شمارهٔ ۱
او ذیر و راذه دیم تارو
از بوی تو و اذصبح تارو
اندوه تو تا و دل در مه
نش هشت که دل و ماورابو
کر ژیرک عالمت بوینو
سن کژ بیو که کژه خارو
دیم تو خورو و چشم موتر
هشکش ویکروان خوزارو
تا کی و کی انتظار فردا
آروم بپرس آرو آرو
زلف تودکرد کیخ دیمت
ماریوسیا که دل نمارو
برتش دل ویست شارواهنن
فردا کرو کر که دل دل دارو
دل کت پرذر و غم و دی کرت
جاریش ببر که سخت زارو
ویدا ذکر همیشه آخر
کاری وه کر که این چه کارو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
او ذیر و راذه دیم تارو
از بوی تو و اذصبح تارو
هوش مصنوعی: بوی تو همچون تارو از جنس احساسات من است و صبح به صبح با یاد تو زنده میشود.
اندوه تو تا و دل در مه
نش هشت که دل و ماورابو
هوش مصنوعی: غم و اندوه تو تا قبل از اینکه دل را به جهان بالا برسانی، در من نشسته است.
کر ژیرک عالمت بوینو
سن کژ بیو که کژه خارو
هوش مصنوعی: اگر به دنیا نگاه کنی، میبینی که در آن چه چیزهایی وجود دارند و چقدر عجیب و غریب هستند. به خودت بیاندیش که هر کجای این دنیا باشی، همواره با چالشها و مسائل مختلفی روبرو خواهی شد.
دیم تو خورو و چشم موتر
هشکش ویکروان خوزارو
هوش مصنوعی: شما به خوبی با تلاش و دقت میدانید که در چه شرایطی و با چه زمانی از زندگی خود برخوردارید.
تا کی و کی انتظار فردا
آروم بپرس آرو آرو
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که تا چه زمانی باید منتظر آینده باشیم؟ بهتر است به آرامی از خود بپرسیم که آیا امروز میتوانیم به آنچه میخواهیم دست یابیم یا خیر.
زلف تودکرد کیخ دیمت
ماریوسیا که دل نمارو
هوش مصنوعی: زیبایی موهای تو مرا به یاد روزهای خوب میاندازد و دلم را به تنگ میکند.
برتش دل ویست شارواهنن
فردا کرو کر که دل دل دارو
هوش مصنوعی: دلبر من، آن عشق که فردا خواهد آمد، بیتابم میکند و من دائم در دل دلم برای او میتپد.
دل کت پرذر و غم و دی کرت
جاریش ببر که سخت زارو
هوش مصنوعی: دل پر از درد و اندوه و غم است، آن را با ناله و زاری بیامیز که بسیار تلخ و گرانبار است.
ویدا ذکر همیشه آخر
کاری وه کر که این چه کارو
هوش مصنوعی: زندگی همیشه به یادآوری کارهای ناتمام مربوط میشود و باید به این فکر کنیم که این کار چه معنایی دارد.
حاشیه ها
1402/01/14 21:04
محمد حسین حسنی شلمانی
ان چهره به من بده که تا روز از بویه تو سپیده تارد( از بویه تو سپیده اش تار گردد-واد=گردد)
تا اندوه تو به دلم درامد، نگذاشت که دل دمی برارد
1402/01/14 21:04
محمد حسین حسنی شلمانی
گر زیرکِ عالمت ببیند،ان سان(گیج) بشود که گیجه(گیجگاه)خارد
روی تو خورست وچشم من تر؛(پس) خشکش کرده ان خورشیدرو(شایدخورژ رو)- شاید خدا رو باشد.خدا رو =روی بغانی.
تا کی به امید روزفردا- امروز مرا بپرس امروز
زلف تو به گرد گنج رویت ماری ست سیه که دل نمارد(نمارد= نماند=نگذارد)
1402/01/14 21:04
محمد حسین حسنی شلمانی
برده دل شهری گشت و(همه) اکنون فریاد کندکه دل که دارد
ان دل که به دینه روز خستی/چاره بکنش که سخت زار است
بیداد کنی،همیشه،آخر/کاری به ازین کن این چه کار است؟
1403/03/20 00:06
جهن یزداد
تا کِی وِ کِی اِنتظارِ فردا
آروم بِپُرسِن آرو آرو