قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - وله فی النصیحه
روزی قرار و قاعدهٔ ما دگر شود
وین باد و بارنامه ز سرها بدر شود
این جان و تن، که صحبت دیرینه داشتند
از هم جدا شوند و سخن مختصر شود
جانی، که پاک نیست، بماند درین مغاک
روحی، که پاک بود، بر افلاک بر شود
این قصرهای خرم و گلزارهای خوش
در موجخیز حادثه زیر و زبر شود
رمزیست این، که گفتم از احوال این جهان
باقی به روزگار ترا خود خبر شود
ای دوست کام دل، بنشین و طلب مکن
کین کار مشکلست و به خون جگر شود
خواهی که در ز بحر برآری و طرفه آنک
یک موی خود ز بحر نخواهی که تر شود
چندان بنه درم، که کند دفع دردسر
چندان منه، که واسطهٔ دردسر شود
در گوش خواجه، دیدم، جز زر نرفت هیچ
ور نیز در شود، سخنی هم به زر شود
مسمارها بنان و درم در زدی، کنون
خواهی که: نیکی تو به عالم سمر شود
ای آنکه ملک خویش به ظالم سپردهای
بستان، که ملک در سر بیدادگر شود
امروز چون به دست تو دادند تیغ فتح
کاری بکن، که پیش تو فردا سپر شود
آن حاکم ستیزه گر زورمند را
گو: بد مکن، که کار تو از بد بتر شود
از من به پیش قاضی رشوت ستان بگو:
کین شرع احمدیت به عدل عمر شود
هان! ای پدر، بدادن پند پسر بکوش
تا باز گوید از تو چو او هم پدر شود
تا زندهای، برو، ادب آموز بهر نام
کین نفس آدمی به ادب نامور شود
فرزند آدم و پدر و مادر آدمی
کس چون رها کند که به یکبار خر شود؟
یارب، ز شرمساری کردار خویشتن
هر لحظه عقل در سر افسوس خور شود
تقصیرها که کردم و تشویرها که هست
چون در دل آورم دل من پر خطر شود
جز رحمت تو نیست دلم را وسیلتی
در موقفی که جنی و انسی حشر شود
آن مایه تخم خیر نکشتم، که جان من
چون وقت حاجت آید ازو، بهرهور شود
کارم نه بر وتیرهٔ انصاف میرود
توفیق ده، که کار به نوعی دگر شود
یاران من به من ننمودند عیب من
راهی به من نمای، که عیبم هنر شود
زان آفتاب مایهٔ نوریم ده، که من
سیری نمیکنم، که هلالم قمر شود
گر بر کنند اهل کمالم نظر به حال
سیمم عیار گیرد و سنگم گهر شود
اینجا گر اعتبار من و شاعران یکیست
این قصه کی به نزد خرد معتبر شود؟
از کوه خیزد آهن و زر، لیک وقت کار
زر تاج شاه گردد و آهن تبر شود
سر بر کمر زنند حسودان، چو دست من
با شاهدان معنی اندر کمر شود
ده پایه پست کردهام آهنگ شعر خود
تا فهم آن مگر به دماغ تو در شود
گویند: اوحدی سفری آرزو نکرد
آری در آرزوست که: آن خاک در شود
آبیست نیک صافی و خاکیست با صفا
زین آب و خاک کس به کدامین سفر شود؟
تا این دمم ز مالی و جاهی توقعی
از کس نبود هیچ و کنون هم به سر شود
پیوند دوستی دو ز دستم نمیدهد
ور نه ز پای تا به سرم بال و پر شود
بسیار شکر دارد ازین منزل اوحدی
تدبیر آن مگر به دعای سحر شود
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - وله روحهاللهروحه: لاف دانش میزنی، خود را نمیدانی چه سود؟قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - فیالموعظة و تخلصه فیالنعت و المناقب: دوش از نسیم گل دم عنبر به من رسید
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی قرار و قاعدهٔ ما دگر شود
وین باد و بارنامه ز سرها بدر شود
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که شرایط و قوانین ما تغییر کند و این مشکلات و بار سنگین از دوش ما برداشته شود.
این جان و تن، که صحبت دیرینه داشتند
از هم جدا شوند و سخن مختصر شود
هوش مصنوعی: این روح و بدن که همیشه با هم بودند، اکنون جدا میشوند و صحبتها کوتاه و خلاصه میشود.
جانی، که پاک نیست، بماند درین مغاک
روحی، که پاک بود، بر افلاک بر شود
هوش مصنوعی: اگر روحی پاک و پاکیزه باشد، به آسمانها و جایی بلند و والاتر خواهد رسید، اما روحی که ناپاک است، در همین تنگنا و دنیای مادی باقی میماند.
