گنجور

باب چهل و هشتم - در مَعْرِفَتْ

قال اللّه تعالی و ماقَدَر واللّهَ حَقّ قَدْرِهِ.

اندر تفسیر چنین آمده است که خداوند عَزَّوَجَلَّ را نشناختند بسزای شناخت او.

عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ستون خانه، اساس او بود و ستون دین، شناخت خدای بود و عقلی قامع. گفتم یا رسول اللّه پدر و مادرم فداء تو باد عقل قامع چیست گفت باز ایستادن از معصیتها و حریص بودن بر طاعت خدای تَعالی.

استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ بر زبان علما، معرفت علم بود و همه علم معرفت بود و هر که بخدای عَزَّوَجَلَّ عالم بود عارف بود و هر که عارف بود عالم بود و بنزدیک این گروه معرفت صفت آنکس بود که خدایرا بشناسد باسماء و صفات او پس صدق در معاملت با خدای تَعالی بجای آرد پس از خویهای بد دست بدارد پس دائم بر درگاه بود و بدل همیشه معتکف بود تا از خدای بهره یابد ازو بجمیل اقبال او و در همه کارها با خدای صدق ورزد و از اندیشهاء نفس و خاطرهای بد بپرهیزد و با خاطری که او را بغیر خدای خواند آرام نگیرد چون با خلق بیگانه گردد و از آفات نفس بیزار شود و از آرام و نگرستن بآنچه او را از خدای باز دارد ببُرد و دائم بسرّ با خدای مناجات همی کند و بهر لحظتی رجوع با وی کند و مُحَدَّث بود از قبل حق بشناخت اسرار او و بر آنچه می رود برو از تصرّف قدرت آن هنگام او را عارف خوانند، و نام کنند او را و حال او را معرفت و اندر جمله بدان قدر که از نفس خویش بیرون آید معرفتش حاصل آید بخدای عَزَّوَجَلَّ.

و هرکسی اندر معرفت سخنها گفته اند بر اندازۀ خویش.

از استاد ابوعلی دَقّاق رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت معرفت هیبت داشتن است از خدای عَزَّوَجَلَّ هر که معرفتش بیش بود ویرا هیبت بیش بود.

و هم از وی شنیدم که معرفت آرام بار آرد چنانک علم در دل سکون واجب کند و هرکه را معرفت بیش سکون ویرا بیش بود.

شبلی گوید عارف را علاقت نبود و محبّ را گله نبود و بنده را دعوی نبود و ترسنده را قرار نبود و کس از خدای نتواند گریخت محمّدبن عبدالوهّاب گوید شبلی را پرسیدند از معرفت گفت اوّلش خدای بود و آخرش را نهایت نباشد.

ابوالعبّاس دینوری گوید ابوحفص گفت تا خدایرا بشناخته ام در دلم نه حق درآمده است و نه باطل.

استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ اندرین سخن کی ابوحفص گفته‌ست اشکالی دَرَست و بر آن حمل توان کرد که نزدیک این قوم، معرفت، غیبت بنده واجب کند از نفس او، باستیلاء ذکر حقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی بر وی تا جز حق را نبیند و رجوع با هیچ چیز دیگر نکند چنانک عاقل رجوع باز دل و تفکّر خویش کند چون او را کاری درپیش آید، عارف همچنین رجوع او با حق بود جَلَّ جَلالُهُ و چون عارف را بازگشت در کارها نبود الّا بخداوند خویش، باز دل نتواند گردیدن و چگونه باز دل گردد آنکس که او را دل نبود و فرق بود میان آنکس که زندگانیش بدل بود و میان آنکس که بخدای خویش زنده باشد.

بویزید را پرسیدند از معرفت گفت اِنَّ الْمُلُوکَ اِذا دَخَلُو قَریَةً اَفْسَدُوها وجَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِهَا اَذِلّةً.

استاد امام گوید این همان معنیست که ابوحفص بدان اشارت کرده است.

وهم ابویزید گوید خلق را احوال بود و عارف را حال نبود زیرا که رسمهای او همه محو بود و هستی او بهستی غیر او فانی گشته بود و اثرهاء او غایب شده باشد اندر آثار غیر او.

واسطی گوید بنده را معرفت درست نیاید، و در بنده استغنا بود بخدای یا بخدای نیازمند بود.

استاد امام گوید واسطی بدین گفتار آن خواست که استغنا و افتقار از علامت صحو بنده بود و مانند رسمهای او، زیرا که این هر دو از صفات او باشد. و عارف ازین همه محو بود از معرفت او پس چگونه درست آید او را این، و او مستهلک است در وجود او یا مستغرق در شهود او که بوجود نرسد، ربوده از حسّ او، بهر صفت که او راست از بهر این گفته‌ست واسطی که هرکه خدایرا بشناخت منقطع شد بلکه گنگ شد و فرماند پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لااُحْصِی ثَناءً عَلَیْکَ و این سخن آن قوم است که حال ایشان دور بود امّا آنک ازین درجه فروتر باشد بسیار سخنها گفته اند اندر معرفت.

احمدبن عاصِم الاَنْطاکی گوید هر که بخدای عارف تر او ترسان تر.

و گفته اند هر که خدا را نشناخت ببقا متبرّم گردد و دنیا با فراخی بر وی تنگ شود.

