گنجور

بخش ۱۷ - فصل

امّا آداب مرید اندر سماع، باختیار خویش، البتّه، اگر واردی برو درآید که او را بحرکت آرد و در وقت، آن نبود که خویشتن را نگاه دارد بمقدار غلبۀ وارد، او را در حرکت معذور دارد چون آن غلبه زائل شد واجب بود برو، نشستن و آرام گرفتن زیرا که حرکت کردن بخوش آمدنِ وجد، بی غلبه و ضرورتی درست نبود اگر چنانست که آنرا عادت کند بدان خوش آمدنِ وجد، حرکت میکند او را از حقائق هیچ چیز کشف نیفتد، غایت احوال او آن بود که دل او خوش گردد. و در جمله حرکت، نقصان حال بود مرید را و پیر را، الّا باشارتی بود از مقتضی وقت یا غلبۀ که تمیز از وی برخیزد یا مریدی بود که شیخ او را اشارت کند بحرکت آن هنگام حرکت کند باشارت پیر باکی نبود چون پیر از آن جمله بود که او را حاکم بود بر امثال او امّا چون درویشان او را اشارت کنند بمساعدت در حرکت، باید که مساعدت کند ایشانرا، بدان نگاه داشته بود پس اگر این مرید را در حالت، صدقی بود آن صدقِ حالت او، درویشانرا باز دارد از آنکه درو مساعدت خواهند.

