قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - وله نورالله قبره
در پیرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر
کز چرخ پیرزن کمی، ای چرخ پرده در
تو پود پرده میدری از صبح تا به شام
او تار پرده میتند از شام تا سحر
تو با هزار شمع نبردی به راه پی
او با یکی چراغ بیاید زره به در
گر روی بیندت، ز ستم بشکنیش پشت
ور پشت گیردت رخش از غم کنی چو زر
گفتی که: سایهام، بپسودیش از آفتاب
گفتی که: دایهام، بربودی ازو پسر
کردیش حلقه پشت و نگرداند از تو روی
داریش زرد روی و نگرداند از تو سر
صیاد نیستی، چه نهی دام بیوقوف؟
شیاد نیستی، چه زنی چرخ بیخطر؟
داری دو قرص و زان دو به ماهی گزی، مگز
داری دو پول و زان دو به سالی خوری، مخور
پولی ازان اگر بدهی رد کنند باز
قرصی ازان اگر بخوری قی کنی دگر
آن سینه و رخی که ز نورت گرفت پشت
آن سینه گرمتر شد و آن رخ سیاهتر
گشتی هزار دور و نگشتی ز ظلم سیر
داری هزار چشم و نکردی یکی نظر
پیری و چون جوان رخ خود جلوه میدهی
نشنیدهای که: زشت بود پیر جلوه گر؟
جز دیده ور نکشتی و دانا به تیغ جور
اینها کنند مردم دانای دیده ور؟
پوشیده از تو جامهٔ ماتم جهانیان
و آن نیستی که جامهٔ ماتم کنی به در
سروست و بید و لاله که به نهفتهای به خاک
زلفست و چشم و رخ که برو میکنی گذر
کردی هزار چهره به خون ریز خودنگار
ور نیست باورت که چه کردی؟ فرونگر
زیر و زبر شد از تو جهانی و هیچ کس
راز ترا ز زیر ندانست وز زبر
گاو تو در زروع فقیران بینوا
شیر تو در شکار یتیمان بیپدر
در هر دقیقه از حرکاتت هزار شور
در هر قرنیه از سکناتت هزار شر
گفتم: ز بهر دولت ما دوختی کلاه
دیدم که: بهر محنت ما بستهای کمر
داری خبر ز صورت احوال هر کسی
جز حال اوحدی، که نداری از آن خبر
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - فیالموعظة و تخلصه فیالنعت و المناقب: دوش از نسیم گل دم عنبر به من رسیدقصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - وله: سر پیوند ما ندارد یار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در پیرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر
کز چرخ پیرزن کمی، ای چرخ پرده در
هوش مصنوعی: به پیرزن نگاه کن و به چرخ پرده، زیرا اگر از چرخ پیرزن کم شود، ای چرخ پرده، تو هم باید کمتر شوی.
تو پود پرده میدری از صبح تا به شام
او تار پرده میتند از شام تا سحر
هوش مصنوعی: تو از صبح تا شب مشغول بافتن پود پردهای، در حالی که او شبها تار پرده را میبافد.
تو با هزار شمع نبردی به راه پی
او با یکی چراغ بیاید زره به در
هوش مصنوعی: تو با هزار شمع وسط راه نمیجوزی، اما او با یک چراغ به آسانی به مقصد میرسد و جانش را به راحتی از خطر نجات میدهد.
گر روی بیندت، ز ستم بشکنیش پشت
ور پشت گیردت رخش از غم کنی چو زر
هوش مصنوعی: اگر او تو را ببیند، خلاف و ستم را از خود دور کن و به خودت اجازه نده که غم تو را به زانو درآورد، زیرا مانند طلا، محکم و استوار باش.
گفتی که: سایهام، بپسودیش از آفتاب
گفتی که: دایهام، بربودی ازو پسر
هوش مصنوعی: گفتی که من مثل سایهام، از روشنایی آفتاب دور میشوم. همچنین گفتی که من مانند دایهام هستم که فرزندش را از او میگیرد.
کردیش حلقه پشت و نگرداند از تو روی
داریش زرد روی و نگرداند از تو سر
هوش مصنوعی: به انسانی اشاره دارد که به دور خود حلقهای بسته و از طرف دیگر به کسی نگاه نمیکند. او چهرهای زرد و پژمرده دارد و همچنان به سوی او نمینگرد. این توصیف نشاندهنده حالتی از غفلت یا بیتوجهی به اطراف است.