و گفته اند هر که خدای را بشناخت عیش او صافی گشت و زندگانی برو خوش شد و همه چیزها از وی بترسد و بخدا مستأنس شود.

و گفته اند هر که خدای را بشناسد رغبت چیزها از وی بشود و ویرا نه فصل بود و نه وصل.

و گفته اند معرفت حیا و تعظیم واجب کند چنانک توحید، رضا و تسلیم واجب کند.

رُوَیْم گوید عارف را آینۀ باشد چون در آنجا نگرد مولی او را تجلّی کند.

ذوالنّون مصری گوید ارواح انبیا عَلَیْهمُ السَّلامُ اسب اندر میدان معرفت افکندند، روح پیغمبر ما صَلَواتُ اللّهُ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ از پیش همه روحها بشد و بروضۀ وصال برسید.

هم ذوالنّون گوید معاشرت عارف چون معاشرت خدای بود از تو فرو برد و از تو در گزارد.

ابن یزدانیار را پرسیدند که عارف کی حق را بیند گفت چون شاهد پدید آید و شواهد فانی شود و حواس بشود و اخلاص مضمحلّ شود.

حسین منصور گوید چون بنده بمقام معرفت رسد بخاطر او وحی فرستند و سر او را نگاه دارند تا هیچ خاطر در نیاید او را مگر خاطر حق.

و گفته اند علامت عارف آنست که از دنیا و آخرت فارغ بود.

سهل بن عبداللّه گوید غایت معرفت دو چیزست دهشت است و حیرت.

ذوالنّون گوید عارف ترین کسی بخدای متحیّرترین کسی است در وی.

کسی بنزدیک جنید آمد و گفت از اهل معرفت گروهی اند که ترک اعمال بگویند جنید گفت این قول گروهی باشد که بترک اعمال گویند و این بنزدیک من بزرگست و آنکس که دزدی کند و زنا کند حال او نزدیک من نیکوتر از حال آنکس که او این گوید و عارفان بخدای کارها از خدای فرا گیرند و رجوع با خدای کنند اندر آن و اگر من بهزار سال بزیم، از اعمال، یک ذرّه کم نکنم.

بویزید را گفتند این معرفت بچه یافتی گفت بشکمی گرسنه و تنی برهنه.

ابویعقوب نهرجوری گوید ابویعقوب سوسی را گفتم عارف بر هیچ چیز تأسّف خورد جز خدای گفت او خود هیچ چیز نبیند جز او که تأسّف خورد برو گفتم بکدام چشم نگرد بچیزها گفت بچشم زوال و فنا.

و هم بویزید گوید عارف پرنده است و زاهد رونده.

و گفته اند چشم عارف گریان باشد و دل وی خندان.

یحیی بن معاذ گوید عارف از دنیا بیرون شود و از دو چیز مراد وی حاصل نشده باشد از گریستن بر خویشتن و از ثنا کردن بر خدای عَزَّوَجَلَّ.

بویزید گوید که ایشان معرفت بدان یافتند که هرچه نصیب نفس ایشان در آن بود رها کردند و بر فرمان او بیستادند.

جنید گوید که عارف، عارف نباشد تا همچون زمین نبود که نیک و بد برو بروند و چون ابر که سایه بر همه چیز افکند و چون باران که بهمه جای برسد.

یوسف بن علی گوید عارف عارف نبود تا آنگاه که اگر مملکت سلیمان به وی دهند بدان از خدای مشغول نگردد طَرْفَةَ الْعَیْنی.

ابن عطا گوید که معرفت را سه رکن بود، هیبت و حیا و انس.

ذوالنّون را گفتند که خدای را بچه شناختی گفت خدای را بخدای بشناختم و اگر فضل خدای نبودی هرگز او را بنشناختمی.

و گفته اند بعالم اقتدا کنند و بعارف راه یابند.

شبلی گوید عارف بغیر ازو ننگرد و سخن غیر او نشنود و خویشتن را جز از وی نگهبان نبیند.

و گویند عارف انس گرفت بذکر خدای تعالی و از خلق مستوحش شد، نیاز بخدای تعالی برد و از خلق بی نیاز شد و خداوند را تواضع نمود تا در میان خلق عزیز شد.

بوطیّب سامرّی گوید معرفت برآمدن حق است بر اسرار بمواصلت پیوستگی انوار.

ابوسلیمان دارانی گوید که عارف را اندر بستر فتوحها بود که اندر نماز ویرا آن نبود.

جنید گوید عارف آنست که حق از سرّ او سخن گوید و وی خاموش بود

رُوَیْم گوید ریاء عارفان فاضلتر از اخلاص مریدان.

ابوبکر ورّاق گوید خاموشی عارف نافع تر بود و کلام وی خوشتر بود.

ذوالنّون گوید زاهدان امیر آخرت باشند و ایشان درویشان عارفانند.

جنید را پرسیدند از عارف گفت اندر خواب جز خدایرا نبیند و با کس جز او موافقت نکند و سرّ خویش جز بر وی نگشاید.