امّا فکندن خرقه، حقِ مرید آن بود که آنچه از خویشتن جدا کرد باز سرِ آن نشود الّا که شیخ او را فرماید که باز سرِ آن شو، وقت فراز ستاند بر نیّت عاریت پس آن وقت بعد از مدّتی آنرا بدرویشی دهد چنانکه دل آن پیر ازو نرنجد، چون در میان قومی افتد که عادت ایشان افکندن خرقه بود و داند که ایشان باز سرِ آن شوند اگر در میان ایشان پیری نبود که واجب بود حشمت حرمت او نگاه داشتن و طریق آن مرید، آن بود که باز سرِ خرقه نشود و نیکوتر آن بود که ایشانرا مساعدت کند پس بقوّال بخشد چون ایشان باز سر آن شده باشند و اگر خرقه ننهند هم روا بود چون عادت قوم داند که ایشان باز سر خرقه شوند که در سنت ایشان زشتست باز سر خرقه شدن، نه مخالفت او ایشانرا بازین همه موافقت پس باز سر ناشدن، مرید مسلّم نبود البتّه تقاضا کردن بقوّال که صدق حال او خود قوّال را بتکرار آرد یا دیگری را بر آن دارد که باز خواهد و هرکس که تبرّک کند به مرید برو ستم کرده باشد که آن او را زیان دارد از کم قوّتی او، واجب بر مرید آن بود که بترک جاه بگوید و آن کس که بدو تبرّک نموده باشد تا ازین آفت رسته باشد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امّا آداب مرید اندر سماع، باختیار خویش، البتّه، اگر واردی برو درآید که او را بحرکت آرد و در وقت، آن نبود که خویشتن را نگاه دارد بمقدار غلبۀ وارد، او را در حرکت معذور دارد چون آن غلبه زائل شد واجب بود برو، نشستن و آرام گرفتن زیرا که حرکت کردن بخوش آمدنِ وجد، بی غلبه و ضرورتی درست نبود اگر چنانست که آنرا عادت کند بدان خوش آمدنِ وجد، حرکت میکند او را از حقائق هیچ چیز کشف نیفتد، غایت احوال او آن بود که دل او خوش گردد. و در جمله حرکت، نقصان حال بود مرید را و پیر را، الّا باشارتی بود از مقتضی وقت یا غلبۀ که تمیز از وی برخیزد یا مریدی بود که شیخ او را اشارت کند بحرکت آن هنگام حرکت کند باشارت پیر باکی نبود چون پیر از آن جمله بود که او را حاکم بود بر امثال او امّا چون درویشان او را اشارت کنند بمساعدت در حرکت، باید که مساعدت کند ایشانرا، بدان نگاه داشته بود پس اگر این مرید را در حالت، صدقی بود آن صدقِ حالت او، درویشانرا باز دارد از آنکه درو مساعدت خواهند.
هوش مصنوعی: آداب مرید در هنگام سماع به انتخاب خود او بستگی دارد. اگر کسی به او وارد شود که او را به حرکت درآورد و در آن لحظه نتواند خود را کنترل کند، به خاطر غلبهٔ آن وارد، می‌تواند در حرکت باشد. اما وقتی آن غلبه تمام شد، باید بنشیند و آرام بگیرد؛ زیرا حرکت بر اساس وجد و یا به خاطر آن بدون دلیل و ضرورت نیست. اگر مرید عادت کرده باشد که در خوشحالی خود به حرکت بپردازد، این حرکت او را به هیچ کدام از حقایق راهنما نیست و تنها هدفش این است که دلش شاد شود. در واقع، این حرکت نشانه‌ای از نقصان حال او و پیرش است؛ مگر اینکه به خاطر مقتضیات زمان یا غلبه‌ای که او را به حرکت وادار کند، باشد. اگر مریدی باشد که در آن زمان از طرف پیر اشاره‌ای دریافت کند، در آن صورت حرکت او با اجازهٔ پیر اشکالی ندارد، چون پیر در این زمینه بر او و هم‌نوعانش تسلط دارد. اگر درویش‌ها از پیر اشاره‌ای دریافت کنند که در حرکت کمک کنند، باید به آن‌ها کمک کند. اگر این مرید در حالت خود صداقت داشته باشد، آن صداقت او، درویش‌ها را از کمک به او بازمی‌دارد.
امّا فکندن خرقه، حقِ مرید آن بود که آنچه از خویشتن جدا کرد باز سرِ آن نشود الّا که شیخ او را فرماید که باز سرِ آن شو، وقت فراز ستاند بر نیّت عاریت پس آن وقت بعد از مدّتی آنرا بدرویشی دهد چنانکه دل آن پیر ازو نرنجد، چون در میان قومی افتد که عادت ایشان افکندن خرقه بود و داند که ایشان باز سرِ آن شوند اگر در میان ایشان پیری نبود که واجب بود حشمت حرمت او نگاه داشتن و طریق آن مرید، آن بود که باز سرِ خرقه نشود و نیکوتر آن بود که ایشانرا مساعدت کند پس بقوّال بخشد چون ایشان باز سر آن شده باشند و اگر خرقه ننهند هم روا بود چون عادت قوم داند که ایشان باز سر خرقه شوند که در سنت ایشان زشتست باز سر خرقه شدن، نه مخالفت او ایشانرا بازین همه موافقت پس باز سر ناشدن، مرید مسلّم نبود البتّه تقاضا کردن بقوّال که صدق حال او خود قوّال را بتکرار آرد یا دیگری را بر آن دارد که باز خواهد و هرکس که تبرّک کند به مرید برو ستم کرده باشد که آن او را زیان دارد از کم قوّتی او، واجب بر مرید آن بود که بترک جاه بگوید و آن کس که بدو تبرّک نموده باشد تا ازین آفت رسته باشد.
هوش مصنوعی: اگر فردی بخواهد خرقه (لباس مخصوص صوفیان) خود را کنار بگذارد، باید بداند که حق او به عنوان مرید این است که دیگر به آن لباس بازنگردد، مگر اینکه شیخش به او فرمان دهد که دوباره آن را به تن کند. در این صورت، وقتی که او به خاطر نیت عاریه این کار را انجام دهد، بعد از مدتی ممکن است آن را به یک درویش بدهد، به شرطی که خاطر آن پیر (شیخ) از او مکدر نشود. اگر او در میان جمعی قرار بگیرد که معمولشان کنار گذاشتن خرقه است و می‌داند که آن‌ها دوباره به آن برمی‌گردند، باز هم اگر در میان آن‌ها، پیری باشد که احترام او واجب است، باید احتیاط کند. در این صورت، خوب است که مرید به آن‌ها کمک کند و اگر آن‌ها دوباره برگردند، به او قوت ببخشد. اگر خرقه را هم کنار نگذارد، اشکالی ندارد، چون عادت آن قوم این است که دوباره به خرقه برمی‌گردند و در سنتشان افتی به شمار نمی‌رود. عدم بازگشت به خرقه برای مریدی که واقعاً صوفی است، طبیعی نیست. او باید از جاه و مقام فاصله بگیرد و هر کسی که بخواهد به او تبرک کند، در واقع به او صدمه زده و آن را از توان او کم می‌کند. بنابراین، بر مرید واجب است که از جاه و مقام خود بگذرد و خود را از این آسیب‌ها نجات دهد.