این قصرهای خرم و گلزارهای خوش
در موجخیز حادثه زیر و زبر شود
هوش مصنوعی: این قصرهای زیبا و باغهای خوشبو در میان امواج حوادث دچار آشفتگی و بینظمی میشوند.
رمزیست این، که گفتم از احوال این جهان
باقی به روزگار ترا خود خبر شود
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی نشان میدهد که واقعیتهای این دنیا، همچنان میتواند در آیندهای نهچندان دور بر تو آشکار شود و تو را از وضعیت و تحولات جهان آگاه کند. به عبارتی، آنچه در حال حاضر وجود دارد، روزی به خوبی درک خواهد شد و اطلاعاتی از اوضاع آینده به تو خواهد رسید.
ای دوست کام دل، بنشین و طلب مکن
کین کار مشکلست و به خون جگر شود
هوش مصنوعی: ای دوست، اکنون که به آرزوی خود رسیدهای، بنشین و چیزی نخواه که انجام دادنش سخت است و ممکن است به قیمت رنج و سختی تمام شود.
خواهی که در ز بحر برآری و طرفه آنک
یک موی خود ز بحر نخواهی که تر شود
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دریا بیرون بیایی و توجه دیگران را جلب کنی، حتی یک موی خودت را هم نباید بگذاری که خیس شود.
چندان بنه درم، که کند دفع دردسر
چندان منه، که واسطهٔ دردسر شود
هوش مصنوعی: هرچقدر که میتوانی پول خرج کن تا مشکلات را حل کنی، اما آنقدر خرج نکن که خودت دچار مشکل شوی.
در گوش خواجه، دیدم، جز زر نرفت هیچ
ور نیز در شود، سخنی هم به زر شود
هوش مصنوعی: در گوش خواجه چیز دیگری جز طلا نرفت و حتی اگر چیزی هم به او بگویند، آن را به طلا ترجمه میکند.
مسمارها بنان و درم در زدی، کنون
خواهی که: نیکی تو به عالم سمر شود
هوش مصنوعی: چرا که دستهای تو که مشغول کارهای نیک بود، حالا میخواهد که این خوبیها به دیگران هم برسد و تاثیرگذار باشد.
ای آنکه ملک خویش به ظالم سپردهای
بستان، که ملک در سر بیدادگر شود
هوش مصنوعی: ای کسی که سرزمین و کارنامهات را به دست ستمگر سپردهای، پس آن را بازپس بگیر، زیرا این کار باعث میشود که آتش فساد و ظلم در آن فراگیر شود.
امروز چون به دست تو دادند تیغ فتح
کاری بکن، که پیش تو فردا سپر شود
هوش مصنوعی: امروز که شمشیر پیروزی به دست تو دادهاند، اقدام کن تا فردا دیگران به خاطر تو از خود دفاع کنند و تسلیم شوند.
آن حاکم ستیزه گر زورمند را
گو: بد مکن، که کار تو از بد بتر شود
هوش مصنوعی: به حاکم زورگو بگو: کارهایی که میکنی بد است، اما اگر ادامه دهی، وضعیت تو بدتر خواهد شد.
از من به پیش قاضی رشوت ستان بگو:
کین شرع احمدیت به عدل عمر شود
هوش مصنوعی: از من به قاضی بگو که اگر بخواهد رشوه بگیرد، باید بداند که این قوانین اسلامی که ابلاغ شدهاند، باید منصفانه و درست اجرا شوند.
هان! ای پدر، بدادن پند پسر بکوش
تا باز گوید از تو چو او هم پدر شود
هوش مصنوعی: ای پدر، به فکر باش که پندهایی که به من میدهی، روزی فرزند من نیز آنها را بازگو کند.
تا زندهای، برو، ادب آموز بهر نام
کین نفس آدمی به ادب نامور شود
هوش مصنوعی: تا وقتی زندهای، سعی کن آداب و معاشرت را بیاموزی؛ زیرا نفس انسانی با یادگیری آداب، مشهور و نامور میشود.
فرزند آدم و پدر و مادر آدمی
کس چون رها کند که به یکبار خر شود؟
هوش مصنوعی: آدمی نمیتواند به سادگی فرزند یا والدین خود را رها کند، چرا که این اقدام در یک لحظه باعث تغییرات زیادی در زندگیاش میشود.
یارب، ز شرمساری کردار خویشتن
هر لحظه عقل در سر افسوس خور شود
هوش مصنوعی: خدایا، از شرم کارهای ناپسند خودم هر لحظه عقل و درک من به حالت افسوس و اندوه در میآید.
تقصیرها که کردم و تشویرها که هست
چون در دل آورم دل من پر خطر شود
هوش مصنوعی: هر گناهی که انجام دادهام و هر چیزی که باعث نگرانی بوده، وقتی به آنها فکر میکنم، قلبم به شدت دچار اضطراب میشود.