بعضی را از مشایخ پرسیدند که خدای را بچه بشناختید این بیت گفت:

نَطَقْتُ بِلا نُطْقٍ هُو النُّطْقُ اِنَّهُ
لَکَا النُّطْقِ لَفْظاً اَوْیَبینُ عَنِ النُّطْقِ
تَراءَیْتَ کَیْاَخفی وَقَدْکُنْتُ خافِیاً
وَاَلْمَعْتَ لی بَرْقاً فاَنْطَقْتَ بِالْبَرْقِ

جُرَیْری گوید که بوتراب را از صفت عارف پرسیدند گفت آنکه هیچ او را تیره نکند و همه تیرگی به وی صافی شود.

و بو عثمان مغربی گوید عارف را نور علم روشنایی دهد بدان روشنایی عجائبِ غیب بیند.

ذوالنّون گوید علامت عارف سه چیزست، نور معرفت وی نور وَرَع ویرا فرو نکُشد و اندر باطن، علمی اعتقاد نکند که حکم ظاهر برو نقض کند و بسیاری نعمت، خدایرا عَزَّوَجَلَّ برو، او را بدان ندارد تا پردۀ محارم خدای بدرد.

و گفته اند عارف نباشد آنک صفت معرفت کند نزدیک اهل آخرت فَکَیْفَ نزدیک ابناء دنیا.

بوسعید خرّاز گوید معرفت از عین جود آید و بذل مجهود.

جنید را پرسیدند از قول ذوالنّون که گفت در صفت عارف اینجا بود بشد، جنید گفت عارف را حالی از حالی باز ندارد و منزلی او را از منزلی دیگر باز ندارد و وی با اهل هر مکانی بود، آنچه ایشانرا بود، او را همچنان بود و اندران معنی سخن گوید تا فایده بود از وی.

