بخش ۱۸ - فصل
و اگر مریدی مبتلا گردد، بجاهی یا معلومی یا صحبت کودکی یا میل بزنی و آنجا شیخی نبود که او را دلالت کند بر حیلتی که از آن خلاص یابد، اینجا گه، مرید را روا بود که بسفر بیرون شود و از آن موضع تحویل کند تا آن جاه بر خویشتن بزیان آرد که هیچ چیز دل مرید را زیان گارتر از حصول جاه نبود پیش از فرو مردن بشریّت.
و از آداب مرید آن بود که علم او درین طریقت پیش از منازلت او نبود زیرا که خبر دادن از منازل نه چنان بود که از مقصود خبر دهد هرکه غلبه دارد علم او بر منازلت او، او صاحب علم بود نه صاحب سلوک.
بخش ۱۷ - فصل: امّا آداب مرید اندر سماع، باختیار خویش، البتّه، اگر واردی برو درآید که او را بحرکت آرد و در وقت، آن نبود که خویشتن را نگاه دارد بمقدار غلبۀ وارد، او را در حرکت معذور دارد چون آن غلبه زائل شد واجب بود برو، نشستن و آرام گرفتن زیرا که حرکت کردن بخوش آمدنِ وجد، بی غلبه و ضرورتی درست نبود اگر چنانست که آنرا عادت کند بدان خوش آمدنِ وجد، حرکت میکند او را از حقائق هیچ چیز کشف نیفتد، غایت احوال او آن بود که دل او خوش گردد. و در جمله حرکت، نقصان حال بود مرید را و پیر را، الّا باشارتی بود از مقتضی وقت یا غلبۀ که تمیز از وی برخیزد یا مریدی بود که شیخ او را اشارت کند بحرکت آن هنگام حرکت کند باشارت پیر باکی نبود چون پیر از آن جمله بود که او را حاکم بود بر امثال او امّا چون درویشان او را اشارت کنند بمساعدت در حرکت، باید که مساعدت کند ایشانرا، بدان نگاه داشته بود پس اگر این مرید را در حالت، صدقی بود آن صدقِ حالت او، درویشانرا باز دارد از آنکه درو مساعدت خواهند.بخش ۱۹ - فصل: و از آداب مرید آن بود که صدر نجوید و خویشتن را شاگرد و مرید نطلبد که مرید چون مراد گردد پیش از فرو مردن بشریّت او و زایل شدن آفت ازو، او محجوب بود از حقیقت، و از اشارت و تعلیم او هیچکس را فایده نباشد.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.