جز رحمت تو نیست دلم را وسیلتی
در موقفی که جنی و انسی حشر شود
هوش مصنوعی: به جز رحمت تو، هیچ وسیلهای ندارم که در روز قیامت که جن و انسان گرد هم میآیند، به کارم آید.
آن مایه تخم خیر نکشتم، که جان من
چون وقت حاجت آید ازو، بهرهور شود
هوش مصنوعی: من هیچگاه بذر خوبی نمیکاشتم که در زمان نیاز، جانم از آن بهرهمند شود.
کارم نه بر وتیرهٔ انصاف میرود
توفیق ده، که کار به نوعی دگر شود
هوش مصنوعی: عمل من بر پایهٔ انصاف پیش نمیرود. توفیق بده که کارها به گونهٔ دیگری تغییر کند.
یاران من به من ننمودند عیب من
راهی به من نمای، که عیبم هنر شود
هوش مصنوعی: دوستانم هیچگاه عیبهایم را به من نگفتند. دوست دارم راهی به من نشان دهند که عیبهایم به نقطه قوت تبدیل شود.
زان آفتاب مایهٔ نوریم ده، که من
سیری نمیکنم، که هلالم قمر شود
هوش مصنوعی: از آن خورشید که منبع نور است، به من کمک کن، چون من به دنبال سیری نیستم، بلکه میخواهم مانند هلال ماه شوم.
گر بر کنند اهل کمالم نظر به حال
سیمم عیار گیرد و سنگم گهر شود
هوش مصنوعی: اگر اهل کمال به حال من توجه کنند، زیبایی من افزون میشود و ارزشم بیشتر میشود.
اینجا گر اعتبار من و شاعران یکیست
این قصه کی به نزد خرد معتبر شود؟
هوش مصنوعی: در اینجا، اگر ارزش و اعتبار من و شاعران دیگر یکسان باشد، این داستان چگونه میتواند از نظر عقل و اندیشه معتبر و ارزشمند شود؟
از کوه خیزد آهن و زر، لیک وقت کار
زر تاج شاه گردد و آهن تبر شود
هوش مصنوعی: از کوه آهن و طلا استخراج میشود، اما زمانی که به کار گرفته میشود، طلا تاج پادشاهی میشود و آهن به تبر تبدیل میگردد.
سر بر کمر زنند حسودان، چو دست من
با شاهدان معنی اندر کمر شود
هوش مصنوعی: حسودان به خود میبالند و خود را مهم میدانند، اما من وقتی با محبوبم هستم، تمام معنی و زیبایی در آغوش او نهفته است.
ده پایه پست کردهام آهنگ شعر خود
تا فهم آن مگر به دماغ تو در شود
هوش مصنوعی: من ده پایه از شعر خود را به زمین گذاشتهام تا شاید فهم آن به تو منتقل شود.
گویند: اوحدی سفری آرزو نکرد
آری در آرزوست که: آن خاک در شود
هوش مصنوعی: میگویند که اوحدی هیچ آرزویی برای سفر نداشت، اما در واقع، آرزو این است که آن زمین به سفر تبدیل شود.
آبیست نیک صافی و خاکیست با صفا
زین آب و خاک کس به کدامین سفر شود؟
هوش مصنوعی: آبی پاک و صاف وجود دارد و خاکی خوشبو و مطبوع نیز هست. از این آب و خاک، چه کسی به کدام سفر میتواند برود؟
تا این دمم ز مالی و جاهی توقعی
از کس نبود هیچ و کنون هم به سر شود
هوش مصنوعی: تا به حال به هیچ چیز و هیچ شخصی وابسته نبودم و هیچ توقعی از کسی نداشتم، و حالا هم به پایان میرسد.
پیوند دوستی دو ز دستم نمیدهد
ور نه ز پای تا به سرم بال و پر شود
هوش مصنوعی: دوستی و ارتباط عمیق با دیگران برای من بسیار ارزشمند است، اما اگر این پیوند وجود نداشت، ممکن بود احساس آزادی و پرواز کنم و به تمام آرزوهایم برسم.
بسیار شکر دارد ازین منزل اوحدی
تدبیر آن مگر به دعای سحر شود
هوش مصنوعی: اوحدی در اینجا به نتایج و موفقیتهایی که از خانه و زندگی خود به دست آورده، اشاره میکند و میگوید که این موفقیتها بسیار شکر و سپاس دارد. اما برای رسیدن به آنها، تدبیر و تلاش لازم است و شاید دعا و خواستههایی که در دل داریم، در سحرگاهی خاص به ما کمک کند تا آنچه میخواهیم به دست آوریم.