ابوسعید خرّاز را پرسیدند که عارف را هیچ حال بود که گریستن او را جفا بود گفت آری گریستن ایشان در راه بود، چون بحقایق قرب رسند و طعم وصال بیابند از برّ او آن ازیشان زائل شود.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قال اللّه تعالی و ماقَدَر واللّهَ حَقّ قَدْرِهِ.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید که هیچ‌گاه نتوانسته‌اند او را آن‌طور که شایسته‌اش است، بشناسند و درک کنند.
اندر تفسیر چنین آمده است که خداوند عَزَّوَجَلَّ را نشناختند بسزای شناخت او.
هوش مصنوعی: در توضیح این مطلب گفته شده است که برخی به درستی خداوند را نشناخته‌اند و نتوانسته‌اند به اهمیت و مقام او پی ببرند.
عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ستون خانه، اساس او بود و ستون دین، شناخت خدای بود و عقلی قامع. گفتم یا رسول اللّه پدر و مادرم فداء تو باد عقل قامع چیست گفت باز ایستادن از معصیتها و حریص بودن بر طاعت خدای تَعالی.
هوش مصنوعی: عایشه نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ستون خانه، اساس آن است و ستون دین، شناخت خدا و عقل است که انسان را از گناه باز می‌دارد. عایشه از پیامبر پرسید که عقل قامع چیست و پیامبر پاسخ داد که یعنی توقف از ارتکاب گناه و داشتن اشتیاق به طاعت خداوند متعال.
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ بر زبان علما، معرفت علم بود و همه علم معرفت بود و هر که بخدای عَزَّوَجَلَّ عالم بود عارف بود و هر که عارف بود عالم بود و بنزدیک این گروه معرفت صفت آنکس بود که خدایرا بشناسد باسماء و صفات او پس صدق در معاملت با خدای تَعالی بجای آرد پس از خویهای بد دست بدارد پس دائم بر درگاه بود و بدل همیشه معتکف بود تا از خدای بهره یابد ازو بجمیل اقبال او و در همه کارها با خدای صدق ورزد و از اندیشهاء نفس و خاطرهای بد بپرهیزد و با خاطری که او را بغیر خدای خواند آرام نگیرد چون با خلق بیگانه گردد و از آفات نفس بیزار شود و از آرام و نگرستن بآنچه او را از خدای باز دارد ببُرد و دائم بسرّ با خدای مناجات همی کند و بهر لحظتی رجوع با وی کند و مُحَدَّث بود از قبل حق بشناخت اسرار او و بر آنچه می رود برو از تصرّف قدرت آن هنگام او را عارف خوانند، و نام کنند او را و حال او را معرفت و اندر جمله بدان قدر که از نفس خویش بیرون آید معرفتش حاصل آید بخدای عَزَّوَجَلَّ.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌فرماید که بر زبان دانشمندان، علم به معنای شناخت و آگاهی است. هر کسی که به خداوند عالم باشد، عارف هم هست و هر عارفی به علم نیز آگاه است. در نظر این گروه، معرفت به این معناست که شخص خدا را با نام‌ها و صفاتش بشناسد. این شناخت باعث می‌شود که در تعامل با خدا راستگو باشد و از ویژگی‌های ناپسند دوری کند. او باید همیشه در درگاه خداوند باشد و قلبش را به یاد خدا مشغول کند تا از برکات او بهره‌مند شود. در تمامی فعالیت‌ها باید با خدا صداقت داشته باشد و از افکار و خاطرات بد خود را دور کند. همچنین، اگر فکری او را به سوی غیر خدا دعوت کند، نباید آرامش یابد و از ارتباط با دیگران بپرهیزد. او باید از آفت‌های نفس دوری کند و همواره در دلش با خداوند راز و نیاز کند و لحظه‌ای از رجوع به او غافل نشود. در این حالت، او به اسرار خدا آگاه‌تر می‌شود و در مواجهه با قدرت خدا، عارف خوانده می‌شود. به طور کلی، معرفت او به خداوند به اندازه‌ای است که از نفس خود فاصله بگیرد و به قرب او دست یابد.
و هرکسی اندر معرفت سخنها گفته اند بر اندازۀ خویش.
هوش مصنوعی: هر فردی درباره علم و دانایی صحبت‌هایی کرده است که به اندازه فهم و دانش خودشان بوده است.
از استاد ابوعلی دَقّاق رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت معرفت هیبت داشتن است از خدای عَزَّوَجَلَّ هر که معرفتش بیش بود ویرا هیبت بیش بود.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی دقاق رحمت‌الله‌علیه شنیدم که می‌گفت: شناخت حقیقی به معنای ارادت و احترام به بزرگی خداوند متعال است. هر کس که شناختش از خدا بیشتر باشد، از او احترام و عظمت بیشتری نیز خواهد داشت.
و هم از وی شنیدم که معرفت آرام بار آرد چنانک علم در دل سکون واجب کند و هرکه را معرفت بیش سکون ویرا بیش بود.
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که شناخت و آگاهی می‌تواند روح را آرامش بخشد، به طوری که علم در قلب انسان سکونی را به وجود می‌آورد. هر کسی که شناخت بیشتری داشته باشد، آرامش بیشتری نیز خواهد داشت.
شبلی گوید عارف را علاقت نبود و محبّ را گله نبود و بنده را دعوی نبود و ترسنده را قرار نبود و کس از خدای نتواند گریخت محمّدبن عبدالوهّاب گوید شبلی را پرسیدند از معرفت گفت اوّلش خدای بود و آخرش را نهایت نباشد.
