبور میکنی، امیدوارم که در کنار قبر من با بیاحترامی عبور نکنی.
بس که برین باره کوه و دشت که بینی
ابر زمستان گذشت و باد بهاری
هوش مصنوعی: به حدی که در این زمین کوه و دشت را میبینی، فصل زمستان با ابرهایش گذشت و باد بهاری جای آن را گرفت.
حجرهٔ دل را سیاه کرده ز ظلمت
خانهٔ گل را چه میکنی که نگاری؟
هوش مصنوعی: دل من را تاریکی پر کرده و خانهٔ گلی هم در آن وجود ندارد، تو چه نقشی در این وضعیت داری؟
این همه جهلست، ورنه کوه نمیکرد
عهدهٔ عهد امانتی که تو داری
هوش مصنوعی: این همه نادانی و ناآگاهی است، وگرنه کوه نمیتوانست بار امانتی که تو به دوش داری را بر عهده بگیرد.
زان همه کالای قیمتی به قیامت
یک دو سه با خویش جهد کن، که بیاری
هوش مصنوعی: از تمام داراییهای باارزش خود در دنیا، در روز قیامت فقط چند چیز مهم همراهت خواهد بود، پس سعی کن که آنها را به دست آوری.
نقد خود اینجا تمام کن، که بسوزی
بر سر آن آتش، ار تمام عیاری
هوش مصنوعی: نقد و بررسی خود را در اینجا به پایان برسان، زیرا اگر بر سر آن آتش بسوزی، هر چقدر هم که باهوش باشی، فایدهای نخواهد داشت.
هرچه مرا عقل گفت، با تو بگفتم
تا تو ز من بشنوی و در عمل آری
هوش مصنوعی: هرچیزی که عقل به من گفت، با تو در میان گذاشتم تا تو از من بشنوی و آن را در عمل به کار ببندی.
گفتهٔ من فرق کن ز گفتهٔ دیگر
لعل بدخشی شناس و مشک تتاری
هوش مصنوعی: سخن من را از دیگران تمییز بده، زیرا من مانند لعل بدخشی هستم که درخشش خاصی دارد و مانند مشک تتاری بوی معطر و دلنشینی را تولید میکند.
دور ز اقوال نیک نیست زبانم
گرچه ز افعال خوب فردم و عاری
هوش مصنوعی: هرچند که سخنانم نیکو نیست، اما اعمال من خوب و دور از نیکیهاست.
معترفم من که: هیچ کار نکردم
جز ورق خود سیه به شیفته کاری
هوش مصنوعی: من اعتراف میکنم که هیچ کاری نکردم جز اینکه خودم را در عشق به دیگران غرق کردهام.
اوحدی، آنجا که بار راه گشایند
اهل بضاعت، جز آب دیده چه باری؟
هوش مصنوعی: در جایی که افراد توانمند میتوانند مشکلات را حل کنند، چه باری میتواند از اشک و غم انسان حاصل شود؟
کار سعادت به زور نیست، مگر تو
در کنف مسکنت گریزی و زاری
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت به اجبار به دست نمیآید، مگر اینکه تو از بیچارگی و ناله فرار کنی و خود را از آن وضعیت نجات دهی.
یاری از آن درطلب، که هرکه بیفتاد
از در او یافت زورمندی و یاری
هوش مصنوعی: از کسی کمک بخواه که همواره در سختیها و مشکلات، یاری و قدرت را به همه میدهد.
آنکه ترا یک نفس فرو نگذارد
جهل بود، گر ز خاطرش بگذاری
هوش مصنوعی: اگر کسی هرگز تو را ترک نکند و همیشه در فکر تو باشد، نشانه نادانی اوست، حتی اگر از یادش بروی.
باری ازو یاد کن، که اوست به هرحال
خالق و رزاق وحی و قادر و باری
هوش مصنوعی: به یاد او باش، زیرا او خالق، روزیدهنده، فرستنده وحی و تواناست.
حاشیه ها
1387/08/25 18:10
در بیت 17 «چه بازی» با «چه باری» جایگزین شد.