صیاد نیستی، چه نهی دام بیوقوف؟
شیاد نیستی، چه زنی چرخ بیخطر؟
هوش مصنوعی: تو صیاد نیستی، پس چرا دام میگذاری بدون اینکه شناختی از آن داشته باشی؟ تو شیاد نیستی، پس چرا میچرخانی چرخ زندگیات را بدون داشتن احتیاط؟
داری دو قرص و زان دو به ماهی گزی، مگز
داری دو پول و زان دو به سالی خوری، مخور
هوش مصنوعی: تو دو قرص نان داری، و از آن دو تنها یک ماه میتوانی تغذیه کنی. همچنین، اگر دو پول هم داری، از آن دو برای یک سال نمیتوانی استفاده کنی. پس بهتر است مصرف نکنید.
پولی ازان اگر بدهی رد کنند باز
قرصی ازان اگر بخوری قی کنی دگر
هوش مصنوعی: اگر از آن پول به کسی بدهی، دیگر پس نمیگیرد. اما اگر کمی از آن را بخوری، دوباره نباید انتظار داشته باشی که مثل قبل برگردد و ادامه پیدا کند.
آن سینه و رخی که ز نورت گرفت پشت
آن سینه گرمتر شد و آن رخ سیاهتر
هوش مصنوعی: کسی که در دلش عشق توست، نهتنها در دل خود، بلکه در ظاهرش هم تأثیرات تو را نشان میدهد. هرچقدر که عشق و محبت در دل او قویتر شود، زیباییاش نیز بیشتر به چشم میآید و از درونش نور بیشتری میتابد.
گشتی هزار دور و نگشتی ز ظلم سیر
داری هزار چشم و نکردی یکی نظر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در جهان بسیار گشتهای و تجربههای زیادی را پشت سر گذاشتهای، اما هنوز از ظلم و ستم خسته نشدهای. تو هزار چشم داری و میتوانی به چیزهای زیادی نگاه کنی، اما هیچیک از آنها را نمیبینی و بیتوجهی میکنی.
پیری و چون جوان رخ خود جلوه میدهی
نشنیدهای که: زشت بود پیر جلوه گر؟
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به فردی اشاره دارد که با وجود کهنسالی، همچنان جوانی و زیبایی خود را به نمایش میگذارد. او به این نکته اشاره میکند که پیر شدن و نمایاندن خود به شکلی جوان، ناپسند و نامناسب است. به نوعی، در این سخن به تناقض و بیتناسبی میان سن و ظاهر توجه میشود.
جز دیده ور نکشتی و دانا به تیغ جور
اینها کنند مردم دانای دیده ور؟
هوش مصنوعی: غیر از آن کسی که چشم بینا دارد و درک خوبی از وقایع دارد، آیا این نادانان و بداندیشان میتوانند با نیرنگ و ظلم، دیگران را فریب دهند؟
پوشیده از تو جامهٔ ماتم جهانیان
و آن نیستی که جامهٔ ماتم کنی به در
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو در غم و اندوه فرو رفته است و تو هیچگاه به این سیاهی و غم ناشی از خود اعتنا نمیکنی.
سروست و بید و لاله که به نهفتهای به خاک
زلفست و چشم و رخ که برو میکنی گذر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای طبیعت اشاره میکند و میگوید که سرو، بید و لاله در جایی به زیبایی خاک زلف و چشم و چهره معشوقهای پنهان شدهاند. او از گذر از زیباییهای معشوق صحبت میکند، یعنی هر بار که به او نگاه میکند، انگار با زیباییهای طبیعی روبرو شده است.
کردی هزار چهره به خون ریز خودنگار
ور نیست باورت که چه کردی؟ فرونگر
هوش مصنوعی: تو هزار چهره به خون خودت کشیدهای، آیا باور نداری که چه کارهایی کردهای؟ نگاه کن!
زیر و زبر شد از تو جهانی و هیچ کس
راز ترا ز زیر ندانست وز زبر
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر تو دچار تغییراتی شده و هیچکس نتوانسته راز تو را از جنبههای مختلف درک کند.
گاو تو در زروع فقیران بینوا
شیر تو در شکار یتیمان بیپدر
هوش مصنوعی: گاو تو در زمینهای زراعی فقرا بیچاره است و شیر تو در شکار یتیمان بیپدر.
در هر دقیقه از حرکاتت هزار شور
در هر قرنیه از سکناتت هزار شر
هوش مصنوعی: در هر لحظه از حرکاتت، شور و شوق زیادی وجود دارد و در هر چشمت، آرامش و زیبایی فراوانی جلوهگر است.
گفتم: ز بهر دولت ما دوختی کلاه
دیدم که: بهر محنت ما بستهای کمر
هوش مصنوعی: گفتم: برای حمایت از ما کلاهی دوختهای، اما دیدم که برای تحمل دردهای ما کمری بستهای.
داری خبر ز صورت احوال هر کسی
جز حال اوحدی، که نداری از آن خبر
هوش مصنوعی: تو از وضعیت و احوال دیگران خبر داری، اما از حال اوحدی، هیچ اطلاعی نداری.