هوش مصنوعی: شبلی می‌گوید که عارف علاقه‌ای به چیزها ندارد و محبّان شکایتی نمی‌کنند. بنده‌ها ادعایی ندارند و ترس‌آمده‌ها آرامش ندارند. هیچ‌کس نمی‌تواند از خدا فرار کند. محمّد بن عبدالوهاب می‌گوید وقتی از شبلی در مورد معرفت پرسیدند، او پاسخ داد که آغاز معرفت خداست و پایان آن هیچ‌گاه به انتها نمی‌رسد.
ابوالعبّاس دینوری گوید ابوحفص گفت تا خدایرا بشناخته ام در دلم نه حق درآمده است و نه باطل.
هوش مصنوعی: ابو العباس دینوری نقل می‌کند که ابوحفص گفته است: "از زمانی که خدا را شناخته‌ام، در دلم نه چیزی درست و حقی احساس کرده‌ام و نه چیزی نادرست و باطلی."
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ اندرین سخن کی ابوحفص گفته‌ست اشکالی دَرَست و بر آن حمل توان کرد که نزدیک این قوم، معرفت، غیبت بنده واجب کند از نفس او، باستیلاء ذکر حقّ سُبْحانَهُ وَتَعالی بر وی تا جز حق را نبیند و رجوع با هیچ چیز دیگر نکند چنانک عاقل رجوع باز دل و تفکّر خویش کند چون او را کاری درپیش آید، عارف همچنین رجوع او با حق بود جَلَّ جَلالُهُ و چون عارف را بازگشت در کارها نبود الّا بخداوند خویش، باز دل نتواند گردیدن و چگونه باز دل گردد آنکس که او را دل نبود و فرق بود میان آنکس که زندگانیش بدل بود و میان آنکس که بخدای خویش زنده باشد.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌فرماید که در این سخن ابوحفص به نکته‌ای اشاره کرده که قابل توجه است. او می‌گوید در نزد این گروه، دانایی و معرفت موجب می‌شود که شخص نسبت به خودش غایب شود، به این معنا که به واسطه ذکر خداوند به طور کامل تحت تأثیر قرار می‌گیرد و فقط خدا را می‌بیند و به هیچ چیز دیگر توجه نمی‌کند. مانند فرد عاقلی که وقتی در برابر شرایط خاصی قرار می‌گیرد، به دل و فکر خود باز می‌گردد، عارف نیز باید به حق بازگردد. وقتی عارف هیچ راهی جز خداوند برای بازگشت ندارد، نمی‌تواند دلش را در جاهای دیگر بگرداند. چگونه ممکن است کسی دل داشته باشد، در حالی که قلبش در مسیر دیگری نمی‌تواند برگردد؟ این تفاوتی است بین کسی که زندگی‌اش به تغییرات این دنیا وابسته است و کسی که در ارتباط با خداوند خود زنده است.
بویزید را پرسیدند از معرفت گفت اِنَّ الْمُلُوکَ اِذا دَخَلُو قَریَةً اَفْسَدُوها وجَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِهَا اَذِلّةً.
هوش مصنوعی: بویزید را درباره معرفت پرسیدند. او گفت که وقتی پادشاهان وارد یک روستا می‌شوند، آن را خراب می‌کنند و عزت و شأن مردم آنجا را به ذلت می‌کشانند.
استاد امام گوید این همان معنیست که ابوحفص بدان اشارت کرده است.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌گوید که این همان مفهومی است که ابوحفص به آن اشاره کرده است.
وهم ابویزید گوید خلق را احوال بود و عارف را حال نبود زیرا که رسمهای او همه محو بود و هستی او بهستی غیر او فانی گشته بود و اثرهاء او غایب شده باشد اندر آثار غیر او.
هوش مصنوعی: ابویزید می‌گوید که مردم در وضعیت‌های مختلفی هستند، اما عارف حالت خاصی ندارد. زیرا تمامی نشانه‌های او نابود شده و وجود او به وجودی غیر از خود او تبدیل شده است. همچنین آثار او در میان آثار دیگران ناپدید شده است.
واسطی گوید بنده را معرفت درست نیاید، و در بنده استغنا بود بخدای یا بخدای نیازمند بود.
هوش مصنوعی: واسطی می‌گوید که من هیچ شناخت درستی از خودم ندارم، و این بستگی به این دارد که آیا به خداوند نیازمندم یا بی‌نیاز.
استاد امام گوید واسطی بدین گفتار آن خواست که استغنا و افتقار از علامت صحو بنده بود و مانند رسمهای او، زیرا که این هر دو از صفات او باشد. و عارف ازین همه محو بود از معرفت او پس چگونه درست آید او را این، و او مستهلک است در وجود او یا مستغرق در شهود او که بوجود نرسد، ربوده از حسّ او، بهر صفت که او راست از بهر این گفته‌ست واسطی که هرکه خدایرا بشناخت منقطع شد بلکه گنگ شد و فرماند پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لااُحْصِی ثَناءً عَلَیْکَ و این سخن آن قوم است که حال ایشان دور بود امّا آنک ازین درجه فروتر باشد بسیار سخنها گفته اند اندر معرفت.
هوش مصنوعی: استاد امام می‌گوید واسطی با این کلمات خواسته است بیان کند که بی‌نیازی و نیازمندی از نشانه‌های هوشیاری بنده است و مانند دیگر ویژگی‌های او، زیرا که این دو صفت از آن اوست. عارف به خاطر شناخت عمیقش از او در این مسائل خود را محو کرده است. پس چگونه می‌تواند به درستی به این موضوع بپردازد در حالی که او در وجود او غرق شده یا در شهود او مستغرق است و به وجودش دست نمی‌یابد. او از حسّ خود ربوده شده و به هر صفتی که او دارد، نسبت به این سخن واسطی می‌گوید که هر که خدا را بشناسد، به طور کلی از همه چیز جدا می‌شود، حتی گنگ می‌گردد. پیامبر هم فرموده است: «نمی‌توانم تو را آن‌گونه که شایسته‌ات است وصف کنم». این سخن بیانگر حال کسانی است که در سطوحی پایین‌تر حضور دارند، در حالی که کسانی که در درجات پایین‌تر قرار دارند، درباره معرفت بسیار سخن گفته‌اند.
احمدبن عاصِم الاَنْطاکی گوید هر که بخدای عارف تر او ترسان تر.
هوش مصنوعی: احمد بن عاصم انطاکی می‌گوید: هر کسی که به خدا بیشتر آگاه باشد، از او بیشتر می‌ترسد.
و گفته اند هر که خدا را نشناخت ببقا متبرّم گردد و دنیا با فراخی بر وی تنگ شود.
هوش مصنوعی: گفته شده است که هر کس خدا را نشناسد، از بقا و باقی ماندن در این دنیا محروم خواهد شد و حتی زندگی دنیا با تمامی نعمت‌ها و فراوانی‌اش بر او تنگ و سخت خواهد شد.
و گفته اند هر که خدای را بشناخت عیش او صافی گشت و زندگانی برو خوش شد و همه چیزها از وی بترسد و بخدا مستأنس شود.
هوش مصنوعی: گفته شده است که هر کسی که خدا را بشناسد، زندگی‌اش شاداب و خوشایند می‌شود و همه چیز از او دوری می‌کند و به خدا روی خوش نشان می‌دهد.
و گفته اند هر که خدای را بشناسد رغبت چیزها از وی بشود و ویرا نه فصل بود و نه وصل.
هوش مصنوعی: گفته شده است که اگر کسی خدا را بشناسد، دیگر به چیزهای دنیا تمایل نخواهد داشت و نه به او وابستگی پیدا می‌کند و نه به او نزدیک می‌شود.
و گفته اند معرفت حیا و تعظیم واجب کند چنانک توحید، رضا و تسلیم واجب کند.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که شناخت حیا و احترام لازم است، همان‌طور که توحید، راضی بودن و تسلیم شدن نیز ضروری هستند.
رُوَیْم گوید عارف را آینۀ باشد چون در آنجا نگرد مولی او را تجلّی کند.
هوش مصنوعی: رُوَیْم می‌گوید که عارف مانند آینه‌ای است که وقتی در آن نگاه می‌کند، مولای او در آنجا خود را نمایان می‌سازد.
ذوالنّون مصری گوید ارواح انبیا عَلَیْهمُ السَّلامُ اسب اندر میدان معرفت افکندند، روح پیغمبر ما صَلَواتُ اللّهُ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ از پیش همه روحها بشد و بروضۀ وصال برسید.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری می‌گوید که ارواح پیامبران، سلام بر آنها باد، مانند اسب‌هایی هستند که در میدان معرفت رها شده‌اند. اما روح پیامبر ما، صلوات و سلام خدا بر او، از همه ارواح جلوتر رفت و به باغ وصال رسید.
هم ذوالنّون گوید معاشرت عارف چون معاشرت خدای بود از تو فرو برد و از تو در گزارد.
هوش مصنوعی: ذوالنّون می‌گوید که رفتار و ارتباط با عارفان باید همچون معاشرت با خدا باشد؛ یعنی باید همه چیز را از آن‌ها بیاموزیم و به حالت روحانی و معنوی آن‌ها نزدیک شویم.
ابن یزدانیار را پرسیدند که عارف کی حق را بیند گفت چون شاهد پدید آید و شواهد فانی شود و حواس بشود و اخلاص مضمحلّ شود.
هوش مصنوعی: از ابن یزدانیار پرسیدند که عارف چگونه می‌تواند حق را ببیند. او پاسخ داد که وقتی شهود پدید آید، شواهد ناپدید می‌شوند، حس‌ها متوقف می‌شوند و اخلاص از بین می‌رود.
حسین منصور گوید چون بنده بمقام معرفت رسد بخاطر او وحی فرستند و سر او را نگاه دارند تا هیچ خاطر در نیاید او را مگر خاطر حق.
هوش مصنوعی: حسین منصور می‌گوید هنگامی که انسان به مقام شناخت و معرفت برسد، برایش وحی فرستاده می‌شود و ذهن او را تحت نظر می‌گیرند به طوری که هیچ فکری جز فکر حق به سراغش نرود.
و گفته اند علامت عارف آنست که از دنیا و آخرت فارغ بود.
هوش مصنوعی: گفته شده است که نشانه‌ی یک عارف این است که از مسایل دنیا و آخرت بی‌نیاز و آزاد باشد.
سهل بن عبداللّه گوید غایت معرفت دو چیزست دهشت است و حیرت.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه می‌گوید که نهایت شناخت و آگاهی به دو موضوع برمی‌گردد: ترس و شگفتی.
ذوالنّون گوید عارف ترین کسی بخدای متحیّرترین کسی است در وی.
هوش مصنوعی: ذوالنون می‌گوید کسی که به خدا آگاه‌تر است، همان کسی است که در دلش حیرت و شگفتی بیشتری از او دارد.
کسی بنزدیک جنید آمد و گفت از اهل معرفت گروهی اند که ترک اعمال بگویند جنید گفت این قول گروهی باشد که بترک اعمال گویند و این بنزدیک من بزرگست و آنکس که دزدی کند و زنا کند حال او نزدیک من نیکوتر از حال آنکس که او این گوید و عارفان بخدای کارها از خدای فرا گیرند و رجوع با خدای کنند اندر آن و اگر من بهزار سال بزیم، از اعمال، یک ذرّه کم نکنم.
هوش مصنوعی: یک نفر به جنید نزدیک شد و گفت که گروهی از عارفان هستند که به ترک اعمال تأکید می‌کنند. جنید پاسخ داد که این نظر از سوی گروهی است که به ترک اعمال اعتقاد دارند و برای من این نظری بزرگ‌تر است. او ادامه داد که شخصی که دزدی و زنا کند، در دیدگاه من، حالش بهتر از حال کسی است که فقط به این گفتگو می‌پردازد. عارفان در کارهای خود از خدا الهام می‌گیرند و به سوی خدا بازمی‌گردند. او بیان کرد که اگر من هزار سال هم زندگی کنم، هیچ‌گاه به کم کردن از اعمالم روی نخواهم آورد.
بویزید را گفتند این معرفت بچه یافتی گفت بشکمی گرسنه و تنی برهنه.
هوش مصنوعی: بویزید به او گفتند که آیا این دانش و آگاهی را به دست آورده‌ای؟ او پاسخ داد: من در شرایطی هستم که گرسنه و بی‌لباس هستم.
ابویعقوب نهرجوری گوید ابویعقوب سوسی را گفتم عارف بر هیچ چیز تأسّف خورد جز خدای گفت او خود هیچ چیز نبیند جز او که تأسّف خورد برو گفتم بکدام چشم نگرد بچیزها گفت بچشم زوال و فنا.
هوش مصنوعی: ابویعقوب نهرجوری می‌گوید: به ابویعقوب سوسی گفتم که عارف هیچ چیزی را جز خدا تأسف نمی‌خورد. او گفت که عارف هیچ چیز را جز خدا نمی‌بیند و تنها برای او تأسف می‌خورد. سپس از او پرسیدم که با چه چشمی به چیزها نگاه می‌کند، او پاسخ داد که با چشمی که به زوال و فنا نگاه می‌کند.
و هم بویزید گوید عارف پرنده است و زاهد رونده.
هوش مصنوعی: عارف مانند پرنده‌ای است که در آسمان می‌پرید و زاهد مانند فردی است که در مسیرهای مختلف قدم می‌زند.
و گفته اند چشم عارف گریان باشد و دل وی خندان.
هوش مصنوعی: این گفته بیانگر این است که عارفان، در حالی که ممکن است به ظاهر غمگین و گریه‌کنان به نظر برسند، در درون خود شادی و سرخوشی دارند. آن‌ها به عمق واقعیت‌ها و احساسات انسان‌ها پی می‌برند و به همین دلیل دلشان شاد است، حتی اگر چهره‌شان غیر از آن نشان دهد.
یحیی بن معاذ گوید عارف از دنیا بیرون شود و از دو چیز مراد وی حاصل نشده باشد از گریستن بر خویشتن و از ثنا کردن بر خدای عَزَّوَجَلَّ.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ می‌گوید که عارف باید از دنیا خارج شود و در این حال دو چیز به او نرسیده باشد: یکی گریستن بر حال خود و دیگری ستایش و ثنای خداوند بزرگ.
بویزید گوید که ایشان معرفت بدان یافتند که هرچه نصیب نفس ایشان در آن بود رها کردند و بر فرمان او بیستادند.
هوش مصنوعی: بویزید می‌گوید که آنها به این درک رسیدند که هر چه برای خودشان بود، از آن دست برداشتند و در برابر دستور او ایستادند.
جنید گوید که عارف، عارف نباشد تا همچون زمین نبود که نیک و بد برو بروند و چون ابر که سایه بر همه چیز افکند و چون باران که بهمه جای برسد.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید که عارف واقعی کسی نیست که فقط به نیکی‌ها یا بدی‌ها واکنش نشان دهد، بلکه باید مانند زمین باشد که همواره این دو را به خود جذب می‌کند و مانند ابر که سایه‌اش بر همه چیز می‌افتد و مانند باران که به هر جایی می‌رسد.
یوسف بن علی گوید عارف عارف نبود تا آنگاه که اگر مملکت سلیمان به وی دهند بدان از خدای مشغول نگردد طَرْفَةَ الْعَیْنی.
هوش مصنوعی: یوسف بن علی می‌گوید عارف واقعی کسی است که اگر تمام سلطنت سلیمان به او داده شود، همچنان از یاد خدا غافل نشود و لحظه‌ای هم به آن مشغول نگردد.
ابن عطا گوید که معرفت را سه رکن بود، هیبت و حیا و انس.
هوش مصنوعی: ابن عطا می‌گوید که دانایی و آگاهی دارای سه پایه است: عظمت، شرم و صمیمیت.
ذوالنّون را گفتند که خدای را بچه شناختی گفت خدای را بخدای بشناختم و اگر فضل خدای نبودی هرگز او را بنشناختمی.
هوش مصنوعی: ذوالنون را پرسیدند که آیا خدا را شناخته‌ای؟ او پاسخ داد: "من خدا را به واسطه خدا شناخته‌ام و اگر لطف خداوند نبود، هرگز او را نمی‌شناختم."
و گفته اند بعالم اقتدا کنند و بعارف راه یابند.
هوش مصنوعی: گفته شده است که باید از دانشمندان پیروی کرد و به عرفا راه پیدا کرد.
شبلی گوید عارف بغیر ازو ننگرد و سخن غیر او نشنود و خویشتن را جز از وی نگهبان نبیند.
هوش مصنوعی: شبلی می‌گوید عارف فقط به او نگاه می‌کند، به هیچ سخنی جز سخن او گوش نمی‌دهد و جز او هیچ‌کس را نگهبان خود نمی‌داند.
و گویند عارف انس گرفت بذکر خدای تعالی و از خلق مستوحش شد، نیاز بخدای تعالی برد و از خلق بی نیاز شد و خداوند را تواضع نمود تا در میان خلق عزیز شد.
هوش مصنوعی: عارف با یاد خداوند تعالی ارتباط برقرار کرد و از مردم فاصله گرفت. او به خداوند نیاز پیدا کرد و از مردم بی‌نیاز شد. سپس به خداوند تواضع و فروتنی نشان داد و به همین دلیل در میان مردم محترم و عزیز شد.
بوطیّب سامرّی گوید معرفت برآمدن حق است بر اسرار بمواصلت پیوستگی انوار.
هوش مصنوعی: بوطیّب سامرّی می‌گوید که شناخت و درک حقیقت، ناشی از بروز و ظهور حق و ارتباط نزدیک با اسرار و نورهاست.
ابوسلیمان دارانی گوید که عارف را اندر بستر فتوحها بود که اندر نماز ویرا آن نبود.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان دارانی می‌گوید که عارف در زمان پیروزی‌ها و موفقیت‌ها، در حالتی بود که در نماز حضور نداشت.
جنید گوید عارف آنست که حق از سرّ او سخن گوید و وی خاموش بود
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید عارف آن است که خداوند از اسرار درون او صحبت کند و او در سکوت بماند.
رُوَیْم گوید ریاء عارفان فاضلتر از اخلاص مریدان.
هوش مصنوعی: رویم می‌گوید که ریا و تظاهر عارفان در مقایسه با اخلاص و صداقت مریدان، از سطح بالاتری برخوردار است.
ابوبکر ورّاق گوید خاموشی عارف نافع تر بود و کلام وی خوشتر بود.
هوش مصنوعی: ابوبکر ورّاق می‌گوید که سکوت عارف برای دیگران بیشتر فایده دارد و صحبت کردن او نیز دلنشین‌تر است.
ذوالنّون گوید زاهدان امیر آخرت باشند و ایشان درویشان عارفانند.
هوش مصنوعی: ذوالنون می‌گوید زاهدان، رهبران آخرت هستند و در واقع، آنها درویشان عارف می‌باشند.
جنید را پرسیدند از عارف گفت اندر خواب جز خدایرا نبیند و با کس جز او موافقت نکند و سرّ خویش جز بر وی نگشاید.
هوش مصنوعی: از جنید پرسیدند که عارف چه کسانی را در خواب می‌بیند. او پاسخ داد که عارف در خواب جز خدا کسی را نمی‌بیند و با هیچ کس جز او توافق نمی‌کند و رازهایش را نیز جز با او در میان نمی‌گذارد.
بعضی را از مشایخ پرسیدند که خدای را بچه بشناختید این بیت گفت:
هوش مصنوعی: برخی از شاگردان از استادان پرسیدند که چگونه خدا را بشناسیم. در پاسخ این بیت را ذکر کردند:
نَطَقْتُ بِلا نُطْقٍ هُو النُّطْقُ اِنَّهُ
لَکَا النُّطْقِ لَفْظاً اَوْیَبینُ عَنِ النُّطْقِ
هوش مصنوعی: من آن‌قدر سخن گفتم که انگار بدون حرف زدن گفتم. حقیقتاً، این بیانی که ارائه دادم، همان سخن است، خواه به صورت کلامی باشد یا از طریق اشاره به مفهوم سخن.
تَراءَیْتَ کَیْاَخفی وَقَدْکُنْتُ خافِیاً
وَاَلْمَعْتَ لی بَرْقاً فاَنْطَقْتَ بِالْبَرْقِ
هوش مصنوعی: تو را دیدم ای پنهان در حالی که من نیز در خفا بودم؛ ناگهان نوری تابید و تو با آن نور سخن گفتی.
جُرَیْری گوید که بوتراب را از صفت عارف پرسیدند گفت آنکه هیچ او را تیره نکند و همه تیرگی به وی صافی شود.
هوش مصنوعی: جریری می‌گوید که از بوتراب درباره ویژگی‌های عارف پرسیدند و او پاسخ داد: عارف کسی است که هیچ چیز نمی‌تواند او را تیره و آلوده کند و تمام تیرگی‌ها و ناخالصی‌ها به او پاک و زلال می‌گردد.
و بو عثمان مغربی گوید عارف را نور علم روشنایی دهد بدان روشنایی عجائبِ غیب بیند.
هوش مصنوعی: عثمان مغربی می‌گوید که علم و دانش برای عارفان مانند نوری است که به آنها روشنایی می‌بخشد و با این نور، شگفتی‌های غیب را می‌توانند ببینند.
ذوالنّون گوید علامت عارف سه چیزست، نور معرفت وی نور وَرَع ویرا فرو نکُشد و اندر باطن، علمی اعتقاد نکند که حکم ظاهر برو نقض کند و بسیاری نعمت، خدایرا عَزَّوَجَلَّ برو، او را بدان ندارد تا پردۀ محارم خدای بدرد.
هوش مصنوعی: ذوالنون می‌گوید که نشانه عارف سه چیز است: اول، نوری از معرفت که موجب نمی‌شود او از دین و اخلاقش دور شود؛ دوم، او در باطن خود اعتقادی ندارد که با احکام ظاهری متضاد باشد؛ و سوم، او به نعمت‌های زیادی که خداوند به او داده توجهی ندارد و این نعمت‌ها مانعی برای او در شکستن پرده‌های حرمت‌های الهی نیست.
و گفته اند عارف نباشد آنک صفت معرفت کند نزدیک اهل آخرت فَکَیْفَ نزدیک ابناء دنیا.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که عارف واقعی کسی نیست که فقط درباره شناخت و معرفت صحبت کند، به ویژه در نزد مردم آخرت‌گرا، پس چگونه می‌تواند در میان کسانی که مشغول دنیا هستند، صفت عارف بودن را به خود نسبت دهد.
بوسعید خرّاز گوید معرفت از عین جود آید و بذل مجهود.
هوش مصنوعی: بوسعید خرّاز می‌گوید شناخت حقیقت از بخشش و زحمت ناشی می‌شود.
جنید را پرسیدند از قول ذوالنّون که گفت در صفت عارف اینجا بود بشد، جنید گفت عارف را حالی از حالی باز ندارد و منزلی او را از منزلی دیگر باز ندارد و وی با اهل هر مکانی بود، آنچه ایشانرا بود، او را همچنان بود و اندران معنی سخن گوید تا فایده بود از وی.
هوش مصنوعی: از جنید پرسیدند درباره گفته‌های ذوالنون که عارف را در وصفی مشخص توصیف کرده است. جنید پاسخ داد که حالت عارف به گونه‌ای است که هیچ حالتی نمی‌تواند او را از حال دیگر بازدارد و هیچ مکانی نمی‌تواند او را از منزل دیگری دور کند. عارف با هر گروهی که باشد، همان‌طور که آنها هستند، او نیز همان‌گونه خواهد بود و در این معنا درباره مسائل صحبت می‌کند تا از آن گفت‌وگو بهره‌مند شوند.
ابوسعید خرّاز را پرسیدند که عارف را هیچ حال بود که گریستن او را جفا بود گفت آری گریستن ایشان در راه بود، چون بحقایق قرب رسند و طعم وصال بیابند از برّ او آن ازیشان زائل شود.
هوش مصنوعی: از ابوسعید خرّاز سوال کردند که آیا برای عارفان حالتی هست که اگر گریه کنند، این گریه به آنان آسیب برساند؟ او پاسخ داد بله، گریه کردن آنان در مسیر حق است. زمانی که به حقیقت قرب برسند و طعم وصال را بچشند، آن حالت از آنها زایل می‌شود.